بهنام چنگائی
نه تجربه ی شعورمند انسان و نه وجدان عدالتخواه تاریخ، هیچکدام اجازه نخواهد داد خون قربانیان مظلوم این دو نظام تمامیت خواه، فاسد و غارتگر پایمال شود! این یک توهم و امیدواری ساده لوحانه است که تصور رود گذشته ی سیاه و دستان خونین دو طیف از جنایاتکاران تاریخ معاصر ایران(خاندان پهلوی) و( ولایات خمینی و خامنه ای) بر علیه هستی مردم ایران، و خیل بیشمار در خاک خفتگان از یاد برود، نه ممکن نیست.
مگر می شود بدون روشنگری جامع از هویت آنان و دستگاه های مخوف کشتار(ساواک و ساواما) از این برهه ی دراز قلدری عبور کرد؟ مگر می شود بدون شناخت جریان های حامی داخلی و جهانی آنها و همینطور کشف عمیق از علل و انگیزه های جنونبار این دو ساختار عقب مانده و مصیبت زا دیکتاتوری را کنار نهاد؟ و بدون افشاگری و پرونده سازی دقیق و همه جانبه برای ثبت در تاریخ و چشم انداز موانع بدیل راه خویش، آینده و ساختاری مبتنی بر اراده ی اجتماعی را میسر ساخت؟ و تازه مگر ما می توانیم بدون تصفیه حساب روشن و مردمی آنان در پیشگاه یک (دادگاهِ علنی و عادلانه) برای هوشیاری آیندگان از این دو واقعه ی تلخ و هولناک، هشداری گران بها و ثمربخش برایشان بجا نگذاشت؟ نه ساده نیست، کوتاهی هرگز! و نباید از محاکمه و مکافات آنان گذشت کرد و وجدان آگاه هیچ کس هم نمی تواند قساوت این (دوره های وحشت) را بدست فراموشی بسپارد.
“کابوس آشفته”
شاید جار و جنجال شاهانه ی کنونی آقای پهلوی بهمین دلیل و از منشأ چنین خوشبینی هائی ست که ما این روزها شاهد اشکال حقیر آن هستیم، مصاحبه ها و تبلیغ و ترویج گسترده برای ایشان تحت عنوان(یگانه شخصیت وزین ایران) که توان (نجات میهن) را دارد! این ادعا در این روزها پیگیر بر طبل (مدیای راست ایرانی و غربی) با هیاهوهای روزافزون کوبیده می شود و چند تن انگشت شمار نیز با تائید غیر مستقیم، شرمآگین و هیجانزده از این کشف بزرگ با تعارفات رنگ و لعابدار دمکراتیک ـ عشیرتی، همگی در مسیری خیال انگیز با این (ناجی بزرگ) همگام شده اند تا با این اهرم و کارِ کارستانی خود برای ایران سلطنت دوباره یا بقول خود آقای پهلوی و بعضی از همفکران او، که می گویند: ما مدعی نه سلطنت! بلکه خواهان (پادشاهی پارلمانی)هستنیم، فضا سازی کنند تا این هدف و ابزاری که دعاوی اینان را در برابر بیداد و خفقان استبداد دینی علم شده بدست بلند کرده و مشروع سازند و رضا پهلوی متوهم سعی دارد بذر خجولانه ی چنان نگاه سلتنطی را امروز در آینده ی ایران کِشته و برای برداشت آتی خود فراهم کند. زهی به این خیال و کابوس آشفته!
“فرصت نجات از شیخ و شاه”
این شیوه ی فرصت طلبانه تحت هر نامی که باشد، یک جسارت غیر اخلاقی به تاریخِ ایران و رنجبردگان جهان است. پدر و پسری با بیش از نیم قرن فساد و زور دستگاه سلطنت! که در این بزنگاه نسل سوم پهلوی با ریا و پنهانکاری می خواهد از روی آن همه فجایع بسادگی بپرد و مادرشان با تحریف حقایق در فیلم(از تهران تا قاهره) سعی بر مظلومیت نمائی شوهر تبهکار و در نتیجه گمراهی حقیقت دارد! جسارت و ریاکاری این دو(مادر و پسر) ناشی از پلیدی یک نظام تک رو، استبدادی با بهانه ی ولایت خدا بر روی زمین است که ۳۴ سال صدمات، تناقضات و تصادمات بشدت خونین و ویرانگر و جبران ناپذیر به مردم ایران تحمیل کرده است. دوره ی بلندی که از رضا خان میرپنج تا به خامنه ای بین خواست حق نان، آزادی و اِعمال اراده ی مستقل مردم برسرنوشت شان تداوم یافته است سرگذشت تلخی که با این دو نظام شاهی و اسلامی بی آبرو تکوین یافته است.
