گفتگو با بهرام رحمانی – مجید خوشدل
… کمتر ملیتی در چنین سطحی درگیر و گرفت مسائل انتزاعی، موضوع ها و مباحث مفهومی بوده، در عوض از مشاهده، ثبت و مستند کردن واقعیت های زندگی اجتماعی خود غافل بوده است. بی علاقگی به آنچه در کف جامعه می گذرد، ساختاری ترین بحران ساختاری در جامعه ایرانی مقیم خارج کشور است…
«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران(3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)
الف- از چند سال بعد از کودتای رضا خان تا اوایل دهه چهل شمسی، و نیز پس از وقفۀ «غائلۀ حوزه و بازار» در خرداد 42، و سرکوب و سپس فروافتادن آن، به سندی دست نیافته ام که ایدآل و آرزوی بیش از یک تا دو درصد از فعالان سیاسی، مدنی و فرهنگی ایرانی در رژیم پهلوی «حکومت اسلامی» بوده باشد. اما چرا نتیجۀ آن مبارزات طولانی به «حاکمیت الله» در آن جامعه انجامید؟
ب- در طول دوران پنجاه و هفت سالۀ حاکمیت رژیم پهلوی، مبارزات سیاسی، مدنی و فرهنگی (مبارزات دانشجویی به طور خاص) با سکسکه هایی چند، تداوم و استمرار داشته است. اما چرا در بیست و پنج سال گذشته، کنشگران سیاسی و مدنی ی دهه پنجاه و شصت شمسی که ایران اقامت دارند، از فضای سیاسی، اجتماعی آن کشور محو شده اند؟ خبرهای داخل از این نسل بسیار مأیوس کننده تر از اخبار این نسل در خارج کشور است. در خارج کشور چرا این طیف آرام آرام از متن فعل و انفعالات سیاسی، اجتماعی جامعه ایرانی کنده شده و نقشی حاشیه ای- تبلیغی پیدا کرده است؟
پ- چه بر سر «جنبش دانشجویی» در ایران آمده است؟
ت- سرکوب و جنایت در رژیم اسلامی ایران به دورۀ زمانی دهه شصت محدود نمی شود و ابعاد آن بسیار گسترده تر از تولیدات نوشتاری در خارج کشور است. اما آیا ماهیت جنایتکارانۀ رژیم ایران، ماندگاری سی و پنج سالۀ آن را به تنهایی توضیح می دهد؟
ث- درک ما از «حکومت اسلامی ایران» و از «تغییرات ساختاری جامعه ایران» در سه دهه گذشته چیست؟
به راستی کمتر عنوانی ظرف سالهای گذشته به اندازۀ طرح بالا ذهن مرا به خود مشغول کرده است. پرسشی که زندگی اجتماعی دو نسل را در خود قرار داده است.
در پیوند با طرح بالا تلاش خواهم کرد، تا با انجام گفتگوهایی چند بر ابعادی از این طرح نوری بتابانم.
* * *
کمتر ملیتی در چنین سطحی درگیر و گرفت مسائل انتزاعی، موضوع ها و مباحث مفهومی بوده، در عوض از مشاهده، ثبت و مستند کردن واقعیت های زندگی اجتماعی خود غافل بوده است. بی علاقگی به آنچه در کف جامعه می گذرد، ساختاری ترین بحران ساختاری در جامعه ایرانی مقیم خارج کشور است.
یکی از چالش های بزرگ در میان مخالفان حکومت اسلامی ایران، آگاهی از سرنوشت سیاسی و اجتماعی ببش از نیمی از کنشگران سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هنری ایرانی در خارج از کشور است؛ بخشی از پناهندگان سیاسی و اجتماعی موج اول و دوم. انسانهایی که نیمی از بدنۀ جامعه تبعیدی ایرانی محسوب می شدند، اما دیرسالی ست که رد و اثری از آنها دیده نمی شود. ایرانیانی که از اواسط دهه نود میلادی در پروسه و فرایندی ارتباط های سابق اجتماعی خود را یا به طور کامل قطع و یا آن را به حداقل ممکن رساندند و سپس خود را از پیکرۀ این جامعه جراحی کردند.
