از موزیک تا سیاست

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

اشرف علیخانی

چند روز پیش در محلهء ما اوضاعی بود که بیا و ببین. محلهء ما که ضلع شمال غربی تهران و تقریباً جزو تازه سازهای تهران محسوب میشود اغلب منازل بصورت مجمتع مسکونی و آپارتمان است که در هریک از آنها خانوارهای زیادی سکونت دارند از هر تیپ و طبقهء فرهنگی و شغلی و عقیدتی. 

لازمست اشاره کنم که بیشترین ساکنان آپارتمانها را نیز خانواده های نوپا تشکیل میدهند یعنی زنان و مردان جوان با فرزندی کوچک که عموماً شاغل هستند و حتی گاه هردو عضو اصلی خانواده از صبح به سر کار میروند و اگر کودکی هم داشته باشند یا به مدرسه میرود یا به مهدکودک میسپارند. البته خانواده هایی هم هستند که در سن و سال بالا و در دوران بازنشستگی بسر میبرند که اغلب تنها و خانه نشینند و سرگرمی آنها تلویزیون و ماهواره است

در یک چنین محله ای ٬ چند روز پیش تعدادی مامور با اتومبیل نیروی انتظامی ریخته بودند تا ماهواره ها را جمع کنند. آنها زنگ مجتمع های مسکونی و آپارتمانها را میزدند و وارد ساختمان شده و به پشت بام رفته ٬ دیشها و ال ام بی ها را جمع آوری و توقیف مینمودند. مامورین که البته من آنها را مقصر نمیدانم چون آنها تابع دستور مافوقشان هستند از پشت بام یک ساختمان به پشت بام دیگر رفته و همینطور بام به بام دیشها و تجهیزات را ضبط میکردند.از آنجا که برخی از منازل دارای بالکن هستند و تعدادی از خانوارها دیشهای خود را روی بالکن و تراس قرار داده اند سوای از بامها مامورین زنگ آپارتمان واحدهای مذکور را زده و چنانچه ساکنین آن در خانه بودند از وی میخواستند که در را باز کند و سپس وارد خانه میشدند و تمام تجهیزات ماهواره اعم از دیش و ریسیور را برمیداشتند

جالب این بود که گاه پدربزرگ یا مادربزرگ و یا زنی جوان یا کودکی ۷-۸ ساله درب آپارتمان را میگشود و با چنین برخوردی روبرو میشد

این عملیات مبارزه با رسانه های امپریالیستی! تا حدود ساعت دو بعد از ظهر ادامه داشت و بعد شاید بدلیل گرسنگی یا هر علت دیگر مامورین با کوهی از دیش و تشکیلات محل را ترک کردند

حالا هدف من از تعریف این ماجرا اصلاً انتقاد به چنین رفتارها و عملکردهایی مقطعی نیست بلکه میخواهم آنچه با دیدن چنین وضعی در ذهنم تداعی شد را بازگو کنم

سال ۱۳۸۷ درست شبیه همین اتفاق برای من پیش آمد که البته بارها و بارها بعد از آن تکرار شد آنهم بعناوین مختلف حتی ورود شش مرد مامور اطلاعاتی به اتاقم و تفتیش خصوصی ترین لوازم و حتی زیر تشک تختخواب و داخل کشوهای میز لوازم آرایشم

آنزمان یعنی در خلال سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۷من بشدت به موزیک ترکی استانبولی علاقه داشتم و شبهایم نیز با تماشای سریالهایی که عمراه و محسون و سی بل جان و چند تن دیگر که اسامی شان در خاطرم نیست میگذشت و اصولاً هیچ کشش و گرایشی به مسائل و اخبار سیاسی نداشتم

یکروز که درست مثل همین پریروزها مامورین ریختند و ماهواره ها را جمع کردند من دائم به «دلیل» این رفتار فکر میکردم. دوستانی که مرا از پنجسال قبل میشناسند بواسطهء مطالبی که در اینمدت برایشان نوشته ام بخوبی میدانند که من از خرداد هشتاد و هفت وارد این جریانات شده ام. خنده دار اما عین حقیقت است که پیش از آن حتی نمیدانستم اپوزوسیون یعنی چه. زیرا زندگی من بگونه ای دیگر بود و سرم به نواختن موسیقی و سرودن شعر و گهگاه با دوستان در تریا شب شعر داشتن و فال حافظ گرفتن و مهمانی های دوستانه و خانوادگی میگذشت و بجز شاهزاده رضا پهلوی عزیز و شهبانو فرح دیبای نازنینم هیچکس را هم نمیشناختم. ایندو را نیز بسیار دوست داشتم و دوست میدارم چون یادآورروزهای قشنگ دورهء تحصیلات ابتدایی و دوران شادی و رفاه و امنیت بودند اما حتی نمیدانستم آنها در کجای دنیا زندگی میکنند. امریکا یا اروپا یا کانادا…نمیدانستم

بهرحال چند روز بعد از آن بخاطر نوع برخورد مامورین و نحوهء رفتارشان و حتی همراه داشتن و استفاده از قیچی بزرگ آهن بر و انعکاس وحشت و خشونت من ذهنم درگیر این موضوع شده بود که شاید دولت میخواهد امور خیلی مهمی را از مردم پنهان نگهدارد و البته خیلی هم غصه میخوردم که بدون ماهواره نمیتوانم از موزیک آرامش بخش و زیبا و پرمعنای ترکی استانبولی یا سریالهایشان لذت ببرم

خلاصه با پرس و جو از این و آن موفق شدم یک نصاب پیدا کنم تا باز برایم ماهواره و دیش را نصب نماید. اما اینبار از نصب کنندهء ماهواره خواستم که دیش را در جهت کانالهای ایران تنظیم نماید تا ببینم در سیاست چه خبرست و چرا هر از گاهی میریزند و مردم را در خانه هایشان نیز وحشتزده میکنند

