روز جهانی مبارزه علیه کار کودک
شکیلا احمدی
امروز روز ماست، روزی پر شور…
روز مبارزه با هر گونه کار کودک در جهان توسعه یافته بشری.
امروز روز حرفها و دل گفتههای من وتوست…
آری! گفتههایمان آن قدر زیاد است که در یک روز نمی توان آنها را بیان کرد، اما ما ایستاده ایم تا به دنیا و بشریت بگوییم: «ما» کار نمی خواهیم رنج وسختی و کشیدن بار را نمی خواهیم…
ما کودکیمان همراه با بازیهایش، خندههایش و قهر قهر گفتن تا روز قیامتهایش که دمی بیش نبود را میخواهیم…
کودکی که هم بار میکشد و هم رنج در دنیای من و تو هنوز هم وجود دارد…
گویا هنوز روز جهانی معنایی ندارد…
هنوز آدمهایی هستند که این روز حتی از خاطرشان هم گذر نمیکند…
گویا هنوز نام کودک کار در عمق وجودمان ریشه ندوانده تا برای محو یا محدود کردنش گامهایمان را استوارتر و راسخ تر از دیروز برداریم.
من وتو گواه این روزیم برای خواستن خواستهها و آرمانهایمان، برای جشن لحظههایی پر از اشک و لبخند و ریشه کردن در عمق قلب بشریت…
روز جهانی مبارزه علیه کار کودک گرامی باد!…
مرا ببخش…
کودکی دواندوان به سمتم آمد. نفس نفس میزد و قلب کودکانهاش به سرعت نور میتپید. قادر به صحبت نبود، اما دستش را دراز کرد و نگاهم به چشمانش دوخته شد که پر از تردید و شک و اندکی امید بود.
دستان کوچکش سرد بود خیلی سرد … حسشان کردم اما هنوز نگاهم به نگاهش دوخته بود و نفسنفس میزد.
نگاهی با بغض به من کرد و باز هم خیرگی و درماندگی …
همچنان که سرفه میکرد، چشمانش را از من برداشت و با صدای کودکانه پراز دردش گفت: کبریت، کبریت نمیخرید؟ اما من هنوز در پیچ و خم خیرگیام غرق بودم و صدایش در گوشم پیچید. لحظهای در ذهنم به پسرک فکر کردم و به او گفتم: آره، آره همشو میخوام. چشمان غمزدهاش رنگی دیگر گرفت. به من نگاه کرد و با لبخندی تلخ گفت: راست میگویید؟ همه را؟ من جلوتر رفتم و پیشانیاش را بوسهای زدم و گفتم: حتی اگر تمام کبریتهایت را هم که بخرم؛ باز هم قادر به گرم کردن دستان کوچک سرمازدهات نیستم! مرا ببخش…
منبع:وبلاگ کانون مدافعان حقوق کارگر