مجید محمدی (جامعهشناس)
کسانی که منتظر وقوع انقلاب در ایران و براندازی جمهوری اسلامی هستند بعضا بدین نکته توجه ندارند که حکومت جمهوری اسلامی ۳۳ سال در حال براندازی تدریجی خود بوده است. شهروندان ایرانی نیز در این سی و سه سال دارند به تدریج پایهها و بنیادهای حکومت را از درون ویران می کنند. هیچ ضرورتی ندارد که همهی انقلابها خشونت آمیز و خونین باشند و علائم آن را همه در عرصهی خیابان ببینند. انقلابها و براندازیها می توانند زیر پوستی و آرام باشند: نخست به گروههایی اندک محدود باشند و به تدریج بخشهای بزرگ تری را در برگیرند.
در نهایت نیز نظامهای از درون ویران شده با یک تظاهرات چند ده هزار نفری مستمر (مثل آنچه در میدان تحریر قاهره روی داد یا انقلابهای مخملی اروپای شرقی) یا حملهی خارجی (مثل رژیم بعثی عراق یا دیکتاتوری قذافی در لیبی) فرو می پاشند.
مبانی نظری و رفتاری کاست حاکم و گفتمانهایی که رژیم جمهوری اسلامی بر اساس آنها شکل گرفت سالهاست که در حال اضمحلال هستند و از درون می پوسند. این رژیم هر روز ریزش داشته و ناراضی می تراشیده و حذف می کرده است و تنها با اتکا به دستگاه انحصاری تبلیغاتی، حزب پادگانی و درآمد نفتی سرپاست. آنچه موجب شکل گیری جمهوری اسلامی شد امروز تنها یکی از دهها گفتمان و مجموعه بنیادهای فکری و عقیدتی و رفتاری در جامعهی ایران و از ضعیف ترین آنهاست و یک اقلیت ده تا پانزده درصدی را به همراه دارد.
در سه دههی گذشته هشت انقلاب آرام و بدون خشونت در ایران در جریان بوده است که دیر یا زود به جمهوری اسلامی به عنوان رژیمی با باورها، نگرشها و تکیه گاههای اجتماعی ویژه پایان خواهد داد. این انقلابهای زیر پوستی از روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در واکنش به تیرباران بدون محاکمهی مقامات رژیم سابق و روش و محتوای تصمیم گیریها در جمهوری اسلامی آغاز شده و به اقشار مختلف بسط یافتهاند. اگر روزی این رژیم با حملهی خارجی ساقط شود (با احتمال بسیار اندک) نیروهای خارجی اولا در حضیض ضعف حکومت چنین کاری را انجام خواهند داد و ثانیا تنها تیر خلاص را شلیک خواهند کرد. خود رژیم قبلا پایههای خود را برانداخته است.
انقلاب فرهنگی
فرهنگ غیر رسمی با پوشش همگانی (حتی شامل آن ده تا پانزده درصد در خانههایشان) دارد به تدریج جای فرهنگ رسمی را می گیرد. فرهنگ رسمی جذابیت خود را در سه دهه حکومت دینی از دست داده و ظرفیت تولید و جذب آن به شدت آسیب دیده است. به عنوان نمونه مقامات شهر مشهد همواره با برگزاری کنسرت موسیقی در این شهر مخالفت کردهاند اما همین شهر که ادعا می شود شهری مذهبی است “پایگاه اول موسیقی رپ کشور” است. (سالار مرتضوی، سرپرست گروه موسیقی بامداد مشهد، مهر، ۷ مرداد ۱۳۹۰)
در حوزهی سینما نیز علی رغم تلاش برای اختصاص بودجه به خودیها، تعداد آثاری که بتواند ایدئولوژی رسمی را وانمایی کند و مورد توجه قرار گیرد و مقامات را نیز راضی کند در یک دههی اخیر (از میان حدود ۷۰۰ فیلم) به انگشتان یک دست نمی رسند. آثار خودی ترین کارگردانها (سعید سهیلی و محمد حسین فرحبخش) از اکران نوروزی پایین کشیده می شوند. اثری در چارچوب فرهنگ رسمی در حوزههای ادبی و هنری نیست که بتواند بدون کمک بخش دولتی تولید شده و هزینههایش را تامین کند. دولت خود کتاب و نشریه تولید می کند و خود همانها را می خرد و در کتابخانهها (برای نخواندن) انبار می کند. این انقلاب فرهنگی هیچ نیازی به اخراج اساتید و دانشجویان ندارد و از بالا هم انجام نمی شود.