این استعدادی گنگ و تنبل پهلوی ها در خور سرزنش است آنهم اینک و در بحبوحه احتمال فروریزی (هر آن) بساط ستم و نجات مردم ایران از دولت های خودرای(شیخی و شاهی) و حالا او این(کاریزمای) بی بدیل در این میان بخود حق می دهد با اینچنین افتضاحاتی بمراتب بیشتر از ( پدر و پدر بزرگش) که رژیم (جمهوری اسلامی) ببار نشانده، برای خود و(خاندان رو… پهلوی) آبرو نداشته کسب کند، و بسیار مسرور و محق هم خود رامی نمایاند و طبیعتن رسیدن به این جرات و دهن کجی به شعور امروزی، متاثر از این بلاهت تاریخی ایشان و همفکرانشان است و نه بیشتر! زیراکه: آقای رضا پهلوی (حالا) برگشته است به صدر تاریخ فرمان مشروطه و نجات تحول هستی نسل های در جامانده از ۶۱۰ سال پیش! و میل دارد که گذشته پدرانش را پشت سر نهاده و فراموش کند و می خواهد در این برهه از زمان (رویای تداوم پادشاهی) را بنام (پهلوی سوم) دوباره زنده کرده و از دل خاک امروز بخون نشسته از استبداد اسلامی به بیرون درآورد، شاید وی گود (فاضلاب اجدادی اش) را خالی دیده است که چنین بر سر آن بانگ فراخوان ملی برای تشکیل (شورای ملی ایران) سرداده است؟
در میانه ی میدان بی همآورد سیاسی کنونی میداندار ما ایشان و دعاوی ملی و میهنی شان شده است. کاری که از دوران مشروطه خواهی تاکنون ادامه داشته و سرآزادیخواهی را اینان در تمام دوران یا به دیوار زندان ها کوبیده و یا بربالای دار برده اند. خوابشان خوش! “طنز تلخ شعور تاریخ در همین است که به سخره چنین ساده انگاری هائی گرفته می شود” زیرا که ایشان دعاوی سلطنت خواهی دیروزی را در جامه ی پادشاهی پارلمانی امروز بزک کرده است! «ظاهرن اساس این اشتلم دون کیشوتی و ادعای فکاهی گونه را او از خوابردگی نیروهای مترقی دمکرات و چپ پراکنده رسمن دریافت کرده است»! زیرا که پهلوی بجای گشتن بدنبال سوراخ موش از ترس محاکمه و پاسخگوئی به جنایات دستگاه پدربزرگ، پدر و مادرش، همینک از شدت جنایات در جهنم اسلامی، او و هم کیشانش میدان خالی و سوخته ی انسانیت را برای جولان بی باج و خراج خود مناسب یافته اند.
