آذر ماجدی
… یکی از موانع اصلی در مقابل فعالیت های رهایی بخش ژنوتدل، محافظه کاری و ساختار پدر سالارانه زندگی روستایی بود. در زمان انقلاب دهقانان ۸۵٪ جمعیت روسیه را شامل می شدند. آنها فقط تا آنجا از انقلاب پشتیبانی می کردند که به مساله مصادره و باز تقسیم زمین مربوط می شد. ورای آن، روستائیان در مقابل تحولات اجتماعی و سیاسی که انقلاب نوید می داد، مقاومت می کردند. مردان بسیار نگران صحبت های انقلابی درباره رهایی زن بودند…
بسیج سیاسی – اجتماعی زنان
ژنوتدل بخش سوم
مقدمه
انقلاب اکتبر یکی از مهمترین لحظات تاریخ جنبش برابری طلبی زنان است. برای اولین بار در تاریخ بشریت یک جنبش توده ای وسیع یک انقلاب عظیم، تعهد خود را به برابری زن و مرد اعلام کرد. نظام و دولتی که با پیروزی این انقلاب تولد یافت، از همان لحظه نخست به امر رهایی زنان همت گماشت. کلیه قوانینی که نسبت به زنان تبعیضی قائل می شد، لغو گردید. برابری زن و مرد در کلیه عرصه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بصورت قانون تصویب شد؛ سازمانی برای پیشبرد این امر مهم ایجاد گردید که وظیفه آگاه کردن جامعه نسبت به برابری زن و مرد، بسیج زنان برای گسترش هر چه بیشتر این حقوق تازه بدست آمده و امحاء تمامی سنن عقب مانده و دست و پاگیر زنان را بعهده داشت. تعهد دولت و نظام جدید صرفا به تصویب قوانین ختم نمی شد، پیاده کردن این امر در عمل یکی از وظایف مهم آنرا تشکیل می داد.
دستاوردهای این تجربه آنچنان عمیق و گسترده است که علیرغم شکست آن در نیمه راه، نه تنها مهر خود را بر جنبش بین المللی زن هم دوره خود کوبید، بلکه جنبشی که چند دهه بعد در غرب شکل گرفت نیز بسیار از آن متاثر شد. اما این جنبش در نیمه راه شکست خورد نه به این خاطر که پیشتازان انقلاب اکتبر از جوابگویی به مساله زن عاجز بودند، نه به این خاطر که سوسیالیسم با برابری زنان خوانایی ندارد، نه به این خاطر که رهبران انقلاب و ایدئولوژی ای که بر انقلاب ناظر بود مطالبات و خواست زنان را تابع جنبش عمومی سوسیالیستی کردند، بلکه به این خاطر که خود جنبش عمومی و برنامه و اهداف ناظر بر انقلاب شکست خوردند؛ بیک عبارت، حکومت کارگری در روسیه شکست خورد. از این تجربه و از تلاشهای خستگی ناپذیر فعالین آن بسیار می توان آموخت. بهمین خاطر در سالگرد انقلاب اکتبر، در چند شماره نشریه یک دنیای بهتر به بررسی و تحلیل برخی جوانب آن خواهیم پرداخت.
***
موانع و معضلات
عقب ماندگی روستاها
یکی از موانع اصلی در مقابل فعالیت های رهایی بخش ژنوتدل، محافظه کاری و ساختار پدر سالارانه زندگی روستایی بود. در زمان انقلاب دهقانان ۸۵٪ جمعیت روسیه را شامل می شدند. آنها فقط تا آنجا از انقلاب پشتیبانی می کردند که به مساله مصادره و باز تقسیم زمین مربوط می شد. ورای آن، روستائیان در مقابل تحولات اجتماعی و سیاسی که انقلاب نوید می داد، مقاومت می کردند. مردان بسیار نگران صحبت های انقلابی درباره رهایی زن بودند. یک نمونه از این هراس و مقاومت را میتوان در نامه ای که تعدادی دهقان برای ماکسیم گورکی در بهار ۱۹۱۸ نوشته اند به روشنی مشاهده کرد. این مردان دهقان از گورکی می پرسند:
“ما چگونه باید این تساوی اعلام شده زنان با خودمان را درک کنیم و زنان اکنون چه خواهند کرد. دهقانانی که این نامه را امضاء کرده اند بشدت نگران این قانون هستند که در نتیجه آن هرج و مرج ممکن است افزایش پیدا کند و روستا اکنون توسط زنان حمایت می شود. خانواده ملغی شده است و این مساله نابودی کشاورزی را بدنبال خواهد داشت.” (ماکسیم گورکی، افکار بیموقع، رساله هایی درباره انقلاب، فرهنگ بلشویکها ۱۹۱۸-۱۹۱۷ ص ۵۶.)
