ارتباط ارگانیک فرارمغزها با ایدئولوژی ولایت فقیه

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

مازیارشکوری گیل چالان

تفاوت فاحش میان کارکرد دولت وحکومت درنظامات سیاسی قدیم وجدید نقش ها ووظایف متفاوتی را برای دولت مردان وتصمیم گیرندگان درحوزه های مدیریتی وتصمیم گیری جوامع پدیدارکرده اند. ازجمله وظایفی که همواره برعهده این تصمیم گیرندگان ومدیران اجرایی قرارداده میشود ایجاد بسترمناسب جهت ایجاد نقش های متناسب وهمچنین تربیت نیروهای کارآمد جهت استقراردرنقش های مورد نظرمی باشد. آنچه که دراین میان می باید برآن صحه نهاد، اینکه لزوم ایجاد چنین بستری محتاج پژوهش های دقیق وهمچنین ایجاد بستری امن برای شهروندان درنقش های مورد نظرونیازمیباشد.

ازاین جهت دوموضوع ایجاد نقش های مورد نیازجامعه درعرصه های مختلف وهمچنین حفظ، بکارگیری وتربیت نیروهای متناسب با نقش های مورد نظرلازم وملزوم یکدیگرمیباشند.

اما آنچه علتی شد تا این قلم به این مبحث بپردازد اظهارنظراخیروزیرعلوم دولت حسن روحانی درمورد فرارمغزها میباشد.رضا فرجی دانا عنوانکرده است:

« میزان ضررازبابت مهاجرت مغزها سالانه صد وپنجاه میلیارد دلار است . . . در شرایطی که کل بودجه دولتی ما صد ونود ودوهزارمیلیارد تومان و معادل هفتاد میلیارد دلار است با مهاجرت مغزها صد وپنجاه میلیارد دلار به دنیا کمک می کنیم . . .»

این اظهارات وزیرعلوم رژیم ولایت فقیه خود ازمصادیق “اقرارالعقلاء علی انفسهم جایز” میباشد. اما درنگاهی سطحی آنچه ازعلل فرارنخبگان کشورمیباشد را وزیرعلوم عنوان داشته است:

« یک استادیارجوان تازه استخدام شده که نمی تواند مشکل مسکن خود را در تهران وشهرهای بزرگ حل کند مجبوراست یا به حق التدریس درجاهای مختلف بپردازد که توان علمی اش را کاهش می دهد، یا ازمدار پژوهش وآموزش خارج می شود و به کارهای خارج از دانشگاه می پردازد و یا به خارج از کشور می رود»

مسلم اینکه مشکلات معیشتی واقتصادی برای نخبگان یکی ازعلل فراربه آن سوی مرزها وبه اقراروزیرعلوم کمک هنگفت مالی به جوامع دیگرمیباشد. آنچه دربیان وزیرعلوم مشهود میباشد اینکه وضعیت معیشتی واقتصادی درکشورتا بدان اندازه بغرنج است که بسیاری ازنخبگان به جهت گلاویزشدن با چنین مشکلاتی جلای وطن نموده وحد اقل ظرفیت بالایی ازتوان مادی ومعنوی خود را درخارج ازحیطه جغرافیایی ایران مصروف می دارند. اما وزیرعلوم به علت العلل فرارمغزها به آن سوی مرزها هیچ اشاره ای ننموده اند. بی شک واکاوی وشناخت علت العلل فرارمغزها میتواند کمکی درراستای مداوا وترمیم این معضل قرارگیرد. ازاین روآنچه میتواند به همگان درشناخت علت العلل فرارمغزها به دیگرسوی مرزها کمک کند، شناخت علل جانبی گریختن میباشد که این علل خود معلول پدیدارشده ازسوی علت العلل موضوع بحث است.

ازاین علل فراوان میباید به:

* فقدان دستگاه تصمیم سازی ومدیریتی درساخت سیاسی کشوردرجهت ایجاد نقش های لازم وتربیت نیروی کارآمد درجهت فعالیت درنقش های مورد نظر.

* فقدان ایجاد بازارکارمناسب.

* برخوردهای سلیقه ای درگزینش نیروی کاروفقدان شایسته سالاری.

* فقدان امنیت کاری که به گونه های مختلف قابل روئیت میباشند.

