بهنام چنگائی
آنچه را ما در گذشته ها از دودمان پهلوی و در این ۳۵ سال از گروه های واپسگرای دینمدار و سران دیوانه شان دیده و بر پشت زخمی کشیده ایم، تنها بیانگر این است که دست بالای دست فریبکارانِ رنگین برای بهره برداری از سادگی و آسیب پذیری بخشی از ما و مردم آسمانزده بسیار است. ناگزیر باید هوشیار شد و بیدار گشت و بیش از این در دام ها نماند. زیرا که ما بیشتر زودباور، سخت زمینگیر و شگفتا که گوش به فرمان شده ایم و گردنکشانِ به گمان خویش زیرک و بالا نشین، همچنان عقاب ها بر بالای سر ما آسمانگیر گشته اند!
چرا؟ چون: دشمنان مردم، هر بار در پیچ و خم ناسازگاری ها و فرازِ شورش ها و نافرمانی های سرنوشت ساز ما، آنان در جامه های گوناگون توانسته و دردا هنوز هم می توانند بخش ساده نگر ملت های سرکوب شده شاه و شیخ را به آسانی سرگرم بازی با دلخوشکنک های مرامی ـ آئینی، دلبستگی های باستانگرایانه و یا با غرور کور و کر ناسیونالیستی و شونیستی رام کرده و بسیاری را در پی خویش، آسوده گول بزنند؛ گمراه و یا در چاه کنند؛ و آینده بهتر ملت های زیر ستم دستگاه شیعی را با دید تنگ خود و خودخواهی گروهی تباه کرده و جابجائی بایسته و شایسته را واپس نگهدارند و همزمان ساختار چپاولگر و خونریز خودکامگان ولائی را از گزندِ اراده ی شورشیان دور کنند؛ زندگی همگان را در چرخش هستی، بارهایِ بار دچار سر در گمی کرده و فردای خوب و برابر را که می توان با همکاری و مبارزه ی همگانی در دست گرفت، هرچه دست نایاب تر سازند.
در اینجا بد نیست نگاهی پرسشگر و پژوهشگر داشت و هر یک از ما به پشت سر آموزه ها، ترفند ها و تباهی ها و زندگی سختِ تاکنونی خود و همبستگان دور و نزدیک و مردمان آزاده و آشنای شهرهای خویش بیافکنیم. آیا ما در برابر ناتوانائی های امروزی گناهکار نیستیم؟ چرا، هستیم! آیا به راستی اینک گاه آن نیست که: همگی با هم به این دستگاه ویرانگر و یا هر سوداگر دیگری با هر نامی که داشته باشد، به او نه بگوئیم؟ آری باید آنها را شناسائی و رسوا کرد و به این خواری ها، به این سرنوشت های تلخ و به این پیکر های شکسته و خونین، به این دست و شکم های خالی که فروانروایان زور و نادانی بر سر خود و کشورمان آورده اند، با همه ی توان، بلند نه بگوئیم.
مگر آیا، ما چاره ای جز با هم بودن در نبرد با زورمداران جهانی و ریاکاران نیرومند داخلی داریم؟ نه نداریم! هیچ ملتی به تنهائی آزاد و پیروز نخواهد شد. پراکندگی: همیشه تا بوده و بوده مادر شکست هاست. پس دست در دست باید با هم به پا خیزیم و با هم در ستیز با ناراستان و دشمنان همبستگی مان به همه ی شان بلند نه بگوئیم. آیا این سرگردانی ها و بی سرانجامی ها و خانه خرابی ها دیگر بسنده نیست؟ آیا: دور گمراهی ملت ها، توده ها، گزار پهلوان ها، شاه ها، خامنه ای ها، رهاننده ها و مفتخوری ها نگذشته است؟ باید پایان بدبیاری را آغاز کرد.
زندگی همه کارگران و مزدبگیران زیر دست، ناتوان گشته، لهیده شده و تاراج گردیده بیش از این تاب گرسنگی، بردباری، زورشنوی و نابرابری های رنگارنگ را به هر نام و بهانه ای که باشد دیگر ندارد. برای نیروی کار و تلاش همه ی ملت های ایران، بیش از همه نان و همگام و پیوسته و جدائی ناپذیر با آن آزادی می خواهند و برای همه شان برابری و رهائی از ستم ارزش همسنگ دارد. راز پیروزی مردم کار و پدیداری فردای اراده مند ملت های آنها تنها در این همخوانی و همراهی ست که می تواند جایگزینی توان همبسته ی آنها در اداره ی کشورو خواست ملی ملت ها در فردا باشد. باید جلوی فریب ها را بگیریم، گمان ندارد که ناسیونالیسم و شونیسم این فریبکاران زیرک، کاسه لیس چپاولگران هستند!
