…آن هنگام که ایرانیان، به یمن اندریافت این واقعیت که زور، ستم است و در رابطه زور با زور، عدل بیمحل میشود به همزادی حق و عدل پی بردند و روز میزان شدن عدل را نوروز خواندند، نوروز کاربردی همه روزه در زندگی آنها جست: با هر پندار و گفتار و کردار حقی، روز نوروز میگردد…
ایرانیان!
نوروز، که برشما مبارک باد، روزی شد و ماند که ایرانیان دریافتند حق و عدل همزادند و دادگری میزان است. در عصر جمشید بود که میزان عدل تنظیم کننده رابطهها و به سامان کردن زندگی فردی و جمعی شد. در آن عصر که عدل میزان گشت، قدرت نبود زیرا رابطهها، رابطههای قوا نبودند. رابطهها، رابطههای حق با حق بودند. انسانهای مستقل و آزاد در سرزمینی می زیستند که سبز و شاداب بود. چون حق بود و قدرت نبود، پس، گرسنگی نبود، سیری بود. پیری نبود، جوانی بود، دشمنی نبود، دوستی بود، ناامیدی نبود، امید بود. غم نبود، شادی بود. ترس نبود، شجاعت بود. زشتی نبود، زیبائی بود. زور در کار نبود و حق درکار بود. رشد انسان حقوقمند با عمران طبیعت همساز بود. پس، همه روزها، نوروز بودند.
ایرانیان که یابنده موازنه عدمی بودند، نیک دریافتند که هرگاه قدرت، بمثابه رابطه قوا پدید آید، داد، بیداد میگردد. پس نه جای شگفتی است اگر، در تمامی بیانهای قدرت، عدل میزان نیست و آن تعریف را جستهاست که با قدرت و قدرتمداری سازگار است. بدینقرار، هرگاه، ایرانیان آن روز را نوروز خواندهباشند که داد میزان و تنظیم کننده رابطهها گشتهاست، پس آنها، میباید دریافته باشند که بود قدرت نبود داد بمثابه میزان و بود داد نبود قدرت است. اندریافت این واقعیت، واقعیتی که ترجمان موازنه عدمی است، گویای پیبردن ایرانیان به این موازنه و اصل راهنما کردن آن است.
و امروز، نه داد که قدرت میزان سنجش و تعیین کننده موقعیت هر ایرانی در سلسله مراتب اجتماعی است. میزان تعیین جا و موقعیت در سلسله مراتبی است که فرآورده رابطه قوا است. چون چنین است و چون بیابان، طبیعت سبز ایران را فرو میبلعد، پس، حق و عدل از میان برخاستهاند و قدرت و بیداد، جای خالی را از آن خود کردهاند. در حقیقت، بانیان نوروز دریافته بودند که نیرو را زور کردن برای بکاربردن در رابطه قوا، ستم است. متعادل کردن رابطه قوا، جز متعادل کردن دو ستمی که دو طرف رابطه میکنند، نیست. این دو، با تبدیل نیرو به زور، ستم میکنند. لذا، تعادل در نقطه برابری، تعادل در نقطه بیحرکتی، یا مرگ است. در عمل، تعادل قوا، بسود زورمندتر و به زیان بیزورتر برقرار میشود و دینامیکهای رابطه مسلط – زیر سلطه ترجمان چنین تعادل ناپایداری است. پیش از این، دینامیکها را یک به یک توضیح دادهام.
بدینسان، آن هنگام که ایرانیان، به یمن اندریافت این واقعیت که زور، ستم است و در رابطه زور با زور، عدل بیمحل میشود به همزادی حق و عدل پی بردند و روز میزان شدن عدل را نوروز خواندند، نوروز کاربردی همه روزه در زندگی آنها جست: با هر پندار و گفتار و کردار حقی، روز نوروز میگردد.
