بهنام چنگائی
ولی فقیه زخمی و بیچاره
آب رفته به جوی باز نمی گردد و اقتدار رژیم فاسد و فرسوده ولائی نیز روز بروز همچنان! اما آیا همچنان نیاز به تفسیر رویدادها و چشم اندازهای مات و آینده کاملا پات رژیم و رهبرش را همچون گذشته هنوز مطرح است؟ مگر نه که ضرورت تعریف و کشف علل واکنش های هیستریک سران نظام، توسط خود ولی فقیه مستاصل و رئیس جمهور طاغی و عوامل شان، بروشنی در برابر چشم مردم است و از هر تشریحی بهتر، بخشی از اطراف و اعماق رازهای نهان شان را آشکارا رسوا کرده و می کند؟
آیا ما توانائی چنین روشنگری و افشاگری موجود را داشته ایم؟ نه! پس بپذیریم که در هم ریختگی رژیم، رُل مخالفان را فعلا بهتر بر علیه خویش بازی می کند و در نتیجه: هدف نیروهای مخالفان باید بیشتر بسمت تراکم نیروی آگاه ضد رژیم، ایجاد مواضع روشن و مشترک نسبت به حل دمکراتیک خواست ملت های ایران و همزمان همکاری مشترک بین نیروهای دمکرات، مترقی و چپ در درون خود معطوف به ایجاد ظرف سیاسی پایدار گردد. آیا مبارزه ای سرنوشت ساز، جدی و خونین در راه نیست؟
حذف قهری مهره ی ضعیف
به باورم که دیگر چندان تشریح ساختار و فضای سیاسی، ادای و اطفار انتخاباتی و جنگ باندهای مافیائی شیعه مهم نیست. چراکه از آغاز تاکنون، ولایات فقیه و قمار قدرت مطلق آنها، همیشه همراه با باخت باخت پیش رفته، در هر دور تضعیف تر شده، و تقسیم و تعدیل ناگزیر پلورالیستی یکه تازی آنها در درون نظام، بویژه در بساط ریاست جمهوری ها و وزرایشان، این تصادمات پیگیر، اوج گرفته و بشکل تازه تری از پیش، تداوم علنی و ضایعات ویرانگر داشته و اینک حدودا به سر انجام پایانی خود رسیده و زمان باخت حتمی رهبر را نچندان دور رقم خواهد زد. زیرا: این بار همه قماربازان پاکباخته مافیای شیعه، پوشیده و اشکار دور میز، در یکی از صفوف دو باند اصلی فعلی، ناگزیر به طرفداری از یکی بر علیه دیگری و مجبور ببازی با “کارت رو” گشته اند؛ و در آبگند موجود تضاد منافع و تعارض قطب های سازش ناپذیر رژیم، نبود تفاهم و بتبع آن عدم ثبات هویت سران به برجسته ترین شکل ممکن و مزمن، بازتاب جهانی، اجتماعی و واقعی یافته است. ایک راه برگشتِ بگذشته و اصلاح آینده سپری شده است در این میان، تنها راه حل باقی مانده موقت، برای عبور بخشی از روی بخشی دیگر و همچنین، از روی این برزخِ “مرگ و زندگی” فقط با حذف «قهری»مهره ضعیف، از میدان مبارزه میسر است؛ که البته آنهم در دستور مخفی، اعلام و اجرای قطعی آن، بی گمان بدنبال فرصت مناسب خویش است.
