چگونه ازکاه میشود کوه ساخت؟
اواخر مرداد ۱۳۹۱ خورشیدی متنی بین دو تشکیلات سیاسی کردستان ایران{حزب کومله!(انشعابی است از جریان کومهله) وحزبدمکراتکردستانایران (بخشی دیگر ازاین حزب بنام حزب دمکرات کردستان فعالیت میکند)} به امضارسید که بنا به گفته طرفین امضاءکننده حاوی هیچ نکته تازهای نبود، این متن حاوی خواستها و شعارهائی بود، که در برنامه سالهای سال این دو جریان وجود داشته است.
شاید این دو تشکیلات که هرکدام پارهای ازحزب اولیهاشان هستند، خواسته اند که سر پوشی بر گذشتهای دردناک بگذارند بدون اینکه دلایل و سبب های آن رویداد هارا روشن کنند.
زمانی یکی ازآن دو نفرامضاکننده، در رهبری تشکیلاتی بود که درتوهم رهبری پرلتاریا با پشت بستن به تئوری های!” منصورحکمت”[1] جایگاه خود درکردستان را یافتهبود، و طرف مقابل را نماینده تام وتمام بورژوازی میدید، وکردستان را هم، میدان به سرانجام رساندن”ضرورت تاریخی” نبرد پرلتاریا با بورژوازی میپنداشت!.
ودیگری درتوهم حزب یگانه” اساسنامهاش منبعث از تک حزبی شوروی بود” در کردستان لحظهای ازتحقیر آندگر کوتاهی نمیکرد و ازتکرار این جمله ابانداشت که آنها بایک قابلمه “دُلمه”سیر میشوند و عددی قابل شمارش نیستند و باید محوشان کرد! “اگر امروز نابودشان نکنیم فردا در کوچه پس کوچههای سنندج حریفشان نمیشویم”!.
مبارک است، که دیگر چنین نمیگویند و امید وارباشیم که سخنان مندرج در متن امضاشده نه بر مصلحت زمان وتاکتیک که بر مبنای درک دمکراسی و ضرورت تاریخ صورت گرفته باشد. وازین پس دلخوش داریم بهجرم دگراندیشی سرمان برباد نخواهدرفت.
وشاید بنا بر مصلحت زمان و تثبیت جایگاهشان در تداوم دیدارهای دیپلما تیک!، باراهنمائی علیرضا نوریزاده و ابتکاربرنارد هانری لوی(درفرانسه) ویا آلترناتیو سازیها با سازگاراها وشاهزاده سوپر دمکرات (دراستکهلم)و… .[2]این توافق صورت گرفته باشد.
مقدمه فوق آنچیزیاست که با مشاهده متن توافقنامه حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان انقلابی زحمتکشانکردستانایران” حزب کومهله”! بهنظرم رسیده بود. چند روز از بازتکثیر این متن در تارنماها و فیس بوک نگذشته بود، که ناگهان غوغائی بر پاشد، گفتارتلویزیونی ای مشمئزکننده در تلویزیون اندیشه شنیدهشد، نامه جعلی یا غیر جعلی[3] مشاور و رابط دیپلماتیک آقای مهتدی …و سرانجام، اطلاعیهای وتوماری از اسمهای آشنا و مدعی مروج دموکراسی عرصه تارنماها و فیس بوک را مزینکرد. پس ازآن تلویزیونها ورادیوهای پر بیننده وشنونده ای مثل بی.بی.سی و رادیو فرانسه بعنوان مسئلهای جدی بافراهم آوردن میزگردهائی این هنگامه را تکمیل کردند وازکاه، کوهی ساختهشد. درواقع آنچه که آرزو وهدف نامه جعلی یا واقعی نوریزاده بود( یعنی مطرح شدن این دو جریان سیاسی کردستان ) به واقعیت پیوست.
اما ازآنجا که قرار براین نیست که امور به مراد دل کسانیکه فیل هوا میکنند بگردد، متعاقب این برخوردها، فضا و عرصهای برای ابراز نظرات سیاسی در مورد مسئله ملی در ایران بوجود آمد. ازآنجا که نگارنده دراین چندساله صحبتها و نکتههائی در باره مسئله ملی گفته و نگاشتهاست، پس از فروکش التهاب بوجود آمده، برآن شد که نکاتی چند دررابطه با “بیانیه جمعی درمورد توافقنامه حزب کومهله وحزب دمکرات کردستان ایران” را قلمی کند.