با این حال بخش اعظم ایرانیان مقیم خارج در مواجهه با مقوله «بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران» از محدودۀ «محکوم کردن سفر به ایران»، و یا قلمداد کردن آن به « امر شخصی انسانها» قدمی فراتر نرفته است.
* * *
بر این طیف از مخالفان سابق حکومت اسلامی در خارج کشور که بالغ بر یک میلیون نفر تخمین زده می شود، چه گذشته که به کشوری سفر می کنند که در مقاطعی مجبور به خروج یا فرار از آن شده اند؟ آیا نظام سیاسی حاکم بر ایران تغییر کرده، یا مسافران دچار تغییرات بنیادین شده اند؟
تقارن سفر این جمعیت بزرگ از مخالفان سابق حکومت اسلامی به ایران با خروج و فرار هزاران نفر از آن کشور چه تفسیری می تواند داشته باشد؟
عوامل اصلی و فرعی سفر این طیف به ایران چه بوده است؟ مسافرت حداقل یک میلیون تن از مخالفان سابق حکومت اسلامی به ایران چه تبعات سیاسی و اجتماعی در جامعه اپوزسیون ایرانی داشته است؟
حکومت اسلامی ایران از برافراشتن ادواری پلاتفرم «بازگشت ایرانیان مقیم خارج کشور به ایران» چه اهدافی را دنبال می کند؟
* * *
به عنوان یک فعال رسانه ای از میانۀ دهه نود میلادی زندگی اجتماعی حداقل سیصد تن از پناهندگان سیاسی و اجتماعی موج اول و دوم را از چند سال پیش از سفر به ایران تا زمان حال مانیتور کرده ام. مؤلفه های اصلی تجربه مذکور از قرار زیر بوده است:
– مخالفان (سابق) حکومت اسلامی ایران، حداقل از دو سال پیش از سفر به ایران از جمع های سیاسی، اجتماعی، پناهندگی و فرهنگی ای که در آن فعالیت می کردند، فاصله گرفته اند؛
– در این فاصله از حضور اجتماعی در جامعه ایرانی پرهیز کرده و در ایزولۀ کامل به سر برده اند؛
– [در بریتانیا] نود و نه درصد از این افراد ارتباط های سابق اجتماعی خود را برای همیشه سوزاندند؛
– پس از بازگشت به بریتانیا تمام موارد اول، دوم و سوم با شدت و حدت بیشتری به مورد اجرا گذاشته شده است.
– درصد بسیار نازلی از این طیف که پس از چند سفر به ایران به ستون پنجم حکومت اسلامی در انگلستان تبدیل شده است، گاه با رفتارها و راهکارهای پیچیده در تلاشی ی تلاش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مخالفان حکومت اسلامی تلاش درخوری داشته که در این راه موفقیت هایی نیز کسب کرده است.
طرح بالا موضوع گفتگوی تلفنی من با بهرام رحمانی است. این گفتگوی تلفنی فشرده بر روی نوار ضبط شده است.
* بهرام رحمانی، خوش آمدید به این گفتگو.
– مجید گرامی، من هم از شما تشکر می کنم و برای خوانندگان گفتگوهاتان روزهای خوشی آرزو می کنم.
* «بازگشت ایرانیان مقیم خارج به ایران»، موضوع مصاحبۀ من با شماست. برای اینکه هدف ام از انجام این مصاحبه را مشخص کنم، طرح اولیه ام مقداری طولانی خواهد شد.
حدود دو ماه پیش وزارت امور خارجۀ جکومت اسلامی ایران به «ایرانیان مقیم خارج» فراخوان داد که به ایران برگردند. «حسن قشقاوی»، اعلام کرد که در این رابطۀ کمیته ای در داخل کشور تشکیل شده؛ ضمناً عنوان کرد که «بازنگشتن برخی از ایرانیان مقیم خارج القائات اپوزسیون در خارج کشور است.»
