دنیز ایشچی
“ژاک دیره دا” فیلسوف معاصر فرانسوی بنیانگزار ایده “دی کانستراکچرالیسم” در رابطه با آنالیز ساختار ایده های اجتماعی، روانشناسی و عمدتا فلسفی چنین ایده ای را مطرح می کند که در دنیای معاصر باید ایده های فلسفی را کالبد شکافی کرده بعد از مجزا کردن قطعه های مختلف آن هر کدام از این شاخه ها را بصورت مجزا مورد آنالیز قرار داد و سپس به بررسی و تجزیه تحلیل ارتباط مجموعه ای این تنه واحد ساختار فکری کلیت ایده پرداخت. همانطور که از اسمش معلوم است، فلسفه “دی کانستراکچرالیسم” گرچه در مقابل “ستراکچرالیسم” مطرح میگردد، به مفهوم ضد ساختاری آن مطرح نمیشود، بلکه بیشتر مفهوم کالبد شکافی و سپس در هم انباشتن ساختاری ایده های فلسفی، سیاسی اجتماعی را مطرح می کند.
در نظر داشتم مقاله ای در رابطه با نقش امیدها، آرزوها و آمال انسانی در نورانی کردن کلان راه محوری تنظیم استراتژی و هدف های محوری انسانی در هر مرحله مشخص تاریخی به رشته تحریر در بیاورم. آیا انسان بدون آرزو، هدف های شیرین کوتاه و بلند مدت انگیزه ای برای زیستن می تواند داشته باشد؟ آیا گروه های اجتماعی مختلف می توانند در مقیاس کلان رویاها، هدف ها و آرزوهای مشترک کوتاه و بلند مدت جهت رسیدن به اهداف انسانی مشترک خویش داشته باشند؟ چقدر انسان های والایی در راه دستیابی به آرزوها و اهداف شیرین انسانی خویش و مردمی که از دل آنها برخاسته بودند، از قبیل آزادی، عدالت اجتماعی، سوسیالیسم، و اهداف مشابه آن زجرها دیده، زندان ها کشیده، بخش اعظم زندگی خویش را در این راه گذاشته و حتی جان شیرین خویش را در راه آن از دست داده اند.
“مارتین لوتر کینگ” در جریان مارش بزرگ جهت از میان برداشتن تبعیض نژادی در آمریکا طی سخنرانی مشهور خویش از “آرزوها” و “رویاهای” خود صحبت می کند. او آرزوی روزهایی را می کند که در آن فرزندان آمریکائیها نه بر اساس رنگ پوستشان، بلکه بر اساس کارکتر شخصیتشان مورد قضاوت قرار گرفته و با حقوق برابر در کنار هم زندگی بکنند. یکی از نتایج به ثمر رسیدن آرزوهای مارتین لوتر کینگ و میلیون ها نفر که در آن مارش بزرگ و سرتاسری شرکت کردند این بود که شاهد بودند تا اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا به عالیترین مقام سیاسی کشوری انتخاب گردد.
در جنبش سکولار دموکراسی ایران، داشتن هدف و آرزوی عبور از نظام جمهوری اسلامی ایران به نظامی سکولار دموکراتیک، گاها به بهانه های مختلف غیر واقع بینانه ارزیابی شده و توسط برخی از کارکشته ترین سیاسی کاران چپ دموکرات کشور به فراموشخانه تاریکی ها سپرده می شود. این شیوه نگرش که خود را در چهارچوبه تنگ تغییرات اصلاحاتی در نظام محدود کرده و گاها هم از این خیال اصلاحاتی بعنوان تحول نام می برند، هرگونه صحبت از تدوین موثر استراتژی عبور از این نظام و سازماندهی مارش بزرگ عبور از نظام سیاسی ولایت فقیه را آرزویی دست نیافتنی ، خشونت طلب و خطرناک ارزیابی می کنند.
مقاله اخیر “فرخ نعمت پور” عزیز، باز هم فکر مرا متوجه مسائل دیگری کرد که مجبور شدم جهت نوشته خویش را عوض کرده و تلاش کنم از طریق متد “ژاک دیره دا” به تجزیه تحلیل آن بپردازم. نوشته اخیر ایشان تحت عنوان “تئوری تن واحد” رابطه رهبر و توده ها را در یک مناسبات دیکتاتوری تجزیه و تحلیل می کند. ایشان در این تحلیل بطور کلی مطرح می کنند که بدنه و تن، یا توده هایی که پشت سر دیکتاتور در یک جو تهییجی شعار داده و با وی همنوایی می کنند، خواسته های خود را در حرف های دیکتاتور می یابند، و بصورت متقابل دیکتاتور از طریق مطرح کردن خواسته های توده هایی که به دنبالش هستند، قادر است که چنین انسجامی را ایجاد کرده و بصورت “تن واحد” قدرتمند دیکتاتوری، ساطور خویش را بر گردن ملتی که بر آنها دیکتاتوری اعمال می شود بگذارد.