این نه از راه اتفاق است اگر در تمامی جنبشهای ایرانیان، عدالت خواهی و میزان گشتن عدل، خواست همگانی بودهاست. در حقیقت، وقتی زور در کار میآید، درجا، از حق غفلت و عدل بیمحل میشود. هرگاه همگان زور را جانشین حق کنند، استبداد فراگیر میشود. در دوران اساطیری، ضحاک است که زور را جانشین حق میسازد. جنبش کاوه، از نو، حق را جانشین زور میکند و عدل میزان میگردد. از آن زمان تا این زمان که بنام دین، ولایت مطلقه زور، برقرار گشتهاست، ایران هیچگاه چنین استبداد سیاهی را به خود ندیده بود. پس، بنابرقاعده، این استبداد را نیز جنبش همگانی میباید از میان بردارد تا که روز ما نوروز بگردد.
چون امروز را با آن روز مقایسه کنیم، بهت زده میشویم: در ایران امروز، موازنه عدمی جای به ثنویت تک محوری داده و ولایت مطلقه قدرت برقرار گشته است. در کشور، در بنیاد اجتماعی،خانواده، در بنیاد آموزشی، مدرسه، در بنیاد اقتصادی، کارفرمائی، در بنیاد دینی، «روحانیت»، در بنیاد هنر، «تولید کننده های فرآوردههای هنری»، بنیاد سیاسی، دولت و سازمانهای سیاسی، بنیاد… و بنیادی که انسان است، اصل راهنما ثنویت تک محوری است. رابطه های شخص با شخص و گروه با گروه و مردم با دولت و انسان با هریک از بنیادهای جامعه و با طبیعت را محور فعال مایشائی تنظیم میکند که قدرت است. از اینرو است که طبیعت سبز بکام مرگ میرود.
درجهان، مرامها که بیانهای قدرت هستند، باغفلت از ناممکن بودنش، یا چاره را در تعادل قوای فرد با فرد میانگارند و یا بر این گمانند که رابطه جدلی میان قدرت میرنده و قدرت زینده، سرانجام، به جامعهای جهانی میانجامد، که درآن، ستم، یعنی از خود بیگانه کردن نیرو در زور، بیمحل میگردد. بدینقرار، از آن زمان که حق بود و ناحق نبود، داد بود و بیداد نبود، تا امروز که تخریب حیات طبیعت و جانداران، تن به محاسبه نمیدهد، انسان کج راهه تا بدانجا رفته است که بازگشتش را به راه حق و عدل، بس دشوار ساختهاست.
ایرانیان!
بنابر یکی دیگر از روایتها، ایرانیان چون دانستند پایندگی حیات ملی فرآورده عمل به حق و میزان کردن عدل برای زیستن در همآهنگی با طبیعت است، زیستن در دوستی و همآهنگی با طبیعت را نوروز خواندند. نوروز، نخستین روز بهار، روز شکوفائی و شادابی زندگی، گشت. سلطه بر طبیعت آنسان که رویه گشته و رابطه انسان با طبیعت را چنین خشونت آمیز گردانده و انسان بنده قدرت را گرفتار این پندار غلط و بس ویرانگر کردهاست که ویرانی طبیعت، بهای پیشرفت تمدن است، باور ایرانیان یابنده موازنه عدمی و بانی نوروز نگشت. و این باور که سلطه طبیعت بر انسان، تقدیری تغییر ناپذیر است، نیز، باور ایرانیان نشد. چراکه چنین باوری انسان فرهنگ ساز، فرهنگ استقلال و آزادی ساز را از دوستی با طبیعت و عمران آن ناتوان میکرد. باور ایرانیان این شد که فرهنگ فرآورده رشد انسان و عمران طبیعت است: آزادی آبادی است.