قرآن بر نیزه
در این دور تند قهر سیاسی و پرتاب به بیرون شدن از مرکز، همه جناح ها سرنوشت یکسان و گریز ناپذیری دارند! هر یک(باند رهبر و رئیس جمهور) چارچنگول خود را به نیروهای وفادار و مخالف دیگری متمایل کرده تا شاید بتواند فضای اجتماعی و سیاسی را آرام و دم و دستگاه ویران را برای خود حفظ کنند. نقش اصلاح طلبان فعلا بتنهائی در این نزاع سیاسی اساسی نیست. انتخابات پیشارو هم در عین بی اعتباری، خود محرک دعوای همه مدعیان شده است. رد صلاحیت مشائی و یا طیف های مخالف اصولگرایان، از جمله رفسنجانی، خود سیاست ائتلافی تازه ای را جان خواهد بخشید. آیا این بازی مرگ، می تواند زمینه و مبدأ فاجعه ی جنگ داخلی فردای ایران همچون سوریه باشد؟ همگی نشانه ها از شکست جبران ناپذیری مافات «کیان شیعه» در عرصه داخلی و خارجی حکایت از این دارند که «خط تداوم حیات رهبر، احمدی نژاد و اصولا حکومت اسلامی و سرسپردگان ریز و درشت آنها بپایان رسیده است» و تنها راه نجات مقطعی آنها و حفظ قدرت شان در ایجاد یک جنگ داخلی، تضعیف و تجزیه کشور ممکن است. در همین راستاست که «تحریک جنگ های فرقه ای، مذهبی، ناسیونالیستی و سیتزکور نژادی، قومی و زبانی»را مستعد و مورد اهداف خود می بینند. البته فراموش نباید کرد که شیعه در ُبن و کنه تمامیتگراست و بی گمان چنانچنه لازم افتد: در اولین گردنه فشار ملی ـ مذهبی و نچندان دور از انتظار، بخشی برای نجات باند خود بر علیه باندهای دیگر آتی، قرآن بر نیزه خواهد زد و جبهه بندی حمام خون را آغاز خواهد کرد.
قدرت مانور مالی نظام
همینک و هر روز شاهدیم که دامنه نبرد سران و تشدید ابعاد بحران و اعماق ویران نظام، اثرات مخرب، مستقیم و عمومی تری را بر شکنندگی زندگی توده های کار و مزدبگیران می گذارد. این وقایع و ناهنجاری ها اگر چه تصور رودر روئی مردم با کل رژیم را تحریک و تشویق می کند، اما در عمل «ضرورتا به سود توده های کار و تراکم خشم هدفمند» آنان نمی انجامد. زیرا نه تشکلی کارگری قدرتمندی وجود دارد و نه اپوزیسیون متحد و توانائی که تحرکات گسترده توده ای دارد. پس دو قطب اصلی منازعه، بخش بزرگی از مخالفان داخلی و خارجی را به تبعییت از سرنوشت خویش وامی دارد، و با توجه به اعِمال اراده و توان دخل و تصرفِ بدون مرز مالی، هریک توانائی سازماندهی لشگر چماق کش و باجگیر را دارند. و توسط همین نیروهای بیکار و گرسنه ها، اصولا توان تحریف رژیم در کتمان مصیبت فعلی و آتی ایران، چندان دشوار نیست. رژیم با چابکی و قدرت مانور بالا راه حل های برجسته ای را برای اپوزیسیون مشروع خود بر جا ننهاده و نخواهد گذاشت، مگر تنها همین ایجاد سپر سیاسی ذهنی و تشویق مجازی و مجاری اجتماعی برای دفاع از خود باندهای مافیائی و نه تغییر سرنوشت مخاطره آمیز فردای مردم ایران. البته فروش نفت زیر یک میلیون، آنهم در بازار سیاه با ارز های منطقه ای کار را سخت کرده است.
رژیم می داند
ولی فقیه می داند که با صدور حکم اعدام پنج خردپا، تشویق عذر خواهی علنی رئیس مجلس و نمایندگان، اشتلم بازی و رد مذاکره مستقیم با آمریکا یا حبس و بستن زبان روزنامه نگاران و معترضان یا هر ترفند دیگری برای آبرو باختگی او هیچ ثمری مفید نداشته، و شکم مردم عاصی را سیر نکرده و دهان لق احمدی نژادها را هم نخواهد بست. زیرا تورم، گرانی، بیکاری، تهدید زندگی پایه ای مردم کار و مزد صد در صد نبست به سال گذشته و ماه گذشته و ماه و سال آینده ویرانتر و بی ثبات تر شده و خواهد شد. این معضلات غیر قابل حل و پیچیده، دست و بال شکسته رهبر را بیشتر می بندد و قوام سیاسی اش را بیش از پیش پوک کرده و می لرزاند. البته احمدی نژاد و باند حامی او نیز نه آبروئی بهتر دارند و نه اهرمی قوی تر! پس در یک سازش پنهانی هردو(رهبر و رنیس دولت) باید هستی خود را در ماجراجونی و آوانگارد جستجو کنند و البته هم چاره ای ندارند و همین کار را کرده و خواهند کرد. بنابرین کل رژیم با زور اسلحه و باج دادن با حامیان اش برای مدتی ممکن است دوام بیاورد. اما تحمل رقیب و رفیق بی اعتبار و اعتماد دیگر ممکن نیست.
