حسین باقرزاده
نگرانیهای علی خامنهای در باره تصمیم غرب برای گنجاندن حقوق بشر در دستور مذاکرات، چندان بیپایه نیست، و او که به خوبی از دامنه نقض حقوق بشر در ایران آگاه است می=داند که فشار غرب در این باره میتواند اثرات سرنوشتسازی بر آینده نظام سیاسی تحت کنترل او بگذارد.
رهبر نظام ولایت فقیه، بار دیگر ضمن تأیید سیاست دولت روحانی در مذاکره با غرب، گفتههای پیشین خود را در باره «دشمنی آمریکا با نظام جمهوری اسلامی» تکرار کرده است. او تأکید کرده است که «کاری که وزارت خارجه و مسئولان دولتی ما شروع کردند ادامه پیدا خواهد کرد» و به این وسیله دست رد به سینه همه کسانی زده است که با مذاکرات دولت روحانی با غرب و به خصوص آمریکا مخالفت میکنند. در عین حال، او اضافه کرده است که اولا به ادامه مذاکرات خوشبین نیست، و ثانیا «مساله هستهای بهانه آمریکا برای دشمنی است». او به خصوص از فشارهای آمریکا به جمهوری اسلامی برای رعایت حقوق بشر به خشم آمده و با اشاره به بیانیه اخیر وزارت خارجه آمریکا برای رفع حصر از رهبران جنبش سبز که به مناسبت سومین سالگرد این اقدام خلاف قانون صادر شده است، گفت: «رئیسجمهور آمریکا با کمال وقاحت از فتنهگران در سال ۸۸ حمایت کرد و اخیراً هم دارد حمایت میکند.»
این اظهارات که قبلا نیز به مناسبتهای مختلف بیان شده است دو واقعیت را بازگو میکند. یکی این که خامنهای پذیرفته است که هشت سال سیاست ماجراجویانه هستهای و رودررویی با غرب که هزینههای سیاسی و اقتصادی سنگینی را بر مردم ایران تحمیل کرده دیگر قابل دوام نیست، و گردش ۱۸۰ درجهای او به ضرورت انجام گرفته و برگشتناپذیر است. دوم این که رژیم اسلامی حاکم فقط به دلیل فعالیتهای هستهای زیر فشارهای غرب قرار نگرفته و بلکه مسایل دیگری هم در دستور کار غرب هست که خامنهای از آن نگران است. او از این چشمانداز که «اگر روزی … موضوع هسته ای مطابق خواسته امریکا، حل شود، امریکاییها مسائل دیگر را پیش خواهند کشید» ابراز نگرانی کرد و از این که حتی «اکنون نیز همه شاهد هستند که سخنگویان دولت امریکا از موضوعات حقوق بشر و توانایی موشکی و دفاعی ایران سخن به میان می آورند» اذعان کرد که آمریکاییان برای طرح این موضوعات به انتظار حل مسئله هستهای ننشستهاند.
