رضا رخشان
مدتهاست که بحثی از طرف عده ای از فعالین کارگری، پیرامون سرمایه داری از دریچه ملی و وطنی وهمچنین تقبیح سرمایه داری تجاری در جریان است. این بحثی است قدیمی که امروز باز هم به میان کشیده می شود و با توجه به حجم بالای واردات، طبیعیست که امروز مراد به چالش کشیدن تجارت خارجی است.
مدافعان این بحث مناسبات سرمایه داری را به دو بخش تقسیم می کنند که در این میان سرمایه داری صنعتی از نظر آنها وجه مثبت این مناسبات است. چرا که تقویت وحضور آن یعنی اشتغال بیشتر برای کارگر وهرگونه صدمه به این بخش از اقتصاد با اخراج سازیهای گسترده ای دربین کارگران توام میشود.آنها نتیجه می گیرند که ما باید با تقویت سرمایه داری صنعتی که قطعا مبانی ملی دارد در مقابل بخش منفی ومخرب اقتصاد که سرمایه داری انگل تجاریست، از این بخش صنعتی محافظت کنیم. سرمایه داری انگل تجاری در این نظریه ها با واردات بی رویه کالا مشخص می شود. در مقابل این نظریه ها قائل به آن هستند که با ارائه خدمات به سرمایه داری صنعتی که بخاطر پایین بودن کیفیت کالا وهزینه بالای تولید ،توان رقابت ندارد، باید توانائی آن را افزایش داده و آن را قادر به رقابت در بازارهای جهانی نمود. این خلاصه کلام طرز فکر یاد شده است که همانطور که ذکر شده عده ای آنرا در کوس می دمند وبه خورد کارگران می دهند.بر این اساس یکی از مطالبات کارگران باید حمایت از سرمایه داری صنعتی باشد. ، با توجه به نگرش یاد شده وهمچنین وخامت بالای اوضاع معیشت زندگی کارگران در حال حاضر، آیا هر گونه تبلیغ ودفاع از این نگرش نمیتواند موجبات ضعیف تر شدن شرایط اقتصادی کارگران باشد؟. چراکه نتیجه عملی چنین سیاستی ، یعنی ترغیب کارگران برای خرید اجناس بنجل وگران قیمت سرمایه داری صنعتی داخلیست . که این خود به شرایط دشوار کارگران از حیث معیشت ضزبه زیادی می زند.
بنظر من اعتقاد به این نگرش در شناخت واقعی مناسبات بورژوایی، بسیار ساده انگارانه است که این خود ناشی از تسلط هژمونیک این مناسبات وعقبگرد در جنبش کارگریست . چنین نظریه هایی عملا نقش جنبش کارگری را به سطح عمله و پادو سرمایه داری تقلیل می دهد. مدافعان سرمایه داری صنعتی فراموش می کنند که سرمایه داری یک کلیت واحد با کارکردهای مختلفی از سمت واحدهای صنعتی با واحد تجارت میباشد.بعبارت دیگر، هر گونه تقویت بخش صنعتی اقتصاد هم موجبات تقویت بخش دیگر آن یعنی تجارت می گردد. چرا که با وجود عنصری بنام بازار وهمچنین شکاف بین کارخانه ومصرف کننده، هر گونه مبادله ای را لاجرم در بازار وتوسط تاجران ودلالان وفروشندگان صورت میگیرد.این روند بدون در نظر گرفتن عنصر دیگری مانند تجارت خارجی با کیفیات مختلفی در مراحل آغازین سرمایه داری در ایران همراه بوده است که در زیر میخواهم نخست یک تجربه شخصی ازین روند تکاملی در مناسبات سرمایه داری را ذکر کنم .
