حسن بهگر
از روزهای نخستین انقلاب اختلاف نظری میان اپوزیسیون در باره ی حاکمیت جمهوری اسلامی بروز کرد که هواداران خمینی و مخالفان او را در بر می گرفت . به مرورهمین هواداران به قربانیان رژیم مبدل شدندولی مدتی بعد همین قربانیان به شکل دیگری ولی با همان استدلال های قدیمی و شکست خورده به میدان بازگشتند.
این طیف که هنوز تکلیفشان را نه با خود و نه با رژیم روشن نکرده اند برای دیگران تکلیف معین می کنند و استدلال می نمایند که براندازها هوادار خونریزی اند و مردم انقلاب نمی خواهند و دایم از جانب مردم حرف می زنند و همواره بخشی از حکومت را حمایت می کنند تا به خیال خود با تشدید تضادهای حکومتی آن را وادار به اصلاح کنند . این درجا زدن و دور باطل سی و پنج سال ادامه داشته و از حکومت بازرگان شروع شده و همچنان ادامه دارد. این نگرش توهم آمیز که «واقع بینانه » قلمداد می شود توانسته است به علت تسلط رسانه ای و حمایت بخشی از رژیم عمومیت یابد تا آن جا که عده ای شروع کرده اند به طعنه زدن به طرفداران براندازی که متحدان شما کیستند؟ تا بعد خودشان به این سؤال جوابی را که خود دوست دارند بدهند: متحدان شما سلطنت طلبان و مجاهدین هستند! حرف همینطوری از بس بی منطق است، عجیب به نظر می آید ولی مقصود روشن است، در جایی که اصلاح طلبی نه به طور مستقیم و نه غیرمستقیم قابل دفاع نیست، کوشش برای ادامه بخشیدن به حیات آن با بی اعتبار وانمود کردن روش براندازی در برنامه ی کار قرار گرفته است. روشی است برخاسته از فلاکت سیاسی و فکری اصلاح طلبان.
از اول باید از این مدعیان پرسید که تعریف شما از «اتحاد» چیست؟ اگر دو نفر در یک خانه سکونت کنند و همسایه باشند، متحد هم هستند؟ اگر هر دو سوار یک اتوبوس باشند و هرکدام بخواهند در ایستگاهی پیاده شوند چطور؟ مگر هر وجه اشتراکی در حکم اتحاد است؟
من ندیده ام طرفداران مختلف براندازی که هر کدام در باره ی رژیم جانشین حکومت آخوندی طرحی دارند، در جایی به هم دست مودت داده باشند، قراردادی بسته باشند یا به طور سیستماتیک از هم پشتیبانی کنند. این که هیچ مخالفت های تندشان با یکدیگر شهره ی عام است. ولی آنچه در بین اصلاح طلبان شاهدم درست عکس این وضع است. اول اینکه در عین رقابت با هم دشمنی عمده ای ندارند. اصلاً چرا داشته باشند؟ هدفشان که سر پا نگه داشتن رژیم است که یکی است. گروه های مختلفشان را نگاه کنید، مثل گروه کر با هم همراهی می کنند، گیریم هرکدام یک گوشه ی آواز را می چسبد. یکی آخوند جلو می اندازد، یکی روزنامه نگار رو می کند، یکی فیلمساز کشف می کند و… دو دسته هستند، یکی در ایران است، آن دیگری در فرنگ. از دو طرف آب وهوای همدیگر را دارند. با هم مباحثه می کنند و مقاله رد و بدل می کنند که یعنی اصلاً اپوزیسیون ماییم و بیخود نگردید که خارج از ما چیزی نیست، با هم بر سر تغییر تدریجی رژیم موافق هم هستیم. هروقت هم انتخابات شد به همه می گوییم چگونه رأی بدهند، بعد هم مدعی مخالفتیم.
هرکدام از قهرمان هایشان که به اصلاح طلبی شهرتی دارد، به محض بیرون آمدن از ایران فوری توسط طرفداران راه حل های بی خشونت و تغییر تدریجی و استحاله ی اتوماتیک و … دوره می شود. یکی استاد دانشگاه است، یکی کار رسانه ای می کند، یکی دیگر در اندیشکده ی فلان عضو است و… همگی دست یاری هم می دهند تا دستگاه روابط عمومی علم کنند و دم نورسیده را توی بشقاب بگذارند، در همه جا و بخصوص در دستگاه های رسانه ای بزرگش کنند، برایش نطق و خطابه بنویسند یا ترجمه کنند و خلاصه آنچه از دستشان برمی آید بکنند تا طرف را به عنوان شخصیت سیاسی بزرگ و اگر شد حتی رهبر به همه بقبولانند و البته باید اعتراف کنم که با فروتنی کامل هم این کارها را می کنند، چون هیچ اصراری ندارند که خود در نور قرار بگیرند و بگویند هدفشان چیست ؟
دل بستن به تحول در حکومتی که نه اصل مشارکت مردم را می پذیرد و نه حقی برای آنها قایل است و نه خرد و عقل را قبول دارد و نه اصولاً از قانون اساسی آن مشارکت مردمی و دموکراسی در می آید چه نتیجه ای دارد. آخرین نمونه ی عمده اش اکبر گنجی است که چند سال است توی کاسه ی ما گذاشته اند و ظرف این مدت هر حرفی زده است. همینطور فایده می رساند و خستگی هم ندارد، اگر حرف دیروز و امروزش با هم نخواند مطلقاً عیبی ندارد، مهم این است که به راه براندازی نیافتد، دیگر هر چه گفت، گفت، اشکالی ندارد. اکبر گنجی که سهل است، اکبر رفسنجانی هم بهتر است تا براندازی. آخوند باشد، باقیش را می شود درست کرد.