از همان آغاز بیانیه هراس افکنیغریبی در باره کلمه بی محتوای “تجزیه” صورت گرفته است. کلمهای که همواره چماقی بودهاست در برابر اعتراض به ستم ملی. آیا هرگز ازخود پرسیدهاید که تجزیه از چه وبهچه منظوری؟ اگر تجزیه در معنای سیاسی آن نپذیرفتن دولت مرکزی است، در آن صورت میبینیم که تمام فراریان ازحاکمیت جمهوری اسلامی وپناهندگان به کشورهای دیگر راباید جزئی از تجزیه طلبان بحساب آورد!، درحالیکه دراین دوران پناهنده بودن درهرحال اگر ارزش آنچنان بالائی نباشد ارزش منفی هم نیست، دراینصورت چگونهاست به مردمانی باکثرتی بهمراتب بیشتراز پناهندگان که هنوز اسیر در چنبره حکومت اسلامی، و خواهان(توجهکنید خواهان نه عملا)نبودن تحت حاکمیت اسلامی هستند، اینچنین واویلا براه میافتد؟. از” تجزیه طلبی شما” این چنین بر میآید که اگر ملتی خواست دولت مستقلی جدا از دولت فعلی ایران تشکیل دهد، گویا زمین به آسمان میرود و زمین ترک بر میدارد و مردمان این کشور ازهم جدا میشوند! جلالخالق! آنهم دردنیای امروز که گسستن روابط انسانها دیگرغیر ممکن شدهاست. هیچ به خود زحمت این را دادهاید که فکرکنید درشرایط برابری حقوقی انسانها و خصلت جمعگرائی بشر، هیچ مرزی نمیتواند بازدارنده امتزاج انسانها باشد؟ ازسوسیالیسم نترسید ! هماکنون دیری است که سرمایهداری مرزهارا در نوردیده است. در شهر غزه، اسرائیل را میبینید که حتی با نصب دیوار بازهم قادر به منع ارتباط فلسطینیان با آنسوی دیوار نمی شود، در ایران اسلامی موردحمایت شما هم دهها کیلومتر از همین دیوارها با همین طرح و شکل و شمایل در مرزهای غربی کشور نصب کردهاند، ولی وای برشما و حکومتتان که دیگر چرخ تاریخ بر وفق مرادتان نمیگردد، پیوندی که میان انسانهای آزادیخواه و مبارز وجود دارد رودر روئی با جرثومه جهل و نادانی ومرگ حکومتی بنام جمهوری اسلامی است، نه محصور بودن در مرزهائی که نه من نه شما و نه نسلهای پیش ازما هیچ دخالتی درآن نداشتهاند. البته از شخص محترمی مثل حداقل یکی از امضاکنندگان بهقول رفیقشان فرخ نگهداربا افکار”خاک وخونی” در دفاع از حکومت مرکزی چنین واویلائی بعید بنظر نمی رسد[4] .
فاصله وجدائیای که وجود دارد مرزهای رسمی وجغرافیائی نیست، بلکه مرزهای غیر قابل روئیت آزادیخواهی و ارتجاع و استبداد است که هر روز پررنگترهم میشود، واین نشانهای ازبرآمدی ازرویش نهال آزادی خواهی و رهائی بشر از نکبت شوینیسم عظمتطلب است.
تودههای محروم و زحمتکش که اکثریت جمعیت چامعهرا تشکیل میدهند، نه برحکم مرزهای مورد دفاع ویا تبعیت از فلان حکومت مستبد، بلکه در صحنه کارو زندگی طاقتفرسای کارگاهها و کارخانه ها تمایل بههمبودی و مبارزه مشترک پیدا میکنند. ازبندرگاهها وگرگاههای شرکتنفت،تا کشتزارهای نیشکر هفتتپه،ازکارخانههای ایرانخودرو تا کارگاههاومزارع دشتهای گرگان ومازندران، درکورههای آجر پزی و فضای مهوع مرغداریها پیوند مییابند، درد مشترک را درک میکنند، و نیاز همبودیشان ناشی از نیاز مشترک به حرکت توامان برای حل مشکلات زندگی است . کارگران و زحمتکشان، جمعیتب انبوه بیکاران، تاحقوقبگیران کهاکثریت بسیار بالای جامعه هستند، هر روزاز قدرت خرید مایحتاج زندگیشان کم میشود. زندگی، سرنوشت و مبارزه تودههای محروم و ستمدیده در تقابل با حکومت دینی جهل وسرمایه حاکم، مرزنمیشناسد وجدائی پذیر نیست.
در آنجا کارگر بلوچ شادمان خواهد شد که هم خودش وهم برادر کُردش بتوانند نزد خانواده ونزدیکانشان زندگی ای درفراخور یک انسان داشته باشند ، اما ممکن است برای دوستان و هم طبقه (ببخشیدهم بیطبقهای )های پارسی گوی که درتهران و شهرهای بزرگ هستند، خوشایند نباشد، سیل بیکاران “اقوام ایران زمین”!بسوی مراکززیست وسرمایه گذاری کاهش یابد، چون ممکن است کلفت نوکرها و خدمتگزاران ونیروی کار ارزان را ازدست بدهند.
نمونه کوچکی ازعکسالعمل مردمان عادی آلوده به خودبزرگبینی های باستانی و مرزهای کنونی مقدس،را در رفتاری که با مردمان آنسوی مرزکه به اعتبار شاهنامه هم حساب کنید ایرانی ترند! میشود دید، مصیبت زدگان بدخشان وسمنگان وکابلستان، بهصرف اینکهاینسوی مرز مقدس! نیستند چگونه تحقیر میشوند، حتی” لینچشان”[5] میکنند چون ازآنسوی مرز مقدس آمدهاند!. وقتی شما بهاصطلاح فرهیختگان و درسخواندگان قوم، اینچنین نسبت به مرزهای مقدس حکومتتان برمیآشوبید، ازمردمان آلوده به تفکرات شما هم بیشتر ازاین نمیشود انتظار داشت. آیا بازهم جوابی برای این مرزمقدس دارید؟
حداقل شرایط برای زندگی شایسته انسان برقراری نظامی دمکراتیک است، وبدون حل مسئله ملی درایران صحبت کردن از دمکراسی بیشتر به شوخی شباهت خواهد داشت. اینچنین است که مبارزه برحق ملت کرد درایران هم جزء برجستهای ازاین مبارزهاست، که درجهت سرنگونی جمهوری اسلامی عملمیکند.