اما فقط مردان نبودند که در رابطه با این ایده های نوین احساس خطر و گیجی می کردند، زنان هم در مقابل تحولات نوید داده شده مقاومت می کردند. ارائه یک ارزیابی دقیق از برخورد زنان نسبت به پیام برابری جنسی امر پیچیده ای است؛ اما اگر بخواهیم بر مبنای شرکت زنان در جلسات ژنوتدل قضاوت کنیم، تصویر تاریک است. بطور مثال در ۱۹۲۱ فقط ۱۴۷۰۹ زن دهقان در ۱۵ استان مرکزی روسیه که میلیونها نفر جمعیت داشت در این جلسات شرکت کردند. البته دو فاکتور در این تعداد کم شرکت کننده بسیار موثر بود، یکی تعداد بسیار اندک سازماندهندگان ژنوتدل که با زنان دهقان کار می کردند؛ دوم هراس زنان از عواقب خانوادگی شرکت در چنین فعالیت هایی. فعالین ژنوتدل که در دهات کار می کردند، گزارش کرده اند که تعداد بسیار کمی از زنان به فراخوان های آنها پاسخ می دادند. دهقانان به برنامه بلشویکی برای رهایی زنان بی اعتماد بودند، بخاطر اینکه فکر می کردند اخلاقیات و ساختار خانواده روستایی را متزلزل می کند. آنها عموما مخالف ایده نهادهای اجتماعی نگهداری از کودکان بودند. در ۱۹۲۱ یک جلسه زنان دهقان باتفاق آراء رای داد که “با ایجاد و سازماندهی مهدهای کودک مخالف است، از اینرو که هیچ مادری در میان ما حاضر نیست نگهداری از کودکانش رااز دوش خود بردارد.” (کمونیستکا شماره های ۱۳-۱۲، ۱۹۲۱.)
در برخورد به این هراس و نگرانی ها و شیوه برخوردهای محافظه کارانه زنان دهقان، ژنوتدل به سازماندهندگانش توصیه کرد که از سخنرانی در مورد ایدئولوژی کمونیستی پرهیز کنند، آنچه بقول سامویلووا دهقانان “مثل لولو خورخوره” از آن وحشت داشتند. به سازماندهندگان گفته شد که بر اقدامات عملی بلافاصله ای که زندگی زنان را بهبود می بخشد، تمرکز کنند. اما یک بخش از زنان روستایی با یک گرمای نسبی از ژنوتدل استقبال می کردند: بیوه ها و همسران سربازان. آنها محرومترین و بی حقوق ترین بخش جمعیت روستایی محسوب می شدند. بطور مثال یک تحقیق در سال ۱۹۲۴ نشان می دهد که ۲۳% خانواده های بی زمین در ۳۴ استان روسیه مرکزی توسط زنان سرپرستی می شدند. در این مقطع اکثر زنان دهقانی که سرپرست خانواده بودند، بی زمین بودند و خود و فرزندانشان بعنوان کارگر روز کار شاغل بودند. آنهایی که تکه زمینی داشتند برای کشت آن با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کردند. آنها معمولا مورد اذیت و آزار کشاورزان قرار داشتند و زمانی که می کوشیدند از حق خود دفاع کنند مورد تحقیر قرار می گرفتند. عموما بیوه ها و همسران سربازان در جلسات ژنوتدل شرکت می کردند و به دفاتر آن برای ایجاد مهد کودک، دوره های آموزشی کشاورزی و سایر خدمات اجتماعی رجوع می کردند.
بخش های “شرقی“
فعالیت در میان زنان “شرقی” سخت ترین بخش وظایف ژنوتدل بود. در یک مکالمه با کلارا زتکین، در قفقاز در سال ۱۹۲۱، برخی از این زنان درباره زندگی مشقت بارشان تحت نرم های سنتی سخت گیرانه صحبت می کنند. یکی از آنها می گوید: “ما بردگان خاموش بودیم.” دیگری می گوید: “ما باید در اتاق های خود پنهان می شدیم و در مقابل شوهرانمان، که اربابانمان بودند، کز می کردیم.” سومی می گوید: “پدرانمان در ده سالگی یا حتی کوچکتر ما را می فروختند. شوهرانمان با چوب ما را کتک می زدند و هر وقت میلشان می کشید، شلاقمان می زدند. اگر می خواستند یخ بزنیم، ما یخ می زدیم. دخترانمان را که مایه شادی و کمکمان در خانه بودند، همانگونه که پدرانمان ما را بفروش رسانده بود، می فروختند.” مشکل اصلی نبود کادرهای فعال محلی بود. ژنوتدل مجبور بود که انقلابیون و تعلیم دهندگان روسی را به این مناطق برای کار اعزام کند. طبق گفته بت استاوراکیس، یک سازمانده ژنوتدل، عدم وجود بلشویک های محلی، مشکل زبان، وسعت منطقه، بی سوادی، مذاهب مختلف، و از همه مهمتر خصومت وحشیانه مردان، ژنوتدل را وادار ساخت که روشهایی مطابق با شرایط محلی اتخاذ کند. ملاقاتهای مخفیانه، جلسات در حمام های عمومی، گروه های کوچک در ابتدای کار و “کلوپ های زنان” برخی از این اقدامات بود. واکنش مردان به این فعالیتها خشونت بود. ریچارد استایتز، محقق، توصیفاتی از این خشونت مردان ارائه می دهد:
“زنانی که از کلوپ ها خارج می شدند از جانب مردان با سگ های وحشی و آب جوش مورد استقبال قرار می گرفتند. یک دختر بیست ساله مسلمان که مایو بتن کرده بود توسط پدر و برادرانش که این شرم را نمی توانستند تحمل کنند، تکه تکه شد. یک زن فعال هجده ساله ازبک تکه تکه شده و در چاه انداخته شده بود. آسیای مرکزی در سه ماه از ۱۹۲۹ شاهد ۳۰۰ جنایت از این نوع بود.”
