بهمن زاهدی
چالشگری به مبارزهطلبی و هماوردطلبی گفته میشود که باید برای آن چارهاندیشی بشود. چالشگری لازمه گفتگوی سازنده میباشد تا دو طرف متقابل بتوانند نقاط ضعف و قدرت اندیشه خود را دریابند. در گفتگوهای سالم سیاسی طرفین مقابل با استدلاهای خود طرف مقابل را به چالش میکشند. زمانی این چالشگری سازنده میباشد که گفتگوکنندگان، بتوانند آگاهیهای کاملی از اندیشه خود برای شفافسازی عمومی ارایه دهند و نه اینکه در گفتگو شرکت نکنند و طرف مقابل را نفیکنند، چون اندیشه خود را ممتاز بر دیگری میدانند.
دموکراسی که همه خواهان آن میباشند، برای خود قوایدی دارد که پایبندگی به آن نشان از دموکراسیخواهی میدهند. تنها واژهای را طوطیوار ارایه دادن و به آن اعتقاد نداشتن نتیجهاش همان ناکجاآبادی میشود که در ایران در حال حاضر موجود است.
دو گزینه انتخاباتی ( پادشاهیپارلمانی و جمهوری ) که شکل نظام آینده کشور را به رای مردم میخواهد بگذارد، آنچنان طیف جمهوریخواه را برآشفته که برای اینکه مردم انتخاب خود را نکنند گزینه انتخاباتی پادشاهیپارلمانی و بطور کل حقانتخاب مردم را رد میکنند و میخواهند بجای مردم تصمیم بگیرند! این مسئله نشان از چه دارد؟ آزادیخواهی، دموکراسیخواهی یا دیکتاتوری جدیدی تحت لوای جمهوریخواهی! کدام کثرتگرایی در این خواست جمهوریخواهان دیده میشود؟ مفهوم «انتخابات آزاد» برای جمهوریخواهان ایران چگونه تعریف میشود، زمانیکه که به انتخاب مردم از هم اکنون نمیخواهند تن در دهند؟
طیف طرفدار پادشاهیپارلمانی خواست اولیهای دارد که شاید آن خواست موجب جبههگیری جمهوریخواهان ایران بر علیه گزینه پادشاهی شده است و آن خواست چیزی جز سرنگونی نظام جمهوریاسلامی نمیباشد. انتخاب دو گزینه بالا فقط در صورتی امکانپذیر است که جمهوریاسلامی در تمامیتش سرنگون شود. آنان که در این اندیشه هستند که، گفتمان پادشاهی و جمهوری گفتمانی برعلیه مبارزه و اتحاد نیروی دموکراسیخواه میباشد به این مسئله توجه نمیکنند که این دو گزینه عاملی برای شفافسازی «اجباری» در هر دو طیف جمهوریخواه و پادشاهیخواه شده است. گفتمانی که توان سازندگی و آگاهیدهی را دارد نباید از بین برد، بلکه باید گسترشاش داد. نتیجه این گفتمان همان پایهگذاری لیبرالدموکراسی آینده کشور میباشد که در آن سیستم هر اندیشهای با شفافیت بسوی مردم خواهد رفت و در انتخابات آزاد و مردمی این مردم هستند که درباره آینده خود و کشورشان تصمیم میگیرند، و نه چند روشنفکری که سیاستپیشهگی خود را در روشنفکری خود میخواهند پنهان بکنند! شفافیتی که در این گفتمان بوجود آمده، معرف خوبی برای مردم میتواند باشد. بدون وجود این گزینههای انتخاباتی آیا مردم میتوانستند اندیشههای نهفته در جمهوریخواهان و پادشاهیخواهان را دریابند؟ هدف ما نباید فقط سرنگونی جمهوریاسلامی به تنهایی باشد، برای بعد از سرنگونی جمهوریاسلامی هم باید برنامه ارایه داد. کدامین حزب را در جناح جمهوریخواه میشناسید که بالاترین ارزش را به ایران داده باشد؟ سازمان یا گروه سیاسی نامشخصی که نمیتواند و نتوانستهاند خود را سازماندهی حزبی دهند، میخواهند برای آینده کشور تصمیم بگیرند؟ برنامه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جمهوریخواهان در اتحادیههای ناپایدار نمیتواند سرمشقی برای آینده کشوری مانند ایران بشود.
