رضا فانی یزدی
… آنچه مسلم است، در میان مدت و دراز مدت با ایجاد رابطه با امریکا و کاهش تنش های موجود بین دو کشور و در نتیجه آن، تنش زدایی نسبی میان ایران و کشورهای منطقه و اسرائیل، به کمتر شدن حضور نظامیان و جریان های افراطی اطلاعاتی-امنیتی در بالای هرم حکومت منجر شده و کمترین پیامد آن اینست که با حذف نظامیان از ویترین حکومتی و به پشت صحنه رفتن آنها، فضای مناسب تری برای جریان های غیرنظامی و اصلاح طلب و رفرمیست های خودی در درون حکومت باز خواهد شد…
5. پیامدهای مذاکره در اپوزیسیون در داخل و خارج از کشور چه بوده و حامیان و مخالفان آن چه جریاناتی هستند، و چرا؟
اگر مذاکره را با چشم انداز حل بحران و یا تنش زدایی در مناسبات دو کشور در نظربگیریم و به آینده مذاکرات خوش بین باشیم، طبیعی است که پیامدهای مذاکرات که در جهت نرمالیزه شدن مناسبات بین دو کشور خواهد رفت نتایج مستقیم و بلاواسطه ای در رفتار، عملکرد، مناسبات و امکانات عمل اپوزیسیون خواهد داشت. وقتی از اپوزیسیون صحبت می کنیم، شاید بهتر باشد که از دو بخش از اپوزیسیون صحبت کرد: اپوزیسیون داخل و خارج.
گرچه بحث داخلی و خارجی بحثی است که رژیم در سی سال گذشته به آن دامن زده و با طرح آن فضای امنیتی خاصی را برای نیروهای خارج از کشور بوجود آورده و دقیقا متناسب با همان فضای امنیتی، مانع از برقراری مناسبات سالم در میان نیروهای مخالف حکومت در داخل و خارج شده است. ولی یک واقعیت هم وجود دارد، و آن اینکه بخشی از اپوزیسیون خارج از کشور در حقیقت اولین بخش از مخالفت جمهوری اسلامی بوده و مورد سرکوب بیرحمانه حکومت در سالهای ابتدایی شکل گیری نظام اسلامی قرار گرفته و تفاوت آشکاری با اپوزیسیون کنونی در داخل کشور دارد. تفاوت اصلی آنها در ایسنت که جریان خارج از کشور گرایش سرنگونی طلبی دارد ولی اپوزیسیون داخلی پیرو گرایش اصلاح طلبانه، رفرمیستی و تغییر روش حکومتی است. اپوزیسیون داخلی که عمدتا پیرو رهبران جنبش سبز و گرایش های رادیکال جنبش اصلاح طلبی داخلی است و از حمایت پایه های وسیع اجتماعی در کشور برخوردار است و گرچه یکی از نیروهای اصلی منتقد نظام اسلامی است، اما هنوز سرنگونی نظام اسلامی را نمی خواهد که خود این امر دو دلیل عمده دارد. دلیل اول اینست که تقریبا اکثر رهبران و کادرهای جنبش اصلاحات و جنبش سبز از کادرها و رهبران درجه دوم نظام اسلامی در تمام سی سال گذشته بوده اند و بسیاری از آنها هنوز در نظام کنونی از موقعیت ها و فرصت های ویژه ای نسبت به نیروهای خارج از نظام برخوردارند و در صورت فروپاشی نظام کنونی، نه تنها موقعیت ها ی ویژه و فرصت های کنونی و آتی را از دست خواهند داد که نگران پیامدهای سرنگونی احتمالی نیز هستند.