انقلاب در روابط صمیمی/جنسی
اکثر جوانان امروز ایران برای روابط صمیمی دیگر غریزههای خود را سرکوب نمی کنند. آنها همچنین برای ارضای غریزههای جنسی خود کمتر ازدواج می کنند و آنها که ازدواج می کنند دیرتر بچه دار می شوند و فرزندان کمتری می خواهند. بنا به نتایج اولیهی سرشماری سال ۱۳۹۰، متوسط نرخ رشد جمعیت در سال ۹۰ معادل ۱.۳ درصد بوده است در حالی که این رقم در سرشماری سال ۸۵ معادل ۱.۶ درصد بوده است.
بعد (متوسط تعداد اعضا خانوار ایرانی) بر اساس سرشماری ۹۰ معادل ۳.۶ نفر بوده است در حالی که بعد خانوار بر اساس سرشماری سال ۸۵ معادل چهار نفر و در سرشماری سال ۷۵ معادل ۴.۴ نفر بوده است. (رئیس مرکز آمار ایران، مهر، ۲۸ آذر ۱۳۹۰) کاهش جمعیت به کاهش بی سابقهی تعداد دانش آموزان از حدود هجده میلیون در اوایل دههی هشتاد به ۱۲میلیون و ۳۰۰ هزار دانشآموز (و ۹۲۰ هزار فرهنگی رسمی و پیمانی در کشور، وزیر آموزش و پرورش، ایسنا، ۱۱ دی ۱۳۹۰) در سال ۱۳۹۰ انجامیده است. بسیاری از شهروندان ایرانی علی رغم تاکید مقامات بر تولید مثل بیشتر و برخی سیاستهای تشویقی، زندگی بر اساس نیازهای شان را به تدریج بر ایثار خود برای کودکانی که قرار است تحت تعلیمات ایدئولوژیک حکومت زجر بکشند ترجیح می دهند.
بخش قابل توجهی از شهروندان ایرانی از باورهای قدیمی خود مبنی بر اعتبار بی چون و چرای فقه (در محدود کردن رابطهی جنسی به ازدواج) و وجود قدرتی ماوراء الطبیعی که کارش مجازات خاطیان از فقه است فاصله گرفته و به سوی این باور حرکت میکنند که وجدان فردی و عقل ابزار سنجش میان درستی و نادرستی است و دین و اخلاق دو مقولهی کاملا متفاوتاند.
انقلاب مذهبی
دین از انحصار دین رسمی با نمایندگی روحانیت خارج شده است. تنها حکومت و قشر منتفع از حکومت، دیندار مطابق با دینداری رسمیاند یا به آن تظاهر می کنند. بقیه و حتی بسیاری از منتفعان امروز از امتیازات حکومتی، دین را امری شخصی می دانند، چه دیندار باشند و چه نباشند. تظاهر به دینداری یا خود دینداری صرفا ابزار تداوم حیات در عرصهی عمومیاند و همه با یک توافق ناگفته این را می دانند و به روی خودشان هم ممکن است نیاورند.
باور به جدایی دین از دولت (به زبان ساده این که روحانیون به مساجد و امامزاده ها برگردند و دین را به مردم حقنه نکنند) به صورت یک فرهنگ در اکثریت مردم درآمده است. ایدهی اجرای قهر آمیز و موفقیت آمیز دین در عرصهی عمومی توسط دولت تنها محدود به اقمار دستگاه رهبری است. حتی روستاییان کشور دوست ندارند نیروی انتظامی بشقابهای ماهوارهای آنها را از پشت بامها جمع آوری کند یا داشبورد اتومبیل شان را بگردد.
انقلاب ارزشی
تبدیل شدن پول به خدای قاهر جامعه مهم ترین وجه انقلاب ارزشی در جامعهی ایران است. پول، امروز هم خدای سکولارهاست و هم خدای مکتبیها، هم خدای فارسها و هم خدای اقوام دیگر، هم خدای همجنسگرایان و هم خدای ناهمجنسگرایان، هم خدای زنان و هم خدای مردان، هم خدای جوانان و هم خدای میانسالان و کهنسالان (این تحول البته بالضروره تحولی منفی نیست؛ حسابگری یکی از مولفههای عقلانیت است).
آنچه افراد را از حیث اخلاقی متمایز می کند نحوهی کسب پول و نحوهی مصرف آن است و نه محوریت پول در تصمیمات راهبردی زندگی شان.