عجبا در متن امضاءشده، علیرغم امضای استادان و تحصیلکردگان صاحب تیتر وغیره کلمه “قوم” را به کرات نوشتهاند این سوال پیش میآید: مگر “ملت-nation” مجموعهای ازاقوام است؟ وکشورایران، مجموعهای از اقوام کهنهاست که با سریشم دولت مفخم پهلوی وسپس اسلامی بهم چسبیده و افتخار آفرین شدهاست؟ طبق بسیاری از نوشتهها وترجمه های همین امضاکنندگان، پدیده ملت، جدیداست و مربوط به پدیدار شدن سرمایه داری و ازبین رفتن مناسبات وارتباطات و ممیزی های کهنهاجتماعی مثل طایفه وقوم وغیره است. ولی چنین بنظر میرسد، یا “ملت” ایرانی که منظور نظربیانیهاست، “ملت” به مثابه”ناسیون” نیست و همان ممالک محروسه است!. ویا شما عمدی در بکار بردن این کلمهدارید. ازقراین امر بر میآیدکه عمدی درکار است، گویا ملت بالاتراست و قوم دررتبه پائین تری قراردارد،وشما پارسی گویان ملت هستید و مثلا کردها “قوم”!.
میگویند در شهری، مردی بر در کاروانسرائی، باربری را صدا میزند که آهای پدرسوخته بیا این بار دهمنی را ببر به کلبهای که بالای آن کوهاست، یک قران اجرت بهتو خواهم داد، مرد باربر درجواب گفت :آخر مردحسابی بهحرف شیرینت، به بار سبکت، به راه نزدیکت یا پول زیادت به چهدلیلی من این بار را ببرم؟ حالا حکایت ملت کُرداست با شما شوینیستهای خودبزرگبین، درجه دوممش میدانید، درفقر و ستم اقتصادی نگهش میدارید، با تبلیغات مستمرفرهنگی عظمتطلبانهتان درتلاش خلع هویتش هستید، تازه دوقورت و نیمتان هم باقی است. ازچه میترسید شما که میگوئید:
“مادها، که دولت درایرانزمین تشکیل دادند، ازهمین کردستان و آذربایجان برخاستند. در درازنای تاریخایران،تا پس از جنگ جهانی دوم(1324خورشیدی)هرگز جنبشی با مضمون جدائی طلبانهازسوی اقوام ایرانی دیده نشدهاست”
(بدون اغراق تاکنون جملهای پوچترازاین جمله در متنی جدی ندیدهام،اگر اهل مزاح بودم میگفتم خوب آنها که بلدند دولت در ایران زمین درست کنند بازهم درست خواهندکرد اشکالی دارد؟).
در عجبم که ایران زمینی که بهقول شما سدهها وصدها نسل آنهم در درازنای تاریخ! آنرا حفظ کردهاند، چه جای نگرانی است که با امضای دو حزب آنهم درحال بحران و انشقاق، برای رهائی از معضل تشکیلاتیشان سندی را امضا کردهاند به خطر افتد!؟. یا ایران زمین شما باکمال معذرت خیلی نازک نارجی است!؟ یا آن دو حزب خیلی قوی!هستند که ایرانزمینتان را به لرزه درآوردهاست؟. راستش را بخواهید، طرفین امضاکننده، نهآن قدرت را دارند و نه ادعائی که شما بهآنها میچسبانید درست است. درنتیجه این ایران زمین تخیلی شماست که گیر دارد!، شما هیچ ارتباط و سنخیتی بامردم ایران و توده مردمی که درکشورایران در برابر حکومت جهل ومرگ اسلامی قرار دارند،ندارید، شما دراوهامتان ساکن ایران زمینی واهی هستید که با یک امضا بهخطرمیافتد. شما از درازنای تاریخی سخن میگوئید گوئیا غزنویان نواده کورش بودهاند! که در دبیری کردن زبان پارسی نقش بسزائی داشتند. و سلجوقیان ازتبارخشایار شاه بودهاندکه زبان پارسی را از آسیای صغیر تاکرانههای سند گسترش دادهاند. ویا تیموریان از نواده بلافصل داریوش بزرگ بودهاند، که در هند زبان فارسی را زبان حکومتیشان قرار داده اند. و شاید دبیرانی که دردربار خلفای اسلام کتابت عربی میکردهاند و پارسیگوی بودند درآن زمانها با کتابت پارسی مخالفت میکردهاند ازانیران بودهاند!؟.
زبان فارسی، زبان هیچ قوم و طایفه و قبیلهای نبوده شاید از برکت این خصوصیت بوده که توانسته است اینچنین به زبان دبیری درعرصهای پهناور به جای زبان عربی بنشیند. اما متاسفانه استبداد کریه رضاشاه گرد زور وسرکوب براین زبان همهگیر نشاند. واندیشههای فاشیستی خاک وخونی و تمدن بزرگی سبب عکسالعمل بیمهری نسبت به این زبان شد. شوونیستهای عظمتطلب ایرانی آنچنان مینمایانند که گویا زبان پارسی ازآن آنان است!. و حتی سنتها و اعیاد مانده ازگذشته های دورساکنین فلات ایران تا آسیای مرکزی را ملک خود مینمایانند! و باایجاد این توهمات، کاری جز تولید ارزشهای کاذب ایران باستانی! وایجاد نفاق ملی، جز جدائی مردمان وملتهای گوناگون ثمر دیگری بهبار نمیاورند. ازاین منظر جدائی خواهان یا بهقول بیانیه نویسان “تجزیه طلبها”، را درمیان شوینیستهای عظمت طلب باید جستجوکرد که با بوجود آوردن خلسه شوینیستی کهمخدری مذهبی گونه است، روانگردان دیگری بر مخدرات تعصبات دینی میافزایند.