اما این چهارمین بار است که دولتهای مختلف حکومت اسلامی روی پلاتفرم «بازگشت ایرانیان مقیم خارج به ایران» مانور می دهند: هاشمی رفسنجانی با بستۀ «عفو عمومی»، محمد خاتمی با «دولت اصلاحات»، احمدی نژاد و رحیم مشائی با تیم شبه پوپولیستی اش، و این بار روحانی و دولت «اعتدال» اش.
هدف اصلی این مصاحبۀ فشرده تلاش برای مستند کردن مقولۀ «بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران، و پیامدهای سیاسی، اجتماعی آن در خارج کشور» است.
شروع مصاحبه را به یکی دو موضوع جنبی اختصاص می دهم: به طور خلاصه به من بگویید، به نظرتان چرا حکومت اسلامی ایران دوباره پلاتفرم «بازگشت ایرانیان مقیم خارج به ایران» را بلند کرده است؟
– مجید گرامی، همانطور که خودتان هم گفتید، این مقوله برای رژیم ایران مقولۀ تازه ای نیست. ما وقتی این موضع گیری ها را از زبان مسئولین ج . اسلامی می شنویم که دولتی تغییر کرده و قرار است دولت جدید سیاستهای جدیدی را در رابطه با عملکرد اش در داخل کشور و در سطح بین المللی به مورد اجرا بگذارد. البته سیاستهای رژیم ایران از همان موقعی که خمینی در زیر درخت سیب در فرانسه نشسته بود، تا همین الان این بوده که وعده ها و قول و قرارهایی داده می شود، اما به محض اینکه آن موقعیت سپری می شود، زبان آنها خشن تر می شود و وعده های داده شده را سعی می کنند با مرعوب کردن و سرکوب جامعه جایگزین کنند و…
* نکته اینجاست که حداقل در ده سال اخیر نهادهای اطلاعاتی-امنیتی حکومت اسلامی ایران علناً به طیفی از روزنامه نگاران، فعالان دانشجویی، نویسندگان و فعالان زنانی که موی دماغ رژیم در داخل هستند، پیشنهاد داده از ایران خارج شوند و حتا زمینۀ خروج برخی از آنها را فراهم کرده. تناقض آن دعوت ها و این عملکردها چیست؟
– این تناقض در بطن سیاستهای ج . اسلامی ست. از یک طرف اجازه نمی دهد کسی در داخل ایران نفس بکشد، و تلاش بسیاری از فعالین سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، روزنامه نگاران این است که در فضای آزادتری فعالیت کنند. اما چون در ایران چنین شرایطی موجود نیست، آنها را دستگیر و زندانی می کند و در مواقعی فردی مثل «بهشتی» وبلاگ نویس را در زندان می کشد، و در جایی هم به برخی فعالین، بویژه فعالین دانشجویی که من با تعدادی از آنها در ارتباط مستقیم بودم، توصیه می کند ایران را ترک کنند، به خاطر اینکه دستگیری و نگهداری آنها برای رژیم پرهزینه است. چون در داخل کشور این فعالین می توانند ارتباطاتی برقرار کنند؛ شبکه هایی درست کنند و این به نفع ج . اسلامی نیست. ج . اسلامی فکر می کند، اگر اینها به خارج بروند، بعد از مدتی پاسیو می شوند؛ دنبال کار و زندگی شان می روند، یا به سمت اپوزسیون فعال می روند…
* اما این سکه روی دیگری هم دارد. از تجربه بگویم، بخش قابل توجهی از ایرانیان خارج کشور، از جمله مخالفان سابق حکومت اسلامی در دورانی که اشاره کردم، به ایران سفر کرده اند.
