تأویل، چشم اسفندیار روشنفکرى ما

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

نیکروز اولاد اعظمى

 شمه اى در باره تأویل: آنچه بدیهى ست تأویل عموماً مربوط مى شود به تأویل کتاب مقدس، همچون قرآن. تأویل کردن یعنى آنچه در ظاهرش پیدا نیست و در باطنش مى توان آن را یافت و شایسته این کار یعنى راه یافتن به نهان و باطن کلام خدا و یا کتاب مقدس تنها در ید امام است که داراى عقل کامل است و نه هر عقل عامه اى که هبوط عقل امام است. اما در فرهنگ اسلامى، به نوعى تآویل کردن رواج یافته که دیگر لازمه اش دارا بودن مشخصه امام نیست، از سوى شخصیت هاى دینى چه شخصیت روحانى باشد و چه غیر، تآویل متداول شده است، “جامعه توحیدى” اسلامى و انطباق آن با وجهى از سوسیالیسم و یا انطباق برخى ارزشهاى اسلامى با سکولاریسم و یا “پساسکولاریسم” هابر ماس و بطورکلى پیدایش “فلسفه اسلامى” نتیجه تأویل ها از قرآن و کلام خدا و پیغمبر خدا بوده است. پایه “فلسفه اسلامى” از هنگامى چیده شد که متزلیان در قرن چهارم هجرى بنا را بر عقلى کردن دین گذاشتند نمایندگان چنین انطباق هایى از ارزشهاى دین و عرف هر یک مدعى فهم و درک صریح و قاطع از کلام خدا که در قرآن منعکس است و یا برخى شان اخیراً معترف به قرآن کلام محمد است، مى باشند در این زمینه مى توان بینش ابن رشد را مشت نمونه خروار دانست: ابن رشد (اندلسى) در کتاب “فصل المقال” به قرآن از نگاه متفاوت مى نگرد(تأویل) و فلسفه ارسطویى را با قرآن تطبیق داد و نیز در سازگارى مکتب تهافت (غزالى) با مکتب مشاء (فاراب و ابن سینا) گام بر داشت.

 تأویل از نظر ما در این نوشته معطوف به ارزشهاى کتاب مقدس است که مدعى با مراجعه و بازگشت به اصل کلام کتاب، وانمود به درستى درک و فهم آن کرده تا از این طریق، تأویل خویش را با ارزشهاى عرفى مطابقت داده تا بدینوسیله چهره جدیدى از دین ارائه کند در حالیکه روش روشنفکرى نه تأویل کتاب مقدس و یا دین در کلیتش، و محصور ماندن در محدوده صرفِ بیانى از درستى کلام از منظر مدعى، بلکه نقد صریح آنست.   

روشنفکر، روشنگر است:

روشنفکر، “رادیکال” و “محافظه کار” ندارد، روشنفکر روشنگر است. روشنفکر جوهره دین و هر ارزش دیگرى را به روش نقد ماهیتش را بر ملا مى کند و نواندیش دینى صرفاً تأویل دین مى کند، “فلسفه اسلامى” ما که از درونش “جامعه توحیدى” در آشتى با سوسیالیسم که روح حلول شده بینشى ابوذر بر على شریعتى بود و آشتى سکولاریسم سیاسى عبدالکریم سروش با “پساسکولاریسم” هابرماس، بیرون جهید نتیجه تأویلى بوده است که مسبوق بینش هاى متزلىِ عقلى کردن دین بوده است.

در پدیدار شناسى روشنگرانه و این به مفهوم اندیشیدن به پدیده ها و روش نقد و در منتها مفهوم درست کردن از ارزشها که اندیشیدن و روش نقد، روشنفکرى و روشنفکرى متناظر همند، هیچ پسوند و پیشوندى نظیر رادیکال و محافظه کار بر آن معنایى ندارند وقتى واژه روشنگران و یا روشنفکران را بکار مى بریم باید بدانیم که اگر برآن رادیکال و یا محافظه کار به گونه پسوند زاید شود دیگر معناى اصیل خود را از دست مى دهد. 

یک روشنفکر از همهء ارزشهاى موجود مربوط به انسان خواه دین باشد و خواه هر اصول و یا سنت هاى به جا مانده از گذشته ها ى دور با دو ابزار فکر و روش نقد با آنها روبرو مى شود. اگر بخواهیم در باره دین بگوییم، روشنفکر با این خصیصه اى که برشمردم، به کنه و جوهره دین مى پردازد و نه تأویل آن. از تأویل دین اسلام، ما به “فلسفه اسلامى” رسیدیم و ارزشهایش در شکل امروزى اش که سروش پیگیر آنست، و از سر ندارى و زارى آن را سپهر بینشى خود کرده اندیشه “پساسکولاریسم” هابرماس است با این تفاوت که او این اندیشه را براى جامعه اى تجویز مى کند که از صدر تا ذیل آن معیارهاى عقلى جریان است و مناسبات و روابط انسان را شکل مى دهد و سروش براى جامعه اى تجویز مى کند که ارزشهاى دین بر عقل رجحان دارد. بنابراین تأویل هایى که در طول تاریخ تشیع از اسلام انجام گرفت از “فلسفه اسلامى” فراتر نرفت. وقتى در چنین ارزشهاى تقلیل یافته به نسبت معیارهاى عقل که قدمت و استمرار دیرینه در جامعه ما دارند گیر باشیم، تلاش از این طریق نمى تواند موجب فرهنگ عقلگرایى یعنى ارجح شدن معیارهاى عقل بر ارزشهاى دین، شود. 

