حسن مکارمی
…مراد ما پیشنهاد چهارچوبی است تا در آن بتوانیم، اصول گفتوگویی را پایهریزی کنیم تا از راه آن شاید دستکم به درک سخن یکدیگر نزدیکتر شویم. بیگمان چهارچوب پیشنهادی ما تنها میتواند، نخستین سنگ از بنایی باشد که بهتدریج با یاری همگان به خانه گفتوگوی ما تبدیل خواهد شد…
از آخوندزاده آغاز کنیم، اگر چه میبایست از همان روز پیدایش اسلام به دنبال ” کدام اسلام” بود. اسلام دیر یا زود، رنگهای گوناگونی به خود گرفت . این رنگها ، گاه چند صباحی پاییدند و گاه زنده ماندند و چون هر زنده ای دستخوش دگرگونی شدند. از پیرامون خود متأثرشدند و برآن تأثیر گذاشتند. با سنتهای پیش از خود آغشته شدند و سنتهای نوین بر جای گذاشتند. با فرهنگهای پیش از خود ، با فرهنگهای همسایگان مبادله کردند و رگه های فرهنگی تازه ای ساختند.و اسلام میان دو افراط و تفریط زندگی کرد. گاه گفته شد که راه به الله به تعداد مخلوقات اوست۱ و گاه گفته آمد که ، جنگ هفتاد و دو ملت همه بهانه ای بیش نیست۲، گاه کوچکترین اختلاف در تفسیر و تعبیر دو روایت با خون ها نوشته شد، گاه تنها راه اسلام واقعی، توقف زمان و بازگشت به دوران پیامبربا همان شیوه زندگی، منش و روش او بشمار آمد. گاه اسلام با مکتب عشق به هم آمیخت ، چنان که حکم به نیستی بی عشقان داده شد
آتشست این بانگ نای و نیست باد۳
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
گاه منسوبان به اسلام از خود هرگونه اطاعت و قید به دستورات را بریدند، و گاه در پیروی لحظه ای دستورات وابسته به اسلام همه هستی خویش نهادند. گاه همه حق در فردی حلول کرد۴ و گاه حتی نام الله نه بر زبان میتوان برد و نه بر نوشته . در خلال همه این رنگها و رفت و آمد ها ، آموزشها، تفکرات، نوشتننی ها و خواندنیها ، با همه تنوع و رنگانگی آن طیفی از فرهنگ بوجود آمد، زندگی کرد و تا به امروز رسید که دست کم در چند ویژگی سهیم اند. پیامبر ، قران ، الله و روز آخر . بی گمان این محور “چهار گانه – یگانه” به دلیل همبستگی ، یگانگی آنها از هم جدایی ناپذیرند.هر عامل سه دیگر را به هم میچسباند. هیچکدام به تنهایی نمیتوانند حضور داشته باشند. پیامبر بدون کلام الله ، الله بدون پیامبری که کلام و صفات او را اعلام کند، و همه این عوامل بی رابطه میان مخلوق و دادرسی روز آخر تهی از اعتبار خواهند بود. به گونه ای معاد، حلقه اعتقاد را به دوبسته “بایدها” و “نباید ها ” پیوند میدهد. معاد اسلام را به جان انسان پیوند میزند و او را رام میکند و در سلم نگاه میدارد . . اگر چه باز شیفتگان عشق معاد را به معاد جسمانی و روحانی تعبیر کرده و در همین پایه اعتقادی نیز تفرقه ایجاد میکنند.
پرسش از کدام اسلام سخن میگوییم به قدمت خود اسلام است. مرزهای دال و مدلول در نهاد نماد پردازی است. از همان زمان که ساده ترین واژه چون آب ، در ذهن کودک، تشنگی ، در ذهن باغبان جوی آب، در ذهن دریا نورد، دریا و در ذهن پژوهشگر فرمو ل شیمیایی آن را تداعی میکند؛ این پرسش که از کدام آب سخن میگوییم ضروری است. با رفت آمد نسل ها ، با گسترش جهان فرهنگی و شناخت بیشتر انسان وپیرامونش، با افزایش محیط آرزوها و طرح های ما، پرسش هایی چون از کدام اسلام سخن میگوییم نیزبعد های تازه ای مییابند. نیاز ها تغییر میکنند ، دال های تازه ای آفریده میشوند، و در نتیجه آن حجم مدلول ها نیز گسترش می یابند. دال ها در فرهنگهای گوناگون ادغام می شوند. پیش از پیدایش آب نوشیدنی در لوله کشی های شهر ها ،دال آب ، مدلول آب درون لوله ها رابه ذهن نمی آورد.