هنوز می خواهم در حاشیه پرسش هایم را طرح کنم: ظاهراً مسئله مسافرت مخالفان حکومت اسلامی به ایران هنوز برای بخش قابل توجهی از جامعه ایرانی مقیم خارج با ابهام توأم است. مثلاً من همین اواخر که با یکی از فعالان سیاسی قدیمی و خوشنام مصاحبه می کردم، وقتی از «بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران» پرسشی طرح کردم، ایشان به دو نکته اشاره کرد. یکی، «در پیشانی کسی نوشته نشده که سرنگونی طلب است» و دیگر، «باید دید که آیا آن آدم به دامن رژیم افتاده یا نه؟». طرح ام را همین جا قطع می کنم تا نظر شما را بشنوم.
– مستقل از سوأل شما، به عقیدۀ من آزادی سفر و محل زندگی، خواست انسانی ای ست که حتا برخی از نهادهای بین المللی مثل «سازمان ملل متحد» در برنامه ها و قرارهای خودشان آنرا پذیرفته اند. اینکه ج . اسلامی اجازه نمی دهد، آزادی سفر و آزادی محل زندگی وجود داشته باشد، باید این نظام را محکوم کرد، نه کسی که می خواهد به کشور اش رفت و آمد کند. در مقابل ج . اسلامی همیشه تلاش کرده، درون اپوزسیون فعالیت کند و اطلاعات جمع کند.
اما آن کسانی که به معنای واقعی به ایران برمی گردند، اگر روز و روزگاری فعال سیاسی بوده اند، قطعاً ج . اسلامی از آنها بازجویی می کند و قطعاً آنها را زیر نظر می گیرد. من تعدادی از دوستان قدیمی خودم را می شناسم که به ایران رفتند؛ بازجویی شدند، و وقتی برگشتند، این شهامت را داشتند و گفتند که به آنها چه گذشته. اما برخی هم به هر دلیلی تجربه شان را نمی گویند…
* اظهارنظرتان باعث می شود که پرسش را به عمق ببرم. حسن جداری، که انسان بسیار شریفی است، برای من نقل می کرد که در رژیم پیشین صدها نفر در انگلستان مخالف رژیم پهلوی بودند، اما فقط انگشت شمارانی نمی توانستند به ایران سفر کنند. بقیه به ایران می رفتند و در عین حال مخالف رژیم پهلوی بودند.
اما من تا امروز نمونه ای سراغ ندارم که یک فعال سیاسی، مدنی یا فرهنگی مخالف حکومت اسلامی به ایران سفر کرده باشد، اما هویت و کاراکتر خودش را حفظ کرده باشد. در این مورد تجربه تان را می شنوم.
– ببینید، اگر کتاب تعقیب و گریز ساواک را خوانده باشیم، شاه موقعی که به آلمان سفر کرد، اعتراضی که دانشجویان علیه ایشان کردند، اطلاعیه ای منتشر شد. ساواک به دنبال این بود که آن اطلاعیه را چه کسی نوشته، و آن دو نفری که اطلاعیه را پخش می کردند، چه کسانی بودند.
از طرف دیگر در رژیم گذشته مبارزه بسیار مخفیانه و پشت درهای بسته صورت می گرفت. و اغلب کسانی که به ایران رفت و آمد می کردند، دانشجویانی بودند که بطور قانونی از ایران آمده بودند. اما در دوره ج . اسلامی بین سه تا پنج میلیون ایرانی در خارج کشور زندگی می کنند. بخشی از اینها که فعال سیاسی بودند به ایران برنمی گردند.