* برخورد های ایدئولوژیک درقبال نخبگان جامعه وهمچنین برخی مشاغلی درآن به فعالیت مبپردازند.

براین اساس میبایدعلت العلل فرارمغزها را دربنیان ایدئولوژیک رژیم ولایت فقیه موردکند وکاوقرارداد. این ایدئولوژی دردومحورموجبات تمامی علل برشمرده برای فرارمغزها را می باشد.

* تدین مقدم برتخصص:

با تمام این معنی که شکل ومحتوای انقلاب بنا برسخنان خمینی دربرابرتمامی رسانه های ارتباط جمعی دنیا وامضایش برزیرپیش نویس قانون اساسی ازدموکراتیک بودن وشایسته سالاربودن ساخت سیاسی جدید خبرمی داد اما به ناگاه همه چیزهمچون گردبادی درهم پیچید. خلف وعده خمینی وحامیانش درحزب جمهوری اسلامی به سرکردگی “سید محمد بهشتی” فضایی ملتهب ومانعی جدی برسرراه قول وقرارهای برآمده ازروستای نوفلوشاتوایجاد کرد. چالشی بس عمیق که نه جمهوریت را ارج مینهاد ونه شایستگان را منزلت میداد. بهشتی وهمفکرانش درحزب چماق بدستان برتقدم تدین برتخصص میکوبیدند که البته تدین هم مد نظرشان نبود، آنچه درنظرداشتند چاپلوسی بود که درلباس مکتب برجماعت قالب میکردند. اما سوی دیگرنیروهای دموکراتیک اعم ازمذهبی وغیرمذهبی دردفاع ازشایسته سالاری تقدم تخصص برتدین را برای اداره اموررجحان میبخشیدند. تضارب مابین تخصص گرایان وایدئولوژی محوران با پیروزی کاندیدای مستقل، سید ابوالحسن بنی صدرومتعاقب آن پیروزی حزب جمهوری اسلامی درانتخابات سراسرتقلب وتخلف کلید خورد. مجلس که به تسخیرحزب چماق بدستان درآمده بود با تحمیل محمد علی رجایی به عنوان نخست وزیرسعی درتشکیل کابینه ای فاقد تخصص وسرسپرده به ایدئولوژی ولایت فقیه داشت.

ازاین وادی اگربخواهیم ازمدعای طرفین این دعوی شاهد به میان آوریم میباید ازسخن مشهورسید محمد بهشتی پایه گذاروایدئولوگ حزب جمهوری اسلامی یاد کنیم. بهشتی براین باوربود که:

«ما می‌توانیم فقدان تخصص، صلاحیت، سابقه و تجربه را با انتصاب یک معاون جبران کنیم آنچه اهمیت دارد اعتقاد به ایدئولوژی اسلامی است»

پرواضح است که این بیان ایدئولوگ حزب جمهوری اسلامی اصل را برتقدم تعهد برتخصص نهاده است. برهمین مبنا بود که حزب جمهوری اسلامی با کارشکنی های بهشتی وهمفکرانش محمد علی رجایی را پس ازکش وقوس فراوان به بنی صدرتحمیل کردند. رجائی نیزشاگرد ومجری لایقی درجهت اجرای برنامه های حزب جمهوری بود. عملکرد اودرمقام اجرایی نخست وزیری وچیدمان کابینه اش برمبنای تعهد مقدم برتخصص ازاین سخن وی کاملا مشهود میباشد. محمد علی رجایی درمورد تشکیل کابینه میگوید:

«من ازکابینه مختلط صد درصد دورهستم. معتقدم کابینه باید به طوریکدست ازانقلابیون درخط امام باشد»

“انقلاب اسلامی / شانزدهم مرداد پنجاه ونه”

اما ازدیگرسوی مواضع بنی صدرهم دردفاع ازتقدم تخصص برتعهد، هم قابل استناد وهم بازگوکننده فضای خاص تقابل این دونگرش درمدیریت کشوراست. براین اساس برچند مورد ازاعلام مواضع بنی صدررا به عنوان شاهد بازگومینماییم.

