بهنام چنگائی
بقای سیاست فرسوده تاکنونی و اقتصاد ویران و ساختمان درب و داغان رژیم اسلامی در حال حاضر قادر نیست بیش از این به شیوه گذشته که به زندگی بسیار سخت و طاقتفرسای اکثریت توده های مردم کار و زحمت انجامیده است ادامه دهد؛ زیرا که مردم بیکار و گرسنه، زیر فشار تحریم و تورم ناچار خرخره اش را چسبیده اند و رژیم در تکاپوست تا فرصت تنفس و راه حلی ممکن و مطمئن و دوباره ای را بیابد. گرفتن چنین فرصت بقا و امکان تحکیم دیگربارِ مواضع عمومی نظام و به تبع آن دادن پاسخ لازم و کافی به حقوق و مطالبات پایه ای کارگران و همه مزدبگیران، دیریست که دیگر از زیر اراده ولی فقیه درآمده است و مستقیما تابع اراده ی قلدران نفتی سر سپرده منطقه در پیوند با آمریکا و غربی ها می باشد و آن نیز خصوصا بستگی به چگونگی تأمین منافع دول آمریکا و غرب، آنهم در داد و ستد با روسیه و چین دارد. فرآیندی که همچنین به ضرورت حمایت عملی و عاجلانه آمپریالیسم آمریکا و در نتیجه مستلزم پذیرفتن سرکردگی او در این دیپلماسی نو کاملا وابسته شده است، طرح و امری که آمریکا هیچگاه از آن چشم نخواهد پوشید.
پس ظاهرا که نه، بلکه قطعا عزم و خواست آمریکا در این برهه، بی برو برگرد، کانون چرخش و گردش عکس سیاسی و اقتصادی امروز رژیم ولایت و همچنین شاید در نرمش تدریجی و اجباری به رفرمیسم دینی او در فردای بسیار تلخ زدودن ولایت باشد که روحانی و یاران پشت پرده اش به همراه آمریکا و غرب دست به کار تلطیف و تسطیح آن می باشند. بنابرین هیچ راهی برای رهبر باقی نمانده است و بدون پیروی و سرسپردگی کامل دولت جدید از منویات آمریکا که باید با تفویض قدرت تصمیم گیری شخص خامنه ای صورت گیرد، رژیم هرگز نمی تواند به چشیدن مزه ی نرمش غرب و آمریکا و آرامش نسبی خود زیر فشار فزاینده توده های عصیانی و به جان آمده قدری نزدیک شود و یا جان بدر برد.
به همین خاطر رژیم با آوردن و یا آمدن انتخابی حسن روحانی، حالا چه او در نتیجه ی یک سیاه بازی سران دستگاه و خود خامنه ای باشد و یا چه توسط (نه ی) مردم به ولی فقیه تحمیل! یک امر و نکته ی پایه را امروز نباید از بررسی فضای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کنونی و آتی کشور که آبستن تغییر و تحولات بی سابقه، شگرف و حتمی ست دور نگهداشت و آن اینکه: روحانی آمد تا بهانه ی عبور تئوریک (اعتدال و تدبیر)را در سطح افقی رژیم فراهم کند و با این کار از سیاست عمودی و ویرانگر گذشته ولایت عبور کند و سعی کرد که در این میان شخص خامنه ای و بیت اش را هم عملن در این میدان وارد کرده و به بازی بگیرد و گرفته است. فاز نو و پای رهبر با پیام (نرمش قهرمانانه) آغاز و ممکن گردید. شاید هم روحانی، تداوم نظام اسلامی را با همین تدبیر و اعتدال و البته با همکاری و پشتیبانی آمریکا مستحکم تر گرداند.
به هر رو، ابعاد و اعماق عمومی نارسانی ها و محرومیت ها آنچنان فراوانند که حکومت و دولت دیگر قادر نیستند با هیچ بهانه ای مردم را بیش از این به بردباری دعوت و یا با تهدید حتی به مرگ آرام کنند؛ و بنابرین چاره ای برای کل دستگاه باقی نمانده بود و باید و می بایست رژیم شرایط را به سوی رفع و دفع درگیری ها و مقابله ها توده های بیکار و گرسنه با خود، هر چه زودتر حرکت داده و اوضاع متلاطم را به سود رفرم های سیاسی سریع دگرگون کند و کرده است.
برای این کار ناگزیر رهبر ضد استکبار جهان در یک نرمش قهرمانانه، بلاخره گوش سگنین اش را به فرمان شیطان بزرگ سپرد. اطاعتی هم جبری و هم مصلحتی تا مگر به نرمش آمریکا و تقلیل تهدید جنگ و تحریم ها بانجامد و روحانی و دیپلماسی تازه او با هر نحو و قول و قراری پنهانی هم که شده آمریکا را تشویق کند دست از تهدید رژیم و جنگ برداشته و به همکاری های پیش و پشت پرده بیاید؛ و همه ما می دانیم که قطعا بارها آمده و هر دو فعلا پوشیده به پای میز مذاکره و سازش کشانیده شده اند و این برای امکان تعدیل فشارها بر کول مردم و دفع تهدید جنگ بسیار مفید است..
