ج.پاکنژاد
قبل از اینکه چگونگی ورود سپاه به عرصه اقتصادی و در دست گرفتن اهرم های قدرت توسط سرداران سپاه، و همچنین معرفی دو چهره کلیدی ورود سپاه به عرصه اقتصاد رانت ساز و تشکیل مافیای نظامی- مالی و نقش مؤثر هاشمی رفسنجانی در آن را پی بگیرم، نگاهی به “بال ماسکه انتخابات” و نتیجه آن می اندازیم، سایه رفسنجانی در این جا نیز پیداست.
قالب کردن جنس بدلی:
وقتی در جامعه ای بر اثر تکرار استفاده از جنس بدلی با رنگ و لعاب اصل، به عادت آن جامعه تبدیل میشود و جامعه می پذیرد که به حد اقل ها قانع باشد کار فروشندگان جنس بدلی آسان و راحت میشود. وقتی این روش عادت دادن و عادت کردن به بدلی و قناعت به حداقل در سیاست نیز وارد و بنا بر طبیعت نظام حاکم، با گسترش سانسور از یک سو و تبلیغ وسیع از دیگرسو همراه شد آن وقت استبداد راحت تر میتواند استقرار و دوام بیابد. بخصوص وقتی عرضه کنندگان این کالای بدلی به سلاح منطق صوری ارسطویی نیز مسلح هستند، زبان فریب، در بازار مکاّره اینگونه اجناس خریداران خود را خواهد یافت. حال اگر کسانی که یا فی الواقع و یا در ظاهر با نظام استبدادی مخالفند با توسل به همین منطق به تبلیغ و فروش کالای بدلی و قناعت به حداقل مطالبات بپردازند، این عمل چه تاثیری میتواند داشته باشد؟ بدل راحت جای اصل، وسیله جای هدف و مصلحت جای حقیقت را میگیرد.
در جریان انتخابات ایران دقیقا این سناریو اجرا شد. نظام مافیایی ولایت مطلقه، که در تنگنای ناشی از تحریم گسترده انتخابات فرمایشی قرار گرفته بود – قوی ترین دلیل در تنگنا قرار گرفتن نظام، تقاضای التماس گونه ولی فقیه از مخالفان با این عبارت بود که حتی اگر مخالف نظام هستید برای ایران رای بدهید و از ترس تحریم این را نیز کافی نیافت و در روز انتخابات رای مردم را حق الناس خواند که البته، توریه میکرد- دو صورتک اصلاح طلبی و اعتدال گرایی و میانه روی را با شمایل عارف و روحانی وارد بازار انتخابات کرد. این دو بدلی های اصلاح طلبی و میانه روی اند. گرچه، در نظام ولایت مطلقه فقیه نه میانه روی کاربرد دارد (به یاد بیاوریم وضعیت کشور را از کودتای خرداد ۶۰ و بسا پیش از آن در رژیم مطلقه ولایت فقیه و نظام سلطنتی تا امروز) و نه اصلاح طلبی در شکل زائدۀ چسبیده به ولایت مطلقه ممکن است. در این میان، اما جای شگفتی ندارد اگر شاهد این بودیم که در میان “اپوزیسیون”، بسیاری از آنها که مدعی سکولاریسم و لائیسیته و چپ و… بودند نیز در تبلیغ این نسخه بدلی، گوی سبقت از ذوب شدگان در ولایت را ربودند و با مطرح کردن حداقل ها به کوره تبلیغ و تشویق همان روحیه ناچیز طلبی و عادت به بدلی در رسانه های رنگارنگ دیداری و نوشتاری و شنیداری خارجی دمیدند و بالاخره نمایش انتخاباتی “ریاست جمهوری” در ایران پایان یافت و حسن روحانی، با تمام سوابق امنیتی و راستگرایانه که دارد، شخصی که رهبری در ظاهر، تمایل زیادی به ریاست جمهوری او نداشت ولی از باب احتیاط و جوری جنس، به خصوص برای معامله احتمالی بر سر مسئله هسته ای و از باب اینکه حفظ نظام از اوجب واجبات است، به او نیاز داشت، با ۷۱/۵۰ درصد آرا به ریاست جمهوری رسید. این اولین بار است که فردی با کسب این نسبت آرا، در ایران به ریاست جمهوری می رسد. سوای مهندسی این انتخابات که به موقع خود تحلیل دیگری را می طلبد این نتیجه که به گمان من با دقت و مهندسی خاص رقم خورده است، در حالیکه