خسرو زارع فرید
تلاشهای زیادی برای ایجاد وحدت بین اپوزیسیون خارج از کشور انجام میشود. اما نبود برنامه یا پیمان قابل احترام برای فعالین سیاسی همچنین عدم اعتماد موجود بین فعالین باعث شده چنین وحدتی ایجاد نشود و رسیدن به آن بسیار زمانبر دیده شود برای گذر از این گسستگی بررسی چرائی آن از اهمیت فراوانی برخوردار است.
یکی از دلایل این وضعیت که توسط منتقدین نیز به آن پرداخته شده ساختارهای موجود و به یادگار مانده از فعالین سیاسی رانده شده از ایران مباشد که در طی ۳۴ سال حکومت روحانیون بر ایران مجبور به کوچ کردن شده اند و اهداف قبلی خود را در خارج از کشور پیگیری میکنند عملکرد این سازمانهای خارج از ایران متاسفانه بدون انعطاف باقیمانده است و شعارهائی که برای همنوائی با ایرانیان بر زبان میرانند زمانیکه با موضوع ارائه راهکار و پیشنهاد روبرو میشود تبدیل به همان خواستهای انحصار طلبانه و تک بعدی نگری پیشین خود میشود.
دلیل بعدی به وجود آمدن این گسیختگی نوع نگرش به مقوله وحدت میباشد.
که موضوع بحث این مقاله میباشد.
بسیاری از فعالین سیاسی “وحدت” را در یافتن یک شخصیت سیاسی و یا گروه سیاسی که مورد اقبال عمومی واقع شود میدانند که بتواند اعتماد ملی را جلب کند و راه رسیدن ایران به دمکراسی را هموار سازد. اینها همگی به دنبال ساخت یک خمینی جدید و یا گروهی که نقش خمینی را بتواند بازی کند هستند. تا به مدد آن جبهه متحدی در مقابل حکومت دیکتاتوری به وجود آمده ایجاد کنند. و حول محور این گروه جدید نافرمانیهای مدنی و هماهنگ بین اقشار مردم ایجاد کنند تا حکومت به استعفا و یا تغییر اساسی در ساختار خود مجبور شود. غافل از اینکه مردم ایران از انقلابی که در سال ۵۷ کردند ناراضی نیستند بلکه از خمینی سازی خود پشیمان شده اند. نکته ای که سلطنت طلبان و جدائی طلبان و دول سلطه طلب مداخله جو به آن پی نبرده اند و تصور میکنند. ایرانیان از تلاشی که در سال ۵۷ برای رسیدن به آزادی و جمهوریت در سایه پرچم اسلام انجام داده اند پشیمان شده اند. ولی این تصوری نادرست از ایران کنونی و ایرانی کنونی است. واقعیت چهره دیگری دارد.
برای شناخت خواسته مردم بایستی سیر تحولات دوران اخیر در ایران را از نظر فرهنگی و سیاسی و اجتماعی بررسی کنیم. نسل جوان کنونی که از آرمانهای دوره انقلاب به دور هستند و انقلاب سال ۵۷ را یک اقدام جاهلانه میدانند را بررسی کرد. ریشه این افکار و اشتباهات اجتماعی و سیاسی مردم را در این دوره ۳۴ ساله تحلیل مناسب کرد تا به نتیجه لازم و صحیح دست یافت.
آمار ورودی و خروجی دانشگاههای کشور در سالهای اخیر سطح سواد ایرانیان موثر در سیاست کشور در ۱۰ ساله اخیر با ایرانیان انقلابی در سال ۵۷ قابل مقایسه نیست و نمیتواند باشد. میزان تحصیلات زنان ایرانی در سالهای کنونی در مقایسه با زمان شاه رشد غیر قابل باوری داشته است. و با توجه به اینکه نصفی از جامعه ایرانی را زنان آن تشکیل میدهد نقش آنها در تعیین خواسته های جدید سیاسی بارزتر و آشکارتر میشود. این تحولات اجتماعی به صورت عمیقی مانند یک انقلاب خاموش در بطن جامعه به وقوع پیوسته و نمیتواند در انتخاب اجتماعی ایرانیان نادیده گرفته شود.
از بعد فرهنگی نیز حضور ایرانیان در خارج از کشور و دسترسی آنها به ابزارهای آزاد فرهنگی سیاسی در اقصا نقاط دنیا حجم بزرگی از اندیشه و ایدئولوژی دمکراتیک و آزاد از هر بندی را وارد کشور کرده و میکند. از سوی دیگر تجهیزات جدید دنیای مدرن از قبیل ماهواره و اینترنت امکان سنجش و بینش مستقیم به سیستمهای سیاسی دیگر کشورها را برای تمامی ایرانیان به ارمغان آورده است. اکنون این دانش و توانمندی جدید در دست ایرانیان خود عاملی شده است که از تغییرات سریع و یکباره انقلابی توسط مردم جلوگیری میکند. و تا وقتی اعتماد کامل به نتیجه هر عملی برای مردم وجود نداشته باشد از انجام آن عمل خودداری میکنند.