مرگ و زندگی
نزاع قطب ها روز بروز تشدید و تعمیق دارد. تاکنون هیچ خط و نشانی بعنوان تهدید از طرف های درگیر، دیگری را بسکوت و بردباری نکشانده است. ههمه طرف ها مرگ را بو می کشند. زندگی احمدی نژاد خواه ناخواه بعد از دور ریاست جمهوریش بی سپر و آسیب پذیر خواهد بود. نظام ولائی از بالا تا پائین گندیده است. پس آنها آگاهانه جهنم سوزانی بر پا کرده و هر یک از مریدانشان هیزم بیار معرکه شده اند. زیرا براستی مسئله مرگ و زندگِی نه تنها آنها، که نظام شیعه و کل وابستگان اش خواست تحول دگرگونی و لاجرم تاریخ آتی ست. و کل نظام آینده خود را می داند. اما سئوال این است که کدام زودتر سوزانده خواهند شد؟ آیا احمدی نژاد توانائی خاک کردن خامنه ای و بعد سوزاندن او را دارد؟ در ظاهر امر، چنانچه چنین پیش رود، آینده و شرایط بسود او نیست؛ زیرا رهبر توانائی جذب اصلاح طلبان و معترضان را با پذیرش قدری رفرم دارد. باند سپاه و اقتصاد نظامی و منافع اش در بین هیچکدام نیست! اما انها هم ناگزیر به سمتگیری اند. اما اگر دامنه رو در روئی بیشتر سازمان مخفی و جنگ روانی، نظامی و شاخه های توده ای بیابد، که بعید نیست. آنگاه چطور؟ در آنصورت می توان گفت که وضع تغییر خواهد کرد و نتایج اش هم بهمان میزان مصیبت بار و غیر قابل پیش بینی! اما یک امر قطعی ست و آن بضرر هر دو آنها و بقیمت ویرانی اقتصاد و زیر ساخت کشور خواهد بود. زیرا تسری این نزاع به میان مردم، می تواند آتش را هر چه بیشتر سوخترسانی کند و قربانیان را هم از توده های ساده لوح در تنور جنگ ولائی بسوزاند!
سرنوشت فردای ایران، شبیه سوریه!
و اگر چنین شود که رفت؟ خطِر جدی بیخ گوش ماست! پس هوشیاری بالائی را باید ما نیروهای دمکرات، مترقی و چپ داشته باشیم و در فرصت باقی تا تأتر انتخابات، بیائید با هم یکصدا مسخرگی انتخابات را تحریم کنیم، حول نقاط ضعف تاریخی ملت ها و خواست بحق آنها، پیرامون اتحاد دواطلبانه و فدرالیسم و خود مختاری منطقه ای، و یا اصولا در مورد حتی حق جدائی و حق تعین سرنوشت خلق ها، که من با آن توافقی ندارم! بحث باز و روشن کنیم. ما ناگزیریم که در میان خود محورهای فرهنگی، سیاسی مشترک نسبت به روند سرنوشت فردای ایران، که می تواند شبیه فاجعه و نسل کشی توده ای کنونی در سوریه گردد، به پیشگیری چنان جنونی همت ورزیم و همزمان بتحکیم همزیستی مسالمت آمیز، رفع تبعیض ها، و به تبلیغ برابری ملت های متحد در ایران همت گماریم. مبارزه ای درست و تجزیه ستیز بر علیه توطئه همه باندهای رژیم و ناسیونالیست ها که با بیداری و هوشیاری ما، توطئه ها و ترفند ها شان نقش بر اب می شوند.
بهنام چنگائی سوم اسفند ۱۳۹۱