متد “دیره دا” از ما می طلبد که وضعیت طبقاتی، تاریخی، روانی، اقتصادی، خانوادگی، اجتماعی، امنیتی ، سیاسی و دانش علمی اجتماعی توده ای را که پشت سر رهبر دیکتاتور صف کشیده و شعار “زنده باد دیکتاتور” می دهند را با دقت بیشتری تجزیه و تحلیل کرده و علت ها و انگیزه های چنین نحوه رفتاری و عملکرد را با دقت بیشتری مورد کالبد شکافی قرار بدهیم. آیا علت جمع شدن این توده ها به نمازهای جماعت و الله و اکبر گفتن به حرفهای هر امام جمعه ای در حالیکه آن امام جمعه هر حرفی می خواهد بزند، در این است که وی حرف دل اینها را میزند؟ آیا می تواند علت های دیگری از قبیل عدم ثبات اقتصادی زندگی بخش عظیمی از این مردم و تامین اقتصادی، امنیتی خود و خانواده شان، خود شیرینی طیف های فرصت طلب اجتماعی از طریق نزدیک کردن و چسباندن خویش به قدرت سیاسی روز، نان خویش را به نرخ روز می خورند، در کنار کسانی که قدرت اقتصادی و سیاسی آنها بصورت ارگانیکی با نظام سیاسی دیکتاتوری حاکم روز گره خورده است، میتوانند از جمله علتهای دیگری باشند که انسجام مناسباتی ما بین دیکتاتور و پیروانش را در هر مقطع زمانی مشخص رقم می زند.
از طرف دیگر دیکتاتور حرف دل توده ای را که به دنبال خویش می کشد نمی زند، بلکه وی به نقطه ضعف اجتماعی روانی این طیف آگاهی واضحی دارد و از ترس و خوف، ضعف امنیتی اقتصادی و اجتماعی آنها حد اکثر سوء استفاده را می کند. در مورد مشخص ایران دین اسلام و خدای مسلمانان هم به کمک ولایت فقیه آمده و توده هایی که در کنار فاکتورهای نامبرده بالا از دانش علمی پایینتری برخوردار بوده و جهالت و خرافات بخش اعظم سیستم فکری آنها را تشکیل می دهد، بمراتب بیشتر متاثر از این مناسبات قرار میگیرند. در شرایطی که قدرت امنیتی، دستگاه ایجاد خوف، ترور و وحشت، و قدرت اقتصادی در دست قدرت سیاسی دیکتاتوری می باشد، این امکان برای دستگاه حاکمه دیکتاتوری وجود دارد تا با در دست داشتن ابزارهای لازم این انبوه توده ای را که یا مثل روبوت های ماشینی شستشوی مغزی داده شده اند و یا بخاطر منافع شخصی خویش، به دنبال خویش بکشاند.
در انبوهه انسجامی ساختاری آرمانی نظری”دیکتاتور و توده ها”، آن بخشی از توده ها که در این قرارداد اجتماعی اشتراک می جویند، شاید بیش از ده درصد انبوه توده های اجتماعی کلیت آن جامعه نباشند. ده درصد منسجم با اتکا به دستگاه های امنیتی، تبلیغاتی و سرکوب نظام دیکتاتوری به مراتب کارائی سیاسی اجتماعی قدرتمندتری دارد از نود درصد پراکنده و غیر منسجم و غیر متحد. در این صورت نه تنها در وحله اول باید تلاش کرد تا نقش فعال تاریخی خویش را در مورد نود درصد بقیه ای از توده ها که در این مناسبات حضور ندارند ایفا کرد، بلکه با آگاهی واقعی و دقیق به ویژگیهای مشخص شرایط اجتماعی اقتصادی تاریخی و روانی آن بخش از توده ها که به دنبال دیکتاتور تاریخی می افتند، تاکتیک های مشخص و ویژه ای را در مورد آنها به مورد اجرا گذاشت.
بخش عمده و قابل توجهی از “توده ها” که شامل روشنفکران تحصیل کرده، نسل جوان مجهز به تکنولوژی نوین اطلاعاتی و ارتباطی، جنبش زنان، کارگران، دانشجویی، کارمندان، مهندسین، هنرمندان، نویسندگان و معلمین و غیره که نه تنها به سلاح دانش اجتماعی قابل توجهی مسلح می باشند و دارای موقعیت اجتماعی مناسبی با ارتباطات قابل توجهی می باشند، قادر هستند تا نه تنها در صف اپوزیسیون همان دیکتاتور صف بکشند، بلکه قادر هستند تا بخش هایی از همان “تنه” ای را که فرخ از آن بعنوان “توده ها” صحبت می کند را از دیکتاتور جدا کنند.
در زمان دیکتاتوری شاه هم جاوید شاه گویان زیادی بودند که نه تنها نان به نرخ روز می خوردند، بلکه مثل زالو های اجتماعی چسبیده به تن نظام دیکتاتوری از آن طریق تغذیه می کردند. . اما در همان زمان اندیشمندانی مثل بیژن جزنی، احمدزاده، صمد بهرنگی و مرضیه اسکوئی هم بودند که نه تنها صحبت از شکستن تبو های دیکتاتوری می کردند، بلکه این پیغام را با شفافیت و قدرت تمام میان روشتفکران جامعه و چالشگران سیاسی بردند. در همان مقطع رزمندگانی مانند حمید اشرف وجود داشتند که آماده بودند تا با تمام هستی خویش این پیغام را با تمامی شفافیت و قدرت لازم به پیش ببرند. اگر تعداد این رزمندگان از صدها نفر تجاوز نمی کرد، اما پیروان پیغام های آنها بعد از سال پنجاه و هفت به میلیونها رسید. باید این نیروی اجتماعی را دید و باید به پتانسیل تاریخی آن واقف بود. استراتژی مرحله ای تاریخی باید بر اساس نیازهای مرحله ای تاریخی این بخش های اجتماعی تنظیم کردد، نه بر اساس اصلاح ده درصدی که جاوید شاه می گفتند و یا امروز دور ولایت فقیه جمع شده اند. تنها در این صورت است که میتوان باور داشت که نیروی تحول با آرمان تحول در میدان سیاسی حضور دارد و آماده است که این پیغام را به منزلگاه اصلی آن برساند.
دنیز ایشچی ۲۱/۰۴/۲۰۱۴