این واقعیت که درترکیب تمامی اسامی شهرها و روستاهای ایران و بسیاری نامهای ایرانیان، آب و آبادانی و این و آن پدیده طبیعی جزء ثابت هستند و از دیرپا ترین ضرب المثلها، «آزادی آبادی است» ، «آب روشنائی است»، «آزاد شو از آز و بزی شاد و توانگر»، «آزادی اندر بیحاجتی است» و «آدم به استبداد رأی میمیرد» و ضرب المثلها در نکوهش استبداد و زور ویرانگر زندگی، بشمارند و این واقعیت که ضرب المثلها و بیشمار پندها بازگو کننده اندیشه راهنمائی هستند که استقلال و آزادی و رشد انسان را با عمران طبیعت، همآهنگ و همراه میداند. ضرب المثلها و پندها میگویند که از دید ایرانیان، رشد انسان در استقلال و آزادی با برخوردار کردن طبیعت از حق دوستی و برخوردار شدن از دوستی طبیعت و کوشیدن در عمران طبیعت، همراه و همساز است. این دوستی ترجمان موازنه عدمی و جاودانه خرد پذیر و راهنمای پایندگی حیات شجاعان، در امید و شادی است:
در سالهای اخیر، نخست حوزه تمدن جیرفت بود که کشف و دانسته شد که در شمار دیرین ترین حوزههایتمدنی است. ساکنان این بخش از ایران، هم بر کشت توانا گشتهاند و هم فرهنگ ساختهاند و هم مسئولیت زندگی بر میزان عدل و دوستی بایکدیگر و با طبیعت را پذیرفتهاند. سپس، یافتههای حوزه تمدنی ایلام، انتشار پیدا کردند (مجله ساینس ژوئیه ۲۰۱۳): ساکنان این منطقه از ایران، در ۱۱ هزار سال پیش از این، کشت میکردهاند و در ۵ هزار سال پیش از این، قدیمیترین دموکراسیها را میداشتهاند. کاوشهای باستان شناسی که در تپههای سیلک کاشان و در شمال و شمال غربی و شرق و شمال شرقی ایران به عمل آمدهاند، همه، اصل «آزادی آبادی است» را تصدیق میکنند.
تاریخ طبیعت ایران میگوید که ایران در هر چهار سو، سبز بود. زمینهای سوخته فرآورده جنگهایند که از تنظیم کنندههای رابطه میان دولتهای استبدادی ایران و انیران بودند. از دوران قاجار بدینسو، ایران به زیر سلطه رفت و استبداد زیر سلطه، نسبت به طبیعت ایران لاقیدتر شد. استبداد در بکار بردن آموزش غلطی که بنابرآن ویرانی طبیعت، بهائی است که برای رسیدن به «دروازه تمدن بزرگ» باید پرداخت، از غرب پیشی گرفت. در دوران شاه سابق، دانشمندی فرانسوی، رونه دومون، از بانیان حزب سبزهای فرانسه، به دعوت سازمان برنامه، به ایران رفت و تحقیق کرد و حاصل تحقیق او این اعلان خطر شد: طبیعت ایران را دریابید دارد بیابان میشود. در دوران مرجع انقلاب، «ایران سبز» هدف گشت و برنامه بازگرداندن سبزی به ایران، به اجرا نیز درآمد. استبداد بازسازی شد و از نو، اقتصاد مصرف محور، طبیعت ایران را بدست بیابانِ سبزی و آبادانی سوز سپرد.
هموطنان عزیز!
و نیز گفتهاند که چون ایرانیان بر صنعت کشاورزی افزودند و خط ساختند و گاهشمار ابداع کردند و سال را به ۱۲ ماه و هر ماه را به ۳۰ روز تقسیم کردند، به یمن خودانگیختگی، فرهنگ زیستن در استقلال و آزادی را ساختند، پس، زیستن آزاد در وطن مستقل را نوزایش گفتند و نخستین سال روز را نوروز خواندند و جشن گرفتند.
زیستن در استقلال و آزادی اندیشه راهنمای درخور را میطلبد. از این رو، نوروز را روز تولد زردشت نیز گفتهاند. بدینخاطر که پیامبر آزادی بود. اوستا، در بخشی بزرگ، هم گزارش تاخت و تازهای مداوم بیابانگردهای فرهنگ ستیز و فرهنگ سوز است و هم در بردارنده آموزشها برای در امان زیستن است. قدمت دین میگوید که ایرانیان در شمار نخستین مردم جهانند که به اهمیت اندیشه راهنما در زندگی وقتی بنابر پایندگی آناست، پی بردهاند. از ویژگیهای ایرانیت یکی نیز این است که بیانهای قدرت ناسازگار با زندگی در سرزمینی که در طول تاریخ، از هر سو در معرض تهاجم بودهاست، پذیرش همگانی نجستهاند. جبر انکار خود انگیختگی (= استقلال و آزادی) انسان و طرز فکری که مروج جبر باشد با ایرانیت سازگار نمیشود و پذیرفتن و بکار بردنش در سرزمینی چون ایران و بسا هر سرزمین دیگری، ادامه حیات ملی را ناممکن میگرداند.