بسیاری از این دوستان در دهه آغازین انقلاب در نهادهای انقلابی چون سپاه، کمیته ها، دادگاه های انقلاب و دستگاه های اطلاعاتی نظام به کار مشغول بوده و در خشونت های دهه نخست شاید کم و بیش نقش هایی داشته اند. شکایت های شخصی فراوانی در فردای سرنگونی برعلیه تک تک آنها در دادگاه های آینده طرح خواهد شد و معلوم نیست در فضای غیرقابل پیش بینی پس از فروپاشی و فقدان کنترل دولتی و اجتماعی و برافروخته شدن احساسات مردم، چه وضعیتی و چه سرنوشتی نصیب این دوستان می شود. پس این یکی از نگرانی های اصلی همه کسانی است که در طول سی سال گذشته به شکلی در خدمت نظام اسلامی بوده اند. رهبری نظام و دستگاه های امنیتی آن هم به خوبی از این دغدغه همکاران گذشته خود آگاه بوده و هرچه بیشتر به آن دامن می زنند و آنها را از فردای فروپاشی می ترسانند.
دلیل دوم شاید تغییر درک اجتماعی مردم ما از چگونگی گذار است، یعنی فهم و چشم انداز طبقه متوسط کشور که نیروی اصلی جامعه است از دگرگونی مطلوب در آینده. آنچه مسلم است بخش بزرگی از نیروی طبقه متوسط یا دست کم بخش گویای آن که قلم بدست دارند و می نویسند و حرف می زنند و در جریان های سیاسی فعال هستند، بطور عمده از حرکت های مسلامت جویانه، صلح طلبانه و رفرمیستی حمایت کرده و به معنای آنچه که خواست اکثریت نیروهای اپوزیسیون خارج نشین است، سرنگون طلب نیستند. از نظر آنها حتی عبور و گذار از نظام اسلامی و حکومت دینی، یک پروسه تدریجی و گام به گام است و بیشتر یک تمایل پراگماتیسم رفرمیستی برآنها حاکم شده است. اما در نقطه مقابل جریان داخلی، جریان اصلی اپوزیسیون خارج نشین، سرنگون طلب، خواهان فروپاشی نظام اسلامی و بعضی بخش های آن، بدنبال انتقام گیری از مجموعه حاکم در سی سال گذشته هستند.
در این بخش با توجه به سن وسال و سابقه مخالفت آنها، سلطنت طلب ها و سپس مجاهدین و گروه های جدایی طلب قومی نقش اصلی را دارند و در حاشیه آنها جریان های رادیکال چپ و ملی قرار گرفته اند. گرچه اختلاف هایی در رابطه با شکل و شمایل ساختاری نظام آینده وجود دارد، اما در رابطه با سرنگونی نظام کنونی، تقریبا اتفاق نظر نسبی وجود دارد. (البته بعضی با خجالت و بعضی با صراحت سرنگونی طلبی خود را بیان می کنند )
حالا باید دید که اگر مذاکره ای صورت گیرد، پیامدهای آن بر این دو بخش از اپوزیسیون و یا بهتر بگویم بر پروژه های خارجی که اپوزیسیون نیز خود را درگیر آن کرده است چه خواهد بود. و چرا بعضی به شدت و با بهانه های گوناگون از برقراری رابطه میان جمهوری اسلامی ایران با امریکا ناخشنود بوده و مخالف آن هستند.
آنچه مسلم است، در میان مدت و دراز مدت با ایجاد رابطه با امریکا و کاهش تنش های موجود بین دو کشور و در نتیجه آن، تنش زدایی نسبی میان ایران و کشورهای منطقه و اسرائیل، به کمتر شدن حضور نظامیان و جریان های افراطی اطلاعاتی-امنیتی در بالای هرم حکومت منجر شده و کمترین پیامد آن اینست که با حذف نظامیان از ویترین حکومتی و به پشت صحنه رفتن آنها، فضای مناسب تری برای جریان های غیرنظامی و اصلاح طلب و رفرمیست های خودی در درون حکومت باز خواهد شد. اینکه چه افرادی به صحنه خواهند آمد روشن نیست و در اینکه چهره های شاخص جریان کنونی اصلاحات در ایران آیا بازیگران فردا باشند، جای تردید وجود دارد. اما روشن است که جریانی مشابه و نزدیک به جریان اصلاح طلب جای جریان های سخت سر نظامی کنونی را در ویترین حکومتی خواهد گرفت و بودن شک، چهره های شاخص کنونی اصلاح طلب و کادرهای اصلی آنها که هم اکنون در زندانها و زیر فشار هستند، به زندگی در فضای آرامتری بازگشته و دوباره جایی برای حضور حاشیه ای در سیاست خواهند یافت. در دراز مدت مسلما تجدید مناسبات با غرب و تنش زدایی در مناسبت بین المللی به نفع جریان اصلاح طلب در کشور بوده و آنها بازیگر اصلی میدان سیاست ایران خواهند بود. البته جایگاه آینده اصلاح طلبان به میزان زیادی به استعداد، کارآمدی و توانایی های آنها و رفتار دمکراتیک و دوری جستن از انحصار طلبی نیز بستگی دارد. اصلاح طلبان نباید در هیچ مرحله ای به شیوه های انحصارطلبانه و تمامیت گرایانه توسل جسته و از قدرت نیروهای محافظه کار راست گرا در جامعه غافل شوند.