واقعیت نیز این است که مذاکرات جمهوری اسلامی با غرب به مسئله فعالیتهای هستهای ایران محدود و منحصر نخواهد شد. مهمترین نگرانی غرب (به شمول اسراییل) در مورد جمهوری اسلامی البته به فعالیتهای هستهای آن مربوط میشود، ولی هیچگاه به آن محدود نبوده است. تواناییهای موشکی و نظامی ایران و همچنین حمایتهای مالی و نظامی جمهوری اسلامی از نیروها و گروههای متخاصم آمریکا و اسراییل در منطقه، و شرکت نیروی قدس سپاه پاسداران در عملیات نظامی علیه هدفها و منافع آمریکا در خاورمیانه، نیز به همان نسبت غرب را نسبت به سیاستهای خارجی نظام حاکم بر ایران نگران کرده است. ولی آیا آن گونه که خامنهای مطرح میکند مسئله حقوق بشر و دموکراسی نیز قرار است در دستور کار گفتگوهای بین ایران و کشورهای غربی و به خصوص آمریکا باقی بماند؟
به حاشیه راندن موضوع حقوق بشر در روابط غرب با رژیم ایران، همواره یکی از نگرانیهای فعالان مدنی و حقوق بشر بوده است. بسیاری استدلال میکنند که چون کشورهای غربی در درجه اول به منافع سیاسی و اقتصادی خود میاندیشند و بر اساس آن روابط خارجی خود را تنظیم میکنند، توجه به مسئله حقوق بشر همواره برای اینان جنبه فرعی داشته و حد اکثر در حد تعارف و لقلقه زبان با آن برخورد میکنند. نگاهی به فهرست کشورهایی که در نقض حقوق بشر شهره عام و خاصند و در عین حال روابط بسیار خوبی با کشورهای غربی دارند – مانند عربستان سعودی – این نظر را تأیید میکند. علاوه بر این، غرب نه خود کارنامه کاملا پاکی در زمینه نقض حقوق بشر دارد و نه در حمایت بیدریغ از اسراییل، به رغم موارد نقض فاحش حقوق بشر فلسطینیان و ساکنان عرب اسراییل و یا سرپیچیهای مکرر آن از قطعنامههای سازمان ملل، تردید میکند. در این صورت، نمیتوان از غرب انتظار داشت که در برابر موارد نقض حقوق بشر در سایر کشورها با قاطعیت بایستد و سیاست خارجی خود را بر اساس آن تنظیم کند.
این استدلالات تا حدی درست است، و غرب کارنامه درخشانی در دفاع از حقوق بشر در جهان ندارد. ولی نمونههای یادشده به مواردی بر میگردد که غرب یا با یک متحد استراتژیک خود سر و کار داشته است و یا با نظامهای دیکتاتوری دوست. در مورد ایران، اما، مسئله شکل دیگری دارد. رژیم ایران همواره سیاست خصمانهای در برابر کشورهای غربی بزرگ داشته، و دوستان چندانی در جهان غرب برای خود باقی نگذاشته است. در این شرایط، طبیعتاً برای غرب زیر سؤال بردن موارد نقض حقوق بشر در ایران به مراتب سادهتر است، و از این رو نحوه برخورد آن با حکومت ایران در مقایسه با کشورهای دوست فرق خواهد کرد. افکار عمومی جهان غرب نسبت به نقض فاحش حقوق بشر در کشورهایی مانند ایران و به خصوص تبعیضات جنسیتی و عقیدتی از یک سو، و کاربرد مجازاتهای خشن و وحشیانه قرون وسطایی از سوی دیگر، حساسیت خاصی نشان میدهد، و حکومتهای این کشورها هم تا حد زیادی این حساسیتها را به صورت علنی منعکس میکنند.
ولی در صورتی که روابط ایران با غرب به حال عادی برگردد، چه میتوان انتظار داشت؟ نمونههای رفتار غرب با نظامهای دیکتاتوری موجود جهان، جای خوشبینی چندانی باقی نمیگذارد. نظام حاکم بر ایران، اما، تنها نظامی دیکتاتوری نیست و بلکه ایئولوژیک نیز هست – و این امر برای غرب مسئلهساز است. غرب هیچگاه در تعامل با نظامهای دیکتاتوری غیر ایدئولوژیک مشکل زیادی نداشته است، در صورتی که رابطه غرب با نظامهای ایدئولوژیک معمولا با تنش همراه بوده و در عین این که در بسیاری از موارد غرب توانسته است با این کشورها رابطه عادی برقرار کند، در عین حال همواره در روابط خود از اهرم حقوق بشر برای اعمال فشار بر این کشورها استفاده کرده است.