در مورد فعالیتهای سیاسی نیز تمامی تلاشهای مسالمت آمیز مردم در ایجاد تغییرات مشروع و محدود برای رسیدن به بخشی از خواسته های مدنی ایرانیان به نتیجه نرسیده است. تجربه دوران زمامداری افراد مختلف در پست ریاست جمهوری و همچنین رهبری خمینی و خامنه ای در سالهای گذشته تاثیر افراد و قوانین را هرچه بیشتر برای مردم روشن کرده و آنها را به رشد سیاسی مناسبی رسانده است. ضمن اینکه این وضعیت از سوی دیگر باعث بدبین شدن ایرانیان به سیاستمداران و آزادیخواهان نیز گشته است. متاسفانه امروز ایرانی به یک سیاستمدار به چشم یک مزدور و یا فرصت طلب نگاه میکند که هر وقت به قدرت برسد امیال شیطانی خود را دنبال خواهد کرد و به فکر مردم نخواهد بود. همچنین عدم آشنا شدن ایران با سیستمهای حزبی و نهادهای سیاسی مردمی به خاطر ساختار دیکتاتوری و خود محوری حاکم و جلوگیری از فعالیت آزاد سیاسی آحاد مردم عاملی شده است که مردم ایران از شیوه مدیریت و نقش این نهادها در یک جامعه دمکراتیک غافل بمانند.
بررسی فوق در ابعاد مطرح شده گوشه کوچکی از واقعیت ایران کنونی است. اما بهترین گواه برای یافتن خواست مردم, بررسی اتفاقات مربوط به جنبش سبز و علت خاموش شدن این جنبش میباشد. هرچند مدافعان کوچ کرده این جنبش و رهبران آن همچنان ادعا میکنند که ما ایستاده ایم و جنبش ادامه دارد.
همچنانکه ایرانیان در سال ۷۶ با حمایت از خاتمی از انتصاب ناطق نوری توسط رهبری جلوگیری کردند تا هم نقش خود را برای تعیین سرنوشت کشور برای رهبر یادآوری کنند و هم سعی در احیاء کردن حقوق فراموش شده خویش در نزد حاکمیت داشته باشند. در سال ۸۸ نیز به پای صندوقهای رای رفتند و با خودکاری که در جیب خود به همراه برده بودند به نوعی فریاد میزدند که ما بیشماریم و نمیتوانید رای ما را نادیده بگیرید. این حرکت با آمادگی نیروهای امنیتی و تمامیت خواه دفتر رهبری نادیده گرفته شد و مردم به دفاع از رای خود به خیابانها ریختند و خواستار بها دادن به خواسته آنها و مشارکت آنها با این حداقل رای به یادگار مانده از انقلاب ۵۷ شدند. حرکتی که با قساوت توسط دیکتاتور سرکوب شد و با حمایت قاطع از این تقلب رئیس دولت در پست خود ابقاء گردید. اعتراضات و برخوردها ادامه یافت و دستگیری و سرکوب نیز به حیات خودادامه دادند. پس از آرام کردن و مدیریت اعتراضات توسط دیکتاتوری نوبت به رهبری جنبش که خواستار اعاده حق خود و احترام به آراء مردم شده بودند آقایان موسوی و کروبی رسید. در این زمان نیز موسوی با ارائه بیانیه خواستار “بازگشت بدون بدیل به قانون اساسی کشور” این حرکت سیاسی اشتباه که به علت نگاه سیاسی رهبران جنبش انجام شد نتیجه ای جز خاموش شدن چراغ جنبش سبز را در پی نداشت.
اتفاقات اخیر برای مردم ایران اصلاح ناپذیر بودن سیستم سیاسی فعلی را به علت تناقضات فاحش موجود در قانون اساسی به اثبات رسانده بود و حرکت سیاسی موسوی آبی بود بر آتش خواسته مردم که میخواستند از فرصت به وجود آمده برای از بین بردن آثار دیکتاتوری و احیاء حقوق خود استفاده کنند. لذا اگر موسوی به جای بازگشت به قانون اساسی ساخته خمینی به الزامی شدن ادامه اصلاحات با تغییر قانون اساسی و صلب اختیارات بی حد و حصر رهبری اشاره میکرد وضعیت به شکل دیگری رقم میخورد.
آری ایرانی کنونی هم اکنون بیش از هر زمان دیگری به لزوم خروج اصول مداخله جویانه طبقه روحانیت از قانون اساسی پی برده است و تا زمانیکه موفق به این اقدام نشود از پای نخواهد نشست.
