امین موحدی
خانم الاهه بقراط سلسله مقالاتی در تعریف وتمجید ار آقای رضا پهلوی نگاشته و از ایشان با نام «شاهزاده رضا» یاد کردهاند. اینجا بحث آقای رضا پهلوی نیست، بلکه بحث بر سر این است که چگونه و چرا نویسندهای توانا و شناخته شده تمام انرژی خود را صرف تمجید از یک شخص میکند و در این راه با فرضهای درست و نادرست نتیجههای غلط میگیرد و تیترهای مدح گونه بر مقالههایش میگذارد.
قبل از پرداختن به دو مقاله اخیر خانم بقراط ذکر این نکته ضروری است که تعریف بد و بدون منطق از یک شخص میتواند بسیار مخربتر از هر تخریبی باشد و متاسفانه خانم بقراط در راه دفاع از آقای رضا پهلوی پای در این مسیر گذاشتهاند.
اولین مقاله ایشان مقالهی است تحت عنوان شاهزادهای که بیشتر چپ است تا راست.
وقتی این تیتر را دیدم فکر کردم ،نویسنده محترم میخواهند دلایلی را بر شمارند که با توجه به آن دلایل ثابت کنند شاهزاده رضا بیشتر افکار چپ دارد تا راست، اما هرچه در متن مقاله جستجو کردم نه تعریفی از چپ و راست ادعایی نویسنده یافتم و نه دلیلی که نشان دهد شاهزاده رضا، چپ است.
تنها قسمتی که صحبت از چپ و راست شده نظر آقای رضاپهلوی در مورد لزوم همکاری احزاب چپ و راست میباشد که در آن شاهزاده رضا ادعا میکنند در شش یا هفت درجه چپ قرار دارند. حال نمیدانم بر چه اساسی خانم الاهه بقراط که یک ژورنالیست هستند این ادعا را بدون ارائه دلیل از شاهزاده رضا! میپذیرند و تیتر مقاله میکنند؟
اینکه سیاستمداری بر اساس ملاحظات سیاسی ،ادعای چپ یا راست بودن میکند آیا میتواند دلیلی بر آن باشد که روزنامهنگاری همچون خانم بقراط با قاطعیت عنوان نماید که آری، شاهزاده، چپ است و آنرا تیتر مقاله خود نمایند؟
بر آقای رضا پهلوی نمیتوان ایراد گرفت که چرا و بر چه اساسی این ادعا را کرده است اما بحث در مورد اعتماد به چارچوبهای مورد قبول خانم بقراط است که بدون پرسش و طلب دلیل از مدعی، در بست ادعا را میپذیرد و آنرا تیتر مقاله خود میکند.
مقاله دوم ایشان که بیشتر مورد توجه است تحت عنوان ما قرون وسطای خود را پشت سر میگذاریم میباشد.
خانم بقراط ، گفتهای از «شاهزاده رضا» را بدین مضمون آوردهاند: «در ایران آینده نه به خدا و به قرآن و پدیدههای آسمانی و زمینی دیگر بلکه باید به قانون اساسی متضمن حقوق مردم سوگند خورد». گویا خانم بقراط مترصد دلیلی برای تعریف و تمجید از آقای رضا پهلوی هستند بدون آنکه به اصل قضیه بپردازند یا توجه کنند که حتی این تعریف میتواند به تخریب بیانجامد.
اینجا باید از خانم بقراط پرسید اگر سوگند خوردن به کتابهای آسمانی توسط سیاستمداران دلیل بر آن است که آن کشورها در دوران قرون وسطا زندگی میکنند پس به این شکل باید گفت که آمریکا یک کشور قرون وسطایی بهشمار میرود!
این تعریف «بد» خانم بقراط از «شاهزاده رضا» و تیتر کردن اشتباه ایشان نه تنها بر میزان محبوبیت وی نمیافزاید بلکه از محبوبیت وی در نزد مردم ایران خواهد کاست چرا که بیش از ۹۰ درصد مردم ایران مسلمان هستند .