از جهت دیگر قدرت آنها برای ایجاد توازن با نیروی محافظه کار سنتی و نظامیان حامی آنها، تا حدود زیادی به رابطه آنها با جریان های سکولار و دمکرات ایرانی بستگی دارد که بیشترین جاذبه موجود را در میان طبقه متوسط برای تجهیز جنبش دمکراتیک در ایران در آینده داشته و در عین حال حضور آنها در قدرت حکومتی بیشترین عامل ثبات و بیمه دستگاه ها و نهادهای حکومتی در رابطه حکومت در مناسباتش با دنیای غرب است.
اما تاثیر و پیامدهای ایجاد رابطه بر اپوزیسیون خارج از کشور چه خواهد بود؟
اپوزیسیون خارج کشور نیز از چند گروه عمده تشکیل شده است که گرچه همگی خود را اپوزیسیون نظام اسلامی می دانند ولی اختلاف های جدی میان آنها وجود دارد. عمده ترین اختلاف که در حقیقت ادامه همان اختلاف اپوزیسیون داخلی و خارجی است، بحث سرنگونی طلبی است که بعضی از گروه های اپوزیسیون خارج از کشور را از دیگر جریان ها جدا کرده است. پس از شکل گیری جنبش اصلاحات و باز شدن فضای سیاسی در کشور، بخش قابل توجهی از جریان های چپ و ملی از بحث توسعه سیاسی در کشور در دوران آقای خاتمی استقبال کرده و در خارج کشور به حمایت از جریان های اصلاحات در داخل کشور پرداخته و به عنوان حامیان اصلاح طلبان در اپوزیسیون معروف شدند. دلایل استقبال از جنبش اصلاحات در خارج از کشور خود موضوع مطلب جداگانه ایست. اما بطور خلاصه بدینگونه بود.