روابط غرب با کشورهای کمونیستی در سده گذشته، نمونه واضحی از این رفتار را به نمایش میگذارد. کشورهای بلوک شرق تحت کنترل نظامهای ایدئولوژیک، عموما روابط سیاسی عادی با غالب کشورهای غربی داشتند و تنشهای سیاسی گهگاهی در این روابط کمتر به برخوردهای خصمانه یا بحرانهای سیاسی شدید منتهی میشد. در عین حال، کشورهای غربی روی موارد نقض حقوق بشر در این کشورها همواره حساسیت به خرج میدادند و در روابط و تعاملات خود با آنان نقض حقوق بشر را در متن دستور کار میگذاشتند. دگراندیشانی مانند الکساندر سولژنیتسین و آندره ساخاروف در کشور خود مغضوب حکومت و نسبتا گمنام بودند، ولی در کشورهای غربی جزو معروفترین شخصیتهای روسیه بشمار میآمدند و در کمتر دیالوگی بین حکومت شوروی و کشورهای غربی بود که مسئله آزادی آنان مطرح نشود. کشورهای کمونیستی وقت، نهادهایی مانند عفو بینالملل را متهم میکردند که از حکومتهای متبوع خود و یا سازمانهایی مانند سیا دستور میگیرند و در خدمت امپریالیستها هستند.
نظامهای ایدئولوژیک، بنا به تعریف، نمیتوانند دموکراتیک باشند، و سلب آزادی عقیده و بیان یکی از ملزومات اجتنابناپذیر این حکومتها است. از سوی دیگر، این نظامها هم برای کشورهای دموکراتیک یک خطر محسوب میشوند و هم به سختی میتوانند در نظام مالی و اقتصادی سرمایهداری جهانی ادغام شوند و نظم جهانی را بپذیرند. از این رو، تغییر این نظامها و شکست ایدئولوژی حاکم بر آنها یکی از اهداف ثابت و تغییرناپذیر غرب بوده است. غرب به خوبی میداند که دموکراسی و آزادی عقیده و بیان، پاشنه آشیل نظامهای ایدئولوژیک است، و هر تلاشی در راه تأمین این حقوق و آزادیها ضربهای است که بر موجودیت این نظامها وارد میشود. با توجه به این واقعیت بود که غرب در تعامل خود با کشورهای بلوک شرق و اقمار شوروی سابق، بر آزادیهای فردی تأکید میکرد و مخاطبان خود را در موضع دفاعی قرار میداد. سرانجام نیز، تداوم این سیاست و اعمال فشارهای تبلیغاتی از طریق فرستندههای رادیویی (و بعدها تلویزیونی) که آزادیهای فردی غرب را به رخ مخاطبان خود میکشیدند، به افزایش آگاهیهای جوامع تحت سلطه نظامهای کمونیستی منجر شد، و این خود سهم عمدهای در فروپاشی این نظامها در یکی دو دهه آخر سده بیستم میلادی ایفا کرد.
نظامهای ایدئولوژیک اسلامی که از اواخر دهه ۷۰ سده گذشته میلادی با انقلاب ایران آغاز شد دست کم دو تفاوت عمده با نظامهای کمونیستی داشتهاند، و به همین دلیل مقابله با آنها برای غرب به مراتب مشکلتر بوده است. یکی این که این نظامها بر بستر اعتقادات ریشهدار مذهبی مردم پایهریزی شده و در مقایسه با نظامهای مبتنی بر ایدئولوژی مارکسیستی از حمایت تودهای به مراتب عمیقتر و گستردهتری برخوردار میشوند. دوم این که کاربرد تاکتیکهای جنگهای نامتقارن و توسل به عملیاتی مانند آدمربایی، گروگانگیری و انفجارهای انتحاری برای مقابله با غرب از خصوصیات نظامهای ایدئولوژیک اسلامی است، و در نظامهای کمونیستی (به جز جنگهای نامتقارن در مبارزات پارتیزانی پیش از کسب قدرت) به ندرت دیده میشد. این پدیده تلخ و خطرناک که بزرگترین مظاهر آن از گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در آبان ۱۳۵۸ در ایران تحت کنترل نظام جمهوری اسلامی آغاز شد و مرگبارترین آن در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی از سوی القاعده تحت حمایت نظام طالبان افغانستان در نیویورک و واشنگتن رخ داد، جهان غرب را به دامنه و شدت این خطر متوجه کرده است.