و تاریخ میگوید که بیان استقلال و آزادی که دین زردشت بود را استبداد حاکم در چنان بیان قدرتی از خود بیگانه کرد که زیستن در استقلال و آزادی نامیسر گشت. ایران استقلال از دست بداد و به زیر سلطه رفت.
و اگر این روایت نیز هست که روز نخست خلافت علی (ع) را نوروز خواندهاند، گرچه واقعیت ندارد اما گویائی دارد. از جمله این گویائی را که او مخالف رابطه مسلط – زیر سلطه میان جامعهها بود. درپی توحیدی در سطح جهان بود که، بدان، همگان بر میزان عدل، بزیند. ایرانیانی که درپی رهائی از سلطه عرب بودند، رویه علی (ع) را با داشته خویش، موازنه عدمی، منطبق یافتند و در حوزه بزرگی که از شمال افریقا تا شرق آسیا دامن میگسترد، مروج همزیستی در موقعیت و وضعیت نه مسلط نه زیر سلطه شدند. اندیشه و ادب و اخلاق ایران بر کوشش ایرانیان در ترویج همزیستی میان ملتها شهادت میدهد. بیاد میآورد که قرن ۱۱ میلادی اروپا را قرن ابن سینا میخواندند و اگر امروز، ایران را نامزد پیشنهاد اندیشه راهنمائی میکنند برای بیرون بردن جامعه جهانی و محیط زیست او از کام مرگ، نه از راه اتفاق است.
و بنگرید دین حق را چسان در دین تکلیف از خود بیگانه و روش خودانگیختگی را چگونه با ولایت مطلقه فقیه و دستوری کردن زندگی جانشین کردهاند. این از خود بیگانگی بس شگفت نه تنها همزیستی ملتها بر میزان حق و داد را ناممکن میسازد و تقدیس کننده خشونت است، بلکه زندگی پایدار در ایران را برای ایرانیان نیز، نامیسر میسازد. تردید نکنید که رهائی از زورمداری که دولت جبار، فرآورده آناست، جز به بازجستن و روش کردن بیان استقلال و آزادی، میسر نمیشود. آن روز که این بیان را مییابید و روش میکنید، روز شما و روز طبیعت ایران، وطن ما، نو و نوروز میشود.
زنان و مردان ایران!
و بازگفتهاند، آفرینش مراحل میداشته و انسان در واپسین مرحله، آفریده شدهاست. پس این آفرینش انسان، درآغاز بهار، است که نوروز خوانده و جشن گرفته شد. بدینسان موجودی حقوقمند و برخوردار از استعدادها و فضلها، آفریده شد که بنابر، سرشت خویش، از همزادی حق و عدل، آگاه بود و او که شجاعت زندگی را داشت، مسئولیت رهبری هستی آفریده را بر میزان عدل، بر عهده گرفت.
و در ایران امروز، ناحق و بیداد جای حق و داد را گرفتهاست. پنداری شجاعت زندگی و توان مسئولیتمندی رهبری زندگی بر میزان داد، جای به خود ناتوان انگاری و تن به تقدیر زورمداری سپردن دادهاست. بازهم بدتر، بسیارتر از بسیار خویشتن را به بیتفاوتی سپردهاند.
بنابر فضلها که شما زنان را است، شما را به نجات ایرانیان و ایران میخوانم و عرض میکنم نگران پایندگی حیات طبیعت و حیات ملی ایرانیان باشید و مسئولیت بازگرداندن ایران به راه رشد در استقلال و آزادی را برعهده بگیرید.