آ – فضای نسبتا مناسب تر فعالیت سیاسی در داخل زیر پوشش های گوناگون
ب – بازگشت بخشی از بدنه و چهره های شاخصی از جریان چپ سابق و روشنفکری ایران در فضای مطبوعاتی و طرح بحث های جدید
پ – اقبال بی نظیر مردم از جریان اصلاحات و اصلاح طلبان حکومتی از طرح نویی که آنها درانداخته بودند
ت – گفتمان حاکم دوران خاتمی، گفتگو و تشویق به گفتگو در داخل و خارج کشور و بازشدن مرزها و رفت و آمدهای جدید
ث – حضور بعضی از چهره های فعال سیاسی خارج از کشور در فضای مطبوعاتی دوران اصلاح طلبان
ج – فشار از پایین از طرف بدنه جریان های چپ و ملی به سازمان های خود به شیوه های گوناگون برای پشتیبانی و همراهی جریان مورد اقبال عمومی اصلاحات در داخل کشور
چ – موقعیت جدید حکومت اسلامی با چهره اصلاح طلبانه و گفتگوگر آن در محافل بین المللی
خ – استقبال بخش هایی از اصلاح طلبان از نوعی آشتی ملی و دوستی با جریان های خارج نشین
د – ایجاد نهادهای مدنی در داخل کشور و حضور گسترده فعالین سیاسی گذشته در نهادهای مدنی
ذ – از همه مهمتر، حضور و شکل گیری جنبش های گسترده زنان و جوانان و دانشجویان با مطالبات دمکراتیک ولی با ملاحظات اصلاح طلبانه. اهمیت این جنبش ها در این بود که جریان های چپ خارج از کشور- چه با ادعای چپ و چه با ادعای دمکراتیک لیبرالی یا سوسیالیستی – خود را قیم و یا به گونه ای مالک این جنبش ها می دانستند. پس باید به خواسته ها و نگاه رهبران این جریان ها در داخل کشور پاسخ مناسب داده و رابطه خود را با آنها به گونه ای معقولانه که مورد قبول آنها نیز باشد، حفظ نمایند. از آنجا که نیروهای جنبش زنان و جوانان و دانشجویان در داخل تمایل جدی به همکاری با جریان اصلاح طلب داشته و به دلایل معینی با جریان سرنگونی طلب خارج نشین فاصله داشتند، این بخش از اپوزیسیون خارج از کشوری نیز در سالهای گذشته کم و بیش با جریان سرنگون طلب فاصله معینی را حفظ کرده است.
اما وقتی صحبت از اپوزیسیون خارج می کنیم، بخش عمده آن متشکل از جریان های سلطنت طلب، مجاهدین، چپ های رادیکال، جریان های جدایی طلب قومی در مرزهای کشور مورد نظر است. البته بخش هایی از جریان های داخلی واصلاح طلب گذشته نیز در سالهای اخیر به این جمع افزوده شده که گاه برخی از آنها در رقابت با جریان های سلطنت طلب و مجاهد حتی گوی سبقت را از آنها نیز ربوده اند. و در زد و بندهای مستقیم و غیرمستقیم با دولت های خارجی نیز بسیار فعال عمل می کنند. در کنار همه اینها یک جریان تروریستی و شبه القاعده ای هم وجود دارد که با عنوان جندالله در منطقه شرق و یا با پوشش های دیگر در مناطق جنوبی و شمال کشور نیز فعال هستند. این جریانات که بطور عمده بند ناف شان به سازمان های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای همسایه ایران متصل است، گرچه شاید در طبقه بندی اپوزیسیون ایران نتوان از آنها نام برد ولی در ترور و تخریب نقش اصلی را داشته و در صورت حاد شدن مناسبات سیاسی و احتمال یک درگیری نظامی در منطقه می توانند به بازیگران اصلی و جدی در صحنه سیاسی کشور مبدل شوند. همان پدیده ای که در لیبی رخ داد و در سوریه این روزها شاهد آن هستیم ( فوران خشونت و تروریسم گسترده ). اما در این مطلب صحبت بر سر این جریان های تروریستی نیست و بحث بر سر اپوزیسیون سرنگون طلب ایرانی است که بطور عمده برای خود در پروژه های براندازی به کمک غرب جای ویژه ای قائل بوده و در حقیقت نقش آفرینی می کند.