خدا بودن آن بدین گونه خود را نشان می دهد که امروزه هیچ کالای عمومی و غیر عمومی را در ایران بدون پول نمی توان خریداری کرد و هیچ تصمیم را نمی توان بدون در نظر گرفتن وجوه مالی آن اخذ کرد. فعالیت داوطلبی در ایران نزدیک به صفر است و اصولا افراد نمی توانند جایی برای این گونه فعالیت در زندگی خود باز کنند. خیریهها در ایران ضعیف ترین نهادهای مدنی و عمومی هستند. ایثار و شهادت به گذشتهی باستانی تعلق دارند.
در دههی شصت تصور نمی رفت نامزدهای انتخابات با گرفتن وام و فروختن اموال خود، رایزنی با پیمانکاران، کارخانهداران و تاجران، دادن شام و ناهار و اجاره سالن و گروههای موسیقی و استخدام چهرههای مشهور ورزشی و هنری، اهدای گوشی تلفن و تیشرت به جوانان، راهاندازی کاراناوالهای پرخرج تا چاپ و انتشار بنرهایی با ابعاد ساختمانهای بزرگ برای رفتن به مجلس تلاش کنند. در سال ۱۳۹۰ تنها با پول است که می توان رای خرید (یکی از کاندیداهای انتخابات مجلس در شمال کشور برای پیشی گرفتن از رقبای خود با برگزاری همایش پیاده روی، اقدام به اعطای جوایزی چون یک دستگاه پراید، ۱۰۰ دوچرخه و دهها دست لباس گرمکن کرده است، خراسان ۴ اسفند ۱۳۹۰)؛ و تنها با پول است که می توان در دستگاههای دولتی کارها را پیش برد. (مه آفرید امیر خسروی متهم ردیف اول اختلاس ۳۰۰۰ میلیارد تومانی می گوید “روسای بانکها تا پول نمی گرفتند کاری نمی کردند” جهان نیوز، ۲ اسفند ۱۳۹۰) بر همین اساس حکومت به توزیع صدقهای پول در کشور و حتی به خبرنگاران و سینماگران (تحت عنوان عیدی رییس دولت) می پردازد تا عمر خویش را تداوم بخشد.
انقلاب اطلاعات
بستن کامل مجاری اطلاعات در ایران علی رغم سه دهه تلاش حکومت برای این هدف غیر ممکن شده است. درایران بیش از ۲۶ میلیون خط تلفن ثابت و ۴۸ میلیون خط تلفن همراه وجود دارد. (الف، ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱) حدود بیست و هشت میلیون نفر(همان جا) در ایران به اینترنت دسترسی دارند یا به قولی دیگر چهل درصد جامعه (حدود ۳۰ میلیون نفر) کاربر اینترنت هستند (سرپرست مرکز مدیریت توسعه ملی اینترنت، ایسنا ۹ اردیبهشت ۱۳۹۱). در حالی که سایت فیس بوک در ایران فیلتر است گفته می شود ۱۷ میلیون ایرانی در این سایت عضویت دارند.
تشنگی اطلاعات در ایران آن قدر بالاست که حکومت گلوی جریان آزاد اطلاعات را با هر زجر و زحمتی گرفته است. هفتاد درصد از کاربران ایرانی دارای سرعت زیر ۱۲۸ کیلو بایت در ثانیهاند (سرعتی که شما را زجر کش می کند) در حالی که سرعت متوسط در کرهی جنوبی حدود ۱۳ مگابایت بر ثانیه یعنی حدود ۱۰۰ برابر است. با این حال، افراد تلاش می کنند به هر طریق ممکن به اطلاعات دسترسی پیدا کنند. گذاشتن و جمع آوری بشقابهای ماهوارهای دو دهه است به بازی موش و گربه میان حکومت و شهروندان (از اقشار و طبقات مختلف اجتماعی) تبدیل شده است و به گفتهی مقامات جمهوری اسلامی بیش از ۵۰ درصد جمعیت کشور دارای تجهیزات دریافت از ماهواره هستند.
انقلاب فکری
اندیشه در ایران دیگر در انحصار فیلسوفان نیست و فیلسوفان معدود مانند گذشته جایگاه بلندی در جامعهی ایران ندارند. جوانان شجاعت اندیشیدن به سبک خود را یافتهاند. دیگر در جامعهی ایران چند فیلسوف یا ایدئولوگ موثر که آثارشان همه جا به چشم بخورد و مورد بحث قرار گیرد مشاهده نمی شود. دستگاهها و نهادهای ایدئولوژیک حکومت نیز صرفا به تبلیغات و پاسخ به پرسشهای مربوط به ولایت فقیه و اجرای اجباری احکام دینی می پردازند.