تاریخ رشد و نیز انحطاط جامعهها میگوید که، در همه جا، رشد جامعه با رشد زن، در استقلال و آزادی و عمران طبیعت و انحطاط با بیقدر و منزلت گشتن زن و بیابان شدن طبیعت، آغاز گشتهاست. دلیل آن نیز ایناست که زن، بنابر این که آموزگار عشق است و بنابر این که همانند طبیعت بارور زندگی در رشد است، هرگاه منزلتمند باشد، نو به نو کردن زندگی انسان را با آبادانی طبیعت همآهنگ میگرداند. در تاریخ ایران که بنگریم، در وضعیت ایران معاصر که تأمل کنیم، جز این نمیبینیم که بیابان شدن طبیعت ایران، با دون انسان انگاری زن، همراه و همساز گشته است.
هرگاه عدل میزان میگشت و سنجش نه به قدرت که به حقوق ذاتی انسان انجام میگرفت، زن و مرد، منزلت، منزلت برابر میجستند. و هر دو، به یمن فضل هنرمندی زن که گشاینده افقهای جدید بر روی توان خلق انسان و باز کننده مدار رشد اواست و نیز به یمن فضل باروری زندگی که به رشد تحقق پیدا میکند، جامعهایرانی در مییافت که بدون رشد، زندگی گرفتار انحطاط و مرگ میشود و رشد در وطنی با طبیعتی رها در کام سیری ناپذیر بیابان، نامیسر میگردد.
بنابر این که نوروز روز میزان گشتن عدل، در جامعه ایران است، پس، باز باید گفت: هرگاه قدرت تنظیم کننده رابطهها بگردد، میزان عدل بکار نابردنی میشود. از اینرو، بر شما زنان است که زندگی را عمل به حقوق خویش بگردانید و فرزندان را خودانگیخته و حقوقمند بارآورید و مردان را به عمل کردن به حقوق خویش بخوانید. دوست داشتن و دوست داشته شدن حقی از حقوق انسان است و آموزگار دوستی که عشق پایدار است وقتی زندگی عمل کردن به حقوق و رشد میشود، شمائید. پس به یمن استقلال و آزادی، ایران را کانون دوستی همه با همه بگردانید.
استادان، معلمان، دانشجویان و دانش آمو زان!
تولیدکنندگان ارزشمندترین نیروهای محرکه دانش و فن، شمائید. یابنده راست راه رشدی که، درآن، نیروهای محرکه باید بکار افتند نیز شمائید. همسو کننده نیروهای محرکه تغییر، زنان و جوانان و کارگران و دهقانان، باز شمائید. وجدان علمی جامعه را همچنان شما غنی میگردانید، پس مسئول اول رشد ایران در استقلال و آزادی شمائید. و برداشتن مانعها از سر راه رشد، برعهده شما است. بر شما نیست که از مسئولیت بس ارجمند خویش بگریزید و برای مشکل استبدادی که چون آتش به ریشه حیات ملی ما افتادهاست، راه حلهای فردی بجوئید. روا نیست رفتن از ایران و در سکوت فرورفتن. روا نیست ترک کارپهلوانان که شرکت در رهاندن ایران از استبداد و ساختن حماسه ملی، حماسه زندگی در استقلال و آزادی است، روا نیست روگرداندن از نوروز کردن روز ایرانیان، به رشد بر میزان داد و وداد. روانیست خویشتن را گرفتار شکنجه بیتفاوتی ساختن و ایران را درکام استبدادی رها کردن که بیابان را هم او به جان طبیعت سبز ایران انداختهاست. همزادی حق و عدل را به یاد ایرانیان بیاورید، بر حق بایستید و ایران را سرای امید و شادی و شجاعت بگردانید. چنان نکنید که جهانیان تنها صدای زندانیان سیاسی بشنوند: «استقلال، آزادی، جمهوری شهروندان». شجاعانه، صدا به صدای آنها دهید و بگذارید، فریاد رسای شما، «استقلال، آزادی، جمهوری شهروندان»، در جهان طنین افکند.
کارگران، دهقانان و مردمی که نان از کار خود میخورید!