در دوران کودکی ام که در روستای داوود آباد زندگی میکردیم(داوود،خان آبادی بود)با اینکه ۱۵سالی از اصلاحات ارضی میگذشت، با اینهمه هنوزهم مناسبات فئودالی برقراربود. بدین گونه که مناسبات تجاری در روستای ما (که یک روستای هزار نفری بود)بدین شکل بود که دلالان سوار بر اسب وقاطر کالاهای مصرفی مردم نظیر،تره بار وخشکبار را تامین وبه در خانه ها می آوردند. همچنین خوب یاد دارم یک دوره گردی هم با موتور می آمد که فروشنده طلا وجواهرات بود که برای زنان وبخصوص کسانی که قصد ازدواج داشتند این نیاز را تامین می کرد .چند سال بعد که گذشت ومن هم بزرگتر شدم، باتوجه به رشد جمعیت،وبالارفتن مصرف،کم کم بقالی هم زده شد. ودر نتیجه مردم نیازهای خودرا از بقالی روستا تامین می نمودند.بعد از انقلاب هم که اهالی همه روستاهای مجاور به شوش رفتند ودوباره این شهر قدیمی را زنده نمودند وعرصه بزرگتری از این مناسبات جدید اقتصادی را در سطح وسیعتری تجربه نمودند. با اینهمه هدف از گفتن این بخش اززندگی ام،تنها بمنظور اشاره به این نکته است که در دوران پیشاسرمایه داری مبادلات کالا، بشکل دلالی ومال خری بود. تولید در سطح نازلی قرار داشت که این خود، گواه کارکرد ضعیف ابزار تولید بدلیل ساختار سنتی وپایین بودن مصرف از لحاظ اسلوب زندگی بدوی وقبیله ای رایج در آن ایام بود یعنی تولید در همان سطحی بود که با قاطرودیگر چهارپایان به اطراف واکناف ارسال میشد. سرمایه داری هنوز روند تولید را تماما تحت کنترل خود نداشت و سازمان سرمایه داری تولید هنوز کاملا گسترش نیافته بود. بارشد جمعیت شهری وبالارفتن مصرف(چراکه سرمایه داری همیشه سعی بر ایجاد نیازها وتقاضاهای جدید است تا بخاطر آن بازار جدیدی شکل گیرد) کم کم فروشگاهای زیادی برپاشد. تولید خانگی هم رفته رفته جای خود را به تولید کارگاهی و کارخانه ای داد و سازمان تولید سرمایه داری مسلط گردید. از طرفی دیگر ،مدیا وسایر بخشهای بورژوایی با تبلیغ وتغییر شرایط زندگی سنتی به عصر مدرن سعی در آفرینش نیاز جدید وبه تبع آن با عرضه بیشتر کالا وخدمات،سودبیشتری حاصل میشد. همراه با این تحول، دیگر سرمایه تجاری سرمایه ای مستقل از سرمایه صنعتی نبود. برعکس حالا دیگر این سرمایه ای بود که همراه با سرمایه صنعتی و در نتیجه رشد آن رشد می کرد. این موضوعی است که مارکس هم آن را یادآوری کرده است.
میدانیم که سرمایه داری ایران از طریق دولتی و از بالا شکل گرفت. نقش دولت در شکل دادن به مناسبات سرمایه داری و هدایت انباشت سرمایه در همه زمینه ها خود را نشان داده است و نشان می دهد. بسیاری از مسائلی که مدافعان تقسیم سرمایه داری به دو بخش خوب و یا بد به آن می پردازند، تنها با توجه به نقش دولت قابل فهم است. مارکس می گوید:در اوان پیدایش تولید سرمایه داری،بورژوازی نوخاسته به قدرت دولتی نیازمند است “.