نظام ولایت مطلقه در اثر مقاومتهای چندین ساله کسانیکه بر حق استوار ایستاده اند، به حالت احتضار بود و به مرگ خود نزدیک میشد، چه هدفی جز تداوم استبداد میتوانست داشته باشد. با این مهندسی ، به گرفتاران در مدار بسته بین بد و بدتر، به آنها که با تصور به دست آوردن حد اقل فضا رای دادند مرگ را تجویز کردند تا در نهایت به تب رضایت دهند. این انتخاب بین بد و بدتر نیز از القا های قلابی است که جای انتخاب واقعی بین خوب و خوبتر و خوبترین را گرفته است. یادآور می شوم که در سال۷۶ پس از اعلام رأی دادگاه برلین و محکومیت سران رژیم به ترور مخالفان، نظام ولایت مطلقه گرچه نه چون امروز، در انزوای داخلی و خارجی قرار گرفته بود به همین انتخاب و مدار بسته توسل جست و عمل غیر ممکن اصلاح طلبی و “اصلاحات” خون تازه ای به او داد و آقای خاتمی ،ناتوان از اصلاحات که ممکن نیز نبود، گفت که او جز “تدارکاتچی” کاره ای نبوده است. آیا روحانی با آرای ضعیفی که کسب کرده و به قول حداد عادل فقط نزدیک به۳۵۰ هزار رای توانست او را از رفتن به مرحله دوم باز دارد، پیروز انتخابات بکند، میتواند فراتر از خاتمی برود و “رئیس جمهوری” غیر تدارکاتچی بشود؟
به چند اظهار نظر نگاهی بیاندازیم:
آقای روحانی در نخستین اظهار نظر بعد از اعلام نتیجه که از رادیو خوانده شد گرچه با تعارف مردم را دارای نقش میخواند، اما باز نقش آنها را محدود به وظیفه میکند توجه میدهد که این کار، وظیفه دینی و ملی آنها و «پیروی از مقام معظم رهبری» بوده است نه گامی در راه استقرار حق حاکمیتشان وی گفت:
« حماسه حضور و مشارکت موثر و معنا دارتان در انتخابات در راه انجام وظایف دینی و ملی و در پاسخ به ندای رهبری معظم انقلاب بر شما مبارک باد…» و کمی دور تر:« … سپاس ویژه این فرزند کوچک حوزه و دانشگاه ارزانی رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام تقلید، روحانیت معزز و استادان فرهیخته کشور باد که با درایت و شجاعت روح امید را در مردم دمیدند و بیشک نقش امیدآفرین آیتالله هاشمی رفسنجانی و حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی که از چهرههای درخشان نظام در این خیزش و خروش بودند، شایسته قدرشناسی است. همچنین تلاش همه دستاندرکاران انتخابات در شورای محترم نگهبان، قوای سهگانه نظام، وزارت کشور، ستادهای اجرایی و نظارتی و نیروهای نظامی و انتظامی را ارج مینهم و سپاس میگویم…» و البته با این نگاه تکلیفمدار، آنها که رای داده اند هم فقط به تکلیف شرعی خود عمل کردند و وظیفه شان اکنون پایان یافت. لذا لازم است این “ملت نجیب” تا انتخابات بعدی که نوبت ادای تکلیفشان می رسد به منازلشان بروند و امور را به دست آنها بسپارند تا برایشان تصمیم بگیرند که چه اموری خوب و یا بد است و یا مصلحتشان در چیست!!.
بنا بر همان القای روحیه به حداقل راضی شدن است که آقای خاتمی در دیدار با دانشجویان که باید نیروی محرکه هر تغییر و تحولی باشند از آنها میخواهد تا، سطح مطالبات را پائین بیاورند و از آقای روحانی حتی برنامه ای که اودر تبلیغات انتخاباتی خود وعده داده بود و لابد قابل اجرا میدانست را توقع نداشته باشند.اما دانشجویان و مردمی که به برنامه ارائه شده از سوی آقای روحانی که تازه آن هم با خواسته های واقعی مردم فاصله زیادی داشت و حداقل بود،اگر با آگاهی به حق خود، رای دادند ، حق مطالبه و اجرای آنها را نیزدارند.