آیا خمینی سازی و یا شاه سازی و یا جدائی طلبی میتواند راه حلی برای رسیدن به این خواسته باشد؟
دول سلطه طلب خارجی با حمایت علنی خود از سلطنت طلبان و تجزیه طلبان چه هدفی را دنبال میکنند؟
وظیفه اصلی اپوزیسیون بررسی راهکارهای پیش رو – تعیین خطوط قرمز برای اپوزیسیون – ایجاد کانالهای ارتباطی مستقیم با مردم داخل ایران – و ایجاد یک وحدت کامل حول محور برنامه ایی کاملا مدون و مشخص میباشد
در اینکه سیستم فعلی بایستی تغییر اساسی در ساختار نماید اکثریت مردم داخل کشور و خارج کشور هم عقیده هستند. بزرگترین تغییر نیز بایستی برای حذف اختیارات رهبر و یا شورای رهبری و دوره ای کردن حاکمیت سیاستمداران در ایران باشد. یعنی بازگرداندن حق تعیین سرنوشت به ایرانیان. اما همچنان که در سالهای گذشته دیده شده است این خواسته به تنهائی نمیتواند عامل وحدت بین مردم ناراضی ایران و اپوزیسیون شود.
با تحلیل فوق نقش اپوزیسیون و اقدامی که میتواند انجام دهد چیست؟
اما راهکار پیشنهادی
پیش از ارائه راهکار پیشنهادی خود لزوم بررسی دقیق تمامی ابعاد و نقد و گفتمان حول آن را ضروری میدانم از سوی دیگر این راهکار را نه به عنوان یک سیاستمدار و نه به عنوان یک فیلسوف و یا جامعه شناس که به عنوان یک شهروند ایرانی ارائه میکنم. کسی که اقدامات قبلی او پرده دیگری از چهره کثیف سیستم حکومت فعلی را کنار زده و عواقب دیکتاتوری را برای سیستم مدیریتی و بانکی کشور برای مردم نشان داده است.
خطوط قرمز پیشنهادی
حفظ تمامیت ارضی و تضمین جلوگیری از تجزیه طلبی خاک ایران.
عدم بازگشت سیستم سلطنتی و یا مذهبی به صورت مشروط یا غیر مشروط به سیستم سیاسی ایران.
جلوگیری از دخالت خارجی و گروههای تروریستی در امور سیاسی ایران.
جلوگیری از هرگونه خشونت و عملیات نظامی برای تغییر سیاسی در ایران.
ایجاد کانالهای ارتباطی مستقیم با مردم
یکپارچه سازی امکانات رسانه ای اپوزیسیون برای انتقال برنامه ها و خط مشیهای تعیین شده.
ایجاد شبکه های اجتماعی سیاسی در اینترنت با تامین امنیت ایرانیان داخل برای مشارکت سیاسی.
ایجاد یک خبرگزاری کاملا آزاد ایرانی با کانال ماهواره ای برای انتقال اخبار مهندسی نشده به مردم.
برنامه مدون برای ایجاد وحدت
ایجاد گروههای کاری تخصصی در زمینه های جامعه شناسی – اقتصاد – سیاست – امور بین الملل – حقوق بشر – حقوق قضائی – امور فرهنگی و …. برای تدوین برنامه ها.
تدوین پیش نویس قانون اساسی برای پیشنهاد به مردم ایران و استفاده از نظریات عامه مردم در تدوین این پیش نویس.
در خواست از حاکمیت فعلی ایران برای ایجاد تغییر در قانون اساسی و بها دادن به حقوق مردم.
استخراج و ارائه راهکارهای عملی برای تشکیل نهادهای مدنی اجتماعی در ایران.
نهایتا با پیشنهاد فوق نکته کلیدی و اصلی این پیشنهاد را تدوین پیش نویس قانون اساسی بر اساس خواسته های ایرانیان برای دسترسی به یک میثاق ملی و منشور اساسی به عنوان هدف تغییرات سیاسی و همصدا کردن اپوزیسیون برای حذف دیکتاتوری میدانم. ضمن اینکه خط مشی سیاسی مناسب برای سیستم حکومتی ایران را یک جمهوری لائیک میدانم و بر این عقیده ایمان دارم لازم به ذکر میدانم که ارائه پیش نویس واحد برای تمامی سلیقه های سیاسی موجود در خارج از ایران که محور وحدت باشد مشکل است و نهایتا این حرکت منجر به ارائه دو و یا سه متن پیش نویس قانون اساسی خواهد شد. که خود مباحث مربوط به اصول این قوانین و جلب حمایت مردم داخل ایران از این اصول زمینه لازم را برای انتخاب بهترین آنها از سوی ایرانیان فراهم میکند. و باعث ایجاد وحدت حول یک میثاق ملی خواهد شد