ولی من شاهد این هم بوده ام -که تعدادشان هم کم نیست- فعالان سیاسی ای که به ایران رفته اند، و بعد از برگشتن حالت دوگانه ای داشته اند. تعدادی بعد از اولین سفرشان به ایران، دیگر پشت سرشان هم نگاه نمی کنند و مبارزه شان بر علیه ج . اسلامی را از سر می گیرند. ولی بخش دیگری پس از سفر به ایران، اولین اقدامی که می کند، از اپوزسیون فاصله می گیرد تا برای سفرهای بعدی به مشکل برنخورد. خواست ج . اسلامی هم این است که ایرانیان داخل و خارج کشور سیاست زده شوند و نسبت به مسائل جامعه بی تفاوت باشند…
* بهتر است پوشۀ اصلی این گفتگو را باز کنم. به عنوان یک فعال رسانه ای زندگی اجتماعی حداقل سیصد نفر از ایرانیانی که در دوره ای مخالف حکومت اسلامی بودند و به ایران سفر کرده اند را از مدتی قبل از سفر به ایران تا سالها بعد مانیتور کرده ام. مؤلفه های اصلی این فعالیت میدانی از این قرار است:
اول- حداقل از دو سال پیش از سفرشان به ایران از جمع های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ای که در آن فعالیت می کردند، فاصله گرفتند؛
دوم- در این مدت از حضور اجتماعی در جامعه ایرانی پرهیز کرده اند و در ایزولۀ کامل به سر بردند؛
سوم- [در بریتانیا] نود و نه درصد از این افراد ارتباط های سابق اجتماعی خودشان را برای همیشه سوزاندند؛
چهارم- بعد از بازگشت به بریتانیا تمام موارد اول، دوم و سوم را با شدت بیشتری پیگیری و اجرا کردند.
تجربۀ شما را از جامعه ایرانی مقیم سوئد در این مورد می شنوم.
– تجربۀ من مجید گرامی تقریباً شبیه تجربه شماست. من در دوره هایی که فعالیتهایی می کردم و این فعالیتها هم محدود به کشور سوئد نبود، دیده ام که آن تعداد از ایرانیانی که به معنای واقعی تصمیم به سفر به ایران گرفته بودند، همۀ مؤلفه هایی که برشمردید، ذهن و دغدۀ اصلی شان بود. همانطور که در صحبت قبلی گفتم، وقتی برخی از این افراد در سفر اول به ایران دچار مشکلاتی شدند، و به دلایلی با وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ایران نتوانستند سازگاری داشته باشند، در ذهنیت خودشان در رابطه با سفر به ایران تجدیدنظر کردند. اما بخش عظیمی از آنها؛ شاید نود و پنج درصد از آنهایی که من می شناسم، بعد از اولین سفر به ایران، رابطه هایی قطع کرده بودند را بیش از پیش قطع کردند و در محافل سیاسی، اجتماعات و گردهمایی ها هرگز حضور پیدا نکردند. من بدون اینکه انسانها را زیر سوأل ببرم، باید بگوبم این سیاستی ست که ج . اسلامی به دنبال اش بوده و آترا ترویج و تبلیغ می کند.
* احساس می کنم، پرسش قبلی ام را باید مستند کنم. به گذشته های دور نمی روم و از حامعه ایرانی مقیم انگلستان نمونه ای می آورم: مجید-ک ( اسم کامل را خارج از نوار می گویم) از حدود یک سال و نیم پیش از سفر اش به ایران، اصرار داشت که در جمع هایی که کمی بزرگ تر از محفل بود، به ایرانیان مخالف رژیم اسلامی، و گروههای سیاسی توهین کند. از «نقد» صحبت نمی کنم، توهین و ناسزا منظور من است. ناگفته نگذارم که این فرد در اوایل انقلاب با یکی از سازمانهای چپ سرنگونی طلب فعالیت می کرد (اسم تشکیلات سیاسی را خارج از نوار می گویم).
این فرد که برای اقامت دائمی به ایران رفته بود، به دلایلی که جای پرداختن اش اینجا نیست، به انگلستان برگشت و بعد هم رفت به زندگی سابق اش؛ انگار در این مدت هیچ اتفاقی نیافتاده و کسی هم نسبت به آن حساس نشد.
این دوگانگی و دگردیسی شخصیتی انسان ایرانی را چگونه می بینید؟ لطفاً در اظهارنظرتان «مسئولیت پذیری» انسان در اعمال و رفتار اش را در نظر بگیرید.