هدف و تعهد روشنفکرى به مفهومى که بیان شد بدون پسوند و پیشوند، در اینست که دو رکن اساسى اندیشیدن و کاربست روش نقد اصیل ترین وجه وجدان بیدار چنین هدف و تعهدى ست. از این نقطه عزیمت، روشنفکر روشنگر است و روشنگرى، رایکال و محافظه کار ندارد. وقتى گفته شود روشنفکر اندیشنده است یعنى اینکه به همهء آن ارزشهایى که نمودار هستند و مى شوند مى اندیشد و با ابزار و روش نقد بدانها فرم مناسب قالبى و الگویى مى بخشد. این تعهد و وجدان بیدار همواره مورد هجمهء رفتارِ زیست جمعى ما قرار گرفته و مى گیرد؛ تلقى”رادیکال” با هیبتى از بار منفى دادن بدان از همین حیات زیست جمعى ما منشأ مى گیرد؛ زیست جمعى اى که عامه پسند است. یک نوع از این دست رفتار عامه پسندانه درموضگیرى”روشنفکرى” و جایگاه سیاسى که به عیان مشهود است، اینست که هر روش نقد اگر از چهارچوب تأویل دینورزان داراى دغدغه دینى خارج باشد فوراً برچسب “رادیکال” و “زیاده خواه” بر پیشانى روشنفکرى مى چسبانند. و البته  این هجمه در واقع بقایاى همان هویت فرهنگى حیات جمعى ماست که تکثر و قاعدتاً روشنفکر مستقل از عامه را بر نمى تابد. 

آنهایى که روشنفکر بمفهوم بستگى به دو رکن مورد نظر را، بر او بار منفى رادیکال مى افزایند عموماً با اتخاذ نوع خاص سیاست، در مدافعه با اصلاح طلبان اسلامى با عامه همنوا مى شوند و در واقع این رفتار عامه  است که آنها را بر مطاوى خویش مى کشاند و بى اسقلالى خویش در هویت جمعى را، با بار منفى دادن به روشنفکر، نظیر “رادیکال”، “زیادى خواه” و غیره لاپوشانى مى کنند.  

وحدتِ عامه پسند:

ما ایرانیان در زیست وحدتىِ تناظر فرد و جمع، هویت مان شکل جمعى مى یابد و این سنتى ست مذهبى و اعتقادى، در هیچ جمع و محفل ایرانى، تنهایىِ فرد یعنى استقلال فرد در جمع قابل دوام و بقاء نیست اگر نمودار گردد، رفتار جمعى بگونه اى پیش مى رود تا فرد در انزوا مانده و نهایتاً جمع را به شکل حضور فیزیکى ترک گوید اما این یک وجهش است وجه دیگر آن فرو رفتن جمع در خود است که در رفتار جمعى و حضور جمعى متبلور مى شود تا رفتار و هویت جمعى بى خدشه محفوظ بماند. گردهمایى ایرانیان در واحد هاى کوچک و یا بزرگ با همین مؤلفه هاى حرکت جمعى، زیرساخت هاى واحدهاى بزرگ  جامعه هستند که با روح و حیات جمعى به حیات خویش در سبکى معین و هنجار منعطف به بافت فرهنگى تداوم مى بخشند بدون  تاب و تحمل هویت فردى. این شکلى از وحدت عامه است که فرد در انفراد خویش در آن جایى ندارد اینچنین وحدتى به دلیل فقدان تکثر و فردیت موجب بروز نبوغ و خلاقیت نمى شود و ذهن منعطف به همین چهارچوبه ها در حد تأویل که اصول و اساس حفظ و باقى بماند، از این بیشتر نمى تواند کنجکاو شود چونکه در قالب هویت جمعى محصور است. آنچه در ایران امروز مى گذرد و در رفتار ما منعکس مى شود در همین حد است وقتى استراتژى در کاربست “مناسبات نیروها” بى پشتوانهء “تناسب قوا” باشد معنایش اینست؛ همینى که هست با تزریق “مدارا” بهبود یابد و این یعنى وحدت “مدارا” جویانه و عامه پسند که از فردیت خویش در هراس و گریزان است زیرا فردیت نیروى خلاقیت مى طلبد و جامعه با حیات هویتِ وحدت جمعى در مصاف با آنست و در نتیجه فردیت همواره مقهور چنین حیاتى از گذر زندگى مى شود یعنى حیات هویت جمعى ما.  

روشنفکر بمفهوم عنصر اندیشنده و متعهد به روش نقد در چنین فضاى جمعى اى اگر نُطُق بکشد، باران مذمت رفتار جمعى بر او باریدن مى کند اگر بخواهم یک نمونه از رفتار جمعى و وحدت بینشى را بدست دهم اینست، منصور حلاج اسطوره شهادت طلبى ماست، ما به فیض شهادت نائل آمدنمان را از او داریم، شهادت طلبى از منظر روشنفکرى امر باطل است چونکه شهادت طلبى یعنى اسطوره شدن و اسطورها به دلیل ویژگى عامه پسندانه در فرهنگى با سیر و سیاحت حیات وحدت جمعى نقدناپذیر مى شوند و هر چیز نقد ناپذیر در ضدیت با روشنفکرى و روشنگریست. تأویل هاى رایج در ایران در اعصار متمادى اگر چه رنگ و بوى مذهبى دارند و پیدایش مذاهب مسبوق به حیات اسطوره اى جوامع است اما به هر جهت مذهب به دلیل قدمت ماندگارى اش در ذهن بشر به مثابه شکل بخشیدن به الگوهاى زندگى، خود به وجهى از وجوه اسطور در آمده است و از این نظر که عامه ستایشگر اسطوره هاست، به صورت شئى واره اى نمود مى یابد که به طبع ارزش تأویلى مقبول واقع مى شود تا روش نقد. بنابراین در ایران همواره تأویل چشم اسفندیار روش نقد روشنفکرى ما بوده است.

 

نیکروز اولاد اعظمى

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.