و هاشمی رفسنجانی که سایه عبای او بر حسن روحانی و ریاست جمهوری او سنگینی میکند، طی سخنانی در جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: «… اگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران ذرهای انصاف داشته باشند، باید بپذیرند که ایران دموکرات ترین انتخابات دنیا را برگزار کرد و هیچ شبههای نمیتوانند به آن وارد کنند…»
در پایگاه اطلاع رسانی او در مطلبی به نقل از عصر نو با عنوان ” هاشمی برنده انتخابات ۲۴ خرداد” آمده است:
…۴- « هاشمی با عملیات یک ماه اخیر خود، تمام آنچه علیه او در این سال ها رشته بودند را پنبه کرد. اینک گزاره “هاشمی دیگر خریدار ندارد”، مهر باطل خورده است…
هاشمی، در روزهای پایانی و در شرایطی که هنوز برخی از مردم نسبت به رأی دادن مردد بودند، رسماً و علناً وارد میدان حمایت از روحانی شد و از مردم خواست به او رأی دهند.
اینک هاشمی می تواند بگوید در شرایطی که گزینه من، این همه رأی آورد، اگر خودم کاندیدا بودم، بسیار بیش از این، رأی می آوردم تا منتقدان بدانند که عبور از هاشمی، شعاری پوچ بیش نیست.
۵ – هاشمی، بی آنکه رئیس جمهور شود و بار سنگین ریاست جمهوری را بر دوش کشد، گزینه خود را به پشتیبانی آرای میلیونی ملت، بر تخت ریاست جمهوری نشاند و بار مسؤولیت را بر عهده او گذاشت. او صحنه را به گونه ای هدایت کرد که تمام طرح و برنامه های چند ساله جریان سیاسی مقابل، ظرف چند هفته خنثی شدند و هاشمی رفسنجانی به برنده مهم انتخابات ریاست جمهوری تبدیل شد. ساختن پیروزی از مقوله ای مانند رد صلاحیت، هنری است که فقط از امثال هاشمی بر می آید…»
در نتیجه انتخابات و همچنین اظهار نظرها و تفسیری که در بالا مشاهده میشود نکاتی نهفته که قابل تامل است:
– تاثیر تحریم و ترس از آن در تصمیم آقای خامنه ای. خود روحانی به این ترس اذعان دارد وقتی در همایش تجلیل از فعالان ستاد های انتخاباتی می گوید: «اگر تدابیر مقام معظم رهبری و کلمات، جملات و رهنمودهای ایشان و حتی کلام آخرشان در روز رای گیری که گفتند رای مردم امانت و حقالناس است، نبود معلوم نبود که امروز این پیروزی برای ملت ایران رقم بخورد»
– انزوای خامنه ای
– اختلاف در بیت او بر سر معرفی نامزد
– تلاش هاشمی برای بازگشت به صحنه ولو پشت پرده.( او همواره در پشت پرده سر نخ را به خصوص آنچه را که به توطئه مربوط میشده در دست داشته است از جمله نوشاندن جام زهر به خمینی
– خامنه ای آماده میشود تا جام زهر را سر بکشد، با سازماندهی و مهندسی این انتخابت این جام را با مردم تقسیم میکند. تکیه دائم بر رئیس جمهور منتخب از سوی رسانه های رژیم گویا این امراست.
– «رئیس جمهور» با اختلاف قریب ۳۵۰ هزار رای به خوبی قابل کنترل است از هم اکنون حداد عادل به عنوان فراکسیون اصول گرایان باید ها و نباید ها را با او گوشزد کرده است.
اما روحانی در نخستین نشست خود با خبرنگاران در باره برخی سئوالها که در حیطه اختیار او نبود شفاف نبود و در مورد چگونگی خاتمه دادن حصر خانگی، آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد از خود سلب مسئولیت کرد و گفت این کار باید با تعامل با و توسط رؤسای سه قوه-( دراصل خامنه ای) انجام پذیرد. وی همچنین راه برون رفت از بن بست هسته ای و مذاکره با آمریکا را باز گذاشت. با این وجود دولت آمریکا اعلام کرده است که این دو مقوله در حیطه تصمیم ریاست جمهوری نیست بلکه تصمیم گیرنده اصلی رهبر جمهوری اسلامی است. از دید اوباما، رأی مردم ایران رأی به تغییر بوده است.
