یادبود نورماندی پیغام صلح یا صف آرائی نوین

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

دنیز ایشچی

مراسم هفتادمین سالگرد پیشروی نیروهای متفقین در سواحل نورماندی در مقام آغازی بر پایان جنگ جهانی دوم برگزار شد. یکی از واقعیت های تاریخی مربوط به جنگ جهانی دوم این می باشد که شکست نیروهای ارتش نازی در اتحاد شوروی ، آغازی بود بر شکست نازیسم که همگام با شکست نیروهای هیتلر در جبهه های دیگر اروپا و آفریقا همراه بود.  در مراحل نخستین، این مردم و ارتش اتحاد شوروی بودند که با دادن بیست میلیون کشته  نیروهای دشمن را شکست داده، قدم به قدم به عقب نشانده و در نهایت وارد برلین شدند. امروز در مراسم هفتادمین سالگرد  شکست نیروهای ارتش هیتلر، مراسم ورود نیروهای متفقین به نورماندی فرانسه بعنوان آغازی بر شکست نیروهای ارتش نازی جلوه داده می شود. این در شرایطی است که نه تنها ذکری از نقش ارتش شوروی در میان نیست، بلکه تعداد قابل توجهی از رهبران  سیاسی جهان که در آن شرکت فعال و مستقیم ندارند.

در شرایطی که دنیای امروز به سمت گلوبالیزه شدن حرکت می کند و ارزش های حقوق بشری، آزادی و سکولار دموکراسی به معیارها و شاخص های جهانی تبدیل می گردند، از رهبران سیاسی جهان دموکراتیک انتظار می رود که پیغام آوران هارمونی، فراگیری همگانی، صلح و دموکراسی میان عموم بشریت جهان باشند. برعکس، در این مراسم و تدارکات ما قبل آن، ابتدا تبلیغات شدید بر علیه چین بمناسبت سالگرد کشتار میدان ” تی آن ان من”، سپس حملات مشابه به بهانه دخالت روسیه در اوکراین مواجه بودیم. در ادامه آن در مراسم سالگرد نورماندی نه فقط ار رهبران آلمان، چین، ژاپن خبری نیست، بلکه رهبر سیاسی روسیه بصورت یکی از میهمانان درجه چندم در این مراسم ظاهر میشود. آنچه از همه چیز مهمتر جلوه می کند اعلام اتحاد و اتفاق محکمتر میان متفقین قدیم که امروز خود را در اتحادیه آتلانتیک شمالی یا “ناتو” جلوه گر کرده است می باشد.

سخنرانی های قبل از آغاز این مراسم عمدتا بر مواضع شدید امنیتی آمریکا بر علیه روسیه و چین متکی بود. در شرایطی که خود تبلیغات در دفاع از یاران آمریکا و مخالفت با مواضع چین در دریای جنوبی چین ادامه داشت، آنها از گسترش نفوذ اقتصادی سیاسی چین در منطقه شرق و جنوب شرقی آسیا اعلام نگرانی کرده و بصورت یک جانبه و پرخاش گرانه ای از ژاپن در مقابل چین دفاع می کردند. این سخنرانیها با حملات شدید لفظی باراک اوباما بر علیه روسیه و مواضع ولادیمیر پوتین در مورد مسائل اوکراین همزمان بود. در شرایطی که آمریکا و غرب نه فقط انتخابات داخلی سوریه را غیرقانونی اعلام کرده بودند، بلکه به حمایت ضمنی همه جانبه خود از اخوان المسلمین، وهابیون، سلفی ها و مسلمانان افراطی در آن کشور ادامه می دهند.

سالگرد هفتادمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم و وارد شدن نیروهای متفقین در نورماندی فرانسه و چگونگی برگزاری مراسم سالگرد آن توسط متفقین چه پیغام هایی را به همراه دارد؟ آیا ما با یک صف آرائی نوین امنیتی جهانی مواجه هستیم؟ اگر جواب به این سوال آری می باشد، کدام نیروها و به چه دلایلی در یک جبهه قرار دارند؟ آیا اصطکاک هایی میا بین این جبهه بندی های امنیتی جهانی در حال شکل گرفتن میباشد؟ اگر جواب به این سوال هم آری می باشد، مراکز این اصطکاکات کجا ها می توانند باشند؟ بازتاب های ابعادی این اصطکاکات تا چه اندازه می تواند گستردگی یافته و برای سلامت حیات جامعه جهانی بشری خطرناک باشد؟