محدودیت زمانی برای این گفتمان تا همان انتخاب نهایی مردم برای شکل نظام آینده میباشد. تا آن زمان باید کوشش شود تا این چالشگری متقابل بتواند بصورت آگاهیدهنده و نه بازدارنده ادامه یابد. لیبرالدموکراسی را برای اولین بار طیف پادشاهیخواه به گفتمان سیاسی کشور وارد کرد، همانگونه که احترام به حقوقبشر را هم اولین بار در جناع پادشاهیخواه مطرح شد و در دستور کار سیاسیشان نهادینه شد ( هنوز اکثر جمهوریخواهان اعلامیه جهانی حقوقبشر را قبول ندارند). جمهوریخواهان تاکنون نتوانستهاند اندیشه جدیدی را بغییر از ماندگاری جمهوریاسلامی در اکثریتشان و سکولاریزم را در اقلیتی دموکرات ولی با ضعفهای فراوان به مردم ارایه دهند. کینهورزی، پهلویستیزی، فرار از گذشته و روزمُردگی دستآوردهای میباشند که با آنان نمیتوان ایران را به دموکراسی رساند. تا زمان انتخاب شکل نظام آینده کشور این چالشگریهای متقابل سازنده هستند و میتوانند ضعفها و نقاط قوت اندیشهها را به داوری مردم برسانند. وجود این دو طیف سیاسی را باید ارج گذاشت. خوب و بد، زشت و زیبا را در مقابل هم قرار ندادهایم بلکه دو اندیشهای را مقابل هم قرار دادهایم تا آینهای روشن برای آینده کشورمان را به تصویر بکشیم.
اگر طیف جمهوریخواه نمیخواهد و یا توان گفتگو با طیف پادشاهیخواه را ندارد، اشکال از طیف پادشاهیخواه نیست، ضعف در جمهوریخواهی کسانی میباشد که به جمهوری هم اعتقادی ندارند و گرنه انتخابات همان تعیین «جمهور» مردم است که جمهوریخواهان با آن مخالفت میکنند و طیف پادشاهیخواه به آن تاکید میکند. دُم خروس در کدامین طیف سیاسی رنگینکمانی میکند؟ در این گفتمان سیاسی این طیف پادشاهیخواه ایران بوده است که بیشتر طیف جمهوریخواه مطلقگرا را به چالش کشانده است. هیچ چالشی از طرف جمهوریخواهان به طیف پادشاهیخواه وارد نشده است (بغییر از ترور شخصیت شاهزاده رضا پهلوی). فرار جمهوریخواهان از گفتگو با طیف پادشاهیخواه را باید در این جستجو کرد که جمهوریخواهان ایران سخن و اندیشهای از خود ندارند که بخواهند از آن دفاع کرده و یا ضعفی در اندیشه پادشاهیخواهان نمییابند که بتوانند آنان را نقد کنند.
زمانیکه جمهوریخواهان ایران بتوانند با طیف پادشاهیخواه ایران به گفتگو بنشینند آن سد کاذبی که بر علیه متحد شدن ایرانیان ساخته شده است در هم خواهد شکست و پتانسیل ذخیره شده در خود را برای رسیدن به دموکراسی در ایران را به مصرف خواهد رسانید. متحد شدن یعنی قبول کردن اندیشههای مخالف با اندیشه خود و یا به زبان سادهتر قبول داشتن موجودیت «دگراندیش» است که ما طرفداران پادشاهیپارلمانی حتا واژه آن را به زبان فارسی تقدیم کردهایم.