حال به ادامه مطلب مربوط به ورود سپاه به اقتصاد و نقش محسن رفیقدوست باز میگردم.
چماق ولایت در مقام وزارت است:
در مقاله قبل* و به نقل از کتاب خاطرات رفیقدوست خواندیم که او، ابتدا در مدرسه رفاه از سوی آقای خمینی مامور صدور حکم مصادره اموال میشود و به چگونگی قتل یکی از ماموران رژیم پهلوی به ضرب چماق توسط او نیز پرداختیم.
محسن رفیق دوست با بهشتی و رفسنجانی روابط خوبی داشت. او با رفسنجانی در زندان هم سلول بود و رفسنجانی حتما به خوبی از سوابق او و چماقداریش و اینکه او به ضرب چماق و به فتوای چند روحانی، آدم کشته است به خوبی اطلاع داشت. از این رو او را فرد مناسبی برای به خدمت گرفتن می یابد. اما برای به خدمت گرفتن او و امثال او باید دست آنها را باز می گذاشت. بنا براین او که در مدرسه رفاه و علوی با حکم آقای خمینی مامور مصادره اموال بود به هنگام تشکیل سپاه، با حمایت بهشتی و رفسنجانی به سپاه وارد و مسئول تدارکات سپاه نیز میشود. این امر، برای او که تا قبل از انقلاب در میدان بارفرشان میوه و تره بار در پائین تر از چهارراه مولوی تهران مشغول کار بود و در ضمن ورشکست هم شده بود، فرصت مناسبی را فراهم می آورد تا با دخل و تصرف در اموال مصادره ای و سپس به هنگام جنگ عراق و ایران با دلالی در امر خرید اسلحه، به جمع آوری ثروت عظیمی دست بزند.
او در خاطراتش در باره مسئول تدارکات سپاه پاسداران شدنش، مینویسد:
« اولین بودجه ای که در اختیار ما گذاشتند، پولی بود به مبلغ صد هزار تومان که آقای دکتر یزدی از سوی دولت موقت داد. چون سپاه زیر نظر دولت موقت بود و دیگر چیزی در اختیارمان قرار نگرفت ما هم دیدیم که با این وسایل و وضعیت نمی شود سپاهی را که هر آن گسترش می یافت اداره کرد. بنا براین به اداره مرکزی ساواک – محل استقرار دکتر یزدی- رفتیم… ما به هر مشکل بود داخل رفتیم و دیدیم که تعداد زیادی ماشین در محوطه آنجا هست. با یاد آوری این که این ماشین ها از آن ساواک است و اکنون سپاه هم تشکیل شده و امکانی ندارد، چند دستگاه از آن ماشین ها را به اداره چهارم- محل استقرار سپاه- منتقل کردیم.»
