بهروز سورن
زندان, شکنجه و اعدام های فله ای هیچیک نتوانست اراده و مقاومت خیل زندانیان سیاسی گرفتار در چنگ ضحاک زمان خمینی جلاد را بشکند. سرانجام منادیان ( عدل علی ) و رحمت اسلامی, مثله یک نسل بیدار در زندانها را در پیش گرفتند و رفت و آمد فتوا و مصلحت نظام را در نابودی هزاران اسیر در سیاهچالها دیدند. از جنازه آزادیخواهان کوهی ساختند و در خاوران زیر خاک تفیده اش پنهان کردند. تصور کردند که با دفن آزادیخواهان میتوانند ندای آزادی را دفن کنند و با سکوتی بی شرمانه این واقعه دهشتناک را تا امروز در پرده ای از ابهام نگه داشته اند.
رمز این سکوت سرآمیز در اینست که بسیاری از آنان که قصد ترمیم نظام را دارند و امروزه حتی در زندانها هستند, در مناصب حکومتی و شریک قافله بوده اند, از هراس آنکه خود نیز گرفتار دادخواهی خانواده های قربانیان آیند, دم بر نمی آورند و فصل مشترک عمیقی با حاکمان وقت و منادیان مرگ آندوران دارند.
شاهدانی اندک از این جنایت علیه بشریت باقی مانده اند و هر از گاهی خاطرات ارزشمند خود را روی کاغذ می آورند و تلاش می کنند تا آن جنایت هولناک را ثبت کنند. نجواها در بیرون زندان ها و در سطح شهر تهران بر دو گونه بودند.
برخی از سر خوش خیالی تصور می کردند که با پایان جنگ هشت ساله جمهوری اسلامی در کمال اقتدار قصد ازادی گسترده زندانیان سیاسی را دارد و آن دیگران با علم به ماهیت ضد انسانی حاکمان و شقاوت مذهبیون در مقام حکومتگران این سکوت بزرگ و مرموز را دال بر اعدام وسیع زندانیان سیاسی می دانستند ماتمزده پشت درب های زندان مخوف اوین و سایر اسارتگاههای آزادیخواهان و عدالتجویان در رفت و آمد بودند.
گردی از غم و ماتم سطح شهر را گرفته بود و صدای شوم اذان و نوحه های قاصد مرگ از مساجد بلند و بلند تر می شد. پستچی ها فعال تر شده بودند و نامه ها و دعوتنامه ها را به خانه ها میبردند و ضریب امنیتی کمیته ها و مراکز سپاه در شهر دو چندان شده بودند. کیسه های خاکی رنگ در این نقاط روی هم انباشته می شدند و به خانواده ها یکی پس از دیگری و در سکوتی غم انگیزتحویل می شدند. حکایت طیف و لایه ای اجتماعی است که به متعهدترین , آگاهترین پاکباخته های مردم کشورمان تعلق داشت و این سرمایه ملی و سیاسی کشورمان در دستان خونخوارترین و خائن ترین حاکمیت عصر به نابودی کشیده شد.
اثرات این کشتار سراسری زندانیان سیاسی همچنان پابرجاست و از یادها نخواهد رفت. سالها پیش که هنوز اصلاح طلبان و سازشگاران سیاسی امید به رافت و رحمت برادرانشان در حکومت را داشتند با هوچی گری های نوشتاری خود جار زدند که ببخشیم اما فراموش نکنیم. بدینوسیله میخواستند دستهای آلوده خود به این جنایت را بشویند و از عقوبت دادخواهی خانواده های زندانیان سیاسی کشتار شده رهایی یابند. تلاشهای سراسری خانواده ها و بیداران دیگر نه تنها این تلاش ها را خنثی کرد که این واقعه را در برابر چشمان جامعه بین الملل قرار داد.
امروزه آنچه از اهمیت بسیار برخوردار است, یکپارچگی صدای دادخواهانه است. صدائی که در روند تکامل خود حضور پدیده زندانی سیاسی را مذموم شمارد. زندانی سیاسی را علامتگذاری نکند. قتلعام زندانیان سیاسی در دهه شصت و بویژه سال 67 را مسئله ای ملی بداند و حاشیه و پراکنده نرود. طیفبندی های موجود در برگزاری یادمانها و مراسم نه تنها یاری دهنده نیست که گاها همانطور که مشاهده کرده ایم مخرب است.
در این زمینه برخی ازسازمانهای سیاسی که هنوز از تار عنکبوتی فرقه رهائی نیافته اند خود به این تشتت دامن می زنند. محو پدیده زندانی سیاسی در دنیایی بهتر تنها و تنها از گذرگاه نهادینه کردن آن در سطح جامعه امکانپذیر خواهد بود.
در این راستا بکوشیم
بهروز سورن
پنج شنبه هفتم شهریور 1392