رضا پرچی زاده
اخیرا وبسایت تابناک، متعلق به سردار سپاه سابق و سیاستمدار «اصولگرا»ی فعلی، محسن رضایی، کیفرخواستی شدیدالحن علیه «حماس» منتشر کرده که در نوع خود در تاریخ جمهوری اسلامی بی نظیر است. مطابق محتوای این کیفرخواست، که تحت عنوان «با توجه به ضربههایی که به محور مقاومت وارد کرده است: لطفاً خالد مشعل را به «ایران» راه ندهید»، خشم جمهوری اسلامی از حماس از آنجایی نشات می گیرد که رهبران حماس مدتی است در تلاش اند تا راه خود را از جمهوری اسلامی جدا کنند؛ امری که تابناک آن را مصداق بارز «نمک خوردن و نمکدان شکستن» دانسته است.
به گزارش تابناک، فرمانده کل حماس، خالد مشعل، چند سال پیش در حین سخنرانی ای در دانشگاه تهران علنا از مقامات جمهوری اسلامی خواسته بود تا «اسرائیل را بر سر فلسطینیها خراب نکنند». اما آنچه بیش از این تقاضا جمهوری اسلامی را برآشفته کرده، موضعگیری اخیر حماس به نفع انقلابیون و بر ضد رژیم اسد در جریان جنگ داخلی سوریه است؛ به طوری که حماس حتی بر ضد اسد وارد جنگ شده است. به ادعای تابناک، «وجود هزاران سند و مدرک نشان میدهد اعضای حماس کاملاً سازمان یافته راهی سوریه شده و علیه ارتشی که آنها را برای نبردهای ۲۲روزه و هشت روزه علیه رژیم صهیونیستی آموزش داده و موشک و سلاح در اختیارشان گذاشته بود، وارد نبرد شدند. گفتنی است تاکنون بیش از ۱۲۰۰ فلسطینی عضو حماس به دست ارتش سوریه به هلاکت رسیدهاند که شوربختانه برخی از آنها از افسران پلیس و فرماندهان گردانهای قسام است.»
در همین راستا، به گزارش تقاطع، «مشعل، در مهر ماه ۹۱ و پس از آن که سوریه را به مقصد قطر ترک کرد، در جریان سفری به ترکیه در کنفرانس حزب آزادی و عدالت این کشور، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه را «رهبر جهان اسلام» خواند و گفت که ترکیه به رهبری او نمونهای از اسلام مدرن و میانه را ارائه داده است. به دنبال این تحولات بود که در خردادماه امسال، روزنامهی انگلیسی تلگراف به نقل از رهبران حماس، از توقف کمک ماهانهی ۲۳ میلیون دلاری حکومت ایران به این سازمان خبر داد. به نوشته این روزنامه، حکومت ایران همچنین به دلیل حمایت حماس از مخالفان رژیم سوریه، آموزش جنگجویان حماس و همکاریهای نظامی خود با این سازمان را نیز متوقف کرده است.»
اکنون، با توجه به این بزن و بکوب و طلاق و طلاق-کِشی بین جمهوری اسلامی و حماس، در این مقاله قصد دارم به تاریخچه و کیفیت روابط جمهوری اسلامی با حماس بپردازم و نشان بدهم که چگونه نه تنها پول که حقوق و منافع ملی بی صاحب ملت ایران به دست رژیم ضدملی جمهوری اسلامی، برای پیشبرد مقاصد ایدئولوژیکی و امپریالیستی خودش در خاورمیانه، کرور کرور خرج این گروه تروریستی می شود تا آنها نیز اینچنین «نمک بخورند و نمکدان بشکنند»؛ و در نهایت از این معاملهِ «باخت-باخت» فقط خسران و حسرت برای ایران و ایرانی بر جای بگذارند؛ و در این میان عده ای «بی-منفعتِ» «ایدئولوژی-زده» نیز آشکارا با جمهوری اسلامی همصدا شده از پایمال شدن حقوق و منافع ملی ایرانیان دفاع کنند.