البته تعدادی از این ماشین ها بعدا گم میشود و معلوم نیست به کجا رفته اند، ظاهرا” او به خود اجازه داده است چون این اموال مال ساواک بوده آنها را مصادره کند. «مصادره» کردن های او با اعتراض عده ای از افراد سپاه مواجه می شود. از نظر این اعتراض کنندگان، او بسود خود مصادره می کرده است. او در خاطراتش به این موضوع چنین اشاره میکند:
« آن روزها در پادگان ولی عصر، شایعات گوناگونی علیه ما به راه انداخته بودند و افراد زیادی را علیه ما تحریک می کردند. فرماندهی این پادگان با ابوشریف بود، ولی ایشان خیلی در این زمینه – پراکندن شایعه- نقش نداشتند و دکتر رضا زادگان که بعدها به خارج رفت، نقش اول را در این زمینه داشت. عمده ترین اتهامات آنها به من، مسائل و اتهامات مالی بود. آن روز هنگام بازدید از آسایشگاه با پاسداران صحبت کردیم و خلاصه آنها را قانع کردیم که حالا از دوستان ما هستند، ولی قضیه به این جا ختم نشد، بلکه موضوع از طرف افراد دیگر به محضر رهبر انقلاب هم کشیده شد. امام هم صحبتی با آنها کرده بودند که عده ای مجاب شده بودند و مدام حلالیت می طلبیدند… وقتی مقام معظم رهبری-( منظور او خامنه ای است)- نماینده امام در سپاه شدند، سپاهیان در سخنرانی ایشان اخلال ایجاد کرده بودند و حتی گفته بودند که فلانی- منظورشان من بودم- اگر عرضه دارد به پادگان ولی عصر بیاید… به وسیله آقای جعفریان – امام جماعت مسجد پادگان- به آن ها پیام فرستادم که حاضرم بیایم و نظرات شما را بشنوم. آنها هم یک روز را معین کردند و من همان روز به پادگان رفتم. وسط نماز ظهر و عصر، وقتی بلند شدم که صحبت کنم، همین که بسم الله گفتم یک نفر بلند شد و گفت: تو برای چی آمده ای سخنرانی می کنی؟ گفتم پس چکار بکنم؟ گفت: ما تورا خواستیم تا محاکمه ات بکنیم. گفتم چرا؟ گفت تو اُورکت دانه ای ۷۰۰ تومان خریده ای به بچه های سپاه می فروشی ۱۲۰۰ تومان؟ گفتم کی این حرف ها را زده، من ۱۷۰ تومان خریده ام و یک ریال هم بیشتر نفروختم. بعد یکی دیگر بلند شد و گفت: شما ۱۲۵ دستگاه ماشین از پادگان خلیج خارج کردی و برای این که راحت ببری، دیوار پادگان را شکستی و خراب کردی … من گفتم تمام شد؟ شما حالا اتهاماتی به من می زنید که باید حتما رسیدگی شود یا این ها ثابت گردد و من مجازات شوم یا این که شما به درگاه خداوند توبه کنید.»( خاطرات محسن رفیقدوست- تدوین داوود قاسم پور- ص ۱۹۲ تا ۱۹۴)
اما دکتر رضازادگان که در آن زمان از فرماندهان اولیه سپاه پاسداران، مستقر در پادگان ولی عصر (عشرت آباد سابق) بود، در مورد یکی از برخوردهایش با آقای محسن رفیقدوست چنین میگوید:
« یکی از روزهای بعد از انقلاب بهمراه دوستی غیر سپاهی برای بازدید و بررسی اوضاع اداره مرکزی ساواک، عازم سلطنت آباد شدیم. بعد از ورودمان به آنجا مشاهده نمودیم که مقدار بسیار زیادی وسائل خانگی از قبیل یخچالهای بزرگ آمریکایی، اجاق گازهای مدرن و…در سطح محوطه میانی ساواک کنارهم قرار گرفته بودند. آنها در واقع وسائل خانگی باقی مانده از هزاران مستشار امریکائی بود که ظاهرا بدست مردم افتاده بود. ما که از دیدن این تعداد بسیار زیاد از وسائل بجای گذاشته شده در تعجب بودیم، وجود چند نفری که مشغول به وراندازی آنها بودند توجه ما را بخود جلب نمود و در نتیجه مارا بطرف آنها کشاند. آنجا بود که متوجه شدیم که محسن رفیقدوست بهمراه چند نفر مال خر و سمسار در حال صورتبرداری و تخمین قیمت از اجناس می باشند. او با دیدن ما قدری شوکه شد ولی بکارشان ادامه دادند، تا اینکه من از آنها پرسیدم کی هستند و آنجا چه کار میکنند؟! سپس من با اعتراض و بسیار تند رو به رفیقدست کرده و گفتم هر چه زودتر خودت و این دوستانت از اینجا خارج شوید و دیگر برای اموال مردم تصمیم گیری نفرمائید!. این وسائل تنها به مردم محروم و مبارز ایران تعلق دارد و بس! ما به هیچ کس اجازه نمیدهیم حق مردم ما را پایمال کنند!. او در جواب حرف من، با پرروی و بی ادبی گفت، آن زمان که در راهپیمائیهای میلیونی خرج داده میشد، (آب، شربت و هندوانه و پنیر)، پولش را کی میداد من یا جنابعالی؟ شما کجا تشریف داشتید آن زمان، وقتیکه خرج این راهپیمائی ها با من بود و امروز که انقلاب پیروز شده پیداتون شده وسهم میخواهید؟ او وامثال او گمان میکردند ما هم مثل آنها برای میوه چینی و غارت اموال عمومی آمده ایم. برای آنها قابل قبول نبود که تصور کنند کسانی هستند که به آرمانها و باورهای خود ومردم پای بندند.»