مورد نظر ما در اینجا بطور آشکار و روشن آلترناتیو سازی های قلابی است. پروژه هایی چون جریان استکهلم، بروکسل-پراگ و سازمان هایی چون سازمان مجاهدین خلق ایران ، که کارگردان های اصلی آن سمت و سوی حرکت خود را با عقربه قطب نمای تصمیم گیرندگان در وزارت خارجه و وزارت دفاع امریکا تنظیم کرده و می کنند، منابع مالی آنها به طور عمده از کشورهای خارجی تامین شده و نقش تصمیم گیری در انتخاب و تصمیم گیری در آنها نیز با مشورت مستقیم خارجی می باشد . و درست به همین دلیل طی چند ساله گذشته همواره از تنش بیشتر در مناسبات جمهوری اسلامی ایران با امریکا آشکارا خشنودی خود را اعلام کرده و از همه اقداماتی که به این تنش دامن زده و می زند، حمایت می نماید. افراد شاخص این جریان هرگاه فضای مناسبی یافته اند و یا احتمال حمله نظامی به ایران افزایش یافته، به نوعی از حمله نظامی و پروژه های لیبی-سازی کردن و سوریه-سازی کردن ایران حمایت کرده و با صراحت از تحریم های کمرشکن اقتصادی که در جهت تدارک حمله نظامی بکار می روند، حمایت می کنند. این گروه از هر بهانه ای – از مساله اتمی گرفته تا دخالت ایران در مسائل منطقه ای و نقش ایران در تروریسم – درتنش و تقابل میان ایران و امریکا-اسرائیل و حتی کشورهای مرتجع منطقه خود را تماما در بلوک مقابل ایران قرار داده و بدون توجه به پیامدهای کوتاه مدت و دراز مدت، تشدید تشنج در منطقه برعلیه ایران را هدف خود قرار داده اند و در این راستا سیاست کاهش قدرت سیاسی حکومت ایران و قدرت منطقه ای آن را دنبال می کنند، سیاستی که طبیعتا باید سیاست رقبای منطقه ای ایران باشد و نه سیاست خود ایرانی ها، چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون.
اما پیامدهای مذاکره و احتمالا عادی شدن مناسبات ایران و امریکا برای این گروه چه خواهد بود؟
منطقی است که وقتی دو کشور وارد مذاکره برای عادی سازی روابط می شوند، نخستین گام آنها نشان دادن حسن نیت برای گفتگو از راه پایان دادن به تبلیغات دشمنانه و توقف عملیات خصمانه علیه یکدیگر است. این اقدامات چه هستند و اولویت های ایران و امریکا در این زمینه ها چیست؟ ظاهرا اولویت با بحث هسته ای است. چرا بحث هسته ای در صدر لیست مذاکرات است؟ چرا ایران به دنبال دستیابی به سلاح هسته ای است؟ بحث هسته ای و دستیابی ایران به سلاح هسته ای هم اصل قضیه هست، و هم نیست. اصل قضیه است چرا که طرف ایرانی پس از مشاهده ی حمله به عراق و افغانستان و لیبی و اوضاع کنونی در سوریه از یک طرف و احتیاط غرب در رفتار با کره شمالی از طرف دیگر متوجه شده است که برای حفاظت از اقتدار سیاسی حکومت و جلوگیری از فروپاشی براثر حمله نظامی خارجی، باید خود را به سلاحی مجهز نماید که مساله حمله نظامی از خارج را منتفی نماید. پس برای رهبری جمهوری اسلامی ایران دستیابی به سلاح هسته ای به معنای بیمه کردن نظام و قدرت حکومتی آنها در مقابله با تهدید حمله نظامی خارجی است. و اگر قرار باشد مذاکره ای در رابطه با توقف غنی سازی و یا توقف فعالیت های ایران در این عرصه به نتیجه ای برسد، تضمین امنیتی برای طرف ایرانی یکی از شرایط اصلی این مذاکرات است. تضمین امنیتی در این زمینه به معنی این است که امریکا و متحدین او در رابطه با مساله تغییر حکومت و بحث regime change تغییر سیاست داده و بحث براندازی را از دستور کار خود خارج نمایند.
خارج کردن بحث تغییر حکومت از دستور کار امریکا یعنی چه؟
یعنی توقف همه اشکال دخالت سیاسی و غیرسیاسی در امور ایران، یعنی همان رفتاری را با حکومت و مردم ایران درپی گیرند که مثلا در رابطه با حکومت و مردم عربستان سعودی و قطر و کویت و پاکستان و ترکیه دارند، شبیه آنچه با همه کشورهایی می کنند که مناسبات شان با امریکا عادی است.
یعنی اینکه رهبری ایران در ازای توقف فعالیت هسته ای خود، خواهان همه فعالیت های براندازانه بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران از سوی طرف مقابل باشد.