قصد ما از طرح این پرسش در اینجا نه حمله است نه دفاع نه مقایسه است نه انتخاب نه نصیحت است و نه تنبیه . مراد ما پیشنهاد چهار چوبی است تا در آن بتوانیم ، اصول گفت و گویی را پایه ریزی کنیم تا از راه آن شاید دست کم به درک سخن یکدیگر نزدیکتر شویم. بی گمان چهار چوب پیشنهادی ما تنها میتواند، نخستین سنگ از بنایی باشد که بتدریج با یاری همگان به خانه گفتگوی ما تبدیل خواهد شد.
مراد ما این نیست که باز هم اسلام دیگری به بازار بیاوریم تا دگر اسلام ها را به زیرپرسش آوریم. در جهان آشفته امروز در عمل در جوامع بسیاری ، چنان پیچیدگی و فضایی حاکم است که حتی پرسش از کدام اسلام سخن میگوییم ، نمیتواند به گوش مردم برسد . امروزه در کدام رسانه جمعی در عربستان سعودی ، چین، ایران ، به راحتی و بدون درد سر این پرسش را میتوان به سخن آورد؟
در درازای چهارده سده، درپهنای بخش بزرگی از شمال آفریقا تا آسیای مرکزی، اروپای مرکزی، تا فراتر از اندونزی ، اسلام در ابعاد گوناگون رنگهای فراوانی به خود گرفته است. میتوان به راحتی و برای ادامه گفتار بر سر ابعاد زیر توافق کرد:
– بعد سنتی اسلام: آنچه به زندگی هر روزه مردم باز میگردد، حقوق مدنی و جزایی اجرایی در عمل، مراسم گوناگون ازدواج، طلاق، روابط داد و ستد، بنیا نهای روابط خانوادگی و اجتماعی ، عقاید و باورهای ادغام شده در زندگی هر روزه، چون تعبیر خواب ، نذر و نیاز،..
این سنتها ترکیبی هستند از آنچه در فرهنگ مردمان پیش از اسلام وجود داشته و سنتها و رفتار و گفتار ورفتار های آورده شده . در طی قرن ها با ادغام فرهنگ ها ، سنتها نوین گشته اند، با پیشرفت دانش و فن آوری خود را دگرگون کرده اند: چون هر موجود زنده در تنازع بقاء .
– اسلام در حوزه جامعه شناسی، انسان شناسی ( انترپولوژی) ، تاریخ فرهنگ، تاریخ ادیان، تاریخ اندیشه و سیر آن: بررسی و غور در اسلام با رنگهای گوناگون آن به روش های علمی شناخته شده ، بر اساس مدارک و دلائل موجود ، آنچنان که در حوزه های آکادمیک مرسوم است ،گفتگو پیرامون روش ها ، اسباب های پژوهش، نتیجه ها ، دعوت از صاحبان اندیشه در مکاتب و باورهای گوناگون اسلام به نقد و بررسی این نتایج ، را اسلام علمی بنامیم. اسلامی که در طولانی مدت میتواند، بسیاری از پیش داوری های مرسوم را تصحیح کند، با نمودن رنگهای گوناگون اسلام ، باورمندان را به مدارا دعوت میکند و در خشونت و اصرار بر یگانگی باورها تعدیل ایجاد میکند. چنین اسلامی در حوزه اهل فن است و نتایج کار آن بسیار طولانی است. ارزش والای چنین اسلامی در توزیع و توضیح و روشنگری است. به حوصله و زمان و مدارا نیازمند است. این پژوهش ها میتوانند تا حدودی نسبیت را در مرزهای اعتقادی وارد کنند. این پژوهش ها ذهن باورمندان رابا چرایی پدیده ها آشنا میسازد. مردم به سیر تکوین باورهای خود آشنا تر میگردند. در رابطه بین اسلامهای گوناگون ، واژه ها دقیق تر و روشن تر میگردند. ریشه یابی جای پافشاری را خواهد گرفت.
– دیگر اسلام فلسفی است ، که از همان ابتدا اندیشمندان حوزه جوامع اسلامی را به خود مشغول کرده است. اگر چه با مقاومت هایی روبرو شده است لیک تا به امروز در شکل های گوناگون حضور خود را حفظ کرده است. بوعلی سینا، تا فارابی، از ملا صدرا تا حاج ملا هادی سبزواری ، تلاش کرده اند تا چهار چوب اندیشه فلسفی که همان پرداختن به مبنای اندیشه و چگونگی آنست ، را حفظ کرده و به هر حال ضمن انتقال آموزش فلسفه یونان باستان ، از مبانی فلسفی شرق دور استفاده کنند. این فلسفه نیز با همه رنگارنگی خویش ، بیشتر در حوزه دانش است و پی یابی هرمنوتیکی آن، نهادن تاریخ گسترش این اندیشه در مجموعه شناخت فلسفی بشر، به گونه ای تلاش در یک دست سازی تاریخ سیر فلسفه انسانی ، مستقل از گرایش های مذهبی ، میتواند خدمت بزرگی به پیشبرد روشنگری گوناگونی اسلام باشد.