بنی صدر:

«فرد مکتبی که تخصص یک کار را ندارد نمی تواند و نباید یک کار را بپذیرد»

“انقلاب اسلامی / دوم خرداد شصت”

«چه کسی رفته وگفته هرکس بگوید تخصص لازم است،در خط امریکا است؟»

“انقلاب اسلامی / بیست وسوم بهمن پنجاه ونه”

«ما باید برویم دنبال کسانی که علم و اعتقاد را هر دو باهم دارند»

“انقلاب اسلامی / هفتم مهرپنجاه وهشت”

« مکتبی های بی خبر راه افتادند و کاررا به آنجا رساندند که از شرایط وزارت و مسئولیت یکی این باشد که نباید درفرنگ درس خوانده باشد»

“انقلاب اسلامی / هشتم شهریورپنجاه وهشت”

بهرترتیب نا گفته نماند که تحمیل محمد علی رجائی خود اولین وگویا ترین مصداق تقدم شخص فاقد تخصص براشخاص متخصص بود. اوخود درپاسخ به مسئله بیکاری درکنفرانس استانداران در مشهد گفته بود:

«با جمع کردن آجرهای خانه های خراب شده آبادان و با بکار انداختن گاری و دوک میتوان این مشکل را حل کرد»

اما چه گوییم که عاقبت تفکرات بهشتی ورجائی به عنوان قاعده ای برنظام سیاسی، تصمیم گیری واجرایی کشورحاکم وتا کنون این مصدردرصیغه های فعل مضارع به تصریف درآمده است.

این علت علتی است که اقتصاد وبرنامه ریزی کشوررا تا کنون به تباهی وویرانی کشانده که ارغام سرسام آوربی کاری وتورم وتعطیلی کارخانه جات تولیدی وصنعتی را به ارمغان آورده است که ازآن با عنوان مشکلات مسکن ومعیشت استاد یاران یاد میکند.

** مصلحت برحکومت برحقوق:

«حفظ نظام ازاوجب واجبات است»

این گفتارشالوده، محور، محتوا وفشرده تمام ماهیت ایدئولوژی رژیم ولایت فقیه است که با بیان خمینی به عنوان اصول گرامرجمهوری اسلامی قرارگرفت تا همواره نهاد های حاکمیت براین اصل اجتهاد نموده وحقوق انسانی را درپای منفعت ومصلحت حاکمیت به نا حق قربانی نمایند.

برمحورهمین اصل حفظ نظام اوجب واجبات بود که تعطیلی مطبوعات، شکنجه منتقدان ودگراندیشان، حمله به تجمعات سیاسی وهمچنین تعطیلی دانشگاه ها وپاکرانی دانشجویان واساتید دانشگاه ها با نعل وارونه پاکسازی رقم خورد.

درمورخه بیست وهفتم مرداد ماه سال پنجاه وهشت حزب چماق بدستان با رهبری خمینی خیزبلندی دربه قلم به دستان ودگراندیشان برداشت. خمینی گفت:

« اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طورانقلابی عمل نکردیم ومهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و. . .هیچ یک ازاینها عمل انقلابی نکردند وانقلابی نبودند. اگرما ازاول که رژیم فاسد را شکستیم واین سد بسیارفاسد را خراب کردیم، به طورانقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد ومطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم وروسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب‌های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم وروسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه‌های داررا درمیدان‌های بزرگ برپا کرده بودیم ومفسدین وفاسدین را دروکرده بودیم، این زحمت‌ها پیش نمی‌آمد. . .و درموقع انتقام، انتقام. ما نمى‌ترسیم ازاینکه درروزنامه‌هاى سابق، در روزنامه‌هاى خارج ازایران، براى ما چیزى بنویسند. ما نمى‌خواهیم وجاهت در ایران، در. . .در خارج کشور پیدا بکنیم. ما مى‌ خواهیم به امرخدا عمل کنیم، و خواهیم کرد»

این بیان خمینی بود که آشکاروبی پرده درزیرروبنده اطاعت ازخدا خفقان را برای ملت به ارمغان آورد. بماند که هرچه کرد فقط اسمی ازاسلام داشت نه، رسمی!

اما بنی صدردرمقام منتخب ملت بارها دربرابرنقض آزادی ها طغیان کرد. بنی صدردرمورخه بیستم آذرسال پنجاه ونه درمقام دفاع ازآزادی بیان ورد قید مصلحت اسلام فریاد برآورد:

«دفاع من ازآزادی دفاع ازاستقلال کشورواسلام است. اگرقراراست به نام اسلام استبداد بیشترشود، ازاسلام چه مانده است؟ اگرمن به دنبال عقایدم وپایبند به آنها نبودم، چه کسی بیشتروبهترازمن فرصت داشت که خود را با حاکمیت استبداد وزورموافق کند؟ اما میدانم که این جریان به ما وفا نخواهد کرد، به مردم وفا نخواهد کرد . . .»

