دکتر کاظم سامی وزیر بهداشت دولت مهندس بازرگان در سال ۱۳۱۴ در مشهد به دنیا آمد. از همان دوران کودکی و دبستان به دلیل هجوم نیروهای روس و مشکلات اقتصادی و اجتماعی که گریبان گیر قشر محروم جامعه بود مثل بسیاری از کودکان دیگر مجبور به کار کردن شد.
در اوایل دبیرستان تصمیم گرفت دست به کاری زند که شاید غصه سرآید بنابراین برای یافتن اسلام حقیقی و عدالت خواهی و جامعه آرمانی – نه آنچه که در کانون خانواده و به صرف مسلمان زاده شدن آموخته بود- به جستجو پرداخت و با بنیادها و مکتب های اسلامی آشنا شد و در نزد بسیاری از آنها تلمذ کرد و با پیوستن به کانون نشر حقایق اسلامی و آشنایی با جبهه ملی و تلاش برای ملی شدن صنعت نفت مبارزات ضد استبدادی خود را آغاز کرد. او با شرکت در کلاس های تفسیر قرآن و نهج البلاغه استاد محمد تقی شریعتی با رهیران تهران بازرگان و طالقانی همراه شد. در سال ۱۳۳۰ به حزب ایران پیوست اما پس از مدتی با جدایی از این حزب در اواخر بهمن ماه سال ۱۳۳۱ فعالیت خود را با دوستانش در جمعیت آزادى مردم ایران متمرکز ساخت.سامی بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فعالیت های سیاسی خود را ادامه داد و در جهت ائتلاف گروه ها ، احزاب و سازمان ها نقش به سزایی داشت و همیشه منافع ملی را بر منافع گروهی ترجیح می داد. یکی دیگر از کارهای سامی سازماندهی دانشجویان خارج از کشور بود. حتی زمانی که نهضت مقاومت ملی به مرور از بین رفت سامی با گردآوری بسیاری از جوانان و واداشتن آنها به مطالعه روحیه مبارزه را در آنها تقویت کرد. در سال ۳۸-۱۳۳۷ با وجود مشغله های سیاسی موفق به اخذ مدرک پزشکی و تخصص در رشته روانپزشکی از دانشگاه تهران می شود.در سال ۱۳۴۰ به چاپ نشریه ای با نام “پیکار اندیشه” پرداخت که با توقیف دومین شماره آن در چاپخانه خودش نیز توقیف شد. نوشته زیر بخشی از اندیشه های سامی در “پیکار اندیشه” است:
«نشریه«پیکار اندیشه»جلوهگاهى است که سخافت بطلان روشها و بینشهاى سفاک و شقى را از برج واقعیتها ارزیابى مىکند و کژاندیشیها و ناپاکیها را هر چند روشنتر و عمیقتر آشکار مىسازد…ما با وسعت بخشیدن به دامنه مبارزات فکرى براى ارواح یأس زده و ناامید درس عبرتى بودهایم و خواستهایم انسان باشیم و انسانیت را قدر بشناسیم…»
از سال ۱۳۴۱ فعالیت های پنهانی خود را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۲ با تاسیس جنبش انقلابی مردم ایران(جاما) بسیاری از جوانان حزب مردم ایران و برخی از فعالان جبهه ملی با هدف مبارزه و براندازی نظام سلطنتی به این جنبش پیوستند.در سال ۱۳۴۴ سامی به همراه عده ای دستگیر و به زندان افتاد بعد از رهایی از زندان به منظور اعتلای فرهنگی مردم مجله “تازه های روان پزشکی ” را منتشر کرد.
سامی تا انقلاب سال۵۷ دست از مبارزه برنداشت. با پیروزی انقلاب، سامی در کابینه مهندس بازرگان با عنوان وزیر بهداشت کار خود را آغاز کرد. دکتر سامی منشاء خدمات ارزنده ای بود: مسئولیت حدود ۳۰ واحد درمانی ، کاهش بوروکراسی ، حذف مخارج درمان افراد بی بضاعت و اعلام طرح «طب ملی» (به موجب این طرح هزینه دکتر، دارو و درمان همه ایرانیان از سوی دولت تأمین و تأسیس بیمارستان غیردولتی غیرقانونی می شد در مقدمه طرح مذکور آمده بود: « تندرستی و درمان رایگان حق مردم ایران است) از جمله خدمات دکتر سامی بود.
قبل از استعفای دولت بازرگان در ۱۴ آبان ۱۳۵۸ دکتر سامی چندین بار به دلیل نارسایی ها و کمبودها استعفای خود را تقدیم دولت موقت کرده بود که نهایتا قبل از ۱۴ آبان با استعفای او موافقت شد .او در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری کاندید شد و پس از آن به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شد. اما بعد از این دوره تا آخر عمر هیچ مسئولیت سیاسی را به عهده نگرفت و کار طبابت و خدمت به مردم را به هر کار سیاسی ترجیح داد.دکتر سامی در ۲ آذرماه ۱۳۶۷ در مطب خود با ضربات چاقو فردی ناشناس زخمی می شود و دو روز بعد با وجود تلاش های کادر پزشکی در روز ۴ آذرماه ۱۳۶۷ در گذشت. و در آرامگاه ابن بابویه کمی دورتر از دکتر حسین فاطمی به خاک سپرده شد.
دکتر سامی خیلی خوب می نوشت به نوشتهاى از او که درباره آزادى و تحمل عقاید دیگران است اشاره مىکنیم:
«انسانى که به آزادى، آزادى راستین انسان-نه آزادى تجارتى-مىاندیشد، انسانى است که در جامعهاى زندگى مىکند که قبلا در آن، انسان از بند نظام سرمایهدارى رها شده و نظام طبقاتى انسان را دو قطبى نکرده است و شرک طبقاتى، شرک نژادى و شرک تبارى بر انسان حاکم است.چنین انسانى تا آنجا به آزادى انسانى حرمت مىنهد که مخالف را و حتى دشمن فکرى خویش را به خاطر تقدس آزادى، تحمّل مىکند و او را از آزادى تجلى اندیشه خویش و انتخاب خویش با زور باز نمىدارد و به نام مقدسترین اصول، مقدسترین اصلى را که آزادى رشد انسان از طریق تنوع اندیشهها، تنوع انتخابها و آزادى خلق و آزادى تفکر و تحقیق و انتخاب است، با روشهاى دیکتاتورى پایمال نمىکند.در بحث آزادى اشاره به این نکته لازم است که تا زمانى که دیکتاتورى غالب است، احتمال اینکه عدالتى در جریان باشد، باورى فریبنده و خطرناک است.و هنگامیکه سرمایهدارى حاکم است ایمان به دموکراسى و آزادى انسان یک ساده لوحى است و اگر به تکامل نوعى انسان اعتقاد داریم، کمترین خدشه به آزادى فکرى آدمى و کمترین بىتابى در برابر تحمل تنوع اندیشهها و ابتکارها یک فاجعه است»
منبع : وبلاگ “کافه مشق”