– بی گمان ، جریان عرفانی اسلام ، چون پدیده ای همراه با گسترش اسلام از همان ابتدای پیدایش اسلام ، حضور کاملا مستقلی در جهان اسلام دارد. این حضور گاه بعدی کاملا فلسفی به خود میگیرد، گاه به میان مردم رفته ، پاره ای از رفتار و کردار روزمره را تغییر میدهد. گاه تنها در بعد فرهنگی ، شعر و موسیقی و رقص را به خود میکشاند. به گمان ما عرفان اسلامی از کل پدیده عرفان و تجربه عرفانی که ریشه های آن از شمن ها ( جادوگران قبیله ای!) آغاز شده و به همراه تکامل فرهنگ آدمی به پیش آمده است ، جدا نیست. شکل های گوناگون تجربه و اندیشه عرفانی ، بیشتر به گونه ای پنهان و گاه نیز آشکار ، رابطه ای از نوع ویژه ای را میان بشر و” آنسوی” تعریف میکند که نمیتواند با تعبیر و تفسیر بنیانی اسلام همیشه همراهی داشته باشد. عرفان در بعد فلسفی و فرهنگی خود خدمات بسیاری به گسترش اندیشه کرده است. بعد اجتمایی آن در نوعی مدارای متقابل به حیات خود ادامه میدهد.
اندیشه عرفانی از زمانهای بسیار دور دست با فرهنگ آدمی عجین شده ، آن را همراهی کرده است و شاید به راحتی بتوان گفت که قدمت و حضور آن در فرهنگ آدمی از مذهب رسمی فراتر رفته و خود به عاملی در پیدایش مبنای مدارای فرهنگها در آمده است. عرفا با زندگی ، فرهنگ، شعر، موسیقی خویش جهان ما را پر بار تر ساخته اند.
– و در انتها اسلامی که به عنوان یک راه و روش به تجربه حکومت بر جامعه دست می یابد. سیر تکوین اسلام حکومتی ، در تاریخ جوامع گوناگون در این مختصر نمیگنجد. مراد ما در اینجا طرح پرسش بنیانی رابطه شهروند و حکومتگری ست که بر خود نام اسلام میگزارد. یا از نام اسلام در صلاحیت و اعتبار خویش سود میجوید. باری مشکل زندگی روزمره ، شهروندان چنین جوامعی با زمامداران نه مشکلی سنتی ا ست نه انسانشناسانه ،نه جامعه شناسانه ، نه تاریخی است و نه فلسفی یا عرفانی .
مشکل گفتگوی شهروند است و حکومتگر اسلامی . ما حتا در چگونگی به قدرت رسیدن حکومتگزار، یا مبنای حقوقی حقانیت اودر اینجا سخنی نداریم. اگر بپذیریم که اسلام سنتی به مردم متعلق است، و مردم اند که به تدریج و با گذر زمان و از راه سعی و خطا و مشاهده در درازای زمان خود و سنتهای خود را میسازند. بی گمان نقش ما جز احترام به این سنتها و احیانا ریشه یابی یا گوشزد نمیتواند باشد.
“اسلام شناختنی”: عرفانی، فلسفی را میتوان تا زمانی خارج از حوزه دسترسی حکومتگران اسلامی که با این پدیده ها سرسازگاری ندارند, قرار داد. میتوان در حوزه سانسور مستقیم و غیر مستقیم حکومتگران اسلامی در برابر این اندیشه که: “تنها اسلام اینان بر حق است و بقیه باطل” سکوت کرد، میتوان از تاریخ پیدایش اسلام نوع حکومتگزار سخن نگفت. میتوان به تناقضات تاریخی و علمی اسلام حکومتگزار اشاره نکرد . اما چگونه میتوان در حوزه شهروندی و حکومت ساکت ماند. و جان سخن نیز همین جاست. این پرسشی است که دیر یا زود باید پاسخی بیابد تا بتوان در محیطی فرهنگی با یکدیگر به گفتگو بنشینیم. پیش فرضها کدامند:
– زبان از هرگونه تمسخر و توهین و کوچک شماری آنچه به اسلام و سنتهای اسلامی و حکومتگران اسلامی مربوط میشود، باز داریم.
– حوزه های” اسلام شناختنی”: فلسفی ، تاریخی ، عرفانی، … را در اسلام حکومتگران وارد نسازیم.
– مبانی سنتی اسلام شهروندان را در طیف تنوع فرهنگها محترم بشماریم.