درکارآمدن حق و میزان گشتن عدل به ایناست که هرکس از عمل خویش نان خورد. جامعهای که درآن، روز میزان گشتن عدل نوروز شد، جامعه گدایان نبود. جامعه استثمارکنندگان و استثمار شوندگان نبود. جامعهای نبود که، درآن، اقلیتی، ثروت ملی را از آن خود کند و از جمهور مردم توان کارکردن و کارایجادکردن بگیرد و پشیزی را بعنوان یارانه بدهد و، درجا، با تورم، بازپسش ستاند.
کسانی که جز کار خود ندارند، همآنها هستند زندگی بر روی زمین را ممکن میکنند. در حقیقت، تولیدکنندگان بیشترین نیروهای محرکه اینانند. چراکه، اگر اقتصاد تولید محور باشد، کار، کار میآورد و تولید، تولید و زندگی در رشد میسر میشود. از اینرو، جانشین کردن اقتصاد تولید محور با اقتصاد مصرف محور، محروم کردن انسان از همه حقوق و استعدادها، و در دراز مدت، از زندگی است. تن به این محرومیت مدهید. حقوق خویش را بازشناسید و برخیزید. همراه دانشگاهیان و دانشجویان و زنان و همه آنها که میتوانند نیروی محرکه تغییر بگردند، عظیمترین نیروی محرکه تغییر را پدید آورید.
جوانان ایران!
بدانید که عدل میزان نمیشود مگر به شناختن حقوق و عمل به حقوق. کرامت هر انسان فرآورده عمل او به حقوق ذاتی خویش و دفاع از حقوق ذاتی دیگری است. باوجود این، در آنچه به رابطه مرد با زن مربوط میشود، کرامت مرد تنها به رعایت حقوق زن و دفاع از آن نیست، به نقش تعیین کننده زن در بالندگی رشد خود او و مرد، به برخورداری همگان از حق دوست داشتن و دوست داشته شدن و زندگی را با حقوقمندی آغاز کردن و، به یمن رشد، آنرا برخورداری به کمال از حقوق کردن نیز هست.
همچنان باید خاطر نشان کرد که جوان آن نیروی محرکه باز و تحول پذیر ساز نظام اجتماعی از رهگذر درانداختن طرح نو زندگی است. پس بر او و برزنان و همه زحمتکشان ایران است که نقش خویش را بمثابه نیروی محرکه به یادآوردند و به عمل برخیزند. برخیزند و فضای زندگی را که استبداد بسته است بگشایند و حیات طبیعت وطن و حیات ملی خویش را از زوال برهند. به یمن ارتقای منزلت جامعه مدنی و بنای جمهوری شهروندان، ایران را میتوان رهانید. به عمل برخیزید!.
افراد نیروهای مسلح از نظامی و انتظامی و دیگرانی که در خدمت دولتید!
میبینید که مسئلههایی که استبداد ساختهو ویرانگریهایی که ببار آوردهاست، تا بخواهی بغرنج گشتهاند و با شرکت جمهور مردم، هرگاه حقوق شهروندی بجویند و با یافتن منزلت شهروند، در حل مشکلها و بازسازی ایران بکوشند، بسا، کارشان تا بخواهی سخت خواهد شد. از چه رو در خدمت دولت جباری ماندهاید که آتش بحرانها را به جان هستی ایران انداختهاست و هنوز آتش بحرانی فرو ننشسته، آتش بحران دیگری را مأمور سوختن این هستی میکند؟ چه میشود اگر به یاد آورید نوروز، روزی است که ایرانیان حقوق خویش بشناختند و میزان عدل را درکارآوردند تا که ایران جاودانه بزید؟ چه میشود اگر شما شخص را به حق بسنجید و به خدمت حق، حق خود، حق جمهور ایرانیان و حق نسلهای آینده، درآئید و از ایفای نقش ستون فقرات دولت جباران بازایستید؟ چه میشود اگر شما این حقیقت و واقعیت را آویزه گوش کنید: نه چون خدا میگوید حق است چون حق است خداوند میگوید؟ پس، حقانیت حق در خود آن و در نه گوینده آناست ؟ پس چه می شود اگر از اطاعت از امر و نهی ناحق بازایستید؟
به خود زحمت سنجش میزان استهلاک رژیم ولایت مطلقه فقیه و ناتوانیش از جبران آن را بدهید تا مطمئن شوید این رژیم میرا است و ایران آزاد میشود. آیا بهتر نیست شما در خدمت مردم ایران در بازجستن استقلال و آزادی قرار بگیرید؟
روحانیان!