یعنی میتوان این طور پنداشت که سرمایه داری بمنظور بقا خود با تکیه به اهرمهای دولتی می کوشد که با اعمال سلطه هژمونیک خویش، اولا هرگونه جلوه از سایر جنبه های مناسبات دیگر را تضعیف ودر نهایت ریشه کن کند وثانیا با انحصاری کردن اقتصاد و اعمال وسیع سیاستهای حمایتی دولتی سودبیشتری را تحصیل می نماید. مارکس در ادامه همین مطلب ادامه می دهد که :”واز آن به منظور تنظیم دستمزد استفاده می کند . یعنی دستمزد را در حدودی که به درد افزون کاری می خورد می فشارد تا روزانه کار را درازتر کندو خود کارگر را در حد عادی وابستگی نگاه دارد. این خود یک مرحله اساسی در آن باصطلاح انباشت بدوی است”. موضوع اما این است که حتی پس از طی این انباشت بدوی نیز، سرمایه داری موقعیت به دست آمده را داوطلبانه کنار نمی گذارد و در کشورهائی مثل ایران این دستمزد ناچیز را به عنوان عاملی برای افزایش قدرت زقابت سرمایه ایرانی در بازار جهانی به کار می گیرد. پس برای همین است که کارگران در ایران هیچ گونه حقی جهت دخالت در تعین دستمزد خود ندارند. بلکه این امر، در حیطه عمل دولت وکارفرماها قراردارد.چراکه با وجود نقش تعیین کننده دولت در تنظیم مناسبات اقتصادی وحق ویژه دولت در تنظیم این مناسبات، دقیقا در جهت حمایت از سرمایه صنعتی، دستمزد کارگران پاینتر از خط فقر نگاه داشته شده است.این شکل از مناسبات در نفس خود،نقش بسیار مخربی از جهت مبارزه طبقاتی کارگران وسایر حقوق فردی وگروهی افراد داردچراکه وابستگی و پیوند تنگاتنگ عنصر سرمایه به قدرت دولت هر گونه مبارزه وحق طلبی بر علیه این مناسبات(سرمایه داری)،بعنوان چالشی مستمر بر علیه دولت قلمداد می گردد.در هرصورت سرمایه داری وطنی –ملی،چه در وجه صنعتی وچه در وجه تجاری، دو روی یک سکه از مناسبات کلی سرمایه اند.با رشد سرمایه داری صنعتی،بخش تجارت هم رونق بیشتری می گیرد.رشد تجارت نیازمند کشف جدید در باز تولید نیاز جدید می باشد.همین کشف میتواند موجبات رونق صنعت را هموار گرداند. چرا که مسیر حر کت سرمایه ناشی از رشد انباشت سرمایه به سمت برآورده کردن همین نیازهاست.از طرف دیگر، مهمترین تشابه این دو را میتوان در تلاش دائم در جهت تحصیل سود بیشتر ملاحظه کرد. هیچ کدام ازین دو بخاطر مسائل ملی ومیهنی ، حرکتی رابه سمت کارگران، از جنبه اعطای دستمزد بیشتربرنداشته اند که هیچ،بلکه معمولا همین حقوق بخور ونمیر را هم با تاخیرهای طولانی می پردازند.
جهانی شدن یا امپریالیسم
موضوع دیگر هم بحث مربوط به جهانی شدن است. امروزه با عصر جدیدی از مناسبات سرمایه داری مواجه هستیم که عده ای از آن به عصرجهانی شدن اقتصاد یاد می کنند وعده دیگری به امپریالیسم سرمایه داری.لنین در کتاب خود به نام “امپریالیسم،بالاترین مرحله سرمایه داری”،چنین اشاره می کند که امپریالیسم را نمیتوان سیاستهای غلط طبقه سرمایه دار دانست، بلکه در اثر رشد طبیعی سرمایه داری و تمرکز و تراکم سرمایه و شکل گیری انحصارات بوجود می آید ولذا غیر قابل کنترل وتنظیم اند.آن ها ،حاصل رشد خود نظام سرمایه داری اند و بسادگی تغیر سیاست نمی دهند وآنچه باید تغیر کند خود آن نظام است”. در بازار جهانی این سرمایه های امپریالیستی برای تقسیم بازارهای جهانی به رقابت با یکدیگر می پردازند. رقابتی که شکل جنگ نیز به خود می گیرد.