درعوض :
– به خود اجازه دهیم تا سیستم و فرضیه حکومتی ، حکومتگران اسلامی را به روش دقیق علمی با برهان و سند تاریخی نقد و بررسی کنیم.
– به خود اجازه دهیم ، قوانین مصوبه انسان ، چون قانون اساسی، قوانین تصویبی مجلس، مصوبات شورای انقلاب فرهنگی، مصوبات هیات دولت ، ….را به نقد بکشیم.
– به خود اجازه دهیم به احکام دادگاه هایی که به هر حال قاضی آنها ، انسان است به گونه ای حقوقی اعتراض کنیم.
– به خود اجازه دهیم سیاست های خارجی، سیستم حساب داری و مالی , برنامه های عمرانی،… و آنچه محصول سیستم اجرایی حکومتگران اسلام است نقد و بررسی کنیم، و نقاط قوت و نقصان آنها را گوشزد کنیم.
– به خود اجازه دهیم در گفتگوهای آشکار اربابان حکومتگزار اسلامی دخالت کرده آن ها را بشکافیم و ریشه های این اختلافات را گوشزد کنیم.
– به خود اجازه دهیم در دادگاه های موجود جهانی و یا مجازی ، به روشی انسانی به جرائم حکومتگزاران اسلامی چه در گذشته دور یا نزدیک ، چه در حکومت امروزین و چه خارج از آن رسیدگی کنیم.
– به خود اجازه دهیم تا از حریم حرمت دگر اندیشانی که تعبیری دیگر از اسلام حکومتگزاران دارند به هر گونه دفاع کنیم.
در ابتدای این نوشته به آخوندزاده متفکر نو اندیشی که در پیدایش مبانی انقلاب مشروطیت نقشی بسزا دشت اشاره کردم. به مکاتبات او با دگر روشن اندیشان صدر مشروطه مراجعه کنیم تا در یابیم که سخن پیرامون اسلام حکومتگزاران هم قدیمی است و هم دقیق و هم پیچده . به متن گفتگوهای مجلس اول صدر مشروطیت مراجعه کنیم که در آن تلاش نمایندگان مردم به گونه ای پیگیر، جدا سازی امر حکومت از مبانی اسلام بوده است.
در موقعیت بسیار پیچیده جهان و منطقه ، نمیتوان به یکباره و یک روزه ، چندین هدف راهبردی را با هم و یکجا دنبال کرد، نمیتوان هم حساب اسلام سنتی هزار و چهار صد ساله را رسید و هم اسلام ها را سره و ناسره کرد ، هم به ظلم طبقاتی پرداخت ، هم به فشار بر شهروندان با فرهنگ و اندیشه متفاوت پرداخت ، هم به اسباب انحراف حکومتگزاران اسلامی رسید. باید انتخاب کرد. بی گمان در فضایی انسانی و فرهنگی ، در محیطی که گفت و شنود حاکم باشد، در مقابل انتخاب آزاد نمایندگان مردم که در امر حکومت لیاقت و تبحر لازم و کافی را دارند ، بهترمیتوان به کار سر و سامان دادن به میهن عزیزمان بپردازیم. در محیط سازندگی و برازندگی ، ضمن احترام به مردم و سنتها ، بهتر میتوان به نقد و بررسی ریشه های سنتها رسید.
ترس و نگرانی از آنست که ادغام همه این اهداف راهبردی ، و پیگیری همه آنها ، بدون اولویت بخشیدن به آنها ، راه را برای مغلطه حکومتگزاران اسلامی و دستهای آشکار و پنهان آنها باز بگزارد. آیا وقت آن نرسیده است که در گفتار و رفتار خود منافع جمعی را بر آنچه خود حقیقت گویی میشماریم ارجحیت دهیم.
سپاسگزار خواهم بود اگر ، صاحبان اندیشه و قلم ، به هر نام و در هر مقا م به خودزحمت دهند و با نقد این پیشنهاد در ایجاد فضای گفتگوی ما یاری رسانند.
حسن مکارمی
پاریس، تابستان ۱۳۹۱
۱- جمله «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» در منابع حدیثی معتبر و معروف شیعه وجود ندارد ….، این جمله تنها از بعضی از حکما و عرفا نقل شده http://www.hawzah.net/
۲ – جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه .چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. حافظ
۳- مثنوی معنوی : مولانا جلال الدین بلخی
۴- شیخ محمد فریدالدین عطار نیشابوری در کتاب تذکرهالاولیاء خود درباره حسین منصور حلاج چنین نوشته است:
مرا عجب آمد از کسی که روا دارد که از درختی اناالله برآید و درخت در میان نه، چرا روا نباشد که از حسین اناالحق برآید و حسین در میان نه