این واقعیت ناخوشایند را باید پذیرفت که هر متخلفی به آسانی درستکار نمی گردد، هر بنیادگرایی به راحتی مدرن و متجدد حتی اصلاح طلب نمیشود. هر طرفدار ولایت فقیه، که مدعی سکولاریسم شد، هر کوشنده دیکتاتوری، “خلقی یا غیر خلقی” که به دموکراسی روی می آورد، هر سلطنت طلبی که به جمهوریخواهی متمایل گردیده، همینطور هر فرد طرفدار رژیم جمهوری اسلامی که تغییر موضع داد و مخالف رژیم شد، بدان مفهوم نیست که اخلاق و رفتار قبلیاش تغییر پیدا کرده باشد.
جبهه جمهوریخواهان مستقل و آزادیخواه ایران
بخش دوم
فرهنگ قاسمی
مقدمه
وقتی در زمان محمد رضاشاه در «جامعه دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران» ما تعدادی انگشت شمار(۱)در پاریس فعالیت میکردیم بسیاری از فعالان سیاسی خارجی کشور چنان به چپ و راست میزدند و فعالیت ما را مورد حمله قرار میدادند که بایستی ساعت ها بحث و مجادله میکردیم تا به اهمیت دفاع از حقوق بشر پی برده می شد. چون چند صباحی از انقلاب ۵۷ گذشت ارزش دفاع از حقوق بشر بیش از پیش معلوم گردید.
از همان ابتدای استقرارش، جمهوری اسلامی تازه به قدرت رسیده، به همراه حزب توده و اقمارش و دانشجویان خط امام و انصارش چون، بهشتی و آیت و کاشانی، با پشتیبانی و تشویق شخص خمینی چوب تکفیر را علیه ملیون و طرفداران نهضت ملی بلند کردند و آنان را به گناه مخالفت با رفراندوم و حاکمیت دین و ترجیح دموکراسی براسلام و طرفداری از حقوق بشر و اعلان مخاطره دیکتاتوری مذهبی، با انگهایی، همانند ملی گرائی، نوکر امپریالیسم، طرفدار بورژوازی و ارتباط با آمریکا و طرفداری از محمد مصدق و مخالفت با خیانت آیتالله کاشانی، به زندانها انداختند و به جوخههای اعدام تحویل دادند یا مجبور به فرار از میهن کردند.
خوشبختانه امروز دفاع از حقوق بشر یکی از پایههای مهم مبارزه علیه جمهوری اسلامی محسوب میگردد و جنبه ملی و محوری پیدا کرده است. رضایت از این رشد و تحول اجتماعی که در جهت دفاع از آزادی و حق و مسئولیت افراد است را هیچ انسان آزادیخواهی نمیتواند نادیده انگارد. این تحول در سی ساله اخیر تا بدانجا به پیش رفت که امروز کمتر سازمان و تشکیلاتی را میتوان یافت که در برنامه سیاسی خود امر دفاع از حقوق بشر را منظور نکرده باشد. اگردر آن زمان اعتقاد راست و درستی به اصول حقوق بشر میداشتیم اعدام ها شروع نمیشد و شاید جامعه ما راهی دیگر در پیش می گرفت .
امروز که اندام رژیم جمهوری اسلامی تا گلو در خون مردم ایران فرو رفته است، بخش بزرگی از همان افراد مهاجم به آزادی در صدر انقلاب، در صف مخالفین جمهوری اسلامی قرار گرفتهاند. اینان، نه تنها گذشته خود را فراموش کردهاند بلکه به راحتی با قدرتهای خارجی به زد و بند نشسته اند و برای دست یافتن به اصلاحات از داخل رژیم جمهوری اسلامی فعالیت میکنند. اینان همان طور که در گذشته در امر دفاع از جمهوری اسلامی و مخالفت با حقوق بشر و همکاری با حاکمیت برای از بین بردن افراد و جریان های طرفدار حقوق بشر و نیروهای ملی و آزادیخواه و مدافعان استقلال و تمامیت ارضی ایران اشتباه کردند، امروز نیز با طرفداری از اصلاحات، با بکارگیری شیوههای گذشته، با استفاده از وسایل نا مشروع و با قبول همکاری با عوامل خارجی دچار اشتباهی سهمگین هستند.
