بهنام چنگائی
…آیا بخش بزرگی از مصیبت ها، جنایات، نارسائی ها و ویرانی های کشور ما به دلیل وجود همین اصول دینی تخطی ناپذیر و موانع مدون و مصرح قانون الهی در قرآن نبوده است که رهبر و نظام و قانون اساسی آن حاکم و ناظر بلامنازع اش گشته است؟…
تضاد حقوق بشر با ادیان
بیائید بیش از این مقوله ساده و مبرم حقوق بشر را به دکان ریا، دندان جهل تیز، طمع دینمداران، گروه های ایدئولوژیکِ خشونت گرا، برتری جویان ناسیونالیست و شونیست و همچنین این سامانه ی ویران شده ی حیاتی را از دست خونین و افکار منجمد شبه فاشیست ولایت ۳۵ ساله در آورده و به خود انسان مظلوم و آماده برای دفاع از آن بسپاریم؛ بیائید با هم و برای رهائی انسان از قیود ارادی افراد، قانون و قواعد انسانی خود را بهتر بسازیم و مستقلا بر مفاد این منویات جهانشمول و انسان گرا با تمام باور پای بفشاریم و مضمون آن را بی هوده بین خود و نگاه های فرقه ای و مزاحم نپیچانیم و ترجیحا در این برهه ی حساس با هم به یک پرسش پایه ای و روشنگر پاسخ دقیق دهیم!
پاسخ به چرائی عدم قبول رژیم از حقوق ابتدائی، آزاد و مستقل شهروندی، بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر که این نظام استبداد دینی با آن از دیر باز به شدت مخالفت ورزیده و هنوز هم می تواند به آسانی علیه آن برزمد؟ چرا رژیم مصوبات جهانی حقوق بشر را نمی پذیرد؟ رعایت اموری که مسلما « متضمن حقوق فردی می باشد! چرا این منشور جهانی توسط افراد بر علیه اصالت وجودِ دیگر افراد با هر بهانه ای که باشد و به همین سادگی که در رژیم ایران مرسوم شده است، هر گاه مردود شمرده می شود؟» چرا قانون، دست و زبان این افراد را باز می گذارد تا آنان با مخالفتی چنین دیرین و گسترده، با وجود اینکه خود رژیم ملزم به اجرای دستورات آن است، عناصر مقتدر آن تمام قد روبروی این حقوق ایستاده است؟ چرا از رهبر رژیم گرفته، تا سران درون پرده و بیرون از حکومتِ مُکلا، روحانیتِ موافق نظامِ ولایت یا موافقان نظام دینی بی ولی فقیه، مصادر دستگاه های دولت، روسای قوای اجرائی، قانون گذاری، قضائی و دیگر مسئولان ارگان های ذیربط و وابسته به حکومت، چرا اینان همواره و پیوسته در هر دوره ائتلافی جناح ها و یا نسبتا مستقل در حکومت خود، کم و بیش همه با این حقوق اولیه و مدنی شهروندان به دشمنی برخاسته و با آن جنگیده و مخالفان خود را بی وقفه قلع و قمع و یا مورد ستم، تضییق و تبعیض، تبعید و زندان ناروا قرار داده اند؟
دعاوی خامنه ای و شریعتمداران
بیائید پیش از همه به علل این ایستادگی متکبرانه، مخالفت صریح و علنی، و توامان مبارزه قهرآمیز و ایدئولوژیک رژیم با حقوق پایه شهروندی را که لااقل در تاریخ اخیر، ۳۵ سال عمر فاسد و سیاهکار دارد و عملا در برابر خواسته های امروزین، دمکراتیک و معمول در جوامع بورژوائی، که رژیم سرمایه داری اسلامی هم یکی از آنهاست، پی برده و بپردازیم؛ که چرا رژیم ولایت بی کم و کاست با این همه اهرم های خارق العاده مالی و قدرت رسانه ای، مساجد، تکایا، امام زاده ها و لشگرهای معمم و مکُلا مفتخور در اقصی نقاط دور و…که بساط فرعونی خامنه ای و نظامش را در پر قو می مالند، چرا هنوز از آزادی حقوق شهروندی می ترسند و لاجرم نیاز به مبارزه پیگیر و مقاومت کور و واپسگرایانه، بی هیچ نرمشی و با وحشت علیه منشور جهانی حقوق بشر مقاومت می کنند و آن را بر نمی تابند؟ انگیزه این تضاد آشکار و سازش ناپذیر و صد البته ضد حقوق بشری رژیم اسلامی در چیست و برای خاطر چیست؟ تا به تبع آن، سر آخر با هم به چرائی نپذیرفتن حقوق مسلم بشری در این نظام تمامیتگرا آگاه شویم و بدانیم چرا فرد ایرانی (خارج از نوع جهان بینی اش)حق انتخاب نوع زندگی، اعمال و اعِمال آنها، عقیده مستقل و وجدان آزادِ بی قید و شرطِ نوع بشری و جهانگرا و سالم و متمدن را ندارد؟