مشروطه و ثمرات آن را بهرخ چهکسانی میکشید؟ بزرگانی چون آخوندف، طالباف، حیدرخان، سلطانزاده وغیره فرزندان زمانهخود بودند، ودر تلاش ایجاد دولت -ملتی برآمدند که قانون برقرار بشود و مردمان محروم و اسیراستبداد پادشاهی شاید روی رهائی ببینند. شمارا چه قرابتی با میرزاچهانگیر خان صور اصرافیل هست؟ پیشگامان مشروطه مرتجعی مثل شیخ فضلالله نوری را به دارآویختند، اما شما به پا بوسی و کاسهلیسی شاگرد شیخ فضلالله، یعنی بزرگترین مستبد وجلاد تاریخ معاصر، روحالله خمینی رفتید. لطفا تاریخ را مخدوش نکنید آن بزرگان باشما امضاکنندگان بیانیه… هیچگونه قرابتی ندارند، آنها آزادیخواه بودند و شما اهم تلاشتان حفظ وتقویت استبداد موجوداست. آنها ازایران باستان سخن نمیگفتند، هرچند تاریخ سازی یکی ازپدیدههای ملت سازی است، اما متاسفانه افکارعتیقهشده پارسیان هند، در نبود جنبش اقتصادی اجتماعی فکری درآنزمان به اینکشورراه پیدا کرد. تک تک شما امضاکنندگان میدانید،اگر خود را بهکوچه علی چپ نزنید، ویا احساس خودبزرگبینی دریچه ادراکتان را نبسته باشد، میدانید که فقدان زمینه اقتصادی لازم برای رشد سرمایهداری و تحکیم بوجود آمدن دولت -ملتی که بر محور زبان پارسی و دولت موجودآن زمان، ممالک محروسه ایران(پرشیا) شکل گرفت درقالب حکومت بظاهر مدرن رضاشاهی متوقف شد و رضاخان اندک نیروئی که از انقلاب مشروطه مانده بود را در گورستان دیکتاتوری خود بهخاک سپرد، زمینه اقتصادی بورژوا ملاکی راه را بر گسترش سرمایهداری بست، ودراین روند است که شکلگیری دولت ملتی که درسال ۱۳۱۴ /۱۹۳۵ رسما بنام ایران رسمیت یافت، نتوانست به دولت ملتی واقعی(در برگیرنده کشور ایران) تبدیل شود و قسمت پارسیگوی آن بعنوان ملت ایران خودنمائی کردهاست وبر همین مبنا است که کلمات، پارس، فارس(بجزاستان فارس) پرشیا و هر آنچه نشانی از “ایر” دارد بجز ایرلند به “ایران” تبدیلش کردند وبهخوردمان دادند. پارس باستان تبدیل میشود به ایران باستان! و هزار خدعه ونیرنگ دیگر که هماکنون دچار عارضههای آن هستیم.
تاریخ دروغین باستانی را به مردهها بسپارید که اکنون زمان بهپا خاستن زندگان است. مشروعیت مبارزه آزادیخواهی را نمیتوان باتکیهبر گذشته گرفت، اگر مبارزهای هست(کههست)توان و مشروعیتش درموجودیت کنونیش برای ساختن آینده نهفتهاست.
یکی ازعوارض زیانبار ایرانیگری تاریخ یزدگردیاست، که آب تطهیر اسلامی برسرش ریخته و بنام تاریخ هجری شمسی بخوردمان دادند. با این ترفند آگاهانه یا ناآگاهانه، جوانان را از درک تاریخ محروم کردند جوان درسخوانده ایرانی تاریخ و وقایع ایران را جدا از تاریخ ووقایع جهان می بیند و از مقارنه و مقایسه ودر نتیجه نتیجهگیری درست تاریخی درمیماند، نمیتواند درک کند که کودتای رضاخان مقارن پایان جنگ اول جهانی است ومعادلات سیاسی آنزمان را بلا فاصله درپیش چشم بیاورد، ویا متوجهبشود که “حق تعیین سرنوشت ملل” پیشنهادی لنین که درمقابل نظرات مطروحه ویلسون قرار میگیرد مربوط به این دوران است. درمتن ویلسن دست استعمارگران بااگر واماهائی بازگذاشته میشود ومبنای حقوق بشر قرار میگیرد. جوان دبیرستانی نمیتواند انقلاب مشروطه(۱۳۲۴ قمری،۱۲۸۵خورشیدی) را در پسلرزه شکست روسیه ازژاپن۱۹۰۵ببیندو قرارداد های،۱۹۰۷،۱۹۱۵ و ۱۹۱۹که شانزدهسال تاریخ قبل از کودتای رضاشاه است(۱۲۹۹خورشیدی) را باشرایط قبل ودوران جنگ جهانی اول تصورکند و متوجه شود که اگر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷روی نمی داد دراجرای قرار دادهائی که ازآنها اسم برده شد، جغرافیای خاور میانه اینچنین نبود، نه ازکشوری بنام ایران اثری میبود ونه از ترکیه فعلی نشانی. خودتان قضاوت کنید آنوقت چه برسر این درازنای تاریخ وباستانی بودن! ایرانی که ۱۹۳۵ میلادی رسمیت یافتهاست، می آمد؟.
