“من از مرگ ابایی ندارم. آن هم، چنین مرگ پرافتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارند جاسوسان اجنبی به این کشور حکومت کنند”.
دکتر حسین فاطمی
مطبوعات آزاد که جایگاه چهارمین رکن دمکراسی را به نام خود ثبت کرده است، نقش بسیار مهم آگاهی بخشی، به روز آمد نمودن دانستهها و اطلاعات عمومی و مردمی، فرهنگ سازی عمومی در ابعاد مختلف و جهت دهی و تنویر افکار عمومی را به عهده دارند.
روزنامه و روزنامه نگاری که با جنبش آزادی خواهی پیوند دیرینه و ناگسستنی دارد در حالی که نقش عمدهای ایفا کرده و میکند فراز و نشیبهای بسیاری در کشورمان پشت سر گذاشته و روزنامه نگران ایرانی متحمل آسیبهای بسیاری شده اند.
نمیتوان تاریخ بیش از صد سال مبارزات استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی خواهانه ملت ایران را مرور کرد و نام هایی چون شیخ احمد تربتی و روزنامه روح القدوس، میرزا جهانگیر خان شیرازی و روزنامه صور اسرافیل، میرزاده عشقی و روزنامه قرن بیستم، محمد مسعود و روزنامه مرد امروز، محمد مهرداد و روزنامه پرچم دار، امیر مختار کریم پور شیرازی و روزنامه شورش، دکتر حسین فاطمی و روزنامه باختر امروز و… را نادیده گرفت و یا به سادگی از کنار آنها گذشت. چرا که همین نامها، کوششها و سرنوشتها به خودی خود جایگاه و اهمیت و نقش روزنامه و روزنامه نگار را بازگو می کند.
در این میان دکتر حسین فاطمی، صاحب امتیاز روزنامه باختر امروز که پس از تشکیل ائتلاف جبهه ملی، ایران این روزنامه را ارگان این جبهه کرد و نقش ویژهای در سالهای استثنائی نهضت ملی ایران ایفا نمود،جایگاه ویژه ای به خود اختصاص داده است؛ به گونهای که دکتر محمد مصدق، پس از شنیدن خبر اعدام او گفت: “اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کس که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است.”
دکتر فاطمی که اینک به سالگرد دیگری از مرگ او رسیده ایم،به سال ۱۲۹۶ خورشیدی در شهرستان نایین متولد شد، در ۱۸ سالگی به اصفهان رفت و در نشریه باختر که برادرش نصر الله سیف پور فاطمی صاحب امتیاز آن بود مشغول به کار شد. او که خیلی زود به پیچ و خمهای روزنامه نگاری تسلط پیدا کرده بود به تهران رفت و در نشریه ستاره که به صاحب امتیازی احمد ملکی منتشر میشد، مشغول به کار شد و پس از مدت زمانی کوتاه با طی مدارج به سردبیری این نشریه رسید. در این زمان جهت تکمیل تحصیلات خود در رشته روزنامه نگاری به پاریس رفت و با طی مدارج عالی به عنوان اولین ایرانی فارغ التحصیل دکترای روزنامه نگاری به ایران باز میگردد و در سال ۱۳۲۸ خورشیدی امتیاز روزنامه باختر امروز را به نامه خود ثبت میکند و اولین سرمقاله خود را با عنوان “یا مرگ یا آزادی” منتشر می کند که در بخشهایی از آن چنین آمده بود: “باختر امروز با همان تهور دیروز (باختر) با همان جسارت و بی پروایی از مصالح علفخورها و پابرهنه ها دفاع خواهد کرد. “
در نیمه دوم سال ۲۸ به همراه دکتر محمد مصدق، مهندس احمد زیرک زاده دبیر کل حزب ایران، و۱۷ نفر دیگر از رهبران احزاب، شخصیتهای سیاسی و روزنامه نگاران در اعتراض به عدم آزادی انتخابات مجلس شورای ملی اقدام به تحصن در دربار کردند که در نتیجه آن به پیشنهاد دکتر فاطمی برای پیگیری مبارزات و تداوم آن اتحادی از احزاب، شخصیتهای سیاسی و روزنامه نگاران با عنوان جبهه ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق تشکیل شد.
در اردیبهشت سال ۱۳۳۰ که دکتر مصدق نخست وزیری را پذیرفت ،دکتر فاطمی به معاونت نخست وزیر برگزیده شد و در مهرماه سال ۱۳۳۱ نیز به عنوان جوانترین عضو کابینه دولت ملی مسئولیت وزارت امور خارجه را بر عهده گرفت و امر مهم قطع روابط دیپلماتیک ایران و انگلیس که در اعتراض به دخالتهای دولت انگلیس در امور ایران به دستور دکتر مصدق صورت گرفت را اجرا کرد.
دکتر فاطمی دو بار مورد سوء قصد قرار گرفت، یک بار زمانی که در آرامگاه محمد مسعود سردبیر جانباخته روزنامه مرد امروز سخنرانی میکرد از سوی محمد عبد خدایی از اعضای جمعیت تروریستی فداییان اسلام و بار دیگر پس از کودتا در حالی که زندانی بود در جلوی شهربانی از سوی شعبان بیمخ و دارو دستهاش که تا آخرین لحظه زندگی از آسیبهای آن در امان نبود.
در نهایت پس از کودتای ننگین ۲۸ امرداد که موجب سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق شد، پس از مدتی اختفاء از سوی شهربانی بازداشت و به اعدام محکوم شد.او در سحرگاه روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳ در حالی که در نتیجه آخرین ترور به شدت بیمار بود و در تب شدید می سوخت روی برانکارد به سوی جوخه اعدام برده و این حکم اجرا شد تا به گفته دنیس رایت کاردار سفارت انگلیس” دیگر کسی جرات نکند چنین خشم آلود پنجه بر چهره ی سیاست انگلستان بزند”. اینچنین پرونده زندگی پربار یکی از شجاع ترین و شریف ترین روزنامه نگاران ایران بسته شد، اما در واپسین لحظات زندگی گفت “من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر نیستم و به مرگ خود یقین دارم. آنچه می گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز استقلال و عزت مملکت نداشت. من برای این کشته میشوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مایوس نیستم. از هر قطره خون من هزاران نهال می روید”.