اشرف علیخانی
من ؛ رفتن تو را باور نمی کنم
بانوی مهربان
با رفتنت
من فرو ریختم
درهم شکستم
…
چرا اینگونه بیخبر؟
اینگونه پر شتاب؟
اینک لبالب از پریشانی و حسرتم
شوخی درد آلود و زهرآگین رفتنت
مرا
یکباره خرد کرد
***
ای خوب ای عزیز
درد آشنای من
با هرچه بود و رفت
با آنچه گفته شد
و هرآنچه نوشته شد
تو نیک میدانستی آن ایام جانفرسا
دلم ؛ آکنده از تو بود
هنوز آکنده از توام
***
ای نازنین ترین
تو هرگز نخواهی رفت
تو ماندنی هستی
تو در کشاکش و در عمق قصه هایت
خواندنی هستی
****
بانوی مهربان
شهبانوی قصه ها
شمع و شراب و شاخه گلی تقدیم میکنم
با اشک و سوز و غمی که مرا ز هم پاشیده است
من دوست داشتم ترا
و دوست میدارمت
من ؛ رفتن تو را
باور نمی کنم
نه !
باور نمی کنم
اشرف علیخانی
(ستاره.تهران)