– به نظر من موقعی که حال و هوای انقلابی در یک جامعه است؛ موج انقلاب به راه افتاده، خیلی ها با آن همراه می شوند، در صورتی که خیلی ها انقلابی نیستند و اصولاً فعال سیاسی نیستند. رنگ و رویی که این افراد بر چهره شان هست، رنگ و رویی ظاهری ست. اما موقعی که جوّ انقلاب فروکش می کند یا آن انقلاب شکست می خورد، این آدمها برمی گردند به جایی که قبلاً بودند. ما در دوره انقلاب نمونه هایی داریم که در رأس سازمانهای سیاسی بودند؛ رزمنده بودند، ولی نه در زندان توانستند مقاومت کنند و نه در خارج از کشور، به گذشته شان برگشتند…
* در این مورد بحث تان را عینی کنید.
– مثلاً در این سالها، بویژه زمانی که نمایش انتخابات ریاست جمهوری در ایران به راه می افتد، طیفی که از آنها نام بردم، حتا اگر خودشان حق رأی نداشته باشند، به شکل زننده ای به رادیوهای سوئد می آیند و «تحلیل» می کنند که مردم باید رأی بدهند؛ و می گویند وضعیت ایران با همین رأی دادنها عوض می شود. ولی بعد از مدتی که می بینند آن انتخابات و حکومت انتخابی شان کاری از پیش نبرده، سکوت اختیار می کنند. البته ما می دانیم، برخی از کسانی که به ایران رفت و آمد می کنند، متأسفانه به تور وزارت اطلاعات ج . اسلامی می افتند که دو نوع فعالیت را به آنها دیکته می کنند. یکی اینکه در گوشه ای بنشینند و اطلاعات جمع آوری شده خود را در اختیار ج . اسلامی قرار دهند و یا وارد نهادها و سازمانهای ایرانی در خارج کشور شوند تا از درون بتوانند آنها را از هم بپاشانند. اگر مایل باشید، هر دو نمونه ای که ذکر کردم را می توانم در جزئیات مستند کنم.
* در پرسش قبلی دل ام می خواست راجع به دگردیسی شخصیتی آدمهایی که دو دهه فعالیت سیاسی کرده اند، اما در دوره ای اعمال غیرسیاسی ای مرتکب می شوند که مغایر با شخصیت هر انسانی هست، مکث بیشتری می کردیم
بگذارید نگاه متمرکزتری به جامعه ایرانی مقیم سوئد داشته باشیم. طبق اطلاعات من، ایرانیان پناهنده سیاسی مقیم سوئد از اولین پناهندگان سیاسی مقیم اروپا بودند که به ایران سفر کردند. مقطع زمانی این سفرها به ایران کی بود؟
– سوئد کشوری ست که بر اساس آمارهای موجود حدود صد هزار ایرانی در مقاطع مختلف وارد این کشور شده اند، و حدود شصت درصد از این تعداد سالهاست به ایران رفت و آمد می کنند. برای همین هفته ای دو پرواز از شهرهای استکهلم و گوتنبرک به ایران و بالعکس وجود دارد.
موج اول سفر به ایران تعداد کمی را شامل می شد، که عموماً پول داران ایرانی یا وابستگان حکومت پهلوی بودند. موج دوم پناهندگان ایرانی، که بعد از سال 1359 شروع می شود؛ با بستن دانشگاهها، با تشدید حملات به کردستان و استانهای دیگر، و سرکوب سیاسی روزمره. این مسئله باعث می شود در سطح گسترده ای؛ بویژه بعد از سال شصت، و بعد، جنگ ایران و عراق فعالین سیاسی به سوئد بیایند. ولی از سالهای 62 و 63 موج جدیدی از ایران به سوئد می آیند که بیشتر جوان هستند؛ خانوادهایی هستند که پولدار اند و نمی خواهند فرزندان شان به جبهه ها بروند. اغلب اینها هم عنوان می کردند که کیس شان سیاسی نیست و اجتماعی ست. بخشی از این طیف امروز به رسانه ها و احزاب سوئدی جذب شده اند…
* پرسش من مربوط به آن بخش از فعالان سیاسی مخالف حکومت اسلامی مقیم سوئد بود که به ایران سفر کرده اند. مقطع زمانی سفر این طیف به ایران را از شما سوأل کرده بودم.