این فعالیت ها چیست که جمهوری اسلامی ایران نگران آن است و خواهان توقف آنهاست؟
نخست و مهمتر از همه: مهار زدن به سیاست تهاجمی اسرائیل و توقف به تهدیدات و حمله نظامی از طرف این حکومت و اینکه امریکا صراحتا و بطور رسمی مخالفت خود را با هرگونه حمله نظامی به ایران اعلام نماید.
دوم: توقف تحریم ها و برداشتن موانع قانونی در راه داد و ستد ایران با دیگر کشورها و امکان دوباره ی فروش نفت ایران در بازارهای جهانی.
سوم: محدود کردن و نهایتا پایان دادن به همه اشکال مداخله امریکا در امور داخلی ایران که در سرلوحه آن محدود کردن فعالیت اپوزیسیون قرار دارد. مسلما بحث دخالت در امور داخلی بحث پیچیده ایست. یعنی هیچ کشوری به هیچ عنوان نمی تواند مدعی شود که مثلا از عملیات جاسوسی خود در کشوری دیگر دست برخواهد داشت. اسرائیل و امریکا که نزدیک ترین متحدین سیاسی در جهان امروز هستند، برعلیه همدیگر به فعالیت های جاسوسی می پردازند. پس بحث بر سر توقف مثلا عملیات سیا در جمع آوری اطلاعات و فعالیت های جاسوسی مطرح نیست. اینجا بحث برسر دخالت های آشکار در امور داخلی کشور دیگر است. مثل راه اندازی رسانه های ویژه ای که از صبح تا شب در اختیار گروه های مخالف قرار گرفته و یا اختصاص بودجه های رسمی برای حمایت از اپوزیسیون یک کشور دیگر. مسلما ایرانی ها در مذاکرات خواهان تعطیل شدن همه پروژه های حمایتی از اپوزیسیون ایران و همه شیوه های دخالت در امور کشور می شوند، همانطور که امریکا هیچ پروژه رسمی برای مداخله سیاسی در امور داخلی عربستان و ترکیه و آرژانتین ندارد.
در عوض، امریکا نیز از ایران خواهد خواست که از دخالت در دیگر کشورها و حوزه های نفوذ منطقه ای دست برداشته و به عملیات خرابکارانه مستقیم و غیرمستقیم برعلیه نیروهای امریکا و متحدین آنها مثلا در عراق، افغانستان و یا دیگر مناطق پایان دهند. و یا از پشتیبانی نیروها و عملیات تروریستی در دیگر کشورها خودداری نمایند.
پس در نتیجه مذاکرات، اگر قرار باشد مذاکره به نتیجه ای منتهی شود و به قول آقای کیسینجر (*) در مقاله اخیر ایشان که در واشنگتن پست به چاپ رسیده است، هرچه زودتر “به نقطه تصمیم برسد” می بینیم که ایشان با صراحت می گوید که “ما می خواهیم که مساله حل شود و اگر ایران در مورد حل مساله جدی باشد ما اجازه نخواهیم داد ظرایف یا پروتکل های دیپلماتیک ما را محدود کند.” این سخن کیسینجر به معنای آن است که در صورتی که دو طرف به طور واقع بینانه نگرانی های یکدیگر را متوجه شده و در نظر گیرند. بقیه مسائل که ایشان از آن تحت عنوان ظرایف یا پروتکل های دیپلماتیک یاد کرده، همه قابل حل است.