ازهمان سال ۱۳۵۷جلوههای ادامه انقلاب درکردستان جوانه میزد، ونشانی از شکلگیری و ادامه انقلابی بود که با سرنگونی شاه انتظارش میرفت، کهمتاسفانه بهدست مرتجعین اسلامسیاسی در سراسرایران متوقف شد. در نوروز ۱۳۵۸ شورای انقلاب مجبور شد به سنندج بیاید و انحلال کمیتههای اسلامی را امضاکند و به اداره شهر بدست شورای شهر صحه بگذارد (بنیصدر هم جزوامضاکنندگان بود) هرچند این حادثه مهم مدنی باعث شد که اسم شورای شهر به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران راه پیداکند و بعداز بیست سال آنرا بصورت سروپاشکسته بهجای شهرداری بهاجرا بگذارند، اما هرگز اسمی ازآن پروسه برزبان یا قلم نه حکومتیان ونه احزاب به اصطلاح ایرانی نیامد؟ در تابستان ۱۳۵۸چمران بهقصد لشکر کشی به مریوان رفت، مردم شهر مریوان به اعتراض شهر را تخلیه کردند وتنها یک شعار داشتند ، ماجنگ نمیخواهیم ولی تسلیم هم نمیشویم!. این حرکت عظیم و بدیع مدنی که در “درازنای تاریخ ایران” نمونه آنرا نمیشود یافت ،نادیده گرفتهشد، البتهاگر شوینیست های باصطلاح ایرانی!، کردستان را جزو ایران بهحساب بیاورند ، در پشتیبانی ازاین حرکت تاریخی مدنی غیر خشونتآمیزوتودهای، راهپیمائی های عظیم از شهرها ی دیگر کردستان بسوی مریوان صورتگرفت، اما متاسفانه این وقایع تاریخی درمقابل سد ارتجاع حکومت دینی، نابخردی احزابی چون توده واکثریت وعداوت کور شوینیسم ایرانی در پهنه ایران بازتاب نداشت، گوئی که این بخش جزو این کشور نیست!.
در پائیز ۱۳۵۸ دولت جمهوری اسلامی پذیرفت که با هیئت نمایندگی خلق کُرد مذاکره کند،هرچند که فقط یک جلسه وآنهم بی نتیجه تشکیل شد، اما خود این واقعه میتواند به معنای حقوقی پذیرش دوفاکتو موجودیت خلق کُرد درایران تلقی شود،آیا امضاکنندگان محترم ازاین برسمیت شناختن اطلاع داشتهاند؟ اگر امضاکنندگان بیانیهجمعی…از پذیرش موجودیت خلقکُرد ابا دارند، میبینید کهحکومت مورد پشتیبانیشان خود، این امر را پذیرفتهاست، اینان کاسه داغتراز آش هستند.
در اواخر آذرماه ۱۳۵۸ درحالیکه پیشمرگ(نیروی مسلح احزاب سیاسی) در شهر های کردستان حضورداشتند، در شهر سنندج پاسداراها درتیراندازی به عدهای جوان غیر مسلح مرتکب قتل پنج نفرشدند، این امر سبب درخواست اخراج پاسداران از شهر سنندج شد، بیش از۱۵ روز اعتصاب عمومی مردم شهر سنندج و تعویض دواستاندار بالاخره این حرکت اعتراضی عظیم تودهای منجر به اخراج(هرچند موقت)پاسداران از شهر سنندج شد. درآن زمان نشریات حکومتی و وابستگان آنها ازجمله حزب توده واکثریت، چشم براین حرکت بزرگ اعتراضی تودهای بسته بودند و اکنون باقیمانده های آنها دم از حرکت مدنی و غیر خشونتآمیز میزنند!.(به گمان نگارنده یکی از استاندارهای آن زمان جزو امضاکنندگان است، فرستادن این نوع استاداران که متولد کردستان بودند، خودنشان دهنده ساده اندیشی ویا بهتر بگویم ساده لوحی حکومت وقت از مسئله کردستان بود که اکنون هم در گفتار چه ملی مذهبیها وچه پاسدار-اطلاعاتی دیروز و اپوزیسیون امروز مثل اکبر گنجی بازتاب دارد.).
در بهار ۱۳۵۹ در حمله مجدد ارتش حکومت جمهوری اسلامی به سرکردگی بنیصدربهشهرسنندج، این شهربهتنهائی، یک ماه مقاومت کرد، هرگزنظیراین دفاع قهرمانانه را در”درازنای تاریخ ” مورد ادعای بیانیه… نمیتوان یافت. درسالهای ۵۹ و۶۰ ارتش اشغالگر جمهوریاسلامی اگر نگویم روستا به روستا ولی تمام شهرهای کردستان را با نبردهای خونین اشغال کرد، پس اگر نویسندگان توافقنامه، (درواقع دوستان اندکی نامهربان شما)بهسهوکلمه “رهائی بخش ” را بهعاریت گرفته وبکار برده باشند، شاید بدلیل انعکاس همین واقعیت است که ارتش جمهوری اسلامی ایران درکردستان بهمعنی واقع کلمه اشغالگر است، و زیبندهتراز کلمه”رهائی بخش” برای رهائی از اشغال نظامی وجودندارد.
قضاوت مشکل نیست که دراین میانه “تجزیهطلب” را پیداکنیم ، کدامیک؟، کسانی که در تداوم انقلاب راه میپیمودند یا آنهائی که باکتمان تداوم انقلاب بهدریوزگی ارتجاع واستبداد دینی رفتند؟.
دراین بیانیه از تاکتیک کهنهای برای نادیده گرفتن روند مبارزه درکردستان استفاده شده، شاید تاکتیک عمومی است که در هرجائی ممکن است بکار رود، وآن هم این استکهبرای نادیده گرفتن موجودیت مبارزه مردم، جناح یا جناحهائی را برجسته میکنند، و هرآنچه را درتوان دارند بکار میبرند که چنین بنمایانند که فقط این جناح یا جناحها میباشند که نماینده یا چهره مبارزه هستند. ممکن است با تائید باشد ویا مخالفت، مهم برجسته کردن است وعمدتا هم جناح یا جریانهائی را عمده میکنند که پنهان وآشکار سر وسّر سیاسی باآنها دارند.(تاکتیکی که در نامه جعلی یا واقعی بهآن اشارهشد).