از آغاز جنگهای اعراب و اسرائیل در سال 1948، رهبری جنبشهای فلسطینی بر ضد اسرائیل عمدتا در دست مبارزان ناسیونالیستِ عرب بود؛ که البته با توجه به خیزش انواع و اقسام ناسیونالیسمهای عربی از پس از جنگ جهانی دوم و در اواسط قرن بیستم امری طبیعی می نمود. «سازمان آزادی-بخش فلسطین» (ساف)، که از اواسط دهه شصت میلادی به رهبری کاریزماتیک یاسر عرفات (1929-2004) خود را آشکار ساخت، از همین دست جنبشهای ناسیونالیستی عربی بود که در گذر زمان به مهمترین جنبش ضداسرائیلی در میان فلسطینیان تبدیل شد. بسیاری از اسلامگرایان و چپی های ایرانی نیز، در تب و تاب «امپریالیسم-ستیزی» سالهای جنگ سرد، به عرفات و ساف علاقه ای مضاعف پیدا نموده از وی حمایت می کردند. پس از انقلاب 57 در ایران هم عرفات بلافاصله به تهران به دستبوس خمینی آمد؛ که در نتیجه خمینی هم آن بیانیه معروفش به منظور «فتح قدس» و محو اسرائیل از صفحه روزگار را صادر نمود؛ و بدین ترتیب جمهوری اسلامی از همان ابتدا اسرائیل-ستیزی را در دستور کار خود قرار داد.
با این وجود، پس از حدود نیم قرن درگیری نظامی و تروریستی با اسرائیل که به باختهای متوالی برای اعراب به طور عام و فلسطینیان به طور خاص منتهی شده بود، ساف و عرفات در نهایت به این نتیجه رسیدند که در برابر نیروی نظامی قاهر اسرائیل، با جنگ و عملیات چریکی و تروریسم راه به جایی نمی برند، و بنابراین باید برای مساله فلسطین راه حلی سیاسی پیدا کنند. این نتیجه گیری به تغییر رویه و پیگیری روندی سیاسی از سوی عرفات و ساف در برابر اسرائیل انجامید که تا زمان مرگ عرفات ادامه داشت؛ و پس از او نیز همراهانش همچون محمود عباس ابومازن در جنبش «فتح» به طور عمده پیگیر این رویه سیاسی بوده اند. روند مذاکرات ساف-اسرائیل که با «قرارداد اسلو» (1993) آغاز شد، و با میانجی گری ملک حسین اردن در اواخر قرن بیستم حتی تا آستانه صلح فلسطینیان با اسرائیل نیز پیش رفت، باعث شد که ساف به مرور از چشم جمهوری اسلامی بیفتد؛ به طوری که در سالهای آخر عمر عرفات جمهوری اسلامی آشکارا وی را ناسزا می گفت و خیانتکار و سازشکار می خواند. تاریخ مصرف ساف برای جمهوری اسلامی به سر آمده بود.
در این زمان، جمهوری اسلامی به شدت به جایگزین مناسبی در میان فلسطینیان برای ادامه سیاستهای اسرائیل-ستیزانه خود نیاز داشت؛ و این جایگزین را همچون هدیه ای خداداد در قالب جنبش نوپای حماس یافت. ساف گرچه ضداسرائیلی بود، اما سکولاریسم و ناسیونالیسم عربی اش بیشتر با سبک امثال ناصر و صدام جور در می آمد تا با ایدئولوژی اسلامگرایانه جمهوری اسلامی. بر خلاف ساف، حماس جنبشی بنیادگرایانه اسلامی بود که گرچه سنی بودن آن می توانست برای جمهوری اسلامی مشکل ساز شود، اما به هر حال اتکایش به بنیادگرایی اسلامی خیلی بیشتر با ایدئولوژی و گفتمان بنیادگرایانه جمهوری اسلامی جور درمی آمد.
حماس در سال 1987 در حین «انتفاضه اول» توسط شیخ احمد یاسین (1937-2004) به عنوان شاخه ای از اخوان المسلمین پایه گذاشته شد. در منشور آن که در سال 1988 منتشر شد، هدف این سازمان محو اسرائیل و تشکیل حکومتی اسلامی در سرزمین فلسطین عنوان شده است. این سازمان، همچون ارتش جمهوریخواه ایرلند، دارای دو شاخه اصلی سیاسی و نظامی است؛ که شاخه نظامی آن – که بعضا از شاخه سیاسی مستقل عمل می کند – به «گردانهای عزالدین قسام» معروف است. از همان آغاز کارش، حماس به طور عام و گردانهای قسام به طور خاص به موشک پرانی و عملیاتهای تروریستی و انتحاری نه تنها بر ضد ارتش و شهروندان اسرائیل که بر ضد فلسطینیانی که مخالف روشهای خشونت-آمیز و بنیادگرایی اسلامی آنها هستند پرداخته است.
