iran 02

پیدایش دموکراسى در آتن برآیند همزمانى با شاههاى بزرگ پارسى هخامنشى و کنش اندیشه و فرهنگ ایرانى بوده است!

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

iran 02

iran 02الهام قاسمی

ایران سرزمین نخستین شهرمندیها همان “تمدن”هاى جهان است. نیاکان ما ایرانیان از هزاره ها پیش نه تنها یکجانشین و کشاورز و دامدار بوده اند که دارنده نخستین شهرها و نخستین “خط” جهان و از همه بالاتر پادشاه بوده اند, چرا که در سایه پادشاهى ست که هنر و فرهنگ به اوج شکوفایى میرسد. واژگانى چون “قوم” و “قبیله” بار منفى بیابانگردى دارد, آنچه که براى نمونه, درباره یهودیان و عربها میگنجد و این بر همه باستانشناسان و “تاریخ”دانان جهان روشن است…


با درود به هم میهنانم

چه سودى دارد که بنویسم از کجاى ایرانم, پیش از هر چیز, من یک ایرانیم.

چه سر شیر بلرزد چه پاها و دم, همه ایران و دل هر ایرانى اى لرزیده است.
در پى زمین لرزه آذربایجانمان براى گرفتن پیام از هم میهنان آذریم, ناچار شدم به فیس بوک روى بیاورم. میان هق هق گریه هایم به دلگرمى اى رسیدم و آن دیدن کوشش زیباى جوانهاى فیس بوک براى همدردى و همبستگى مردم کشورم هست. به داشتن چنین هم میهنانى به خود مى بالم.
اما اینگونه بود که شگفت زده با جهانى غم و افسوس, به واژگانى چون پان-ترکیسم و به ویژه نوشته هاى برخى, از روى خشم و براستى همان دشمنى با خودى پى بردم. چیزهایى را که خواندم, نمیتوانم باور کنم که در بیداریم بوده است, گرچه میدانم که در خواب هم نبوده, چون خواب را هم از من گرفته است …

این همه دشمنى با خودى, با سرزمینمان ریشه در این دارد که هنوز گرد چیزهایى که همه از آن آمده ایم و همه با هم داریمشان, “یعنى” کیستى, همان “هویت”مان یکى نشده ایم و پیشینه بلند بالاى خود را آنگونه که بایسته و شایسته است نمى شناسیم!

نخستین چیزى که باید بر همگان, چه ایرانیان, چه بیگانگان, روشن باشد, خود واژگانى چون “قوم” و “قبیله” است. جداى پارسى نبودنشان, سخن این است که اندیشه پنهان, پشت کاربرد این واژگان نه زیباست و شایسته پیشینه ایرانى, و نه به ویژه راستین و همان “حقیقى”.
ایران سرزمین نخستین شهرمندیها همان “تمدن”هاى جهان است. نیاکان ما ایرانیان از هزاره ها پیش نه تنها یکجانشین و کشاورز و دامدار بوده اند که دارنده نخستین شهرها و نخستین “خط” جهان و از همه بالاتر پادشاه بوده اند, چرا که در سایه پادشاهى ست که هنر و فرهنگ به اوج شکوفایى میرسد. واژگانى چون “قوم” و “قبیله” بار منفى بیابانگردى دارد, آنچه که براى نمونه, درباره یهودیان و عربها میگنجد و این بر همه باستانشناسان و “تاریخ”دانان جهان روشن است.
پس, از روى نا آگاهى, نگوییم “قوم” و “قبیله” کرد, بلوچ, به تازگى آذرى … با این روند چرا نگوییم “قوم” و “قبیله” تهرانى?! چنین اندیشه و واژگانى در واژه نامه روزمره هیچ کشور پیشرفته اى بکار برده نمیشود, آنهم در سال دو هزار و دوازده, آنهم با پیشینه چند هزاره ایران! نخست “قوم” و “قبیله” مینامندمان, سپس جنگ در میانمان بر پا میکنند … اما ایران که آفریقا نیست! چرا که بدبختانه هنوز بیننده جنگهاى “قبیله”اى آفریقایى هستیم!

