رضا طالبی
…ایدئولوژی هنگامی که رادیکال میشود خطرناک است, چه اسلامی باشد یا راستی و چپی و……مبنایی برای ایجاد یک سیستم دیکتاتوری را ایجاد میکند. دیگر چه فرقی میکند بین سید قطب و یا آقای زیدی که میگوید فلانی رهبر مطلق یک جنبش است, سید قطب در معالم فی الطریق, سلطه را بی قید وشرط الله میداند, شورای ملی , رضا پهلوی , مجاهدین مریم رجوی!!!…
چگونه پنهان می شوی در حالی که آنچه ترا پنهان می سازد حاضر است و آنچه ترا به فراموشی می سپارد ، یاد آور است “
“محی الدین ابن عربی……اندوه های زندانی”
ابن خلدون ضرورت اجتماع انسان ها و مبدا اجتماع سیاسی(دولت) را در دو دلیل میداند:
۱-تامین خوراک که انسان نیازمند همکاری با غیر است.
۲-دفاع از خود که فقط با تعاون انسانهای دیگر امکان پذیر است.
اما با گذر به دوران نوین, هر دودلیل ابن خلدون در بعد سیاسی تر ,تغییرات فاحشی کرده اند ولیکن مبنای برخی از اجتماعات و سازمان بندیهای سیاسی نیز بر همان اساس مانده است.تایمن خوراک را شاید در حیطه تامین فکری و نیاز روحی بشر نیز تعریف و به همان قیاس سوق داد. هم چنین با اتکا بر پیوندهای اجتماعی مدرن و ایدئولوژیک , دلیل دوم شیخ را بر همان مبنای اولیه ادله مطروحه در دفاع از ایدئولوژی رایج در قشر متشکله تعمیم داد.
چندی پیش مقاله ای را از یک دوست در مورد لزوم تشکیل دولت در تبعید و برخی مسائل خواندم, با نگاهی سطحی به متن نوشتار متوجه شدم که برای برخی , تشکیل یک سیستم چه سهل و آسان نمایان میشود و متاسفانه با ترسیم یک چارچوب از پیش شکسته شده, سعی در جذب الحمایه نمودن تفکر خود دارند. گرچه وجود چنین اندیشه ای را باید به فال نیک گرفت ولیکن عدم جدیت در این مورد و برخورد سطحی با مساله, سبب اطلاف وقت و بروز نا متقارنی در مباحث تشکیلاتی میشود که همچنان مبتلای به آن هستیم.
بر اساس نظریه عمران ابن خلدون, لزوم ایجاد یک سیستم یا دولت و یا هر تشکیلاتی, قدرت سلطه است زیرا بدون سلطه هیچ تکوین اجتماعی رخ نمی دهد. حال این سلطه دارای منشا کاریزماتیک باشد و یا برون سازمانی, مبحثی است که باید بطور مجزا در سکتور مشروعیت و مقبولیت مورد مباحث و تحلیل قرار گیرد و شاید با این سخن لیوتار , مطلب را لطیفه وار ایضاح و ایجاز بنماییم که مساله مشروعیت علم پیوندی ناگسستنی با مشروعیت قانونگذار داشته است.از این منظر حق تصمیم گیری در مرود اینکه چه چیزی درست و عادلانه است در پیوند با چه چیزی حقیقی است معنا می یابد.پیوند درونی و متقابلی با زبانی مرسوم به علم و نوع زبان مرسوم به اخلاقیات و سیاست وجود دارد.هر دو از چشم انداز واحد بر میخیزند.خاستگاهی موسوم به غرب!(لیوتار,۱۳۸۰-۶۹ ۷۰)
ایدئولوژی هنگامی که رادیکال میشود خطرناک است, چه اسلامی باشد یا راستی و چپی و……مبنایی برای ایجاد یک سیستم دیکتاتوری را ایجاد میکند. دیگر چه فرقی میکند بین سید قطب و یا آقای زیدی که میگوید فلانی رهبر مطلق یک جنبش است, سید قطب در معالم فی الطریق, سلطه را بی قید وشرط الله میداند, شورای ملی , رضا پهلوی , مجاهدین مریم رجوی!!!