پس از به دست آوردن اکثریت کرسی های پارلمان فلسطین حین انتخاباتی در ژانویه 2006 توسط حماس، از آنجا که حماس حاضر نشد خشونت و تروریسم را نفی کند و اسرائیل را به رسمیت بشناسد، نیروهای چهارگانه متنفذ در روند صلح خاورمیانه (آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل) زیر بار تعهدات مالی خود در قبال کمک به حماس نرفتند. از طرفی دیگر، حماس و فتح که هر دو برای هژمونی در سیاست فلسطین تلاش می کنند، در سال 2007 با هم درگیری های خونین نظامی داشتند که در آن تعداد زیادی از دو طرف کشته شدند؛ اما در نهایت حماس توانست فتح را در نوار غزه کوبیده و آن را اخراج کند. برای کنترل کامل بر سیاست فلسطین، حماس حتی قصد داشت محمود عباس را در دفترش در غزه ترور کند، که موفق نشد. پس از این واقعه، فعالیت فتح به طور عمده به کرانه باختری رود اردن محدود شده است.
بعد از جنگ 2007، حماس کنترل کامل نوار غزه را در دست داشته است؛ و در این مدت تلاش کرده – به سبک جمهوری اسلامی – شیوه حکومت اسلامگرایانه را در نوار غزه پیاده کند؛ که در آن، در میان بسیاری موارد دیگر، حجاب برای زنان اجباری است، مصرف الکل ممنوع است، و روابط زن و مرد باید کاملا «اسلامی» باشد؛ و همه این موارد توسط نیروهایی مشابه گشت ارشاد جمهوری اسلامی کنترل شده با «خاطیان» به شدت برخورد می شود.
در سال 2008، در پی آدم ربایی حماس از اسرائیلی ها، ارتش اسرائیل به نوار غزه حمله ای محدود کرد؛ که متقابلا به موشکباران شهرهای اسرائیل توسط حماس انجامید؛ که در نتیجه به حمله بلندمدت اسرائیل به نوار غزه ختم شد که تا سال 2009 ادامه داشت. در این مدت، حماس به طور مداوم از مساجد، بیمارستانها، و دیگر مراکز اجتماعی برای انبار اسلحه، پنهان کردن خود، و حمله به اسرائیلی ها استفاده کرد. به همچنین، حماس در این جنگ به استفاده از «سپر انسانی» و به کار گرفتن زنان و کودکان برای پنهان کردن خود از یورشهای اسرائیل متهم است. در سال 2010، حماس که به خاطر مواضع تروریستی و خشونت-آمیزش توسط اسرائیل از مذاکرات صلح فلسطین به حاشیه رانده شده بود، در راس سیزده گروه تروریستی فلسطینی دیگر در نوک پیکان عملیاتهای مسلحانه ای قرار گرفت که به منظور بر هم زدن مذاکرات صلح بین فتح و اسرائیل صورت می گرفت.
مطابق گزارشهای سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل، تا سال 2004 عمده خرج حماس را عربستان سعودی می داد؛ اما از آن پس حمایت عربستان از حماس متوقف شد، و حماس خرج خود را از منابع دیگری دریافت کرد. در ژوئن 2004، مشاور ارشد وزارت خزانه داری آمریکا، دیوید اوفهاوزر، در برابر سنا شهادت داد که در اثر فشار آمریکا بر عربستان، «مطابق گزارشهای اطلاعاتی موثق، عربستان حمایت مالی خود از حماس را متوقف کرده است»؛ و در ادامه اظهار داشت که حمایت مالی ایران و سوریه از حماس جایگزین حمایت عربستان شده است. مطابق این اطلاعات، تا اواخر دهه هشتاد میلادی، تنها ده درصد بودجه کل حماس را جمهوری اسلامی تامین می کرد؛ اما از 1993 تا 2006 جمهوری اسلامی هرساله سی میلیون دلار به حماس اختصاص داد. بین سالهای 2006 تا 2009، حمایت مالی جمهوری اسلامی از حماس افزایش چشمگیری یافت و به حدود چندین میلیون یورو در سال رسید.