همچنین بنی صدردرمورخه بیست وهفتم آذرپنجاه ونه به منفعت طلبی حاکمیت درنقض آزادی ها پرداخته وگفته بود:

«دعوا برسرآزادی است، شما حاکمیت مطلق می خواهید وبا آزادی مردم مخالفید. می خواهید درباره کارهایتان کسی جرأت چون وچرا نکرده، پرسجونکند ورئیس جمهورموافق این آزادی هاست»

حال خود درمقام قضا برآیید شکستن قلم مطبوعات وتهدید به برپایی چوبه های اعدام که سرانجام خمینی وایادیش آن را به قبیح ترین وجه جامه عمل پوشاندند چه تأثیری درفرارنخبگان ازکشورداشت ودارد.

ازدیگردلایل فرارنه تنها نخبه گان بلکه حتی فراروگوشه گیری عامه شهروندان درجوامع مختلف به جایگاهشان دربه رسمیت شناختن حق حاکمیتشان است. حال آیا با طرح ولایت فقیه دراصول قانون اساسی آیا شهروندان ازکرامت وحق حاکمیت برخوردارند؟ اصلی که تاکنون چیزی جزفقر، فساد، فحشا،خفه قان، زندان وتیرباران برای ملت ومملکت به ارمغان نیاورده. مگرانسان بالغ صغیرومهجوراست که ولی بطلبد؟ اما خمینی وحزب چماق بدستان با آسودگی خیال ملت عاقل وبالغ را مورد تحقیرقرارداده وعنوان داشتند:

خمینی درکتاب ولایت فقیه میگوید:

«مردم ناقص اند ونیازمند کمال اند ونا کامل اند، پس به قیم امین صالح باشد محتاجند»

همچنین درهمین کتاب میگوید:

«ولایت فقیه واقعیتی جزقراردادن وتعیین قیم برای صغارندارد»

همچنین سید محمد بهشتی درمورد قبض حکومت درید فقیه میگوید:

«اگرجامعه ما بخواهد به راستی اسلامی بماند واسلام اصیل برآن حکومت کند، فقیه هم باید درآن رهبری فقاهتی کند، هم رهبری ولایتی. یعنی باید نبض حکومت دردست فقیه باشد»

اما آنها که به حق حاکمیت ملت ارج مینهادند وکرامت خدادادی انسان را به رسمیت میشناختند دربرابراین اصل ارتجاعی ایستادگی نمودند. مرحومین آیه الله سید کاظم شریعتمداری ومرحوم پدرطالقانی ازروحانیون سرشناسی بودند که با این توهین به ملت به مخالفت برخواستند. همچنین مرحوم مهندس مهدی بازرگان به همراه نهضت، ازادی، حزب ملت ایران وجبهه ملی با این اصل ارتجاعی مخالفت نمودند. اما سید ابوالحسن بنی صدردرمجلس خبرگان گفت:

«این ولایت فقیه نیست، خدایی فقیه است»

همین دیدگاه بود که کاررا بدانجا رساند که خمینی گفت:

«اگرهمه ملت بگویند آری من میگویم خیر»

آیا سیطره همین دیدگاه به تحقیروهیچ انگاشتن عامه وخاصه مردم نیانجامیده که یا گوشه عزلت اختیارمیکنند یا ترک دیار؟

شکنجه واعدام مخالفان هم که ازفرایض رژیم بی برکت ولایت فقیه است. اگرروزی چند دگراندیش زیرشکنجه نفله ومابقی هم به دلایل مضحک به جوخه های اعدام نپیوندند گویی عوامل دجال رزیم ترک اولایی مرتکب شده اند. اما عاشورای سال پنجاه ونه بود، فریاد رئیس جمهور، بنی صدربه هوا رفت. رئیس جمهوردرمیدان آزادی گفت:

« در قانون اساسی ما مگر شکنجه حرام نشده است، ممنوع نشده، در کجای دنیا در کدام دین و در کجای اسلام و کشور اسلامی و حکومت اسلامیش شش نوع زندان وجود دارد چرا اینها تعطیل نمی شوند؟ چرا باید هر کسی و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل شوند، جو اسلامی جو اعتماد است. اینهمه دستگاههای ترسناک و مخوف درست نکنید چرا هیئتی تشکیل نمی شود و به کار این زندانهای گوناگون نمی رسد. چرا در رژیم اسلامی انسان و جان او این همه بی منزلت شده است که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اینکه کسی بفهمد کار او را تمام کرد.