– قسمت عمده ای از سفر این طیف به ایران در مقطع دوم خرداد 1376 بود. «انتخابات» که در ایران شروع شد، و تبلیغاتی که خاتمی شروع کرد با شعار «ایران مال همۀ ایرانی هاست» و «بازگشت ایرانیان مقیم خارج به ایران»، به نظر من باعث شد که موج بزرگی از سفرها به ایران شروع شود…
* من را اصلاح کنید. طبق اطلاعات من اولین موج سفر ایرانیان مقیم سوئد ( منظور مخالفان سابق حکومت اسلامی) به ایران در اواخر دوره اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بود. یعنی خیلی پیش تر از زمان مورد اشاره شما. اطلاعات من اشتباه است یا شما می خواهید خودتان را تصحیح کنید؟
– اطلاعات شما اشتباه نیست؛ بستگی به کمیت سفرها به ایران دارد. آن موقع من یادم هست، که مثلاً تعدادی از پزشکان ایرانی مقیم آلمان به ایران برگشتند با این عنوان: بعد از جنگ باید خرابی ها ترمیم شود و جامعه ایران به پزشک احتیاج دارد. دقیقاً یادم نیست، اما به صورت سایه روشن به خاطر می آورم که بعضی از این گروه ده دوازده نفره به خاطر مشروب خوردن در ایران شلاق خوردند و هیچکدام از آنها نتوانستند در ایران دوام بیاورند و برگشتند. ایرانیانی که در آن دوره از سوئد به ایران رفتند، تعداد شان خیلی محدودتر بود در مقایسه با سالهای بعد. یعنی از سالهای 1376 به بعد.
* برخورد عمومی مخالفان حکومت اسلامی در سوئد (از گرایش های مختلف، در اینجا طیف چپ) با مقوله سفر مخالفان سابق حکومت اسلامی به ایران تا بحال چه بوده؟
– اجازه بدهید به موضوعی اشاره کنم که خودِ من هم در آن دوره با آن درگیر بودم. در آن دوره «مجاهدین» اعلام می کردند، هر که به ایران برود، عامل ج . اسلامی ست. اغلب گرایشات چپ (از جمله خودِ من) بر این عقیده بودند که مسئلۀ آزادی سفر و آزادی محل زندگی، حق بدیهی و ابتدایی هر انسانی ست.
اما من می توانم به بیش از دویست نفر از رفقایی که قبل از سال 1995 در جلسات و تظاهرات با هم بودیم، اشاره کنم که به ایران رفت و آمد کردند و از آن تعداد با یکی دو درصدشان رابطه دارم. البته هیچ رابطۀ بدی بین ما پیش نیامده، مگر اینکه رفت و آمدها به ایران آنها را چنان محافظه کار و سیاست زده کرده، که اطراف فعالین سیاسی و فرهنگی نمی روند، چرا که نمی خواهند در سفر بعدی به ایران دردسری برای شان درست شود.
* می خواهم پرسش قبلی ام را به عمق ببرم. تا جایی که من فعل و انفعالات سیاسی، اجتماعی جامعه ایرانی مقیم سوئد را دنبال کرده ام، عکس العمل های این جامعه راجع به «مقولۀ بازگشت» در مجموع از دو محور «محکوم کردن» و یا «نسبت دادن آن به امر شخصی و انتخاب انسانها» فراتر نرفته.