امیدوارم پى برده باشید که روى سخن من چادرنشینان میهنم نیست که هنر دستیشان, ساز و آوازشان, زبانشان, آیین و نهادشان سرمایه فرهنگى هم “مادى”, هم مینوى تک تک ما ایرانیان است, و بهزیستى آنها از آرزوهاى من!

برویم سراغ جستار زبانهاى ایرانى که بزرگترین گنجینه فرهنگى ایرانیان در دید جهانیان است, اما هزار و یک افسوس که در درون, اینچنین مایه کشمکش ناآگاهان!

اینکه در بیش از دو هزار و پانسد (به جاى صد) سال پیش, پارسها با دوستى با ایلامیان و دست در دست مادها بزرگترین امپراتورى جهان را ساختند و بزرگى نام پارس به زبانها و “تاریخ” جهان راه پیدا کرد و ماندنى شد, بسیار ارزشمند است, چون پیام آور دوستى در جهان و نماد همبستگى ما ایرانیان است. اینکه نامشان روى استانى, روى شاخابمان همان “خلیج” پارسمان که هیچ, همه کشورمان تا سال هزار و نهسد و سى و چهار ترسایى بماند, نمودار سرمایه و کیستى هر ایرانى ست و یادآور این نخستین امپراتورى بزرگ جهان! کشور ترکیه امروزى تا دورترین آبخستهایش همان “جزیره”, تا سه زادمان همان “نسل” پیش از زمان امپراتورى پارس و در زمان آن, بخشى از ایران بزرگ بوده است! دید من به خود بالیدن از کشورگشایى نیاکانم نیست, آنچه زبانزد جهانیان است, این, روش و منش پارسها ست براى رسیدن به نیرومندى و در اوج نیرومندى. پایه بزرگترین و زیباترین اندیشه هاى داد همان “حق” آدمى, در زمینه هاى فلسفى, همبودین همان “اجتماعى”, شهرآورى همان “سیاسى” و پیوندهاى دیپلماسى میان کشورى همان “بین المللى”, نزد ایرانیان باستان و بیشتر در همین زمان هخامنشیان (هخا + منش = کسى که دوستدار اندیشه نیک است) ریخته شده است. در شگفتم که گوش “تاریخ” را با این که ‘دمکراسى در یونان باستان (که یونان باستان همان شهر آتن است) به دنیا آمده’ کر کرده ایم, اما تا کنون یک بار هم به این جستار, نپرداخته ایم که واژه ‘انجمن’, واژه پارسى کهن است و از اینجا مى آید که داریوش بزرگ هخامنشى با اینکه شاه شاهان بود, از ارتشش همان مردم همه پرسى مى کرده است و همین مایه شگفتى “تاریخ” نویسان یونان باستان بوده است. یا نمونه دیگر, بسى پیش از داریوش بزرگ هخامنشى, شهر همدان کنونى ست که پیشتر, اکباتان نام داشته و در آغاز : همگامتان = با همدیگر گام برداشتن, برابر با آنچه امروز پارلمان مانا همان “معنا” میدهد, که بدین روى ساخته شده بوده است. من ایرانى, با سربلندى, به جهان فریاد میزنم که پیدایش دموکراسى در آتن برآیند همزمانى با شاههاى بزرگ پارسى هخامنشى و کنش اندیشه و فرهنگ ایرانى بوده است! داریوش بزرگ هخامنشى نو آورنده همان “مخترع” “خط” میخى ست, پس این داد را دارد که زبانش را هم پارسى بنامد, چون که “خط”ش پارسى ست. گر چه بر همه زبانشناسان پارسى آشکار است که در نوشته هاى پارسى کهن, واژه هاى مادى بسیار است. براستى این کشمکش براى چیست? مگر این پیشامد که براى برخى این همه داستان ساز که هیچ, درد ساز است تنها ویژه نیاکان ما بوده است? کمى دیدمان را بازتر کنیم و به “تاریخ” کشورهاى دیگر نگاه کنیم. براى نمونه نام کشور فرانسه از ایل دو فرانس (ایل به ماناى آبخست) مى آید که تنها به پیرامون پاریس گفته مى شود و نام نخستین کسانى ست که پا به آنجا گذاشته اند (فرانکها که بیشتر مى بایست گفت فرانها), و این نام را به زبانشان و پول پیشینشان هم داده اند. نمونه دیگر, کشور هلند است که هم نام استانى ست و هم نام زبان این کشور. یا ژرمنها که نام خود را به کشورشان ژرمنى (آلمان کنونى) هم داده اند.