در بعد از گذر از جمهوریاسلامی و رای دادن مردم به شکل نظام آینده کشور باز هم گزینههای انتخاباتی دیگری به میان خواهند آمد که باید در فضای گفتمان سیاسی کشور به آنان پرداخته شود، مانند اقتصاد آزاد، اقتصاد دولتی و یا اقتصاد نیمه دولتی و آزاد. در آنجا هم طیفهای سیاسی مختلف حق دارند در رابطه به این گزینههای انتخاباتی شفافسازی کنند و یا اینکه میخواهند مانند امروز در گفتگو کردن با هم و رعایت «حق حاکمیت رای» از خود بیتفاوتی نشان دهند و به مردم بگویند: مرغ ما یک پا دارد.
در پایان به این نتیجه میرسیم که در هر بحره زمانی سیاسیون ایرانی گفتمانهای سیاسی حاکم بر جامعه را باید درک کنند و گسترش دهند تا مردم بتوانند آنچه را که میخواهند از روی آگاهیهای داده شده بسنجند و رای خود را به آن بدهند و نه از روی کهنهورزی و ستیزههای شخصی که به عموم مردم ربطی پیدا نمیکند. فرار از گفتگو و پیششرط گذاشتن بر آن غیر ممکن است. اگر امروز ما از پادشاهیخواهی خود گذر کنیم تا جمهوریخواهان بتوانند (این افتخار را به ما بدهند) که با ما به گفتگو بنشیند چه دستآوردی خواهیم داشت؟ اتحاد دیکتاتورهای خلقی، کمونیستی و اصلاحطلب جمهوریاسلامی برای ادامه حیات جمهوری اسلامی! مسئله تنها پادشاهیخواهی ما نیست، بلکه ما باید سرنگونیخواهی جمهوریاسلامی را هم به کناری بگذاریم تا آنان افتخار گفتگو به ما را بدهند؟ سوال من از کسانیکه خواستار این هستند که ما پادشاهیخواهی خود را به کناری بگذاریم این است: که چرا جمهوریخواهان نباید هیچگونه تحرکی از خود نشان دهند؟ آیا جمهوریخواهی برابر با دموکراسیخواهی میباشد؟ اگر بدینصورت است که ما در کشورمان دموکراسی داریم و خبر نداشتیم؟ به نظر من جمهوریخواهان ایران هیچگونه اکثریتی در جامعه ایران ندارند و کارنامه سیاسیشان بغییر از ترور، اعدام، کشتار ایراندوستان و حمایت بیدریغ از جمهوریاسلامی و بالاتر از همه ایرانستیزی آنان چیزی دیگری در خود ندارد که ما بخواهیم با آنان متحد شویم. ما باید به اصول اولیه خود مانند پادشاهیخواهی استوار بمانیم تا بتوانیم این چالشگریها را به داوری مردم برسانیم.
پهلوی دوستی
امروزه سعی بر این است که به طرفداران پادشاهی در ایران صفت «شاهالله»ی بدهند. من به همان صفت سُنتی، غیرمذهبی و سکولار «جاوید شاه»ی علاقه بیشتری دارم و برازندگی بیشتری در آن صفت برای خود میبینم (تکامل فکری مخالفان ما در پسترفت مذهبی شدنشان خلاصه میشود)، چون واقعیتگرانهترست و پادشاهان پهلوی در تاریخ ایران جاویدان شدهاند چه بخواهند و چه نخواهند! چه جمهوریاسلامی بماند و چه نابود شود! چه مردم در آینده به پادشاهی رای دهند و چه به جمهوری. (البته ما به آینده مینگریم ولی کسانیکه در گذشته زندگی میکنند هنوز نتوانستهاند درک درستی از پادشاهخواهی امروز ما برای فردای کشور بدست آورند)
تاریخ را سیاستمداران نمینویسند بلکه آنها ابزارهای برای نوشتن تاریخ هستند! پادشاهان پهلوی ابزارهای بودند که تاریخ ایران بوسیله آنان ورق خورده است. اگر ما به آنان احترام میگذاریم به همین علت است و نه فردپرستی که میخواهند به ما ببندند.
جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۱