این اولین مرحله و پلهء نخست ورود من به مسائلی شد که هم اکنون پنجسالست درگیرش شده ام و گویا تمام شدنی هم نیست و اینرا باید در روشهای خود حکومت جستجو کرد که اینگونه مردم را وارد چنین جریاناتی میکنند و البته من از این بابت بسیارسپاسگزارم

بهرصورت نصب هاتبرد همان و تماشای کانالهای مختلف سیاسی همان و سپس بخاطر نوعی همگونی و شباهت فکری با جنبش ما هستیم که قرار بود تمام طیفها را دور هم جمع کند و دوستی و محبت و تفاهم و تبادل نظر و آشتی بین انسانها را پایه ریزی نماید توجه مرا بخود جلب کرد و در سومین تجمعی که اعلام کردند حضور یافتم تا اینکه در این مسیر با بسیاری افراد و گروهها و احزاب و سازمانها آشنا شدم و نهایتش بیخود و بی جهت از اوین سر در آوردم و تا این لحظه که باز بیرون از اوین هستم

حال نکته ای که مایلم چند خطی در موردش بنویسم راجع به مسئلهء اتهامات و احکام زندانیان سیاسی است

در اوین مردادماه ۹۰ و در اولین دیدار حضوری با جناب دادستان آقای جعفری دولت آبادی ضمن صحبتهای مختلف و طولانی که حدود چهل و پنج دقیقه به درازا کشید و در امتداد مطلبی در خصوص نوشتن نامه ای تحت عنوان درخواست عفو٬ ایشان گفتند که : ما نمیگوییم همه موافق نظام باشند بلکه میگوییم اقدامی برعلیه نظام و امنیت ملی انجام ندهند

من بعدها با طرح موضوعی سعی کردم از زبان سایر مسئولین اوین و وزارت اطلاعات نیز همان حرف را برای صحه گذاشتن بر سخن ایشان بشنوم که از قضا همان پاسخ را شنیدم و حال با استناد به گفته های جناب آقای دادستان گرامی و همچنین آقای «ل» گرامی* نمایندهء سابق وزارت اطلاعات در اوین و نیز دو تن دیگر از آقایان وزارت اطلاعاتی میخواهم بپرسم که پس چرا بانوان و آقایان محترمی را به احکام سنگین محکوم نموده و سالها در زندان نگهداشته اند؟ بنا به فرمودهء جناب آقای دادستان وقتی فردی مجرم است که بر علیه امنیت «اقدام» کرده باشد و صرف مخالفت یعنی داشتن تفکری برخلاف تفکر سیاسی سران نظام بخودی خود جرم نیست. با این حساب چرا تعدادی از هموطنان را در بند نگهداشته و از خانه و خانواده دور و از زندگی ساقط نموده اند؟

با شناختی که من در پانزده ماه زندگی با آنها بدست آورده ام میتوانم سوگند بخورم که هریک از آنها که در حقیقت هر کدام نماینده و سمبل قشری از جامعه هستند همگی بیگناهند و بی جهت در آن شرایط زندانی شده اند و این تعداد زیاد خانم و آقا در سنین و با شرایط مختلف و با تحصیلات و مشاغل متفاوت که در زندانها بسر میبرند هیچکدام مستحق محبوس بودن نیستند بلکه به جرات میتوانم مقصر اصلی را برنامه ریزان و سیاستگذاران خود حکومت بدانم چراکه در مقاطع مختلف با اشتباهات عمدی و سهوی شرایطی را پیش آورده که تقریباً تمام مردم با نظام مخالف شوند و حال این مخالفت چگونه نمود و تجلی پیدا میکند٬ باز هم برمیگردد به اتخاذ سیاستهای غلط حکومت

بنظر من حکم ناعادلانه ۵ یا ۱۰ یا ۲۰ سال زندان برای یک متهم سیاسی که به صرف داشتن تفکر مخالفت و نه هیچ اسلحه کشیدن روی امنیت ملی و مردم٬ به سالها رنج و حبس محکوم شده در جامعه آنچنان تاثیری را دارد که سالها تلاش همان رسانه های امپریالیستی! نتوانسته و نمیتواند داشته باشد

بگذریم از انبوهی زندانیان سیاسی که تنها بخاطر عشق و عاطفهء پدری یا مادری و به قصد دیدار فرزندانشان متهم به زندان شده اند از جمله خانمهای بزرگواری همچون کفایت ملکمحمدی** و کبرا بنازاده و صغرا غلام نژاد که حتی خود مسئولین زندان اوین هم به تشخص٬ حرمت٬ والایی و اوج انسانیت و علو طبع این زندانیان اعتراف دارند

به امید آزادی تمام زندانیان سیاسی

اشرف علیخانی

(ستاره.تهران)

* اینکه از یک حرف استفاده کرده ام به این دلیل است که گویا نباید نامشان را ذکر کنیم. هرچند که نامشان واقعی هم نیست بلکه مستعارست البته من بشخصه همواره به این آقا ارزش و احترام قائلم زیرا در اوین ایشان تنها کسی بودند که درد زندانیها را درک میکردند و در حد توان و اختیارات خود درصدد مساعدت و تسهیل مشکلات ما برمی آمدند

** همسر خانم ملکمحمدی نیز در زندانند با نام آقای اصغر محمودیان که فوق العاده مرد توانمند و ادیب و اهل دل و دارای قلمی دلنشین هستند که پس از دو سه سال بلاتکلیفی در زندان متاسفانه به شش سال حبس محکوم شدند

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.