از طرف دیگر نطریه پردازان بورژوازی بحث تجارت آزاد جهانی را پیش می کشند. مثلا فریدمن معتقد است که آنچیزی که همه انسانها در کشورهای مختلف را بهم نزدیک می کند، تجارت آزاد است.او معتقد بود که تجارت ازاد میتواند بسیاری از تخاصمات بین المللی را از بین ببرد.ازین دست میتوان مدل چین را ذکر کرد که چگونه با پذیرش مالکیت خصوصی بر ابزار تولید،شکاف خود را با دنیای غرب ولیبرالیسم پر نمود و توانست بسمت پیشرفت حرکت کند. هر چند در بعضی از کشورها هم چه بسیار دیده ایم که روابط تجاری گسترده نتوانسته است از دامنه تخاصم فی مابین بکاهد.این بنظرم یک امر نسبی است. چرا که تجارت معمولا در بین سرمایه داران صورت می گیرد وسایر طبقات از سود مستقیم آن بی بهره اند. با این همه، در باره پدیده جهانی شدن تعابیر مختلفی از طرف طیفهای گوناگون از چپ وراست وجود دارد.عده ای که عموما طرفدار این مناسبات هستند جهانی شدن را یک فرصت تاریخی برای خروج کشورهای فقیر و درحال توسعه، جهت نزدیک شدن به توانایی اقتصادهای بزرگ می دانند.آنها برین باورند که تمدن جدیدی در راه است که بر اثر افزایش تجارت جهانی وسایر عوامل مانند وجود رسانه ها و شبکه های اجتماعی در اینترنت وسایر عوامل که همگی در جهت رفع شکاف فرهنگی در جهان می انجامند نتیجتا دهکده جهانی بوجود می اید.که در آن دنیای کوچکی بدون مرز وتحت سیطره مبانی لیبرالیسم که توان رشد و پیشرفت در همه زمینه های فردی وگروهی را دارد .
بعد از فروپاشی بلوک شرق تا مدتهای بعد،سران کاخ سفید از آن بعنوان نظم نوین جهانی یاد می کردند.این در حالیست که که در سالهای اخیر جنبشهای وسیعی در جهان از جنبش کارگری گرفته تا سایر جنبشها مانند جنبشها ی محیط زیست، این روند جهانی شدن و پیامدهای مخرب با ان را به چالش گرفته اند.چرا که آنها جهانی شدن را روندی در خدمت سرمایه داران،سودا گران وبورس بازان وشرکتهای غول پیکر چند ملیتی می دانند که برای استمرار وگسترش روزافزون نفوذشان،شرایط تحمیلی واسف باری بر اکثریت مردمان کره خاکی تحمیل می کنند.از طرف دیگر،امروزه بسیاری از کمپانی های غربی ،کارخانه جات صنعتی خود را در کشورهای بااصطلاح در حال رشد مانند ،چین، هند ،برزیل وغیره تاسیس می کنند که با استفاده از نیروی کار ارزان،به سود بیشتری نائل می گردند .آنهم بدون در نظر گرفتن عواملی مانند اثرات مخرب بر محیط زیست وغیره.از طرف دیگر،بسیاری از کمپانی های غول پیکر چند ملیتی هستند که بعنوان نمونه از شرکت ایرباس که ساخت اروپااست اما موتور ان در امریکا ساخته میشود.شرکت پژو فرانسه که بیشتر سهام آنرا جنرال موتورز امریکا در اختیار دارد ویا شرکت اتوموبیل سازی کرایسلر امریکا که بعد از بحران سال ۲۰۰۸ به فیات ایتالیا ملحق شد وسایر شرکتهای مختلف چند ملیتی که در عرصه مناسبات بورژوایی فعالیت می کنند. اما همۀ این تحولات همان تحولاتی هستند که لنین در کتاب خودش به آنها اشاره کرده است. تفاوت در این است که پیشرفت سطح تکنیک و ارتباطات در جهان امروز، این تحولات را کاملا سریع تر کرده است و همه جهان را در بر گرفته است.
همه اینها مبین این واقعیت است که سرمایه داری وارد مرحله جدید از رشد در مناسبات خود شده است.که لنین به آن امپریالیسم می گفت. جهانی شدن هم در واقع مرحله دیگری در رشد همان امپریالیسم است. این روند تاثیر عمیقی در دنیا به وجود آورده است.همچنین وجود روند ذکر شده،نمودهای عینی ومادی در دنیای ما به وجود آورده است که بعنوان نمونه میتوان به سازمان تجارت جهانی،صندوق بین المللی پول وبانک جهانی که همه اینها نیاز انباشت سرمایه در سطح دنیا را یاری می رسانند.در ادامه مبحث حتما به این امر خواهیم پرداخت که موسسات مالی ذکر شده،چگونه برضد منافع طبقه کارگر در جهان گام برمی دارند.