دکتر رضوان سعید در کتاب زیستگاه ایدئولوژیک جنبشهای اسلامی معاصر , بروز تفکرات رادیکال(سید قطب) را در غربت, زندان و مواجه با اندیشه های بیرون مصری همانند تفکرات ندوی و ابوالعلی مودودی میداند. این موارد را میتوان به راحتی به رضا پهلوی و مریم رجوی نیز تعمیم داد, حال آنکه سید قطب یکی از مقتدایان علی خامنه ایست, تو خود بخوان حدیث مجمل را!
تمامی این مقدمات برای این موضوع بود که ساختن سیستم بر همان مبنای جمهوری اسلام و تفکرات رادیکال بدون در نظر گرفتن عقاید مختلفه به نوعی بی نظمی خاصی را در جریان مخالف رژیم ایجاد میکند و هیچ کدام نتوانستند خاستگاه مورد نیاز غربی را به شکل صحیح و دموکراتیک اجرا کند و مجریان این پروژه ها طبق نظریه دولت هگل برایشان مهم این نیست که قدرت دردست چه کسی باشد, برآورده شدن نیازها اصل کار است!
بر اساس نظریه فون هالر همانند بی نظمی قانون طبیعت, برتری از آن قوی است و حق وی برای سلطه را ایجاد میکند, لذا رفته رفته با قدرتمند شدن عقاید پوچ و بازگشت به گذشته و یک خاطه موهوم از گذشته که همیشه خوبتر از امروز دیده میشود, به نوعی جنبش و دولت در تبعید و یا هر سیستم دیگر بر این محور فوکوس میشود.
محوری که نه بر اساس خوراک مورد نظر خلدون اتفاق نظر دارند و نه در کنار هم بودن با این معیارهای موجود را بر میتابند. به عنوان مثال بنده یک ترک آذربایجانی , هیچگاه نمی توانم جایگاهی در بین شورای ملی رضا پهلوی داشته باشم, زیرا اندیشه حاکم برآن ساختار کاملا با وجود شخص بنده در تضاد است, همین فیلمی که چند روز پیش پخش شد, نمونه ای از وجود یک راسیسم خواب در تفکرات دینامیک این جریان است. نمی توانم خود را در کنار مریم رجوی حس کنم, زیرا هیچ زمان مبنای حرکات ملی ای که بنده در آن حضور داشتم به صورت رادیکال و خشن و فوندامنتال با پوسته باصطلاح زیبا نبوده است.هیچ گاه نمی توانم در کنار کسانی باشم که سعی دارند ماهیت همین رژیم را با یک بتونه کاری و بنگاهی بازی حفظ کنند. لذا به نوعی قشرهای مختلف فکری از این سه جنبش باصطلاح قوی تر فون هالیر دوری میکنند, اعراب, کردها, ترک ها و بلوچ ها در این پروسه به عنوان ضعیف و بقیه قوی تعریف میشوند البته با معیارهای پیش فرض خود آقایان و نهایتا هگلی خرد و خمیر میگردند. گسست در بین جنبشهای مخالف رژیم آیت الله خامنه ای را نباید فقط به گردن رژیم اسلام انداخت, زیرا خود مخالفین نیز در این امر مقصرند و با ارائه کارنامه و عملکرد خود نشان می دهند که اگر رژیم برود چه اپوزیسیونی بر مردم حاکم خواهد بود. در شوراهای مختلف از استکهلم و بروکسل و واشنگتن ……مشاهده کردیم که جایگاه انسان ها و انسان تر ها کجاست! دستگیری صدها تن شهروند عرب و کرد, دستگیری فعالین مدنی آذربایجانی در همین اواخر به نوعی با بی رحمی این سیستم ها مواجه شد که به نوعی جدا شدن خط و مسیر خود را از ملیتها را نشان میدهد.
بر همان مبنای مدینه فاضله و دولت, یوتوپیتای نوزیک, روندی که اپوزیسیون در ایجاد دولت تبعید در نظر گرفته است , روندی مشابه اتوپیا و خیالگرایی عده ای خاص می باشد که بدون توجه به نیازهای کلی ملیتهای موجود و طرد اپوزیسیون آنها میدان را بریا جولان بی نام و نشانهای قدرت طلب باز میکنند که جز خوشحالی رژیم جمهوری اسلامی و دست و پا زدن در سرابی که ایجاد کرده اند را نوید نمی دهد.!