ما بیش از هشتاد گونه زبان ایرانى داریم, یکیش پارسى ست, یکى دیگرش آذرى تاتى, یکى دیگر کردى ست, دیگرى کرمانشاهى, بلوچى, لرى, گیلکى, مازندرانى, تالشى, … این زبانهاى ایرانى, فراتر از مرزهاى کنونى, همه ایران بزرگ را در بر میگیرد, مانند زبان استى در گرجستان, ….

بر همگان آشکار است که زبان پارسى کنونى, بیشتر آمیزشى ست از مادى, پارسى کهن, پارتى, پهلوى و با هزار و یک شوربختى, عربى. ما براى بازسازى زبان پارسى نیازمند همه زبانهاى ایران بزرگ, به ویژه زبانهاى کردى, بلوچى, گیلکى و … و همچنین شناخت اوستا هستیم. هر واژه پارسى, در دل, سخن از هزاره ها راز “تاریخ” و فرهنگ ایران زمین دارد.

فرانسه مرزهاى کنونش را با کشورگشاییهایش تا میان همین سده نوزدهم به دست آورده است. هر بخشى از این کشور نوساز (در سنجش با ایران ما) زبان و گویش خودش را دارد. اما در همه جاى فرانسه زبان “رسمى” فرانسوى به همگان آموزش داده میشود. بیشتر آنچه فرانسه در این یک سده و اندى بدست آورده, ازان ایتالیا بوده است, ما که, از هزاره ها پیش, از یک ریشه و پیشینه و فرهنگیم, و تازه, این مرز کنون را هم که نزدیک به تنها دو سده است که بیگانگان برایمان ساخته اند. با نامگذاریمان به “قوم” و “قبیله”, ایرانى از ایران جدا نمیشود! واژه ایران = ایر : بزرگوار/بزرگزاده + ان : نشان “جمع”, از زمان داریوش بزرگ هخامنشى در نوشته هایش بکار برده شده است و در نام اران شهر (همان ایران شهر), اراک, … هتا (به جاى حتى) عراق – ریخت انگلیسى آن : ایرک = ایر کوچک – هم دیده میشود. از این گذار شاید برایتان گیرا باشد که بدانید نام بغداد واژه اى پارسى ست – (بغ : بزرگ + داد : اینجا داد و ستد = مکان داد و ستد همان بازار) – که این ‘بغ’ به ماناى بزرگ, به آذرى همان ‘بک’/’بى’ است (نمونه اى از آمیزش زبانهاى ایرانى). یا اینکه نام کشور اکراین هم پارسى ست, ‘کراین’ از ‘کرانه’ مى آید, به ماناى کشورى که در مرز است.