در سالهای۱۳۵۷-۵۸- ۵۹هم همواره حکومت اسلامی فقط اسم از حزب دمکرات به میان میآورد، گوئی نه تنهاهیچ جریان سیاسی دیگری وجود ندارد، بلکه وانمود کنند که سرکوب درکردستان فقط دررابطه بامخالفت با یک حزب سیاسی است ونه مقابله بایک جنبش مردمی. درحالی که حزب دمکرات نیروی سیاسیای بود که وجود داشت ولی نه، تنها نیروبود، نه قدرتمندترین ونه نماینده کل جنبش. یاد آوری میکنم که این همان تاکتیکی است که میخواهد افکار عمومی را منحرف کند و متاسفانه پارهای اوقات هم موفق به جو سازی میشود و وقایع وحقایق را مخدوش و پنهان میکند.
نگاه گذرائی به موقعیت سیاسی پارهای از امضا کنندگان این بیانیه، کمک میکند که میزان تاثیر این بیانیه را درمیان مردم حدس بزنیم.
1- طیفی از تودهایها واکثریتی های پریروز، اصلاح طلب شده دیروز واپوزیسیون امروز. وشاید هم امروز تودهای.
2- اصلاح طلبان دیروز و اپوزیسیون امروز.
3-تعدادی بهاصطلاح منفرد ملی-مذهبی.
3- بازهم منفردین به اصطلاح جبهه ملی. میگویم به اصطلاح چون استفاده ازاین نام جز سوء استفاده از نام مصدق چیزدیگری نیست، جبهه ملی دوم(۱۳۳۸تا۱۳۴۱) رابهگونهای میشد پذیرفت، چون درزمان حیات خود مصدق بود. اما بعد ازآن جای هزار اگر و اما دارد.
4- حداقل بکنفر رنجبرانی قدیم، شاپور بختیاریشدهپسپریروز، دستبهدامانی رضاپهلوی دیروزو امروز بهاصطلاح “جبههملی”! شده.
5- واز همه شاخصتر فرمانده(مضحک)کل قوای آنزمان ابوالحسن بنیصدر…
.این طیف در مورد کردستان و سرنوشتش نظرنمیدهند بلکه حکم میدهند!. کسانی که رفتار سیاسیشان را قبلا نشان داده اند.
از تودهای واکثریتی ای که کاندید ووکیل مجلسشان خلخالی بود، موضعشان در مورد کردستان همواره درجهت حکومت اسلامی بوده وهست. بی گمان در کردستان کسانی که همکار حکومت هستند با ین امضاکنندگان هم عقیده هستند، ویا بطورکلی هم طبقه(بازهم ببخشید بی طبقه)ای های آنها هم در میان ملت کرداگرچه اندک ولی وجود دارند.
ملی مذهبی ها که درزمان قدرت دولتیشان(حکومت بازرگان) مسئول جنگ درکردستان هستند، قدرت اداره کشوریشان را هم نشاندادند، ننه من غریبم بازی اینکه قدرت نداشتند و خمینی نمیگذاشت اندکی از بار مسئولیتشان کم نمیکند.
لازم نیست که بهعملکرد فردی یا سازمانی امضاکنندگان پرداخته شود،گوشهای ازاین مطلب ازآنرو آوردهشد که نشان داده شود، مردم کردستان ومردم سایر بخشهای ایران چراباید گفته های اینان را جدی بگیرند؟
کسانی هم هستند، کهمنتظرند تغاری بشکند و ماستی بریزد و امضائی واسمشان درجائی منعکس شود.
واما در مورد کسانی هم که بگفته خودشان فقط امضایشان ازآن آنان است! و در پارهای روابط رودربایستی گیر کردهبودهاند ویا حتی گفته شدهاست که متن را ندیده امضاکردهاند، حکایتی از عبید زاکانی را تداعی میکند که: متعصب مردی شیعی، ازجائی میگذشت، نوشتهای دید که اسم ابوبکروعمروعثمان وعلی برآن نوشتهشده بود ازشدت تعصب تفی برنوشتهانداخت، آب دهان بر نام علی افتاد، مردک گفت علی جان تقصیر خودت است که با اینها نشستهای. غرض اینکه اگر پای مطلبی را که بوی عظمتطلبی وخودبزرگبینی می دهد را امضاکردهاند، متاسفانه عواقبش هم باکمال رودربایستی دامنشان را میگیرد.
درخاتمه نقل قولی از نوشته یکی از امضاکنندگان محترم(آقای سعید پیوندی) میآورم،بدون اینکه درتوافق یا تعارض محتوای آن باشم فقط منظور نشان دادن تعارض این نوشته با موضع سیاسی نویسنده است، که میتواند دلیل خوبی در بی اعتمادی مردم به این نوع ازاساتید باشد.