رد و بدل نامه ها توسط سلطان قابوس و اوباما به روحانی و عکس اش و…حکایت از ایجاد رو در روئی آنها داشته و دارد و تداوم همین کارها می تواند راه را برای یافتن گشایش گره ها و موانع مذاکرات و همکاری ها تشویق کند؛ امور مهمی که در دست اجراء و شناخت بهتر می باشند و حتما نتایج بعدی آنها در روزها و هفته های آینده بیشتر آشکار خواهند شد.
زدودن دشمنی ها، بحران ها و ناآرامی های فراوان منطقه ای و جهانی همیشه مفید به حال کارگران و مزدبگیران جهان بوده و از این رو بسیار مهم، ستودنی و مورد پشتیبانی ماست. ما جنگ و تحریم را به هر بهانه ای که باشد نمی خواهیم و حل و رفع بحران هسته ای نیز باید در این راستا و تداوم احتمالی تولیدات آن را نیز تنها تابع و مشروط به حفظ امنیت نان، کار و آرامش همین توده های مصیبتزده ولایت می دانیم که باید در این مذاکرات کاملا محفوظ باشد و نه مصالح سرکردگی دوباره ولی فقیه و رژیم اش!
اما برای ما نیروهای دمکرات، مترقی، سوسیالیست و کمونیست، جای تردید ندارد که توطئه های آمپریالیست ها همیشه در همه عرصه های فعال بوده، می باشد و خواهد بود، به ویژه هم اکنون آنان در تدارک و تلاش جهت تعدیل بحران مالی خویش، این فرصت پیش آمده با رژیم اسلامی را راغبتر و خوشحالتر فعال می کنند؛ بدون آنکه آمریکا و غرب توجهی به هویت ضد بشری این نظام لزوما در گذشته و حال و آینده داشته باشند. باید به این نکته مهم توجه کرد که آنان به سود خود به حمایت و همکاری با رژیمی دست می برند که بهترین حامی و یاور ساختار سرمایه داری نئولیبرال بوده و می باشد. این حکومت با هر رئیس دولتی ایدئولوژیک، فناتیک، خودرای و به شدت قتال است و تاکنون اراده کوراش مطلقا ولایتمدار بوده و هنوز مانده و در صورت یافتن استعداد هجوم به مخالفان سیاسی، می تواند پیوسته به زندگی متمدن و مورد خواست امروزی جوانان و زنان و کارگران و دیگر اقلیت های ملی و مذهبی که به شدت زیر تحمیلات و تبعییضات مستقیم و مضاعف رژیم شیعه قرار دارند بتازد.
زیرا حاکمیت از یکسو و دولت شیعه از سوی دیگر قادر نیستند در برابر غیرخودی و حتی همین آخری ها به غیر بیتی رهبر بردبار نشان دهند به نحوی که در صورت تهدید دستگاه، همگی در یک زنجیر صیانت نفس می تواند دست به هر جنایتی علیه مخالفانش بزنند. این رژیم تنها در تکثرگرائی واقعی و اراده ی فدرالیستی ست که می تواند اراده ی طبقات و امیال آنان را بپذیرد، که آنهم اصلا وجود خاجی ندارد. شاید روحانی و رفسنجانی و دیگران همراه آنان در تدارک تدریجی زدودن رهبری ولایت فقیه مطلق باشند و اصولا چنین نیتی را در ساده ترین شکل آن زیر منویات شیعه منظور داشته باشند، که در آنصورت واقعا می تواند بسیار مضحک و چندش آور از آب در آید. زیرا بدون جدائی دین از دولت هیچ تحول افقی و اجتماعی متصور نیست. اما، آیا این دگرگونی رفرمیستی در نظر روحانی ها در ایران و غربی ها در خارج می باشد؟ به باور تاریخ و شهادت عمل تاکنونی در ۳۵ سال گذشته می گویند نه! و ممکن نیسیت. پس رها کردن چند مبارز بزرگ سیاسی از جمله نسرین ستوده و آن چند دیگر آزاده شده نباید ما را غافل از خونخواری و قتلعام های ۶۰ و ۶۷ و ترورهای فراوان زنجیره ای و کند. ما خواهان آزادی همه زندانیان سیاسی ـ عقیدتی هستیم. آیا این واقعیت تردید دارد که تا بقای ولایت و رژیم شیعه جمهوریت و اراده ی مردمی بی معناست؟ اما شاید این تحول نرمش قهرمانانه (شروع آغازی باشد بر پایان ولایت!)
۲۸ شهریور ۱۳۹۲
بهنام چنگائی