آنچه که به نظر می آید انسجام و استحکام بیشتر نیروهای جبهه های مختلف سیاسی امنیتی جهانی و صف آرائی های آنها در مقابل هم دیگر می باشد. آیا این صف آرائی ها به این صورت می باشد که یکی از جبهه ها در صدد توسعه گستره نفوذی جهانی خویش بصورت توسعه طلبانه ای بوده و دیگری بصورتی دفاعی در حال حفظ موجودیت خود و به حداقل رساندن ضرر های از دست دادن بخش هایی از هستی سیاسی، اقتصادی اجتماعی امنیتی خویش می باشند؟ یا برعکس، جبهه آزادی و لیبرالیسم اقتصادی جهانی در حال گسترش توسعه آزادی و دموکراسی سیاسی اقتصادی به دیگر کشورهای نه چندان دموکراتیک می باشد. بر بستره یک چنین ارزیابی، هر شخص، حزب و جریان سیاسی و حکومت هرکشوری که در مقابل مواضع جهان غرب و بخصوص آمریکا بایستد، دیکتاتور، عقب مانده و دشمن آزادی و دموکراسی شناخته خواهد شد. اولا این اصطکاکات خود را در آمریکای لاتین، آفریقا، خاورمیانه، اروپای شرقی و شرق آسیا به کدام صورتها و سناریوهای متفاوت نشان می دهد؟  بالاخره این اصطکاکات بطور مشخص در مورد ایران به چه صورتی بازتاب خود را نشان داده و در آینده خواهد داد؟

در مقایسه به جمهوریخواهان، وقتی که دموکرات ها در آمریکا بر سر کار هستند، دنیا از وضعیت امنیتی نسبتا بهتری برخوردار می باشد. وقتی جمهوریخواهان در آمریکا بر سر کار می آیند، لابی جنگ و عاشق اسلحه، آشوبگری و جنگ افروزی را در نقاط مختلف جهان شعله ورتر می کنند. به احتمال خیلی زیاد در انتخابات بعدی جمهورخواهان در آمریکا بر سر کار بیایند. این جرج بوش پسر بود که بصورت واضح و شفاف در مورد دستور امنیتی نوین جهانی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق صحبت به میان آورد. بخشی از این دستور نوین این بود که دیگر سازمان ملل متحد نقش اجرائی قدرتمندی ندارد و شورای امنیت سازمان ملل هم بخاطر تنوع ویژه اعضای آن و مساله حق وتوی اعضا، قابلیت تصمیم گیری اجرائی را در مورد مسائل امنیتی جهانی ندارد، لذا ایالات متحده آمریکا و دوستانش به خود این اجازه را می دهند که بعنوان نمایندگان جهان ” متمدن” و “دموکراتیک”، تصمیمات امنیتی جهانی را در اتفاق و تفاهم نظر با یاران خود اتخاذ کرده و مستقیما به مورد اجرا بگذارند. البته در پروسه پیاده کردن یک چنین سیاستی، رسانه های خبری بین المللی که توسط یاران آنها کنترل می شوند، در زمینه شستشوی مغزی افکار عمومی به کمک این اتفاق نوین می آیند.

براساس یک چنین دکترینی بود که حمله به افغانستان و عراق بصورت یک جانبه ای صورت گرفت که به نابودی بخش قابل توجهی از تاسیسات زیستی، صنعتی ، طبیعی و تاریخی این کشورها انجامیده و صدها هزار نفر از مردم این کشورها را به کشتن داد. آیا دفعه بعد که جمهوریخواهان در آمریکا روی کار می آیند، مراکز نوینی برای جنگ افروزی آنها شعله ور خواهند شد؟ این مراکز کجاها می توانند باشند؟ آنچه واضح است یکی از بازتاب های مستقیم و یا غیر مستقیم سیاست امنیتی دموکرات ها در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا،  قدرت گیری بیش از اندازه اسلام سیاسی شریعتی می باشد که نه تنها شمه هایی از خفقان، دیکتاتوری و جنایات حکومت اسلامی ایران را به کشورهای دیگر منطقه آورده است، بلکه حمایت مستقیم و غیر مستقیم جهان غرب از این جریانات، سوالات فراوانی را در زمینه پلان و استراتژی بلند مدت آنها بر جای می گذارد.