{“…اقوام و اقلیتهای ملی کهتوانسته باشند تاحدی هویت خود را حفظ کنند، درصورت تمایل شایسته برخورداری از یک کشورمستقل نیستند؟ آیا مبارزه مردم کبک، اریتره، تبت، سیک، کرس، کاتولون، ودیگر اقلیتهای ملی وقومی کمتراز یهودیان مشروع و برحق است؟ کدام منطق میتواند قوم و ملتی که با برخورداری از خصوصیات مشترک و آگاهی ووجدان جمعی خواهان حفظ هویت ملی وقومی خود ازطریق زندگی درشرایط برابر بادیگران ویا حق تشکیل یک کشور مستقل باشند را جدائیطلب، آشوبگرو برهم زننده وحدت ملی بشمارآورد؟(تاکید از من است)
ژانپلسارتر درمورد مسئله یهودیان تاکیدمیکردکه این مسئله بدین خاطر وجود دارد که خود آنها میخواهند(بهنقل ازpouvoirشماره 57،ص62) به زبانی روشنتراراده وخواست اقلیتهابرای تامین خواستهای خودشان عامل تعیین کننده در شناسائی و حقوق آنها بشمار میرود.اینکه چنین شناسائی بصورت همزیستی درکنار دیگران یا تاسیس یک کشور مستقل ویا حتی پیوسته به کشور مادر تامین شود، مسائلی هستند که به اوضاع و شرایط مربوط میگردند ….ص،ص63،64
………………………………………………………………………………………………………………………………
-مسئله دیگر ایناست که باید بدون ترس دائمی ازامکان جدائی این یا آن منطقه هویت همبودهای انسانی خودویژه واقلیت هارا بهرسمیت شناخت، بهآن احترام گذاشت. وبه حق مشروع مردم این مناطق تن درداد. باهمه اهمیتی که تمامیت ارضی ایران دارد،نباید این مسئله را بصورت امری مقدس وهدفی عالی وبالاتر از همه جلوهگرساخت. تنها درکشوری میتوان با تفاهم وصلح زیست که همه مردم خواهان زندگی درآن باشند. بزور کسی ر ا نمیتوان درچارچوب مرزهای کشور نگهداشت. آنچهاساسی ومهم است روانشناسی و اراده امروز مردم است، این مردم میتوانند امروز اشتباهکنند، تحت تاثیراین یا آن نیروی خارجی باشند، گول خورده باشند، اما برای دمکراتها راهی جز گردن نهادن بهاین خواست وجود ندارد. عدم پذیرش این واقعیت نتیجهای جز درگیری، کینه ونفرت وعدماعتماد وحتی خونریزی و جنگ نخواهد داشت. زبان نو وانسانی چپ دراین اندیشه اساسی نهفتهاست که هیچ امری مقدس تراز انسان وآزادی او وجود ندارد واین خود او و نه هیچکس دیگراست که سرنوشت همبودیهای انسانی را ازطریق مشارکت مستقیم رقم میزند}. “ص82 سعید پیوندی/دمکراسی، تمامیت ارضی ومسئلهاقلیتها درایران
(برگرفته از کتاب” برخی دیدگاها در باره مسئله ملی”؛ گردآورنده:محمدعلی حسینی؛نشر گردون/برلین/چاپ اول/1385)
احتیاج به توضیح نیست کهنشان داده شود، نوشته فوق کاملا با موضع بیانیه متفاوت است.
واما کلام آخر اینکه دراین دنیای وا نفسا که همه ارزشها باژگونه شدهاست، و همواره در پس ظاهر هر حرفی باید اندکی تامل کرد تا نکته پنهان را کشف کنی، اینچنین بنظر میرسد که تهیهکنندگان متن بیانیه… از کلماتی نظیر “حقتعیین سرنوشت” فدرالیسم وغیره که بهقول طرفین امضاکننده سالهاست گفتهاند وباز میگویند برآشفته نیستند، بلکه نکته تازه این است که در صدر متن مورد توافق دو حزب آمده است: “بدون سرنگونی جمهوریاسلامی، برقراری دموکراسی و احقاق حقوق ملتهای ایران بویژه ملت کرد، امکان پذیر نیست”. گمان میرود این جمله خط قرمزی است که تهیه کنندگان متن بیانیه…، عبورازآن را بر نمیتابند. خوانندگان را به نامه آقای بابک امیر خسروی به فرخ نگه دار ارجاع می دهم که آقای بابک امیرخسروی چگونه درغم کروبی و موسوی عزا گرفته است وطبیعی است که کس یا کسانی به صراحت پیوندشان را با بهاصطلاح جنبش سبز (البته اگر اثری ازآن مانده باشد) بگسلند آنچنان برخواهد آشفت.
بعدالتحریر: نوشته فوق را به دوستی نشان دادم به دونکته اشاره کرد بنا بر این بدون اینکه در متن تغییری بدهم چند سطر برنوشته میافزایم. اول اینکه گویا این همه در مورد ناسیونالیستهای ایرانی گفتهام ولی درمورد ناسیونالیستهای کرد چیزی نگفتهام. ودوم اینکه اشاره کرد یا پاراگرافی را که درمورد پارهای از امضاکنندگان نوشتهام حذف کنم ویا خودم را معرفی کنم، گفتم: من نویسنده این مطلبم، گفت مگر جایگاه تو چیست که به جایگاه کسان دیگر میپردازی؟ استدلالش درست بود وازآنجا که نمیخواستم آن بخش را بردارم دراین رابطه فهرست وار به چند نکته اشاره خواهم کرد.