آنچه را که می دانیم، دلایل این نرمش ناپذیری، ستیز و ندادن حق اراده ی آزاد و مستقلِ شهروندی تنها، به دلایل قوانین اساسی و اصولی دینی در به اصطلاح جمهوری اسلامی ست که آنها موانع پایه گشته و تغییرشان در مباینت کامل با نص صریح قرآن و وحی الهی ست؛ که انسان، حتی(خود رهبر و مجتهدین ذیصلاح) نیز قادر به دگرگونی، تبیینِ نو و انطباق آن با شرایط پس از ۱۴ قرن نیستند؟! چه رسد به انسان های معمولی که از بالا تا پائین هیچکدام استطاعتِ عقلی و خرد اندیشه ورزی، به دلیل (معصوم نبودن) شان، هیچگاه به حدی نخواهد رسید که حق دخل و تصرف در این اصول و داده های الهی که با معضل عصر کنونی روبریند، فرصت تحول و تبدیل تازه بیابند! در یک کلام انسان تنها می تواند یک مجری خوب و بردبار و ثابت قدم باشد و نه بیشتر. نتیجه: آش کشک خاله است، و ما باید بپذیریم که مشکل نه در خمینی و خامنه ای یاران شان که آنها وظایف الهی خود را انجام داده اند. مشکل تنها در حکومت دینی ست! آیا این واقعیت را می پذیریم؟
آیا بخش بزرگی از مصیبت ها، جنایات، نارسائی ها و ویرانی های کشور ما به دلیل وجود همین اصول دینی تخطی ناپذیر و موانع مدون و مصرح قانون الهی در قرآن نبوده است که رهبر و نظام و قانون اساسی آن حاکم و ناظر بلامنازع اش گشته است؟ آیا فهم و دید این واقعیت آشکار سخت است؟ چه چیزی چشمان و وجدان گمراه بخشی از متوهمان را کر و کور کرده است؟ چرا انحرافی به این روشنی را ما در نمی یابیم؟ تمامی تعارضات این رژیم با مطالبات عمومی آن منشأ در همین مقتضیات و تبعیضات دینی و بیرون از اراده ی انسانی آن دارد. مگر ممکن است از خامنه ای و انصار دور و نزدیک او و نظام شیعی شان انتظار دیگری را داشت؟ البته واضح بوده که همزمان و هماهنگ با تحکمات دین، نقش انحصارِ قدرت و سرکردگی بلامنازع نیز به فساد و تباهی دامن زده و آن را در سطح گسترده ایجاب و ایجاد می کرده است!؟
اما(( پرسش از طیف رفرمیست های دینی همچون گنجی ها، مهاجرانی ها، سروش ها، بنی صدرها، نوری زاد ها و…تا کی و چرا بر سر خود و مردم ساد لوح، فقیر و گرسنه شیره می مالید؟ مگر این زور و فساد و تبهکاری لخت و شفاف به بهانه ی وحی خدا و آیه ی منزل قرآن که خود شماها نچندان دور حامی چاک سینه ی آن بودید، بر سر مردم توسط استبداد شیعی نیامده که امروز نیز شمایان همچنان به قوت از آن کشتار های فله ای حمایت می کنید؟ تا کی و چرا نمی پذیرید که این مشکل، ناشی از تداخل دین و دولت است که همگان و ایران را ویران و بر لبه پرتگاه کشانده است!؟ و[ گنجی ِبر روی ابر لمیده در خارج از کشور با پشتوانه دریافت ۵۰۰ هزار دلاری برای «پیشبرد آزادی» از موسسه کاتو میلتون فریدمن در سال ۲۰۱۰به ما نشان داد که هنوز با گذشته خود و یاران جنایتکاراش تصفیه حساب نکرده و به همین خاطر با ما بحث پیرامون(ناگزیری قتلعام های۶۰ و ۶۷) رژیم تحت عنوان تئوری تدافع از فجایع ضد بشری، رسما از آن خیانت به انسان دفاع می کنید.] ((آیا این دهن کجی به شعور انسان آزاده نیست؟))
در پایان، بگویم که این نگاه: نه با اصول الهی و نه با وحی پیامبر و نه با آزادی مذاهب و ادیان و جهان بینی ها و نه با مرام و مذهب هیچ انسان آزاده ای مشکلی را نه که ندارد، بلکه خود را مدافع برابری ها و مبارز راه آزادی عقیده و وجدان های بیدار و مستقل نیز می داند.