به گزارش مایکل وایس برای تلگراف به مورخه 17 ژانویه 2012، از سال 2007 که حماس نوار غزه را تحت کنترل خود درآورد، جمهوری اسلامی به مدیریت قاسم سلیمانی مقادیر زیادی پول و اسلحه به حماس تحویل داده است. هنگامی که اسماعیل هنیه، رهبر شاخه سیاسی حماس، در سال 2006 به تهران به دیدار خامنه ای و احمدی نژاد رفته بود، مبلغ 250 میلیون دلار کمک از جمهوری اسلامی دریافت کرد؛ که ظاهرا در حین سفر بازگشت به نوار غزه، هنگامی که هنیه می خواسته از مرز رفح عبور کند، توسط مرزبانی مصر مصادره می شود. به نوشته الشرق الاوسط، در سال 2008 جمهوری اسلامی 150 میلیون دلار دیگر به حماس داد مشروط بر اینکه از هر گونه مذاکره ای با اسرائیل خودداری کند. به گفته وایس، سلاحهایی که حماس از جمهوری اسلامی دریافت کرد شامل موشکهای 120 میلیمتری گراد، راکتهای ضدتانک رعد، بمبهای جاده ای زره-شکاف، به علاوه اطلاعات فنی برای ساخت انواع بمبهای دست ساز بوده است. این سلاحها عمدتا از طریق تونلهای قاچاق رفح در مرز مصر و نوار غزه برای حماس ارسال می شده است. در این مدت، شبه نظامیان حماس بین یک تا شش ماه در اردوگاه هایی مخصوص در ایران به آموزش دیدن مشغول بودند. بدین ترتیب، در طی این سالها، حضور جمهوری اسلامی در نوار غزه و تاثیرش بر حماس چنان پررنگ بود که برخی رسانه های غربی نوار غزه را «حماستان» نامیدند.
حمله موشکی حماس به عیلات در اسرائیل و عقبه در اردن از صحرای سینا در داخل خاک مصر به مورخه 2 آگوست 2010، شدیدترین واکنش دنیای عرب به حماس و جمهوری اسلامی را در پی داشت. این واقعه به شدت صدای مقامات و مطبوعات مصری را درآورد؛ به طوری که روزنامه الجمهوریه مصر نوشت که «گرچه اسرائیل از سال 1967 غزه را اشغال کرده است، اما نقش اشغالگر را از سال 2005 ایران بر عهده گرفته است…. ایران قصد دارد تا در صورت صدور کیفرخواستی توسط دادگاه بین المللی [در پرونده ترور رفیق حریری، نخست وزیر لبنان] علیه برخی از اعضای حزب الله – امری که انتظارش می رود – فشار را بر روی حزب الله کم کند. ایران می خواهد کشورهای عربی دائم با اسرائیل در ستیز باشند، و می خواهد که منطقه همچنان در آتش بسوزد؛ و در این راه برایش هیچ مهم نیست که حق حاکمیت کشوری [مصر] بر سرزمین خود را مورد تجاوز قرار دهد. شبه نظامیان اسلامگرا که در فلسطین آتش می سوزانند، فلسطین را به نکاح آخوندها درآورده اند…. چنانکه هر بچه عربی می داند، نقشه ایران این است که جهان عرب را تا ابد با مساله فلسطین دست به گریبان نگاه دارد.»
با این وجود، در سالهای اخیر، حماس قدم به قدم از جمهوری اسلامی فاصله گرفته است؛ که شاید دلیل اصلی اش عدم توانایی جمهوری اسلامی در ادامه کمکهای مالی اش به حماس بوده باشد. از سال 2009 به بعد، به دلیل تحریمهای شدید جامعه جهانی علیه جمهوری اسلامی، کمکهای مالی جمهوری اسلامی به حماس به حداقل رسید؛ به طوری که حماس باز متوجه عربستان و البته قطر شد. با آغاز انقلاب سوریه، چنانکه پیشتر دیدیم، حماس پشت انقلابیون را گرفت و در برابر رژیم اسد درآمد؛ که دلیل اصلی ناخشنودی جمهوری اسلامی از حماس نیز همین است. بدین ترتیب، از سال 2011 به بعد، جمهوری اسلامی حمایت مالی خود از حماس را به منظور تنبیه اش به شدت کاهش داده است. به گزارش رابرت تیت در تلگراف به مورخه 31 می 2013، به اعتراف سران حماس، جمهوری اسلامی ماهی پانزده میلیون پوند از کمکهای مالی اش به حماس کم کرده است. به همچنین، جمهوری اسلامی حمایت تسلیحاتی از و آموزش نظامی و فنی به حماس را هم قطع کرده است. در مقابل، چنانکه هاآرِتص می نویسد، از ترس افزایش نفوذ ایدئولوژی جمهوری اسلامی در نوار غزه، حماس در سال 2012 وحشیانه به شیعیانی که قصد برگزاری مراسم اربعین را داشتند حمله کرد.