به دلیل این نگرانیها است که غرب (هم در وجه افکار عمومی و هم در سطح رهبران سیاسی) حساسیت بیشتری در باره نظامهایی مانند جمهوری اسلامی، در مقایسه با نظامهای کمونیستی، از خود نشان میدهد و اصولا در پیدا کردن اعتماد به آنها مشکل دارد. غرب چگونه میتواند به نظامی که با مردم خود «خدعه» میکند، در سطح بینالمللی اعتماد کند؟ البته بیاعتمادی در سطح مناسبات بینالمللی پدیده کمیابی نیست، ولی معمولا این بیاعتمادیها در گفتگوهای مستقیم یا از طریق معاهدههای دوجانبه بر طرف میشود. در مورد جمهوری اسلامی، همین بس که اعتماد سازی یکی از هدفهای اولیه غرب در مذاکرات جمهوری اسلامی با کشورهای ۵+۱ در طول چندین سال گذشته بوده، و قسم و آیههای رهبران رژیم (و از جمله فتوای علی خامنهای در مورد تحریم استفاده از سلاح اتمی) هیچگاه نتوانسته است غرب را به صداقت آنان مطمئن سازد. به عکس، ایران برای تأمین این خواست طرف مقابل، مجبور شده است به شروط آنها برای امکان بازرسیهای سرزده از کلیه تأسیساتی که به فعالیت هستهی مظون بودهاند تن دهد.
جمهوری اسلامی در دور فعلی مذاکرات با غرب، مصمم است که مانع اصلی رفع تحریمهای بینالمللی را از میان بردارد و به ماجراجوییها و دشمنیهای متعصبانه علیه غرب خاتمه دهد. کنار آمدن غرب با جمهوری اسلامی، اما، به معنای فراموشی یا به کنار گذاشتن هدف درازمدت آن که ایدئولوژیزدایی از این نظام و تغییر آن به یک نظام سکولار است نخواهد بود. غرب در برابر نظامهای کمونیستی همواره این هدف را تعقیب میکرد، و انگیزه آن برای تغییری مشابه در ایران ِ جمهوری اسلامی کمتر نیست. در مبارزه با نظامهای کمونیستی، غرب از سلاح حقوق بشر بیشترین بهرهها را گرفت، و بی شک در برابر جمهوری اسلامی که پروندهای به مراتب انبوهتر و سیاهتر در نقض حقوق بشر دارد، این سلاح بیشتر به کار میآید.
تلاشهای علی خامنهای برای کنار گذاشتن مسئله حقوق بشر از دستور کار این مذاکرات، اما، به سختی میتواند موفق شود. این مذاکرات، از موضع قدرت نسبتا برابر انجام نمیشود. تقریبا تمام کارتهای برنده (تحریمهای فلج کننده) در دست طرف مقابل است و رژیم ایران حربه مناسبی ندارد که در برابر آن عرضه کند. غرب البته میخواهد مشکل رابطه با ایران و مسئله فعالیتهای هستهای آن را از راههای مسالمتآمیز حل و فصل کند. در عین حال، آمریکا و کشورهای دخیل در مذاکره به خوبی از تأثیر تحریمها در کشاندن رژیم ایران به میز مذاکره و کوتاه آمدن در برابر غرب آگاه هستند و بعید است که تا رفع کامل تحریمها از این فرصت طلایی برای اعمال فشار بر رژیم ایران در زمینههای دیگر (از جمله، حقوق بشر) بهره نگیرند. نگرانیهای علی خامنهای در این باره چندان بیپایه نیست، و او که به خوبی از دامنه نقض حقوق بشر در ایران آگاه است می=داند که فشار غرب در این باره میتواند اثرات سرنوشتسازی بر آینده نظام سیاسی تحت کنترل او بگذارد.
حسین باقر زاده
۲۱ فوریه ۲۰۱۴ – ۲ اسفند ۱۳۹۲