مشکل اصلی: در وجود متناقض تحکمات ازلی و ابدی و تعارضات حل نشدنی ۱۴۰۰ ساله ی عقیدتی و ایدئولوژیک از یکسو و در سوی دیگر بهره برداری غیراخلاقی از این دعاوی و اصول الهی به سود تحکیم و تعبد به نظام تک قطبی، فردی و قتال دستگاه امامت و ولایت بی پاسخگو است! که فضای رعب و وحشت و ترور و اعدام و سنگسار و شلاق و زندان و فقر و بیکاری و دزدی و فساد و جهل و جنایات و دشمنی و جنگ و نفاق و تحقیر و برتری خواهی و گریه و عزا و تبعیضات جنسی و جنسیتی متعدد را یکجا به نام خدا و رسول او به مردم و کشور حاکم کرده است؛ خاکستر امیدهای فراوانی را در همین کشور عمدتا شیعه برای خود شیعیان بیشتر از همه بر باد داده است. این نظام جبرِ دینی جو خشک، بی روح، بسته، بیمار، پریش روانی و به شدت اختناقی، پس شکست انقلاب و تصاحب آن، که بر کمتر کسی پوشیده ای نبوده و نیست، حاکم کرده؛ بر قدرت و ثروت مطلق چنگ انداخت و تحت هیچ شرایطی، تملکات الهی خود را قابل بحث و اعتراض پیرامون آنها را تحمل نمی کنند. رژیم توانسته است در داخل با پوپولیسم، زور، پول نفت و اجیر کردن جوانان بیکار و نا امید به نام بسیجی ها و لباس شخصی ها و نیروهای امنیتی و سپاهیان متوهم و همگام با آن در خارج با باج دادن به دول حامی و جیره خوار کردن چند جنبش افراطی مذهبی تا هم اکنون کج دار و نریز حکومت کند.
با این رژیم زور و پشتیبانی الهی و تحکیم آنها توسط رسانه هایش که قادر است شب را همچون روز تغییر دهد، چه کار می شود کرد؟ آیا این رژیم را با مسالمت و دعوت به تعقل و تفاهم می توان به سود آرامش، دوستی، شکوفائی و رفاه عمومی تشویق کرد؟ اگر چنین است، پس چرا رژیم تاکنون موفق نشده است؟ حتی در این دوره ی پس از دیوانگی های احمدی نژاد، می بینیم که تعداد کشتار دولتی روحاتی که مدعی تدبیر و امید بود، بیشتر از دوره پیشین است. او ظرف ۱۰۰ روز نزدیک به ۵۰۰ نفر را کشته است. نه، در این ذات رژیم، زمینه تحول انسانی میسر نیست!