بنابر عهد، قرار بر این بود که شما دین را دین حق نگاه دارید و نگذارید در دین تکلیفهای قدرت فرموده از خود بیگانه شود. قراربر این بود که شما نگذارید دین وسیله کار قدرتمداران بگردد . قرار براین بود که شما بدانید قدرت دین سوز است و سپردن دین به دولت، سپردنش به آتش است. قراربود شما مدار پندار و گفتار و کردار ایرانیان را بروی معنویت بیکران بگشائید. قرار بود شما به یمن اصول راهنمای دین حق، راه رشد علمی و فنی جامعه را هموار بگردانید. قراربود شما وجدان اخلاقی و وجدان علمی جامعه را از آلودن شدن به ناحق و خرافه، مصون دارید و وجدان اخلاقی را بیدار نگاه دارید. قرار بود شما اسوه زیستن در استقلال و آزادی و حقوقمندی بگردید. از چه رو امروز سخن گفتن از الگو را جرم میگردانید؟ قرار بود جای شما میان مردم، در دل جامعه مدنی، باشد و نه، در دولت، مقام جبار جستن و زندگی همه روز مردم را به داس زور سپردن. قراربود شما چراغ راه رشد باشید و اینک حاکمانی که در سلک شما هستند، کشان کشان، مردم را از نور به ظلمات میبرند.
قرار بر این بود که شما قواعد خشونت زدائی را به مردم بیاموزید و خود بکار برید تا انسانها، در همه جای جهان، از حق صلح برخوردار بگردند. قرار برتقدیس خشونت نبود. قرار بر دستیار سلطهگران گشتن در تبدیل سرزمینهای مسلمان نشین به میدانهای جنگ مرگ بر مرگ و ویرانی بر ویرانی افزا نبود. قرار براین بود که شما منادی حقوقمندی انسان و برابری انسانها در حقوق باشید. قرار براین نبود که منکر حقوق انسان و حقوق شهروندی او بگردید. قرار براین بود که بعد معنوی انسانها را به یادشان آورید، به یادشان بیاورید که حق ارزش و قدرت ضد ارزش است. قراربر به بندگی قدرت درآمدن و آن را ارزش برین و تنها ارزش کردن، نبود. قرار براین بود که شما با فساد بستیزید، قرار بر فسادگستری نبود.
در تاریخ ایران، قراربراین بود که شما زنگ خطر باشید، هربار که استقلال ایران به خطر افتد، قرار بر بردن ایران به زیر سلطه بیگانه نبود. قرار بر خارجی کردن دولت نبود. قرار بر محور اقتصاد کردن فروش ثروتهای ملی و وارد کردن برنج آلوده در ازای نفت نبود. قرار بر این بود که شما ایرانیان را به عمران طبیعت بخوانید، قرار بر تصدی بیابان کردن ایران نبود.
قرار بر این بود که شما راه و روش تبعیض زدائی بیاموزید و مروج مرام توحید ایرانیان به یمن رهائی از تبعیضها، باشید. بنابر برقرارکردن تبعیضهایی که رشتههای همبستگی را میگسلند، نبود. قرار بر این بود که شما مدام به انسانها خاطر نشان کنید که مسئولند، که توانایند، که خلیفههای خدا بر روی زمینند، که باید همواره در حال قیام بر حق و ایستادن برحق باشند، و یاد آور مردم شوید که بیتفاوتی خود را به مرگ با بدترین شکنجهها سپردن است. قرار، بر فروکاستن مقام انسان تا گوسفند مطیع، خمیده زیر بار تکلیفها و معاف از مسئولیت و شجاعت زندگی در استقلال و آزادی، نبود.
