افسانه خاکپور
پیرشد او
پشت پلاکاردی
با کلماتی چکیده ازآرمان جوانی
پشت پلاکاردی
سپید کرده موی
خموده قامت
پلاکاردی فرتوت، خسته
رنگ و رو باخته
ماسیده براو دردی
طی می کند خیابان، خیابان
زیر باران، اشک ریزان
درسرما درطوفان
دورمیزند میدان ها، میدان
میدان آزادی میدان باستی
پلاکاردی چرخ می خورد
از دستی دردستی
ازسالی به سالی
کلماتی تکرار می شود
جملاتی که ذره ای قدرش ازقلم نیافتاده
«آی» آزادی، «زای» زندگی
«دای» داد، «یای» زیبایی
«آی» آزادی
پلاکاردی
تا به آزادی.
بیست و پنج دسامبر ۲۰۱۲