این دستگاهها تنها به شبهات درون دینی پاسخ می دهند (نامش را گذاشتهاند شبهات چون تنها سوالات سرپایی را پاسخ می دهند) و تصور می کنند که تنها رقیب سیاسی حکومت، دینداران و بالاخص روحانیون هستند. از این جهت همهی نقدها و پرسشهایی که از منظر برون دینی و عقلانی در باب روالهای جاری در حکومت طرح می شود پاسخ ناگفته می ماند.
دستگاههای ایدئولوژیک حکومت در این عرصه کاملا خود را خلع سلاح کردهاند. حکومت برای مواجهه با نیروهای سکولار و لیبرال صرفا از قوای قهریه استفاده می کند و نیازی به مواجههی فکری نمی بیند. همین امر علت بی توجهی عمومی به مباحث مطرح از سوی کارکنان دیوانسالاری دینی است.
انقلاب منزلتی
روحانیت حاکم شیعه با سه دهه فساد مالی و تقلب و دروغ گویی و امتیازجویی منزلت اجتماعی خود را حتی در میان کسانی که به آنها اقتدا می کنند و حتی بسیجیان و سپاهیان از دست داده است (نگاه کنید به سخنان مکارم شیرازی در مورد رابطهی سپاه و مرجعیت، ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱).
بسیجیان در کنار روحانیت قرار می گیرند چون بهترین پله برای ارتقای اقتصادی و سیاسی است. سپاهیان نیز روحانیت را ابزار تداوم قدرت خود می دانند و نگاهی ابزاری به آن دارند. در نظر سنجیها، روحانیون به پایین رتبه ها از حیث اعتماد و رجوع در میان گروههای مرجع تنزل یافتهاند.
وقتی علی خامنهای تنها کسی است که با نورافکن و فاصله اندازی و دکور و نمایش به عنوان چهرهی مقدس به جامعه معرفی شود و بقیهی روحانیون در کنار دیگر پیروان در برابر رهبر قد خم کنند و به مباشران حکومت تبدیل شوند دیگر تقدسی برای آنان نمی ماند. علی خامنهای برای آن که بر فراز همه بایستد دیگران را خوار و تحقیر کرده است. منزلت اجتماعی ائمهی جمعه در جامعهی ایران تا آن حد تنزل یافته که اگر از فیلمهایی (خصوصی و گشت ارشاد) بد بگویند فروش آنها سه برابر می شود. (ابوالقاسم طالبی در برنامهی هفت، ۲۶ فروردین ۱۳۹۱)
انقلاب در سبک زندگی
روحانیون بیش از همه برای تحمیل سبک زندگی خود در پوشش و خوراک و مراسم و شعائر و تفریحات بر جامعهی ایران تلاش کردهاند. آنها عناصر سبک زندگیهای رقیب را بی خاصیت یا مضر معرفی کردند: “کراوات یک پوشش بی خاصیت است نه شما را گرم می کند نه می پوشاند و نه نشانه شخصیت شما است. بهتر است آن را باز کنید.” (قرائتی خطاب به وکلا، الف، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰) اما اکثریت شهروندان ایرانی در حیطهی خصوصی دیگر خود را مقید به سبک زندگی رسمی نمی بینند و همان طور که بخواهند زندگی می کنند حتی به قیمت از دست دادن بخشی از شبکهی روابط خانوادگی و اجتماعی. کاهش رفت و آمدهای خانوادگی و دوستانه تا حدی به همین اصرار بر سبک زندگی انتخابی باز می گردد.
کشف حجاب میلیونها بانوی ایرانی عملا در آلبومهای عکس گذاشته شده در فیس بوک انجام شده است. به عکسهای عروسیهای طبقات فقیر و زیر متوسط حتی در جوامع روستایی نگاه کنید تا سبکهای زندگی کاملا متفاوت با الگوی روحانیت را مشاهده کنید. حتی نسل دوم خانوادههای مکتبی مطابق با سبک زندگی روحانیت زندگی نمی کنند. تنها برخورداران از منافع و مزایای حکومت (حدود ۱۰ درصد) سبک زندگی روحانیت را در برابر دیدگان “غریبهها” (رقبایی که می خواهند آن مزایا را به خود اختصاص دهند) پیروی می کنند