همه اینها در کنار این حقیقت بنیادی تلخ برای جمهوری اسلامی قرار می گیرد که حماس از سال 2006 در حال بازی کردن با ایده به رسمیت شناختن اسرائیل بوده است. در این سال، هنیه اظهار کرد که اگر حکومتی فلسطینی در مرزهای پیش از اشغال در جنگ 1967 ایجاد شود، حماس صلحی بیست ساله با اسرائیل اعلام خواهد کرد. به همچنین، حماس در قانون-نامه رسمی اش به رسمیت شناختن اسرائیل توسط فلسطینیان را موضوع یک رفراندوم ملی دانست. باز در همان سال سران حماس نامه ای به جورج بوش نوشتند و از وی تقاضای مذاکرات مستقیم با اسرائیل را کردند. حماس بر این مواضع در دیدار مشعل با کارتر در آوریل 2008 و نامه هنیه به بان کی مون در 2009 هم تاکید کرد. در سال 2009 مشعل باز اظهار کرد که حماس به دستیابی به قطعنامه ای که درگیری اعراب و اسرائیل را پایان دهد تمایل دارد، در صورتی که آن قطعنامه کشوری فلسطینی مطابق مرزهای 1967 را به رسمیت بشناسد. به ادعای برخی سران حماس، حماس از فوریه 2012 اعمال خشونت بر ضد اسرائیل را ترک کرده است.
وقایع اخیر به خوبی نشان می دهد که حماس – که خود فرقه ای مرتجع و تروریستی است – بالاخره به این حقیقت اساسی پی برده که جمهوری اسلامی به هیچ وجه نه تنها به فکر منافع ملی فلسطینیان، که حتی به فکر منافع مکتبی حماس هم نیست؛ و تنها از فلسطینیان و حماس به جهت پیشبرد سیاستهای اسرائیل-ستیزانه و امپریالیستی اش در خاورمیانه سوء استفاده می کند؛ و به همین دلیل هم حماس دارد تلاش می کند از جمهوری اسلامی فاصله بگیرد. ظاهرا ماه عسل جمهوری اسلامی با حماس در حال به پایان رسیدن است، و شیرینی همآغوشی اکنون جای خود را به تلخی طلاق-کشی داده است. در نتیجه این امر، جمهوری اسلامی این روزها نوچه تروریست تازه ای در میان فلسطینیان پیدا کرده است، که «جنبش جهاد اسلامی» باشد؛ که یکی از خیابانهای شمال تهران به اسم بنیانگذارش، فتحی شقاقی، که از اولین طراحان «حملات انتحاری» بوده باشد، نامگذاری شده است.
در این میان، در جایی که بسیاری از مسلمانان و اعراب راه حل مساله فلسطین را نه نظامی که سیاسی می دانند و از تروریسم به عنوان مانعی بر سر راه مذاکرات صلح فلسطینیان با اسرائیل شکایت می کنند، برخی به ظاهر «مخالفان» جمهوری اسلامی – که بیشتر باید آنها را در میان اسلامگرایان فسیل شده و چپی های سنتی سراغ گرفت – کاسه داغتر از آش شده اند و همصدا با جمهوری اسلامی، به بهانه «دفاع از فلسطینیان»، کماکان به حمایت از پول خرج کردنهای بی حد و حصر جمهوری اسلامی از کیسه ملت ایران برای گروه های تروریستی فلسطینی صیحه می زنند و گریبان چاک می کنند. اینها شایسته است که به جای صدور بیانیه های آتشین بر ضد اسرائیل (عمدتا از اروپا و آمریکا)، خود شخصا به فلسطین تشریف برده و تحت فرمان این گروه های تروریستی – که در حقیقت تحت فرمان جمهوری اسلامی است – اسلحه به دست بگیرند و با دشمن خونی شان اسرائیل به مبارزه بپردازند تا بلکه یا اسرائیل را از صفحه روزگار محو کرده قدس عزیز را آزاد کنند و یا در راه رسیدن به مقصود، شربت شهادت بنوشند؛ نه اینکه با شعارهای پوچ و بیهوده شان از یک طرف آتش به خاکسترِ ناکام کردنِ جریان صلح فلسطینیان و اسرائیل بریزند و از طرف دیگر همچون اسب تروای رژیم در میان آپوزیسیون جمهوری اسلامی عمل کنند. اینها در حقیقت مصداق مسلم «خَسَرَالدنیا والآخره» هستند؛ و خیری که ندارند هیچ، مدام شر هم می رسانند.