در چنین احوالاتی از حیث رشد وتکامل مناسبات سرمایه داری و ارتباط ان با مناسبات عقب مانده بورژوازی در ایران،طبیعیست که سرمایه داری صنعتی با توجه به ضعف فراگیر در باز تولید کالا وخدمات در مواجهه با اقسام خارجی خود(منظور از لحاظ قیمت وکیفت) از حرکت در این مسیر باز می ماند که هیچ،باتوجه به وابستگی بورژوازی ایران و ورود سرمایه جهانی در رقابت با آن،توان لازم در رقابت در بازار داخل را هم بتدریج از دست میدهد. این عدم توانایی در رقابت که شاخصه مناسبات سرمایه داری ایران است،به هیچ وجه مثبت ویا داوطلبانه نیست. بلکه همانطور که ذکر شد از ضعف و کاهلی آن سرچشمه میگیرد.همه موسسات وطنی هم در ارزوی شرایطی از رشد بالای اقتصادی هستند تا بتوانند در بازارهای جهانی توان فعالیت داشته باشند.چراکه بورژوازی وطنی مانند همه سرمایه داران در جهان بدنبال سود بیشتری از اقتصاد هستند.بطور مثال،همین الان هم محصولات شرکت ایران خودرو به کشورهایی نظییر عراق وسوریه صادر میشود .در دیگر بخشها هم این تجارت وجود دارد.فرآیند جهانی شدن با تمامی محاسنی که دوستدارانش مدعی آن هستند ولی بدنبال خود تبعاتی را به همراه می آورد که با وجودیکه کارگران در سود آن شریک نیست و ولی در شرایط بحران،تمامی مصائب آن بر روی این طبقه سرشکن میشود. جهانی شدن بهمراه خود،بحران جهانی را به همراه می آورد. کافیست در یک مجموعه ازین کل،انباشت سرمایه بخوبی شکل نگیردویا رشد اقتصادی دچار افت گردد،با توجه به پیوستگی مناسبات یاد شده،به سرعت سایر بازارها در دیگر کشورها را تحت الشعاع قرار می دهدورشد جهانی ناشی از انباشت سرمایه بشدت آسیب می بیند.با این حال،وجود بحران درین مناسبات به معنای نابودی این سیستم نیست. بلکه چرخه رونق اقتصادی وبحران دو روی یک سکه اند. وقوع هر بحران ،بمعنای پایان یک دوره وآغاز عصر جدیدی میباشد.ازین لحاظ که بحرانها ، سلطه و هژمونی ناشی از انباشت سرمایه را در جهان تغییر می دهد.کما اینکه میتوان گفت بحران اقتصادی ۲۰۰۸ به ظهور قدرتهای نو ظهوری مثل بزریل وهندوستان کمک نمود. وسلطه سرمایه را تا حدودی از دست کشورهایی مثل امریکا خارج نمود. چرا که در سال ۲۰۰۸ بمنظور مقابله با بحران اقتصادی سرمایه داری امریکا با انجام سیاستهای انبساطی وتزریق پول در اقتصاد جهت ایجاد رونق در صورت گرفت. هر چند مقصد این کمکهای مالی اقشار اسیب دیده وکارگران نبودند. بلکه بوژوازی درین شرایط تنها بفکر حفظ و دفاع از سلطه مناسبات سرمایه داری در آمریکا بود.با این همه قسمت عمده خریداران اوراق قرضه در آمریکا کشورهای چین وژاین بودند.این مسئله به نقش کلیدی امریکا در اقتصاد جهانی بشدت اسیب زد . جمله جرج دبلیو بوش بعد از وقوع بحران این بود که :ما به سیستم سرمایه داری همچنان ادامه خواهیم داد.