یعنی اگر رهبری جمهوری اسلامی ایران به دغدغه ها و نگرانی های امریکا و همکاران منطقه ای امریکا پاسخ قابل قبول بدهد، امریکا هم بحث براندازی را که طی سالهای گذشته بطور رسمی و آشکار در سیاست های این کشور تبلیغ شده و در سیاست های روزانه آنها نیز به اشکال مختلف دیده شده است را کنار خواهد گذاشت. کنار گذاشتن سیاست تغییر رژیم از طرف امریکا یعنی مرگ اپوزیسیون برانداز وابسته به این کشور. یعنی پایان زندگی پروژه هایی چون کنفرانس های لندن و استکهلم، بروکسل و پراگ، یعنی پایان و یا کاهش بودجه برنامه های رادیویی و تلویزیونی رسانه هایی چون رادیو فردا، صدای امریکا و ده ها رسانه دیگر که تحت پوشش های موسسات امریکایی به اصلاح مستقل اما در حقیقت وابسته به وزارت خارجه کار می کنند. یعنی پایان کار بسیاری از آقایان و خانم هایی که به پول موسسات امریکایی برعلیه نظام اسلامی قلم زده و مشغول برنامه سازی هستند. یعنی یک خانه تکانی اساسی در وضعیت اپوزیسیون ایرانی وابسته به غرب. وقتی صحبت از پایان دادن به کار صدای امریکا یا رادیو فردا می کنم، منظور این نیست که این رادیو ها تعطیل خواهند شد. منظور این است که شاید مثلا دیگر کمتر در برنامه های سیاسی شاهد حضور چهره های فعال و سرشناس اپوزیسیون برانداز باشیم و احتمالا کم کم سمت و سوی برنامه ها به طرف بحث هایی در رابطه با مثلا چگونگی توسعه اقصادی ایران، سرمایه گذاری شرکت های امریکایی و منافع حاصل از آن برای مردم ایران و یا تبلیغ کالاهای امریکایی جای مصاحبه با فعالین و چهره های اپوزیسیون ایرانی را بگیرد. همان تغییری که مثلا در دهه 50 در برنامه های رادیو مسکو شاهد بودیم که صحبت برسر میزان تولید گندم و پنبه در قزاقستان و ترکمنستان بود و اندازه هندوانه های آن مناطق در مقایسه با محصولات کشورهای غربی، احتمالا رادیو فردا کم کم می شود مثل بخش رادیو فردای همین امروز در قسمت قفقاز که شامل ارمنستان و گرجستان و آذربایجان است که بیشتر مبلغ سیاست های حکومت های آنهاست و کمتر برنامه ای در آن می بینید که در راستای سرنگونی حکومت الهام علی اوف باشد و یا دیگر رهبران فاسد و مستبد در کشور های دیگر در این مناطق، و به سر صدای آمریکا هم همان خواهد آمد که در آخرین سالهای حکومت شاه بر سر رادیو پکن آمد که کم کم شده بود مبلغ رژیم شاه و فرستنده پیام های تبریک هواکفنگ به شاهنشاه آریامهر آنهم درست زمانی که ایشان در تهران جنایت ۱۷ شهریور را آفرید و چند صد نفر از مخالفین ایرانی را در این میدان به خاک و خون کشید و رهبر معظم چین در ایران از خدمات شاه و پیشرفت های ایران داد سخن می داد و رادیو چینی آنها را برای مردم ما پخش می کردند.
پس اگر مذاکره ای در جریان باشد و چشم اندازی برای عادی سازی مناسبات وجود داشته باشد و چنانکه کیسینجر نتیجه می گیرد “ما می خواهیم که مساله حل شود.” حل مساله یعنی تعطیلی بسیاری از پروژه هایی که پیامدشان ایجاد تنش در روابط بوده و پس از رفع بحران نیازی به ادامه آنها نیست. پروژه ی آلترناتیو سازی با مدیریت امریکا و همه فعالیت های پیرامونی آنها، در نتیجه رو به تعطیلی رفته و عملا دکان اپوزیسیون وابسته ایرانی و یا آن بخشی که به انتظار معجزه ی امریکا نشسته که رژیم را تغییر دهد و آنها را بر مسند قدرت بنشاند، تعطیل خواهد شد.