فرهنگ ایرانى, فرهنگ یک “قوم” و “قبیله” نیست, که در اساس, فرهنگ “قوم” و “قبیله”اى نیست! براى بررسى از دید تیره شناسى میان مردم جهان, در هیچ زمانى از “تاریخ” آدمى, نمیتوان میان فرهنگها “خط” کشى کرد, چه رسد به میان مردم یک کشور, آنهم این کهن ترین کشور جهان! پارسها که یکباره از آسمان میان ایلامیان و مادها و پارتها نیفتاده اند! اندیشه هاى مزدایى نیز به یکباره در میان نیاکانمان پدید نیامده اند! که این فلسفه زیبا و جاویدان زرتشتى, ریشه در نخستین شهرمندیهاى ایرانى که از آن به نخستین شهرمندى جهان یاد میکنند (هر آیینه به سختى) به نام آراتا, همان شهرمندى جیرفت دارد. این دوگانگى خوبى در رویایى با بدى که ویژه اندیشه و دین ایران زمین ما ست را میگویم که در هنر جیرفت هم نمایان است. کاوشهاى باستانشناسى در کنار هلیل رود نشان میدهد که پادشاهى آراتایمان با پادشاهى ایلامیانمان پیوند دوستى, اما هر دو دشمنانى “مشترک” داشته اند. پشت این پیوند دوستى و یکى شدن, که با پادشاهان پارسیمان به اوج پایدارى مى رسد, همتایى اندیشه و همانندى فرهنگى ست. این زنجیر زیباى کیستى ایرانى, در شهر پارسا, همان تخت جمشید اینگونه به تندیس کشیده شده است : پارسها دست در دست مادها و دست بر شانه ایلامیان. که از این روست که شاهان پارسیمان بزرگ ماندند و شهر پارسا نماد جاودان همبستگى و یکپارچگى ما ایرانیان است از گذشته تا کنون! هیچ یک از “تاریخ”نویسان باستان هرگز نتوانستند مادها را از پارسها بازشناسند, پس بیش از دو هزار و پانسد سال, کم کم هفت هزار سال است که این به گفته دیگران “قوم” و “قبیله” ها, در هم آمیخته و یکى شده اند, همگى ایرانى شده ایم! نمونه ستودنى دیگر, در “تاریخ” زبانمان : واژه ‘پارس’ ,خود واژه اى ‘مادى’ و واژه ‘پارت’, خود واژه اى ‘پارسى’ ست. در کدام فرهنگ دیگر چنین زیباییهاى ستودنى اى هست? که این است رمز ناگسستنى بودن زنجیر فرهنگ ایرانى! بیش از دو هزار و پانسد سال, کم کم هفت هزار سال است که در برابر هر نیزه و شمشیر, هر توپ و تانک همچون خود شیر ایستاده ایم, دست در دست هم, در کنار هم, “تاریخ”ها و افسانه ها, پهلوانها و قهرمانها ساخته ایم. چرا بگویم پریوگ من همان “نقشه” ایران من, به مانند گربه میماند? براستى که نه, او خود شیر است! همان نشان پرچم همیشگیمان, برگرفته از نگار “سکه” شیر و خورشید زمان هخامنشیمان!

فرهنگ جاى جاى ایرانمان ریشه در فرهنگ چند هزاره ایرانى دارد و ازان یک “قوم” و “قبیله” ویژه نبوده و نیست! فرهنگ آذرى, فرهنگ کردى, فرهنگ لرى, فرهنگ بلوچى, فرهنگ کرمانى, فرهنگ خوزستانى, فرهنگ مازندرانى, فرهنگ گیلانى, … همه و همه ریشه در فرهنگ چند هزاره ایرانى دارند و از سرمایه هاى فرهنگى مینوى همه ما ایرانیان به شمار مى آیند. آشکار است که آذربایجان تنها براى آذریها نیست, یا کردستان تنها براى کردها, یا که خوزستان تنها براى خوزیها – به گفته داریوش بزرگ همان ‘هوج’یها و … که همه جاى ایران سراى همه ما ایرانیان است! پس درد دریاچه بیمار ارومیه مان, این بزرگترین دریاچه خاورمیانه و این هزار و یک آیینه افسوس, زمین لرزه آذربایجان “شرق”یمان, دردهاى تنها آذربایجان و آذریها نیستند, که دردهاى همه ایران هستند و همه ما ایرانیان, دردمند!

بیایید از هر دینى که باشیم یا که بى دین, پشتیبان هر گروه “سیاسى” اى که باشیم یا که نباشیم, در این جنگ با ناآگاهى و هم دروغ, شیر ایران را با شناخت پیشینه و فرهنگ و کیستى ایرانى پاینده تر از هر زمان کنیم. که پایندگى ایران در پیوستگى کیستى و خودشناسى هر ایرانى, با ارج نهادن و پاس داشتن داد هر هم میهن, نمودار میشود.

من این نوشتار را به همه هم میهنان داغدارم, تیم المپیک کشورمان و به ویژه بچه هاى میهن دوست فیس بوک پیشکش میکنم.

ا. ق.

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.