در اروپا برعکس آمریکا به خاطر نفوذ و قدرت آلمان، روش انقباض پولی را در پیش گرفتند. بر این اساس جهت بهره مندی از وام های هنگفت صندوق بین المللی پول وبانک جهانی ناچار باید به کاهش هزینه وخدمات وهمچنین تعدیل نیروی انسانی مبادرت ورزند.در نتیجه این سیاستها شمارکارگران اخراجی به سرعت افزایش نمود. کاهش دستمزد کارگران،تورم وبی کاری از دیگر پیامدهای این بحران بود. چرا که بورژوازی تنها راه خلاصی خود را همانطور که فریدمن قبلا اشاره کرده بود کاهش هرچه بیشتر دستمزد کارگران،هزینه های عمومی،اموزشی وبهداشتی دولت در شرایط بحرانی میداند. بحران اقتصادی در یونان واسپانیا بخوبی نشان دهنده این سیاستهای ضد کارگری بورژوازی در خروج از بحران میباشد.اما با وجود همین شرایط بحران، پاداشهای کلان چند میلیون دلاری به مدیران بانکها وکارخانه جات پرداخت میگردید.
در ایران هم تبعات مختلف جهانی شدن را میتوان دید. تسریع بحران اقتصاد جهانی به اقتصاد ملی از پیامدهای آشکار این مناسبات بود. همچنین ممالک غربی به بهانه جلوگیری ایران از دستیابی به انرزی هسته ای،روند جهانی سازی را در باره ایران کند نموده است. یعنی تحریمها روند معمول جهانی شدن اقتصاد که بورژوازی ایران هم در این مسیر بسر میبرد را فلج نموده است. در نتیجه هر گونه واردات وصادرات اقتصادی که بورژوازی ایران سخت بدان نیازمند است، را دچار وقفه ونقصان کرده است.طبیعیست که در چنین شرایطی بیشترین کسانیکه زیر بار این تحریمها آسیب میبیند کارگران واقشار پایین دست جامعه اند. دولت یازدهم بعد از روی کار آمدن با بر گزیدن روش های اتاق بازرگانی که ارگان دست راستی بورژوازی ایران است، با انجام سیاستهای انقباضی سخت می کوشد تا با بهانه مشکلات ناشی از خزانه خالی، از سفره کارگران،اقشار اسیب دیده وضعفا باز هم بیشتر به نفع سرمایه داران برداشت کند.درین راستا میتوان به اعمال سیاستهایی مانند افزایش هزینه هایی خدماتی مانند آب ،برق وگاز و همچنین تلاش در جهت افزایش قیمت سوخت و لغو برخی مصوبه های دولت دهم که در جهت کاهش فشار اصلاحات اقتصادی قرار داشتند مثل طرح موسوم به مهرآفرین که در آن قرارشده بود هزاران نفربه استخدام دولت درایند و یا تلاش در جهت حذف یارانه نقدی اشاره کرد. همچنین اقداماتی از قبیل بالا نگه داشتن نرخ دلار بر روی سه هزار تومان بمنظور حمایت از صادر کنندگان.وسایر کارکردهایی که ماهیت لیبرالیستی دارد.
در خاتمه:بنظرم باید به سرمایه داری بعنوان یک کلیت واحد بهمراه جنبه های مختلف نگاه کرد. تشویق و دفاع از یکی ونکوهش بخش دیگر،بالقوه نفعی برای طبقه کارگر ندارد. مهم اینست که این طبقه بتواند با اتحاد وایجاد تشکلهای کارگری در راستای همبستگی کارگری ،بورژوازی را ناچار کند تا باعقب نشینی به حقوق کارگران تعدی نکند.این امر یک ضرورت طبقاتی در مقابل تضاد دائمی طبقه کارگر در مقابل سرمایه داریست.کسانی که بدنبال حل وتبدیل آن به یک تضاد آشتی جوایانه هستند براستی که آب در هاون می کوبند.
با آرزوی سربلندی واعتلای طبقه کارگر
رضا رخشان
۱۴/۷/۱۳۹۲