بازنده اصلی این مذاکرات، اپوزیسیون ایرانی وابسته به غرب است که همه فعالیت و موجودیتش به تنش موجود میان ایران و امریکا گره خورده و ادامه حیاتش در ادامه تحریم های بیشتر برعلیه ایران، تنش بیشتر میان حکومت جمهوری اسلامی ایران با دنیای خارج و وقوع یک جنگ همه جانبه است. به همین دلیل هم بسیاری از چهره های شاخص آنها در مصاحبه ها، میزگردها و نامه های دسته جمعی خود، از همه اقدامات تهاجمی برای منزوی کردن ایران در محافل بین المللی و از جمله تحریم های کمر شکن و فلج کننده برعلیه جمهوری اسلامی حمایت می کنند. چرا که این تحریم ها دو کاره اند و چنانکه طرفداران تحریم ها این روزها مدعی هستند برای جلوگیری از جنگ نبوده و آلترناتیوی در مقابل جنگ نیستند،هدف تحریم های اخیر تضعیف بنیه اقتصادی و زیر بنایی کشور به منظور متلاشی کردن قدرت دفاعی کشور و جامعه بوده و در حقیقت بخشی از آماده کردن و ایجاد تدارکات لازم برای حمله نظامی است. همان روندی که در ده ساله آخر حکومت صدام شاهد آن بودیم. و بی جهت نیست که حتی برخی از جریان های قومی، مثل حزب دمکرات کردستان، به صراحت از امریکا می خواهند که منطقه کردستان را منطقه پرواز ممنوع اعلام کرده و با حضور نظامی خود در فضای جمهوری اسلامی ایران، مقدمات جنگ را فراهم نمایند. یعنی همان چیزی که در عراق اتفاق افتاد.
اما با همه اینها اگر مذاکره ای آغاز شود و چشم اندازی برای عادی سازی مناسبات بوجود آید، گرچه این بخش از اپوزیسیون دکانش تخته خواهد شد، اما نتیجه نهایی آن به نفع بخش مستقل و دمکرات اپوزیسیون ایران است. چرا که از حالت نشستن در اتاق انتظار سی ساله بیرون آمده و باید دست به کمر خود زده و همان راهی را برود که آزادی خواهان و مدافعین دمکراسی در تمام کشورهای توتالیتر و سرکوبگر در پیش گرفتند، یعنی همکاری با نیروهای داخل کشور و سازماندهی یک جنبش وسیع دمکراسی خواهانه.
مذاکرات ایران و امریکا اگر به نتایج معینی در تنش زدایی از روابط دو کشور منجر گردد، نتیجه مستقیم و فوری آن بر اپوزیسیون دمکرات ایرانی این است که چنین نیروهای هوادار تحول دمکراتیک در داخل و خارج کشور هرچه بیشتر به هم نزدیک تر می شوند و این امر به تقویت هرچه بیشتر جریانات اپوزیسیون طرفدار اصلاحات و رفرم در خارج انجامیده و فضای مشابه دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی بار دیگر شکل خواهد گرفت.
رضا فانی یزدی
۲۴ نوامبر ۲۰۱۲
* هنری کیسینجر: مذاکره اتمی با ایران باید زودتر به نقطه تصمیم برسد
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/11/121117_l…
بخش اول این مطلب را در اینجا می توانید ببینید :
http://www.iranian.com/main/2012/nov-67
این مطلب ادامه دارد و در ادامه به موارد زیر پرداخته خواهد شد.
6. چه کشورهایی و یا چه جریاناتی در منطقه مخالف و یا موافق مذاکره امریکا با ایران بوده و چه سود و زیانی حاصل آنها خواهد شد؟
7. سرنوشت منطقه و چشم انداز منطقه خاورمیانه عاری از تنش و بحران دائمی میان امریکا، غرب، و اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران چگونه خواهد بود؟
8. آیا لزوما عادی سازی مناسبات میان جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده امریکا به معنای عادی سازی مناسبات ایران با اسرائیل خواهد بود؟
9. پیامدهای درازمدت و کوتاه مدت مذاکرات و احتمال رفع تنش و عادی سازی در مناسبات دو کشور در زندگی مردم چه بوده و تاثیرات سیاسی و اجتماعی کوتاه مدت و درازمدت آن چه خواهد بود؟
10. بهترین آینده قابل تصور در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با همین رهبری کنونی چیست؟