چه طور می شود که اشخاص را می گیرند زندان می برند و ماه ها جزء فراموش شدگان می شوند؟ بس کنید اینکارها را. دستگاه قضایی ما باید بی طرف باشد، مستقل باشد و نباید اجازه داد انواع و اقسام پیدا کند و ابزار قدرت سیاسی شود. اگر این طور شد این همان است که حسین به خاطرش قیام کرد و شهید شد»

آقایان عنوان میکنند بنی صدرشایعه ایجاد کرده بود، حال اینکه ازصدا سیمایشان تا تریبون های نمازجمعه وهرکوی وبرزن دگراندیشان را تهدید به اعدام میکنند بماند. فقط چند نمونه ازاظهارات قضات شرع بی دادگاه های انقلاب کفایت میکند.

آیه الله موسوی تبریزی:

«یکی ازاحکام جمهوری اسلامی این است که هرکس دربرابراین نظام امام عادل بایستد، کشتن اوواجب است. زخمی اش را باید زخمی ترکرد تا کشته شود»

“کیهان/ بیست ونهم شهریورماه شصت”

عاقبت رئیس جمهوردرپاسداری ازحقوق ملت دراعتراض به اعدام هایی که درفقدان محاکمات درزندانها ازسوی امثال اسد الله لاجوردی وبی دادگاه های انقلاب صورت میگرفت درنامه های سرگشاده که درروزنامه انقلاب اسلامی انتشارمیداد خطاب به خمینی گفت:

«به خدا این همه خشونت درخوریک حکومت فاشیستی نیست، چه رسد به یک حکومت اسلامی. دیروزکه ازسفربازگشتم سی محکوم به اعدام یا اعدام شده اند یا درانتظاراعدام هستند. با این میزان خشونت جامعه همگرایی پیدا نمیکند وجوسنگین ترمیشود. غالب محکومان به نا حق محکوم میشوند»

“نامه مورخه یک خرداد پنجاه ونه به خمینی”

«بازاگراین مطلب را مینویسم موجب گرفتارمجدد زندانی تازه ازبند رها شده ای نباشد معروض میدارم: دراوین شکنجه رایج است، وقتی برای بازدید می روند یک شب قبل ازآن شکنجه شده ها را تخلیه وبه جای دیگرمنتقل میکنند»

“نامه مورخه یازدهم اسفند پنجاه ونه به خمینی”

همچنین بنی صدردرمورخه بیست ویکم آبانماه پنجاه ونه تحت عنوان مقاله ای درروزنامه انقلاب اسلامی نوشت:

«گمان میکنند مردم ابلهند. به نظرمیرسد که ازالفاظ اسلام وانقلاب فقط معانی مصادره اموال واعدام به ذهن برخی متبادرمیشود. . .»

درهرصورت اعدام ها به بارنشست وگورستان ها پرازگورهای دسته جمعی جوانان وطن که حتی برخی ازآنها فرصت دفاع ازخود را هم نیافتند تا درمقام توضیح برآیند. سیری درکتاب خاطرات مرحوم فقیه مجاهد آیه الله منتظری گویای گوشه کوچکی ازاعدام های دوران انقلاب فقط درسال شصت وهفت میباشد. رجوع به خاطرات مکتوب شده پناهندگان سیاسی درخارج ازکشورکه زمانی را درشکنجه گاه های رژیم تجربه کرده اند شاهدی بس صدیق براین مدعاست. حال با چنین جوملتهبی که درکمترین حدش تهدید امنیت روانی نخبگان است، آیا نخبه توان ادامه حیات درکشوررا دارند؟

