الهام قاسمی
به نام تو ایران که تنها تو مى مانى
ز هر دینى که باشم یا که بى دین
تویى ریشه ام سرمایه من پیشینه ام
اى پیرترین مادر جهان
مادر نخستین شهرمندیها
ز جیرفتت بگویم یا که شهر سوخته یا که شوشت
ز لرستانت بگویم یا که مارلیک و حسنلویت
یا ز شکوه شهر پارسایت
من که هیچ جهان به تو بدهکارست
اى مادر خط و هنر و اندیشه
اى سرزمین بزرگان
ایلامیان و مادها, پارسها و پارتها
تویى آموزگار جهان
با کوروش بزرگتر از شاهت
هنرت سرچشمه الهام
با داریوش بزرگ هخامنشیت
دینت زایش خرد
با زرتشت بزرگتر از پیامبرت
زبانت با بیش از هشتاد گونه
همه آمیزشى از مادى و پارسى و پارتى
به کردى بگویم یا که بلوچى
به استى بگویم یا که یغنبى
واى که این خود بزرگترین گنج هر زمانست
گر چه مرز کنونت را بیگانگان خواسته اند
ما که میدانیم
همه ز یک ریشه و پیشینه و فرهنگیم
اى مادر گل سرخ و پردیس
مى و نیشکر و زرپران
من که هیچ جهان به تو بدهکارست
ز دریاى کاسپینت تا شاخاب پارس با همه آبخستهایت
مى ستایم آن زیبایى اسب پارسى ات را
پلنگ و آهو و شاهین پارسى ات را
گر چه به نام بیگانگان رفته است
چگونه مى توانم به سوگ بیگناهان دلیرت ننشینم
چرا یادواره هلکاست تنها براى دیگران است
ز پیشامد ایرانشهرت بگویم یا که شهررى یا که ابیوردت
من که خود زمان خونین شهر زیسته ام
براستى چرا دوست داشتن تو میهنم, هم میهنم کار هر کسى نیست
که این است درمان این همه درد کهنه ام
شرمسار ز این همه بزرگواریت
که هنوز برایت کارى نکرده
مرا بزرگزاده همان ایرانى نام داده اى
تا پاى جان سربازدخت تو مى مانم ایران من
که ز توست کیستى و پیناس من
ا. ق
۲۷/۰۷/۱۲