از سوی دیگر، یک روزنامهنگار مسوول اشتباهات یک سیاستمدار نمیتواند باشد، لذا بافرض اینکه ایشان اشتباه کردهاند چرا خانم بقراط اشتباه ایشانرا تکرار میکنند؟
اگر سیاستمداری در محاسبات خود اشتباه کرد آیا روزنامهنگار این حق رادارد که در نقش وکیل مدافع و برای توجیه اشتباه وی،خود نیز همان اشتباه را تکرار کند؟
خانم الاهه بقراط با هر فرض درست و نادرست فقط یک کار میکنند آنهم تعریف از «شاهزاده رضا» و به زعم خود، آنرا خدمت به وی میدانند امادر واقع نه تنها هیچ خدمتی به ایشان نمیکنند بلکه با بر جسته کردن اشتباهات وی، بیشتر وی را تخریب میکنند و نه تنها ایشان را تخریب میکنند بلکه خود را نیز همچنین و زحمات سالیان گذشته خود و سوابق روزنامهنگاری خود را فدای «شاهنامه» نویسی مینمایند.
اما مهمترین نکته مقاله اخیر خانم بقراط جمله پارادوکسیکال وی به این مضمون است: «وقتی یک شاهزاده برآمده از سلسله “دیکتاتورهای مصلح” مفهوم عبور از قرون وسطای کشورمان را به صراحت چنین تعریف میکند که در ایران آینده نه به خدا و به قرآن و پدیدههای آسمانی و زمینی دیگر بلکه باید به قانون اساسی متضمن حقوق مردم سوگند خورد، انتظار میرود مدعیان روشنفکری و دمکراسی اگر چند گامی از او جلوتر نیستند، عقبتر از وی هم نباشند.»
باید از خانم بقراط پرسیددیکتاتور مصلح یعنی چه؟ مشخصات و مختصات این نوع دیکتاتور چیست؟ اولین دیکتاتور مصلح چه کسی بوده که شما دومی را سلسله دیکتاتورهای مصلحی مینامید که رضا پهلوی از میان آنها برخاسته است؟ یک دیکتاتور چگونه میتواند مصلح باشد؟ یعنی اینکه هم بکشد هم شکنجه کند و هم دلجویی نماید؟میشود لطفا بگویید نسبت آقای رضا پهلوی با دیکتاتورهای مصلح چیست که فرمودهاید ایشان برخاسته از سلسله دیکتاتورهای مصلح هستند؟
گویا خانم بقراط بدلیل ملاحظه آقای رضا پهلوی، پدر فقید ایشان را دیکتاتور ننامیدهاند و از طرف دیگر به خاطر نگرانی از افکار عمومی وی را به عنوان مصلح معرفی نکردهاند، لذا حد وسط را انتخاب کرده و کلمه «دیکتاتور مصلح» را ابداع فرمودهاند، یعنی چیزی مثل دیکتاتور مهربان!
برای همین است که اصرار داریم روزنامهنگار جماعت باید مستقل باشند و مستقل باقی بمانند چون در غیر اینصورت مجبور خواهند بود اینچنین سرشار از تضاد باشند و هر روز سفارش ساخت واژهای جدید بگیرند!
یک روزنامه نگار وقتی استقلال اش را از دست می دهد به همراه آن شجاعت و سپس صداقت اش را نیز از دست خواهد دادو تبدیل به تدارکاتچی روزانه و در خوشبینانهترین حالت تبدیل به “کاتب مخصوص” میشود ، شبیه کاتبین همان قرون وسطایی که خانم بقراط نسبت به آن اعلام انزجار مینمایند!
پیشنهاد میکنم خانم بقراط برای عبور از «قرون وسطا»، به جای «ما» بنویسند: من قرون وسطا را پشت سر میگذارم.
با تمام احترامی که نسبت به خانم بقراط قائل هستم اما مجبورم بدون پرده با ایشان سخن بگویم و اینگونه سخن گفتن بدون پرده با ایشان نه از روی بیاحترامی و دشمنی بلکه از روی احترام و دوستی بوده و علاقمند هستم که خانم بقراط به عنوان یک روزنامهنگار برجسته دوباره به جایگاه اصلی و ارزشمند خود باز گردند.