می پرسید چرا این همه خدمات به این نیمخورده های جمهوری اسلامی عرضه می کنند؟ چون وجه اشتراک جدی با هم دارند که از حد مخالفت با خشونت و این حرف ها بسیار فراتر می رود و از تحرک جنبش می کاهند و به تداوم این حکومت یاری می رسانند و همگیشان می خواهند این رژیم سر پا بماند و می کوشند به هر قیمت شده از سقوطش جلوگیری کنند. متحد بودن یعنی این. این است وجه اشتراک جدی که از اصلاح طلبان خارج و داخل «متحد» به معنای واقعی کلمه ساخته، نه به آن معنای سستی که میکوشند به دیگران نسبت بدهند. پشتیبانی سیستماتیک را اینجا باید سراغ کرد نه در بین آنهایی که هر کدام از یک گوشه ی میدان سیاست صلای براندازی درمی دهند و هدفشان هم از این کار کوچک ترین شباهتی با هم ندارد.
خلاصه اصلاح طلبان رنگ و وارنگ ما با این سوابق و لواحق درخشان نشسته اند و از بقیه مؤاخذه می کنند که متحد شما کیست؟ واقعاً که جای حیرت است!
نکته جالب اینجاست که طیف بزرگی از هواداران این خط امروز به این نتیجه رسیده اند به جز تغییر ساختاری امکان تحولی نیست ولی همزمان پیشنهاد می کنند که باید افراط و تفریط نشود و اعتدال رعایت شود و … و با گفتن این حرف ها مردم را در ابهام و سرگردانی نگه می دارند و معلوم نیست این پند و اندرزها به چه درد می خورد. اگر به این نتیجه رسیده اند که رژیم اصلاح بردار نیست و نیازمند دگرگونی بنیادی است این کار بجز براندازی و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی چه معنی می دهد؟ اگر به این باور دارند باید بهتر بدانند که این حکومت است که سرنوشت این تغییررا به مردم تحمیل می کند . مثل اینکه با مرور زمان پند و اندرزها یشان حالت تلقین به خود گرفته است و گویی از تاری که خود تنیده اند خلاصی ندارند.
راحتتان کنم. اگر از ما می پرسید متحدانمان که هستند؟ بدانید که تمام آزادیخواهان ایران هستند که به راه مصدق و بختیار میروند و با این حکومت سر آشتی ندارند و سقوطش را لازمه ی رهایی ایران میدانند. کسانی که گول حرف های یاوه ی این و آن آخوند معمم و بی عمامه را نمی خورند تا فکر کنند که از جعبه ی شامورتی اسلام هر چیزی می توان بیرون کشید و این دروغ را تحویل دیگران هم بدهند. کسانی که معتقدند رهایی ایران فقط از دست ایرانیان برمی آید و نباید به خارجی چشم امید بست. کسانی که روشنفکری و مذهب را با هم مخلوط نمی کنند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند. کسانی که حرفشان را خودشان می توانند بزنند و میزنند و احتیاجی به سخنگو ندارند که از ایران وارد کنند. کسانی که جدایی دین و دولت را لازمه ی دمکراسی می دانند و بر این هم آگاهند که این خواسته با اصلاحات این رنگی و آن رنگی حاصل شدنی نیست. کسانی که مردم را بالغ و عاقل حساب می کنند و با آنها رورهستند و صریح حرف می زنند. کسانی که به این بهانه که مردم ما مسلمانند حرفهای بی سر و ته خودشان را به دیگران عرضه نمی کنند و بلدند خودشان مسئولیت حرفی را که می زنند بر عهده بگیرند. و در نهایت کسانی که اگر بخواهند متحدی برای خود بجویند به صداقت و صراحت این کار را می کنند و پشت این و آن قایم نمی شوند و اگر هم ایرادی بخواهند به دیگران بگیرند، به خود آنها می گیرند، نه به همسایه شان.
۲۰۱۴.۰۶.۲۵