واما یک کلام درختم کلام. فاجعه فرهنگی که جمهوری اسلامی برآن سرپوش انقلاب فرهنگی نهاده نشان گویای بی مهری وحتی حس تنفرحاکمان جمهوری اسلامی ازنخبگان ومراکزنخبه پروردارد. بی شک حکومت های استبدادی وتمامیت خواه که حتی ظرفیت تحمل کوچکترین انتقادی را درخود نمی بینند ازنخبگان ونخبه پروری گریزان وهراسانند. چرا که نخبگان همواره به جهت طبع نخبگی خود برآنند تا درکانون نظریه پردازی ها، نقادی ها مستقرشده وحاکمیت را به چالش مبتلا مینمایند. ازاین جهت نظامات تمامیت خواه که اینگونه چالش ها را مانعی برسرراه ایده های خود میبیند با نخبگان ونخبه پروران رابطه ای خصمانه برقرارمینمایند. این گونه نظامات به هرطریق ممکن قصد براین دارند که حتی الامکان ازظهوروبروزنخبگان جلوگیری به عمل بیاورند. رژیم ولایت فقیه هم ازاین قاعده مستثنی نبوده وهمواره براین روال مستمرا اصرارمی ورزیده ازاین روی بود که داشگاه ودانشجورا درپای منافع خود قربانی کرد وچهارسال دانشگاه های کشوررا به تعطیلی کشاند. آن هنگام دانشگاه محل تبادل وتضارب آرای دانشجویان ونخبگان کشوربود که بالطبع موجبات ناخورسندی حاکمیت را فراهم نموده بودند. ازاین روی بود که طرح ونقشه تعطیلی دانشگاه ها ازدرون حزب جمهوری اسلامی (حزب چماق بدستان) تدوین وتوسط نهادهای حکومتی ومیلیتاریسم موسوم به حزب الله عملیاتی شد. درباب دلایل وچگونگی طرح واجرای تعطیلی دانشگاه ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی جا دارد به نامه دکترمحمد ملکی اولین رئیس دانشگاه تهران پس ازانقلاب به علی خامنه ای اشاره کنیم. وی دراین نامه خطاب به علی خامنه ای مرقوم می دارد:

« حتمن ازیاد نبرده‌اید، دبیر سیاسی حزبی که شما از مؤسسین و رهبران آن بودید، طبق مدارک موجود نقشه هجوم به دانشگاه‌ها با نام انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاه‌ها را برنامه ریزی کرد درحالی که برای همگان و از جمله حضرتعالی روشن بود نقشه بستن دانشگاه‌ها به بهانه انقلاب فرهنگی چه هدفی را تعقیب می‌کرد»

مضافا دکترمحمد ملکی درنامه دیگرخود خطاب به علی خامنه ای درسال نود ویک نقش حزب جمهوری دربه تعطیلی کشاندن دانشگاه ها را اینچنین شرح میدهد:

« پس از پیروزی انقلاب وقتی با اصرار آیت‌اله طالقانی ریاست دانشگاه را پذیرفتم، شرط کردم که طبق نظر ایشان که معتقد و مصر به شورایی اداره کردن تمام دستگاه‌ها و دخالت مستقیم مردم در اداره امور کشور بودند، برای حفظ استقلال دانشگاه این موسسه‌ی بزرگ علمی ـ فرهنگی را از طریق شوراهای مرکب از نمایندگان واقعی دانشجویان و استادان و کارمندان اداره کنیم. این‌کار انجام شد اما به ذائقه شما و حزبتان خوش نیامد و توطئه‌ها شروع شد. با برنامه ریزی‌های حسن آیت دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی (طبق آنچه در نوار معروف آمده) تصمیم به بستن دانشگاه‌ها گرفتید»

علی خامنه ای به عنوان عضوشورای مرکزی حزب چماق بدستان گفت:

«پدرکشتگان این انقلاب دردانشگاه مقابل مردم سنگرگرفته اند»

“جمهوری اسلامی/ ششم اردیبهشت پنجاه ونه”

همچنین هاشمی رفسنجانی ذیگرعضوشورای مرکزی حزب چماق بدستان ورئیس مجلس وقت گفته بود:

«مدتها بود که حوصله دانشجویان وفاداربه جمهوری اسلامی ازجنجال گروه ها دردانشگاه بسررسیده بود وبه ما مراجعه میکردند»

“کیهان/ دوم اردیبهشت پنجاه ونه”

همچنین زهرا رهنورد همسرمیرحسین موسوی دراظهارنظری عنوان داشت:

«دانشگاه درحقیقت لانه غرب زدگی شده. استادانی که رابطه طاغوتی با نظام قبلی داشتند هنوزوجود دارند»

“جمهوری اسلامی/ سی ویکم فروردین پنجاه ونه”

آنگونه که ازکلام اعضای حزب جمهوری اسلامی برمی آید مشکل چماق بدستان گرایش های سیاسی وفکری مختلف دردانشگاه ها بود. بهرترتیب صف بندی میان حامیان ودشمنان دانشگاه شکل گرفت. رئیس جمهوربه حمایت ازدانشگاه ودانشجوبرخواست. گویی بنی صدرودانشجویان ازیاد برده بودند که “حزب فقط حزب الله، رهبرفقط روح الله”.

بنی صدردرحمایت ازآزادی بیان دردانشگاه گفت:

« ازحضور گرایش‌ها در دانشگاه نترسید، زبان زور را جمع کنید و زبان ابتکار را باز کنید»

” انقلاب اسلامی/ بیست اردیبهشت پنجاه ونه”

« دانشگاهی که تحت سیطره چماق‌های گوناگون باشد دانشگاه نیست»

” انقلاب اسلامی/ چهارده اردیبهشت شصت”

بنی صدردرسخنرانی دربیست و دوم آبان پنجاه ونه هشدارداد:

« اینکه هنوز بتوان درخیابان‌ها کتاب سوزاند، به خوابگاه‌ها حمله کرد و هنوز بتوان به غیرطریق مقامات قانونی مدرسه تعطیل کرد راهی نیست که با آن بتوان درجمهوری اسلامی پیشرفت کرد»

التهابی که ازهجوم چماق بدستان حزب جمهوری به تجمعات سیاسی درداخل وخارج دانشگاه امواج فضای جامعه را دربرگرفته بود دستاوردی جزفرارمغزها نداشت. دراین زمینه بنی صدردرمقام منتخب ملت اعلام کرد:

« این مغز‌ها که هر روز می‌گریزند و به‌جای اینکه به کشور ما بیایند، ازکشور ما می‌روند. یک بیان ساده و آسان این است که بگوییم این‌ها می‌روند بهتر که بروند. اما ما مسئولیم. ما باید برای علم در جمهوری اسلامی جاه ومنزلت تعیین کنیم تا نه تنها مغزهای ما فرار نکنند. بلکه آن‌هایی که رفته‌اند برگردند»

“انقلاب اسلامی/ سیزده آذرپنجاه ونه”

رئیس جمهورباری دیگردرارتباط با فرارمغزها اینگونه هشدارداد:

« جامعه وقتی مغزهای خود را بتاراند رشد پیدا نمی‌کند. درباره فرارمغز‌ها بار‌ها هشدار دادم و اعلام خطر کردم»

” انقلاب اسلامی/ سیزده اسفند پنجاه ونه”

اما خمینی که دربرابرحمایت های قاطع رئیس جمهوروهمراهانش صبرازکف داده بود به یک باره نظرخود را راجب نخبگان وفرارمغزها عیان کرد. خمینی گفت:

« می‌گویند مغز‌ها فرارمی‌کنند بگذارید این مغزهای پوسیده فراربکنند»

به هرطریق که بود زورخمینی وحزب چماق بدستان جهت به تعطیلی کشاندن دانشگاه ها برحامیان استقلال وآزادی چیره شد وسرانجام با مصوبه شورای انقلاب فرهنگی مبنی برتعطیلی دانشگاه ها به دانشگاه ودانشجوتحمیل نود که “حزب فقط حزب الله، رهبرفقط روح الله”.

آنچه ازمستندات تاریخی مصروف شده ازاین قلم منتج میشود اینکه علت اصلی پدیده فرارمغزها درجمهوری اسلامی مبنای ایدئولوژیک دارد واین حاکمیت منفعت ومصلحت است که جهت بقای خود حقوق نخبگان را به هیچ انگاشته ومتعاقبا ازایجاد هرگونه بسترمساعد برای تربیت نخبگان جلوگیری بعمل می آورد. درنتیجه این ایدئولوژی حاکم است که نخبگان را درتنگنا قرارداده تا شاید به انزوا رفته ویا دربهترین حالت راه هجرت درپیش گیرند.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.