آنچه که پر واضح است، بهبود یابی جهان سرمایه داری کلان از بحران نابود کننده مالی چند سال پیش، چنان این کشورها را از خواب غفلت بیدار کرده است که بخاطر حیات بلند مدت خویش هم به ساختار سازی  بافت ژئوپولیتیک جهانی نظر مجددی بیاندازند و مدل های ساختاری نوینی را طراحی بکنند، و هم گستره دامنه های نفوذی اقتصادی سیاسی امنیتی خویش را هرچه بیشتر بسط بدهند. در زمینه بسط و پیاده کردن یک چنین استراتژی نوین، طبق معمول همیشه ایالات متحده و همگام پیر و دیرینه اش انگلستان در ردیف مقدم این صف قرار دارند. بازتاب های پیاده کردن چنین طرح هایی را در لیبی، عراق، افغانستان و ترکیه به وضوح می بینیم. آنچه که مسلم است، جهان غرب از آوردن اسلام سیاسی به این منطقه حمایت می کند. اما آنچه که فعلا ناپیدا است این می باشد که آنها چه مدل ساختاری ژئوپولیتیکی نوینی را برای منطقه طراح کرده اند، یا طرحهایی را آماده  کرده و در شرف پیاده کردن آنها می باشند.

پر واضح است که بلوک  سرمایه داری جهانی در صدد گسترش دامنه نفوذی ژئوپولیتیکی  و افزودن بر یارگیری های  خویش می باشد. یکی از تاکتیک ها و مدل های رسیدن به این هدف ها دست یازیدن به کودتا های چند ده هزار نفره به شیوه اوکراین می باشد. در زمینه دست زدن به این تاکتیک، هر گونه مقاومت مردمی و یا منسجم علیه چنین عملکردی را به نام مقابله با تروریسم محکوم کرده و مورد حمله قرار می دهد. بر اساس یک چنین استراتژی تبلیغاتی و پروپاگاندی سیاسی، یاران آنها نمایندگان دموکراسی، آزادی اقتصادی اجتماعی می باشند و مخالفان آنها نمیندگان تروریسم، دیکتاتوری و دشمنان آزادی جلوه داده می شوند.

 تاکتیک حمایت منفعلانه آنها از گسترش نیروهای اسلامی افراطی  نه تنها موجب بازگشت نوعی حاکمیت های شرعی گردیده که جنایت ضد بشری آنها به هیچ وجه با ارزش های انسانی قرن بیست و یکم نمی تواند قابل توجیه باشد، بلکه کشورهای زیادی را با بحران هرج و مرج مضمن سیاسی نظامی اجتماعی مواجه کرده است که به این راحتی ها در کوتاه مدت قابل حل نمی باشند. از یک چنین زاویه ای می باشد که مماشات آنها با حکومت ایران در شرایطی که حکومت ایران یکی از منابع اصلی آشوبگری از لبنان، فلسطین و سوریه گرفته تا عراق، کشورهای دیگر عربی خاورمیانه و بالاخره افغانستان هست، قابل توجیه می باشد.

اگر استراتژی ژئوپولیتیکی بلند مدت جهان سرمایه داری کلان را در دست یابی به منابع  هر چه گسترده تر  طبیعی ، انرژی ، نیروی کار و بازارهای مصرف جهانی ارزیابی بکنیم، مراکز اصطکاک امنیتی میتواند علاوه بر خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی، آمریکای لاتین، کشورهای جدا شده از بلوک شرق سوسیالیستی سابق ، آفریقا   و بالاخره آسیای میانه کشیده شود. بلوکی که در مقابل یک چنین تهاجمی ایستادگی می کنند در وحله اول اتفاق غیر رسمی روسیه و چین می باشد. در مرحله دوم یک چنین مقابله ای توسط نیروهای سیاسی ملی دموکراتیک یکسری از کشورهایی می باشد که نمی خواهند رسما و کاملا به ساز این بلوک ها برقصند و آنقدر استقلال عمل و پشتیبانی مردمی دارند تا بتوانند مستقلا سرنوشت سیاسی کشور خویش را هدایت کنند. در موارد دیگر ما شاهد هستیم که بخاطر جلوگیری از پیشرفت های بلوک جهانی آمریکا و یارانش، و در مقابله با آنها، جناح روسیه و چین حتی حاضر هستند با دشمنان آنها هر چقدر هم ارتجاعی و ضد بشری باشند، هم پیاله می گردند. شاید دوستی نزدیک روسیه و چین با حکومت هایی مثل حاکمیت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ایران از یک چنین زاویه ای هم قابل ارزیابی باشد. علت این امر هر چه می خواهد باشد، داشتن سیاست مستقل  از این جناح بندیها و عدم وابستگی دنباله روانه از این جناح بندی ها، یکی از اصول بنیادین امکان به ثمر رسیدن میوه درخت آزادی و دموکراسی در هر کشوری می باشند. 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.