آقای خمینی از همان ابتدا در جریان این فساد ها قرار میگیرد اما بنا بر ضرورت و اینکه این چماقداران جانی هستند که در نهایت به درد او میخورند و نه افراد سالم و صادق و میهندوست، راندن آنها را مصلحت نمیداند. تجربه نیز نشان داد که حلقه نزدیکان او را فاسدها و جانیانی از قبیل همین رفیقدوست و رفسنجانی و باند های رانت خوار و لاجوردی و خلخالی و گیلانی و… تشکیل دادند که در فساد و خونریزی شاید در تاریخ ایران کم مانند هستند.
پس از کودتا برضد آقای بنی صدر، هاشمی رفسنجانی از سوی آقای خمینی فرماندهی اداره جنگ را به عهده میگیرد. در این زمان، محسن رفیقدوست به عنوان مامور تدارکات سپاه در همکاری با هاشمی رفسنجانی او را در سفرهای برون مرزی همراهی میکند و برای خرید اسلحه اقدام می کند. چون ایران تحت محاصره بود و فروش اسلحه به ایران ممنوع است، او به بازار اسلحه قاچاق روی می آورد. در دوره ریاست جمهوری آقای خامنه ای، وزارت سپاه تشکیل می شود و میرحسین موسوی به نخست وزیری می رسد و ابتدا با نامزدی رفیقدوست برای وزارت سپاه پاسداران مخالفت میکند. اما، با پا در میانی رفسنجانی، او به وزارت سپاه میرسد. هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات خود در سال ۶۱ با عنوان “پس از بحران” در این باره مینویسد:
« آقای رفیقدوست آمد. شنیده بود که آقای میرحسین موسوی با وزارت ایشان برای سپاه موافق نیست. گفتم که من بی اطلاعم و..- دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۶۱- … برای پرداخت پول به دانشگاه آزاد و معرفی وزرای سپاه و ارشاد و بهزیستی، تلفنی با نخست وزیر صحبت کردم. قرار شد که آقای محسن رفیقدوست را برای سپاه معرفی نماید…- شنبه ۱۷ مهر ۶۱- صص ۱۹۹ و ۲۷۲»
بدین ترتیب محسن رفیقدوست که بنا بر اعتراف خود در خاطراتش به ضرب چماق، انسانی را به قتل رسانده و خود به خامنه ای می گوید کاری غیر از چماقداری از او بر نمی آید و او فقط چماق ولایت است، از چماقداری ولایت به مقام وزارت میرسد و از این راه امکان بیشتری به استفاده از رانت در اختیارش قرار می گیرد. او، دو روز پس از رهبر شدن خامنه ای، نزد او میرود و به او چنین می گوید:« خدمت آقا رسیدم و گفتم من مدارج علمی ندارم و یک آدم اجرایی هستم. مثل چماق میمانم، هر وقت چماق لازم داشتید، من هستم.(خاطرات محسن رفقدوست ص۴۳۴)
ادامه دارد
ج.پاکنژاد از مجامع اسلامی ایرانیان
*خوانندگان گرامی که مایل به مطالعه سه قسمت قبلی این مقالات هستند میتوانند آنها را با این تیتر ها جستجو کنند:
۱-هاشمی رفسنجانی ، آتش نشان و ناجی یا آتش افروز ؟
۲- هاشمی رفسنجانی، معمار تشکیل مافیای نظامی – مالی!،چه تغییری کرده است؟
۳- “انتخابات “، نقش مافیای نظامی – مالی ومسئولیت هاشمی رفسنجانی درشکل گیری آن
عکسهای بالا، عکس اول ،محسن رفیقدوست ،وزیر سپاه پاسداران را به هنگام سفر به کره شمالی و عکس دوم او را با لباس سپاه در هیئت دولت آقای موسوی نشان میدهد.