1- به ناسیونالیستهای کرد هم پرداختهام چون “خود بزرگبینی” تنهامخصوص ناسیونالیستهای ایرانی نیست این خصوصیت تمام ناسیونالیستهای دنیاست وبه همین دلیل آن دو سازمان را دوستان نامهربان اینان توصیف کردهام چرا؟ چون آنان را هم چون اینان کسانی میشناسم که با روابط پنهانی مسابقه ویا رقابتی در”چلبیشدن” دارند. به اندازه کافی مطلب روشن است(البته ازنظر خودم) ونکته دیگر اینکه پارهای از افکار ناسیونالیستی در میان کردها عکسالعمل مستقیم شوینیسم عظمت طلب ایرانی است و در واقع یکی ازمشکلاتی که در مبارزه با افکار ناسیونالیستی در کردستان وجود داردهمین عظمت طلبی این نوع ایرانیان امضا کنندهاست. که آب تطهیر یا مجوزی برای ناسیونالیستهای کرد بدست میدهد، بنا براین برای مبارزه با افکار شوینیستی میبایست شدیدا به شوینیسم عظمتطلب حاکم پرداخت. واگر قرار باشد که راجع به مرض روانی “خاک و خون”مردم ایران سخن بگوئیم بخشی ازآن هم نصیب ناسیونالیستهای کرد خواهد شد، حزب دمکرات کردستان ایران رابطه خوبی با پان ایرانیستها داشت، نمیدانم حالاهم دارند یانه. جناب مهتدی هم در پاریس در جلسهایکه برنارد هانری لوی ترتیب داده بود، سرود ای ایران را زمزمه میکردند. امضاکنندگان متن بیانیه نگران نباشند! آنها هم مثل خودشان حرف و عملشان یکی نیست. نهبهآن اندازه کرد هستند که امضاء کنندگان تصور میکنند ونهبه آن اندازه قوی و پرنفوذ که لافشرا میزنند. ایرانی بودنشان(تر وخشکش را نمیدانم) هم که شرایط واوضاع جوی میداند.
2- واما درباهره خودم مشکل است، بتوانم ادعائی بکنم. ازهمان دوران جوانی هجده ساله بودم که وارد دانشگاه شدم و در بدو ورود به دانشجویان سازمان صنفی دانشگاه پیوستم، در مخالفت با ورود نیروی انتظامی به دانشگاه و شرکت در 16 آذر1341اولین بازداشت وزندان حکومت سلطنتی را تجربه کردهام، وبعد ازآن هم بارها (شش بار) بازداشت ومحکومیت داشتهام، وبالاخره در انقلاب 1357از زندان آزاد شدم و مجددا همراه رفقا کومهله ، آنچه ازدستم برآمدهاست کردهام. در اولین شورای شهرایران یعنی شورای شهر سنندج این افتخار را داشتم که جزو منتخبین شورای شهر باشم، در هیئت نمایندگی خلق کرد افتخار حضور داشتهام و مدتی نماینده کومهله در خارج ازکشوربودهام و پس از تاسیس “حزب کمونیست ایران” ازحزب کمونیستش کناره گرفتم و تاکنون هرآنچه درتوانم بودهاست، با هرآنکس دستی برآتش مبارزه ودلی برای تپیدن برای آزادی از قید استثمار انسانها داشتهاست، دست دوستیم درازبودهاست، وبرایم روشن است که رهائی مردم ایران نمیتواند خارج از یادآوری دوران سیاه سلطنت و نفی جمهوریاسلامی درتمامیت آن باشد، تا بتواند دمکراسی ای بیافریند که راه را برای رسیدن به دوران محو استثمار فرد ازفرد، ورشد شخصیت انسان فارغ ازحاکمیت سرمایه بگشاید.
یوسف اردلان
پاریس اول اکتبر 2012 دهم مهر1391
[1] حسین مراد بیگی در نوشتهای بنام”تاریخزنده” در اوصاف منصور حکمت میگوید: او بود که جایگاه کومهله را در کردستان نشان داد(نقل به معنی)
[2] – آقای مهتدی در سلسله مصاحبههائی بیان کرده است که: “احزاب باید در بارهکردارشان به مردم توضیح بدهند، اگر کوتاهیای باشد انتقاد را قبول کنند، به همین دلیل براین باوریم که بهشیوه دمکراتیک بیایند و به شیوه دمکراتیک بروند، اگرچه هزار کار انجام دادهباشد ویاخدمتگذار تودهها بوده باشند(کهکردهاندوبودهاند) دراین هیچ شکی نیست،ولی پس ازاینکه پیروزی بدست آمد، باید بهحرف تودهها گوش فرادهند، ودربرابر مردم مسئول باشند، شفا ف باشند وجوابگو وقابل تغییر، باید این چهار شرط را دارا باشند” بر گرفته از کتاب”پنج سال با عبدالله مهتدی” مصاحبهکننده سعید بهمنی کتاب بهزبان کردی چاپ 2010 ص223تاکیدها از نگارندهاست
[3] نامهای درتارنماها منتشر شد که گویا علیرضا نوریزاده به فروزنده گرداننده تلویزیون اندیشه نوشته که درآن به فروزنده سفارش کرده که بهتندی در مخالفت با متن امضاشده صحبت کند چون کردها آدمهای ،ساده، زودباور واحساساتی هستند در مخالفت با (تلویزیون اندیشه) و به پشتیبانی از آن دو حزب تحریک خواهند شد، و موضع آنها در کردستان محکم میشود. بلا فاصله نوریزاده نوشتن این نامه را تکذیب کرد.
[4] …ماازکشور ایران وتمامیت ارضی آن، مستقل ازاینکه دولت برسر کار دمکراتیک باشد یامستبد،دفاع خواهیم کرد. به همان گونه صدهها وصدهها نسل پیش ازما چنین کردن.- برگرفتهاز نامه بابک امیر خسروی به فرخ نگهدار. (امیدوارم که بعدها مثل نامه نوریزاده تکذیب نشود، ازاینکه صدها را صده نوشتهام متنی که بدستم رسیدهاست اینچنین بود) البته لحن صحبتهای آقای بابک امیر خسروی در پانل های بی.بی.سی و رادیو فرانسه صحت این تفکر را تائیید میکند.
[5] لینچ شیوه کشتار نژاد پرستان سفید پوست آمریکائی است که قربانی(سیاه پوست) را به صلیب میکشند و زنده زنده میسوزانند