ظاهرن شعور تاریخی ایرانیان از زمان صدور فرمان مشروطیت (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی) تا کنون بیازی چندش آوری گرفته شده است. ۳۴ سال از بهمن ۵۷ گذشته است، روزیکه خمینی وارد بهشت زهرا شد به شاه می گفت او قبرستان ها را آباد، ثروت ملی را چپاول و ایران را نابود کرده و …و اینک رضای پهلوی بخاطر نجات میهن بر علیه بیداد دستگاه دینی همان دعاوی خمینی را بخورد تاریخ امروز و مردم این عصر می دهد. دراماتیسم این قصه تکراری، در این خوابردگی ۱۰۶ ساله براستی ننگ آوراست! در یکی از بند های (فراخوان ملی)چنان بر تمامیت ارضی کوبیده شده است که در نگاه من بعنوان یک (خرم آبادی لر)تداعی خاطره تلخ اعدام سران لر برای حذف حق اعِمال اراده بر سرنوشت خویش دردانگیز بود که چگونه چنین مستبدانی توانستند(رهبران لر) را مثل آب خوردن اعدام و طوایف آنان را با چماق حفظ تمامیت کشور ناگزیر به کوچ و تبعید اجباری از زادگاه خود در دوره ی قلدری رضاخان کرده اند؟! همین امروز هم اگر اتحاد دواطلبانه ملیت ها بر پایه ی منشوری فدرالیستی با برابری حقوقی ملیت های زیر ستم ممکن نباشد، با این شیوه تمرکز زورکی قدرت برای حفظ تمامیت ایران، بی شک ملیت های ما فردائی بهتر از گذشته نخواهند داشت، «اتفاقن این ایده ی تمامیت خواهی ست که فردای ایران متحد را تهدید می کند و نه داشتن حق تعین سرنوشت ملت ها! و تحکماتی اینچنین درست در شرایطی چنین حساس بشکل بی معنی بر تمامیت ایران پتک جنون می زند، در حالیکه که برای بسیاری در ایران برابری و مساوات اقتصادی و حق و سهم مسلم زندگی برای اکثریت وجود خارجی، ابتدائی و بحد نیاز برای زندن ماندن وجود کافی ندارد! خلائی که در تمام دو دوره ی شاه و شیخ روزبروز بر فقر و تنگدستی عمومی و برفاصله ی طبقاتی پیگیر افزوده شده است. ببینید آیا در این فراخوان ملی «کلامی صریح برای زدودن فقر و چگونگی دستیابی به این نابرابری های غیر انسانی راه حلی ساده و ابتدانی داده شده و اصولن چرا این مهم از فراخوان مفقود و یا پنهان مانده است؟ برای انسان فقیر و ندار میهن و تمامیت آن چه عاید و تفاوتی دارد؟ زیرا او در همه حال فقیر می ماند و (فراخوان دهندگان ملی) با پوشش میهن، دمکراسی و پادشاهی پارلمانی بیشتر از گذشته نان مردم را با حامیان غربی شان غارت خواهند کرد.
جنایت جنایت را!
“اعدام سران لر در خرم آباد”با آغاز حکومت رضا شاه پهلوی, منبع ویکیپدیا
و درد ما از تمامیت خواهی آنان در همین تمرکز قدرت و تکیه بر ثروت و زبان بریدن ها و سربدارکردن های پوشیده و آشکار آنان، نظام اسلامی امروز و یا هر جریان اراده گرای تمامیت خواه آتی ست! کرد و آذری و بلوچ و عرب وغیر… اگر با این روش نابرابرهای سیاسی و اقتصادی، نخواهند ایرانی بمانند، پاسخ ما برایشان چیست، سرکوب؟ اتحاد تنها بر پایه ی (خواست داوطلبانه) محکم و استوار می ماند. همانگونه که در سطح حهان نمونه های برجسته ی زیادی (آمریکا تا آلمان و…) وجود دارد. به هررو اگر قدرت تسطیح نشود، بیگمان از درون آن استبداد و فساد سربر می دارد. من شخصن بشدت مخالف اعدام، انتقام و یا محاکمه ی پسر به جرم پدر و الاآخر…هستم، و حق مسلم هر کس می دانم که برای فردای کشورش سهمی شرافتمندانه برکول کشد. اگر رضا پهلوی با (*همراهان گمنام و با نام ها) می خواهد همراه با همگان در راه آینده بسوی اصلاح و تغیر مناسبات وحشیانه، گردنکش و دیوانه پرور سهیم شود، شروع درست و ابتدائی آن برای ایشان و مادرشان نقد روشن خاندان خود است و این برای ساختن فردای آزاد و آباد و برابر برای همه ی ما با هر (دیدی) که داریم، حیاتی ست.
بهنام چنگائی ـ ۲۰ مهرماه ۱۳۹۱
(گمنام گمنایان)*
*اشاره به گپ و گفت کورش راد با گمنام گمنامیان و همچنین تأئید خجولانه و یا زیرکانه اسماعیل نوری علا از نقش کاتالیزور رضا پهلوی که ایشان به پهلوی در مقاله اش با نام (سلطنت علیه پادشاهی) داده و ترسیم شده است!