ما باید بپذیریم و می پذیریم که در کشور ما ستم های ملی، فرهنگی، زبانی، دینی، مذهبی، جنسی و جنسیتی، همچون ستمِ هار سرمایه گذشته ی بلند و ریشه ی دردناکی داشته و دارند. نابرابری ها، ستمدیدگی ها و رنجبردگی ها در میان ملت های ما دلخراش و فراوان هستند. راه ما جدائی و بیگانگی از هم نیست؛ درمان دردهای ما، همراهی برای یافتن چاره های همگانی ست. پس ما باید برای یافتن نان، همانسانکه برای داشتن نام ملی، آزادیِ فرهنگی، زبانی، مرامی، جنسی و جنسیتی خویش همچنان مبارزه پیگیر و پیوسته داشته باشیم و خستگی ناپذیر راهِ سخت و دشوارمان را پیگیری کنیم.
چاره و راهکار تلاش دو سویه و همزمان است تا مگر که نیازمندان نان و آزادی از ستم دوچند خودکامگی و بهره کشی ها همزمان رها شوند. رهائی و رستگاری که: می بایست برایش همه ملت ها، یکدست و در کنار هم برای ایران آزاد و برابر آستین ها را بالا زده و با دست همبستگی خویش در دست، پای همراهی و همگامی را در برابر بنیادگرائی درنده بایستانند، اراده کوچک و تکرو ناسیونالیستی و تنگ چشمی و سراسرگرائی شوینیستی را سست کنند و به آز و خرد بیمار آنها لگام زده و میدان ندهند و به دشمنی پایه ای با سرمایه ی سیر ناشدنی و غارتگر خودی و بیرونی به نبرد کلان برخیزد و او را با یکپارچگی خویش به فرمانبرداری وادار سازند؛ همبستگانی که هیچگاه رو در روی و در برابر خواست هم نمی ایستند و هرگز به هم آسیب نمی زنند تا هیچکدام از هیچ دشمنی کلاشی آسیب پذیر نگردند!
ما نباید بپذیریم و نمی پذیریم که بهانه های ناسیونالیسم و شونیسم در ایران روزی پرچمدار جنگ ملت های اسیر ما شوند. هر گرایش برتری جوی ملی، دینی و سکتاریستی، دشمن ملت خود و دیگر ملت های کشور رنگین ماست. همچنانکه هر نگاه و سازمان ملی، بی مبارزه با سرمایه داری خودخواه خودی، می تواند پایگاه بهره کشی های دزدان کار در دل زندگی ملت های در بند مزد باشد و هست. دشمن همه ی ما ساختار سرمایه انگلی، جهانخواران و پراکندگی گارگران و مزدبگیران همدرد است. هر نگاه ملی که سود سرمایه داری را در هر کجای ایران از چشم ملت های خود می پوشاند و یا بپوشاند، افشا و روشنگری درست ار آن ندارد، یک درغگوی برجسته، یک دغلباز و یک گمراه کننده وابسته به سرمایه است.
کسانی که سرمایه داری ملی را افشاگری نمی کنند فریبکارند. ما ناگزیریم هر چه زودتر برای خواسته های برجا مانده و کهنه و بازپس دادن و گرفتن آنها، پاسخ های همگانی بیابیم و چاره جوئی های راهشگای سراسری دست و پا کنیم. تا راه ریامداران را همواره افشا و رسوا سازبم و خواهیم ساخت. ناسیونالیسم و شونیسم دو دشمن همزاد زندگی مسالمتگرایانه ملت ها در ایران و سرتا سر جهان بوده و هستند و چندان سر دوستی با مزدبگیران غمگسار را ندارد. ستم شاهی و ستم دینی و ستم غارتگری هستی ما را بر باد داده و نگرانی از ویرانگری کنونی و آتی، همه و همه تنها از زیستنگاه چنین اندیشه های پلید و پوسیده ای برخاخسته است و از صدهای پیش این فرهنگ گروهی و زبده پرور، توانسته زنجیر بر اراده توانای توده ها و ملت های شان بزند و زده است؛ زنجیرهائی که دیگر باید بریده شوند.
خواست جنبش مشروطیت در برابر خودکامگی قاجار به همین خاطر ساده بود که پای گرفت و پاس یافت. مجلس شورای ملی و نخستین قانون اساسی ایران به سود چنین درخواست و خیزش پایه ای بوده است که جنبش توده ای و آزادیخواهانه را بر روی پا مردمی نشاند. هدفی که هنوز و پس از صد سال جستجو، آن جستنگاه را ملت ها و مردم ما نیافته و نیازش در دل فرهنگ گسترده، به اراده ای مردمی فرانروئیده و هنوز پذیرفته نشده است. ایران امروز ما بیش از گذشته در برخورد با نارسائی ها و نابسامانی ها، نا آرام و پریشان است و ناگزیر نیازمند ساختاری ست که توان پاسخ به خواست همگان را داشته باشد. فاز همبستگی کنونی و آتی ما می تواند فدرالیسم شورائی باشد؛ شیوه ای که تمامیتگرائی “اَبر ها” را کوچک و اراده ملت ها را برای چند و چون سرنوشت خویش بزرگ می کند. این دست آویز یکی از پیشنهادها و راه ِراهگشای گذر از خودکامگی و آغاز بیداری ملی و مردمی کشور ماست.
بهنام چنگائی ۱۶ دی ۱۳۹۲