کمیته اجرایی مرکزی پس از مشورت با ژنوتدل تصمیم گرفت که این نوع جنایات را بعنوان “جرائم ضد انقلابی” دسته بندی کند. اما علیرغم خطر زیاد، بسیار از زنان داوطلب کار با ژنوتدل بودند. و در هر اول ماه مه یا روز جهانی زن، هزاران زن در بازار جمع می شدند و جسورانه حجاب و چادرهایشان را پاره می کردند.
مشکلات درون حزبی
علیرغم حمایت رسمی حزب و پشتیبانی کامل لنین، ژنوتدل در کمیته های محلی حزبی با بی تفاوتی و بعضا تخاصم مواجه می شد. بعضا در سطح استان تلاش می شد که ژنوتدل را منحل کنند. باین ترتیب، ژنوتدل مجبور می شد که نزد کمیته مرکزی و در کنگره های حزبی از این شرایط انتقاد و شکایت کند. در کنگره های نهم، دهم، یازدهم و دوازدهم که بترتیب در سالهای ۱۹۲۰، ۱۹۲۱، ۱۹۲۲ و ۱۹۲۳ برگزار شد، این انتقادها و شکایات ارائه شد و هر بار کنگره قطعنامه ای در رابطه با نیاز به ژنوتدل تصویب کرد.
بطور مثال در کنگره یازدهم، اسمیدوویچ، مدیر ژنوتدل، درباره برخورد به ژنوتدل در استانها شکایت کرد. او گفت: “بهتر است که بخش های زنان را منحل کرد تا آنها به موجودیت خفت بارشان در بسیاری از استانها ادامه دهند.” او سپس خواهان شد که مساله برخورد حزب به ژنوتدل یکبار برای همیشه حل شود. کنگره قطعنامه ای تصویب کرد مبنی بر اینکه ژنوتدل باید حفظ شود و به کمیته های حزبی گفت که سازماندهندگان مجرب و هر نوع حمایت لازم را در اختیار ژنوتدل قرار دهند. این قطعنامه تلاشهای برخی از کمیته های محلی برای انحلال ژنوتدل را پایان بخشید. اما در سال ۱۹۳۰ بعنوان بخشی از طرح تغییر سازماندهی دبیرخانه، ژنوتدل منحل شد و کار در میان زنان بعنوان بخشی از کار عمومی حزب تحت بخش گسترش یافته اجیت – پروپ (آژیتاسیون – پروپاکاند) درآمد.
انحلال ژنوتدل بمعنای پایان کار حزب در میان زنان نبود. این فعالیت تحت ارگانهای دیگر حزب ادامه یافت. اما بهر رو یک نقطه عطف در برخورد حزب به مساله رهایی زن بود. انحلال ژنوتدل در این مقطع مهم که نبرد بر سر آینده انقلاب و اهداف آن تعیین تکلیف شده بود، انجام گرفت. انحلال ژنوتدل در مرحله اولیه طرح صنعتی کردن سریع و کلکتیویزاسیون کشاورزی انجام گرفت. پروسه صنعتی کردن و کلکتیویزاسیون به فداکاری های بسیار از جانب مردم زحمتکش نیازمند بود. و باین ترتیب مبارزه برای بهبود زندگی روزمره زنان کارگر و دهقان که هدف اصلی ژنوتدل بود، با این طرح ها سازگار نبود. مبارزه برای اجتماعی کردن کار خانگی و آنگونه که برخی آنرا توصیف می کردند “جدایی آشپزخانه از ازدواج” یک وظیفه مهم دیگر ژتوتدل، دیگر مناسبت نداشت. در واقع دولت کمپینی برای تحکیم مناسبات کهن خانواده بورژوایی را آغاز کرد، نهادی که بلشویک های اصلی از آن متنفر بودند. انحلال ژنوتدل یک واقعه ایزوله در حیات سیاسی جامعه نبود، بلکه بخشی از تحول عمومی زندگی سیاسی بطور کلی در جامعه محسوب می شد.
ادامه دارد…