قرار براین بود که شما بدانید حق با عدل و حق و عدل با امید و شجاعت و شادی همزادند و به انسانها یاد آور شوید که به یمن سپردن همه بعدهای زندگی، به این همزادان است که توانا به نو به نو کردن زندگی می گردند. قرار بر سپردن زندگی به ستم و یأس و ترس از رهگذر میزان کردن زور، نبود. قرار بر این بود که شما انسانها را از بندگی قدرت به بازیافتن خداوند، به یمن بازجستن استقلال و آزادی بخوانید. قرار براین بود که به مردم هشدار و انذار دهید که دروغ سرطانی است که چون زندگی را فراگرفت، مرگ در خواری را اجتناب ناپذیر میکند. قراربر دروغ را زبان رسمی گرداندن نبود. قرار براین بود که شما، زبان آزادی، زبان اخلاق، زبان حق، بنابراین، زبانی را بکار برید که، در آن، کلمهها و جملهها بنمایهای از زور نداشته باشند، قرار بر ترویج زبان ناسزا و بهتان و تزویر و ریا و… نبود. قرار براین بود که شما ساحت دین را از خرافهها و هرآنچه غیر عقلانی است، منزه نگاه دارید. قرار بر تبلیغ خرافهها و غیر عقلانیها نبود. برخیزید و از رهگذر وفای با عهد، روز خود را نوروز بگردانید.
ایرانیان اگر شما الگو میماندید،
آن روز که گل را بر گلوله پیروز کردید، نوروز شد. الگو شدید و درهمه جا، جنبشهای همگانی، ملتها را وارد عصر جدید، عصر استقلال و آزادی کردند و میکنند. راه بس سخت است. زیرا استبداد سرمایهداری حال و آینده، زمین و فضا، را فراگرفتهاست. ویران میکند و میآلاید. با اینحال، برحق باید ایستاد تا که تحول راه خویش را بیابد و جهان سرای زیست در صلح و استقلال و آزادی همه انسانها بگردد.
از زاویه صورت واقعیتها که بنگریم، ایران امروز میگوید: شما آن الگو نمانده اید و الگوی استسلام گشتهاید. مردمی شدهاید که به ویرانی طبیعت وطن و حیات ملی خویش مشغولند و فریاد هشدار وجدان خویش را نیز نمیشنوند.
و از زوایه محتوای واقعیتها که بنگریم، جامعه ایرانی در کار باز و تحول پذیر کردن نظام اجتماعی خویش است. ایران امروز میگوید: ساختارهای جامعه استبداد زده، دارند مقاومت از دست میدهند. شما ایرانیان میتوانیدجامعه باز و تحول پذیر را از آن خود کنید. هرگاه بر استقامت خویش در ایستادن بر حق بیفزایید و استبداد را از همه عرصههای زندگی خویش برانید. هرگاه بدانید که وجود زندانی سیاسی یعنی اینکه شما استقلال و آزادی و دیگر حقوق خویش را بکار نمیبرید، مستقل و آزاد نیستید. بدانید که وجود زندانی سیاسی میگوید باید برخاست و ایستاد، استوار و نستوه ایستاد تا که سلاح زندانی و شکنجه کردن و کشتن از دست رژیم فرو افتد و ایران، برای همیشه، سرای استقلال و آزادی بگردد. تنها نگذاشتن زندانیان، یاری کردن آنها، معنی دادن به استقامت آنها از رهگذر ایستادن برحق است. به یمن این ایستادن، خویشتن را الگوی زیستن بر میزان عدل کنید، همه روز ایران را نوروز کنید.
میتوانید الگو بگردید و بمانید. الگوئی که دریافتهاست رشد قدرتی که سرمایهداری است، رشد انسان نیست، تخریب او و محیط زیست او است. و او برآناست که روز خود و جهانیان را به یمن همداستان کردن رشد انسان و عمران طبیعت نوروز بگرداند.
نوروز را روز به یاد آوردن توانائی خویش در الگوی رشد شدن و در پیش گرفتن راست راه رشد بگردانیم.
پیام ابوالحسن بنیصدر به مناسبت نوروز، همزادی حق و عدل