یادتان نمی آید: با فرمان خمینی مبنی بر قلم های دشمنان خدا را بشکنید! چه ترور ها و کشتار ها و اعدام ها و شکنجه ها و زندان ها بر پا و قیامت مدرن او در هر سوی و کوی در دخالت به امور خصوصی افراد مهیا و قهر دینی علنا هویدا شد؟ و چه سان آنان از آن به بعد چنین امور وحشیگری را روزمره کردند و در راستای حفظ همین نظام ولایت، قتل مخالف، تبدیل به اصول و قوانین خدا گشت و رسما شناخته شد؟ مگر خون کافر حلال نبوده و نیست؟ مگر آن فرمان و منبع آن و مظهر جنایات و فجایع ۶۰ و ۶۷، ترورهای زنجیره ای و سرکوب حق تشکل ها و تحزب های مستقل و مخالف رژیم به نام خدا صورت نمی گرفت؟ مگر وی رد صریح حقوق شهروندی و آزادی عقیده و بیان که و انکار آنها را به نام اسلام و خدا رد نمی کرد و حقوق مسلم حکومت نمی دانست؟ او رسما و طبق اصول دینی خودش زور علیه حقوق شهروندی را تأئید کرد، عملا از امکان رسانه های عمومی، حضور اندیشه، قلم و قدم مخالف را برید و به سرعت میدان مبارزه ی مسالمت جویانه نظری را برای شهروندان مسدود و تا توانست همه را به بیرون راند؟! مگر ماه نشینی استبداد خمینی و فخر خامنه ای محصول عدم حضور نیروهای مترقی و توده ها در عرصه ی سیاسی کشور نیست؟ فراموش نباید کرد که بسیاری از احزاب و سازمان های مترقی . چپ در آن زمان از دم به فرمان خمینی تار و مار، و بسیاری از کادرهای برجسته و رهبران مردمی قتلعام شدند و یا بخشی نیز از کمین مرگ ناگزیر به فرار از کشور شدند.
روز سه شنبه ۱۰ دسامبر خامنه ای خطاب به اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگیگفت که ((جامعه مانند باغ است و این شورا باغبان، و وظیفه این شورا کندن “علفهای هرز” فرهنگی است! آیا کندن علف ها: به معنی نیست و نابود کردن فله ای، همچون علف های زائد از انسان های مخالف نظام دینی نمی باشد؟!))
بهگزارش خبرگزاریهای داخلی ایران، علی خامنه ای در دیدار با اعضای شورایعالیانقلاب فرهنگی بار دیگر بر “لزوم نظارت و هدایت دولت درباره مسائل فرهنگی”تاکید کرد. در ابتدای این دیدار شیخ حسن روحانی، از عقلانیت و اعتدال درباورهای دینی گفت و خواستار فاصله گرفتن از “افراطی گری، خرافه گرایی وشعار زدگی” شد.
دید سیاسی باند خامنه ای و باند روحانی شاید در تعارض با هم باشند که البته فعلا چندان چنین نمی نماید! ولی مواضع آنها بر علیه حقوق شهروندی کاملا روشن و آشکار است. جالب است که در همین فاصله، نخبگان اندیشه ورز جهانی در یک فراخوانِ فراملی و انسانگرا و در جهت استقلال رسانه های دیجیتالی از توانِ تاثیر و نقدِ دخالت دولت ها، و درست در مقابل مطامع رژیم اسلامی، امپریالیست های کله گنده که در بین خود به همدیگر اعتمادی را ندارند هشدار دادند که به حقوق شهروندان دست درازی نکنند؛ امری که مورد تقدیر و پشتیبانی همگان در سراسر گیتی شد. در روز جهانی حقوق بشر، دهم دسامبر، بیش از ۵۶۰ نویسنده از ۸۲ کشور جهان طیفراخوانی بینالمللی به نظارت نظاممند در اینترنت توسط سازمانهای امنیتیاز جمله آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA) اعتراض کرده و برای دفاع ازدموکراسی در جهان دیجیتال فراخوان دادهاند.
همه می دانیم که سرعت اینترنت، فیلترینگ آن،بستن فرصت و امکانِ روابط فیسبوک و… برای البته تنها اغیار، سانسور شدید و بی وقفه ی کتاب و فیلم و کنترل تشکل ها، نشست ها و مصاحبه های بیرون مرزی در ایران بسیار گستردهاست، اما بنظر میرسد این امر هنوز نتوانسته است رضایت مطلوب رهبران مذهبی ایران راتامین کند و جلوی ورود فراوردهای فرهنگی جدید به ایران را کامل بگیرد. خامنه ای در واکنش به این زمزمه ها گفت: “برخی اظهارات غیرمسئولانهدرباره لزوم آزادیهای فرهنگی” نباید وظیفه نظارتی و هدایتی دولت را نفیکند. و با این حسُن ختام که صادق لاریجانی هم می گوید: مخالف با اعدام مخالفت با اسلام است! بنا بر این ها: آیا آینده ی این رژیم و تکلیف اش نباید در خیابان های کشور روشن شود؟
بهنام چنگائی۲۱ آذر ۱۳۹۲