پرسش ام از شما: جامعه ای که این همه نویسنده و «پژوهشگر» دارد، چرا حتا یکبار قادر نبوده، یک کار تحقیقی ی کیفی در این زمینه بکند؛ اما تا دل تان بخواهد روی این موضوع «تحلیل» ارائه شده؟ به نظرتان مشکل کجاست؟
– به نظر من مجید گرامی مشکل ما اساسی تر است. تا آنجا که به نقد و تحقیق برمی گردد، حداقل در سه دهه گذشته، ما در همه عرصه ها با کمبود مواجه هستیم؛ نقد و بررسی اقتصاد ایران، نقد و بررسی فرهنگ و ادبیات ایران، نقد و بررسی حرکتهای سیاسی جامعه ایران. نقد و تحقیق در همه عرصه ها چه در داخل کشور و چه در خارج کشور خیلی کم است، مخصوصاً بررسی و تحقیق نسبت به مسائل مهم سیاسی و اجتماعی.
* چون وقت مصاحبه تمام شده، دل ام می خواهد با دقیق کردن یا عینی کردن پرسش قبلی این گفتگو را به پایان ببرم. نمونه ای از کشوری که شما در آن زندگی می کنید می آورم: بهرام- ح (اسم کامل را خارج از نوار می گویم)، ایرانی مقیم سوئد در دهه نود میلادی با کیسی که آنقدرها با واقعیت خوانایی نداشت، به عنوان پناهنده در آن کشور پذیرفته می شود. این فرد با استفاده از امکانات اجتماعی کشور سوئد در رشته ای تحصیل می کند و فارغ التحصیل می شود. اما از میانۀ هزارۀ جدید میلادی این شخص به ایران رفت و آمد می کند و از آن پس هم پرونده ای های سابق خودش را مشتی […] معرفی می کند.
آیا نمونه هایی از این دست که در جامعه ایرانی مقیم سوئد بسیار هست، نباید انگشت شماری از ایرانیان مقیم سوئد را تشویق کند برای ریشه یابی این معضل اجتماعی؛ بررسی هایی که محقق حداقل یک سال در کف جامعه استخوان خرد کرده باشد؟ آیا تا زمانی که من و شما زنده هستیم، شاهد خواهیم بود، نیاز به چنین چیزی در اقلیت کوچکی از جامعه ایرانی مقیم سوئد احساس شود؟
– با نظر شما نه تنها کاملاً موافق ام، بلکه تأکید می کنم که این یکی از ضرورتهای جامعه ماست. جای دوری نرویم، همین «انتخابات» ریاست جمهوری چهار ماه پیش در ایران، در رادیوهای استکهلم کسانی را داشتیم که اسم شان را «روشنفکر»، «آکادمیک» و فعال سیاسی گذاشته اند، اما در عرض یک هفته نظرشان را عوض کردند و می گفتند همه باید رأی بدهند. نه تنها این، بلکه می گفتند، کسانی که در جلو سفارتخانه های ج . اسلامی تظاهرات می گذارند، آدمهای دیوانه و بیکاری هستند. نکته ام را مستند کنم، اگر کسی به آرشیو «رادیو همبستگی» مراجعه کند و بحث های دورۀ «انتخابات» را گوش کند، می تواند با این آدمها و نقطه نظرات شان آشنا شود. منتهی ما تجربه های خودمان را مستند نمی کنیم و در رابطه با آنها کار تحقیقی نمی کنیم. و این باعث می شود که بعد از مدتی این مسائل فراموش می شود؛ آن آدمها رنگ عوض می کنند و این بار ممکن است که خیلی رادیکال نسبت به مسائل اظهارنظر کنند…
* یعنی این جامعه در دوره های مختلف تجربه های مشابه را دوباره تجربه می کند.
– متأسفانه همین طور است. به نظر من جامعه ای که به تاریخ گذشته خودش بطور دقیق آشنا نباشد، اینکه اشتباهات گذشته اش را دوباره تکرار کند، دور از انتظار نیست.
* بهرام رحمانی، از شرکت تان در این گفتگو یکبار دیکر تشکر می کنم.
– مجید گرامی من هم از شما تشکر می کنم و برای خوانندگان گفتگوهای شما روزهای خوبی را آرزو می کنم.
* * *
تاریخ انجام مصاحبه: 26 دسامبر 2013
تاریخ انتشار مصاحبه: 7 ژانویه 2914