در سرزمین من کودکانی هستند که هنوز به دنیا نیامده یا در شیرخوارگی، به دست پدران و مادران شان به قیمتی ناچیز پیش فروش و معامله می شوند. کودکانی در خیابانند و در متروها پرسه می زنند، باید گل بفروشند، فال بفروشند و کنار ترازوهایشان، در تاریکی و نا امنی شب و بر روی زمین سرد مشق بنویسند و با اندک پولی به خانه های نداشته شان برگردند.
کودکانی راهی مدرسه می شوند تا درس بخوانند اما دستها و صورتهای کوچک و ظریفشان هیزم بخاری کلاس درس می شود و آرزوهای کودکی شان در آتش غفلت بزرگترها می سوزد.
کودکانی در زمین بازی زخمی مین می شوند. مینهایی که روزی پدرانشان را از آنها گرفت.
کودکانی در بستر بیماری اند. بعضی از باد کتکهای وحشیانه و داغی سیگار پدر، سیاه و کبودند و بعضی دیگر بدلیل تنگ دستی والدین یا مراکز نگهداری، نفس هایشان به شماره افتاده و قربانی مرگ اجباری اند.
کودکان دیگری، به جرم فرزند یک زندانی بودن، محکوم به حبس در قفسهای تنگ و تاریکند و یا مجبورند به تحمل سالها دوری از آغوش گرم پدر و مادر.
کودکانی بی سرپرست، ابزارمی شوند. ابزاری برای برانگیختن احساسات مردم و ظاهرسازی های خیرخواهانه
و کودکان دیگری هستند که غرق در دنیای بچگی اند اما روزی قرار است طعمه حرص و هوس قانونی سرپرستان خود شوند.
و در این میان کودکانی با مرگ بازی می کنند. بازی فاجعه بار و خشونت آمیزی که با بزرگترهایشان به تماشا نشسته اند. بازی اعدام!
فریاد و فریاد و فریاد از ظلم و بیداد بی حدی که امروز نصیب کودکان بی پناه شده است و کسی نمی داند فردا کودکان سرزمین من را به کجا قرار است ببرند؟ … به کجا؟ …
کمپین حمایت از کودکان والدین زندانی
https://www.facebook.com/kodakanemadaranpedarandarband