مثلث رشد اجتماعی : صلح – دموکراسی – اصلاحات
انسان منطقی به ویژه کسی که از حقوق بشر دفاع میکند، به ذات خود، در یک جامعه معتدل و معقول، در جامعهای که در آن صلح اجتماعی برقرار است و حقوق انسانی رعایت می گردد، باید مدافع اصلاحات باشد. اصلاحات به این مفهوم که سیستمی بر اساس ضوابط شناخته شده و مرسوم و پذیرفته شده از سوی کسانی که در آن سیستم ذینفع هستند، وجود دارد و کار خود را بطور طبیعی انجام میدهد، اما در حین حرکت و کنش خود به مشکلاتی برمیخورد که پیش بینی نشده اند، یا اینکه آن سیستم در اثر واکنش هایش ناهمسازی ها و ناهمگرائی هائی را در درون خود تولید میکند که برای ادامه فعالیت خود باید اصلاحاتی در آن بوجود آید. بدین ترتیب در مفهوم مدیریت، اصلاحات راز بقای سیستم و تضمین کننده اکتساب کیفیت کامل است، مفهومی که به راستی در جامعه نیز میتواند صادق باشد. از این رو در هر جامعه مردم و به ویژه تلاشگران حقوق بشر که عوامل ذینفع تحول و تکامل اجتماع بشمار می آیند به ذات خود طرفدار اصلاحات هستند، اما در یک جامعه اصلاحات به شرطی امکان پذیر است که این عوامل و عناصر حق آزادی اندیشیدن و اظهار نظر داشته باشند به بیان دیگر آزادیهای فردی و اجتماعی در آن رعایت شوند تا مردم، موافق و مخالف، بتوانند اندیشه خود را در کمال آزادی بیان کنند؛ افکار و عقایدی را رد و به مکتب و مرام دیگری که مورد توافق با ساختار فکری و نیازهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی آنان است تمایل و عقیده پیدا کنند. اما در جامعهای که این آزادیها وجود نداشته باشد آن جامعه دارای حاکمیتی مستبد است. استبداد حق مردم و آزادی اندیشه و بیان آنان را رعایت نمیکند، به عبارت دیگر، نظام استبدادی به خودی خود با اصلاحات در تضاد است در نتیجه اصلاحات در چنین جامعهای مفهوم پیدا نمیکند و ظرفیت عملی نمییابد. اصلاحات اگر امکان داشته باشد یکی از راهحلهای بسیار مناسب برای رشد و تحول سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه بشمار میآید و مورد استقبال انسان متعادل است. همانطورکه در بالا گفتیم لازمه اصلاحات استقرار صلح اجتماعی، یعنی رعایت آزادیها و ثبات در مناسبات دموکراتیک یا استقرار دموکراسی است؛ پس می توان گفت در جامعه ای که صلح وجود داشته باشد اصلاحات موجب استقرار دموکراسی و باعث رشد سیاسی و اجتماعی میشود. بر عکس در جامعه استبدادی، اصلاحات امکانپذیر نیست زیرا استبداد در مقابل رشد سیاسی و اجتماعی به مانند سدی عظیم ایستادگی میکند. ازآنجا که سه عامل دموکراسی و صلح اجتماعی و اصلاحات لازم و ملزوم یکدیگرند، پس اصلاحات در تضاد ساختاری با رژیم استبدادی است چرا که مستبد با رفتار و با کردار خود راه آزادی و دموکراسی را می بندد. پس راه حلی غیر از شکستن استبداد از طریق بر زمین زدن، خنثی کردن و سرنگونی آن برای مردم باقی نمیماند. چنین است که در جمهوری اسلامی ایران همه راه های اصلاحات بسته است. متأسفانه هنوز بسیارند کسانی که خوش باورانه در جستجوی اصلاحات در رژیم استبدادی جمهوری اسلامی هستند. این رژیم تمامی کیفیت ها و ارزش های جامعه متعادل را منهدم و بی ارزش کرد. کنش هایش در جهت مخالف رشد و پاسداری از ثروت ملی عمل می کند، اقدامات ناموزونش خلاف همگرائی اجتماعی و مخرب تکامل فرهنگی است، پس ظرفیت اصلاح پذیری خود را از دست داده است.
گذار از جمهوری اسلامی حق ملت ایران است
امروز مشاهده میشود که اکثریت بزرگی از مخالفین جمهوری اسلامی که طرفدار منشور جهانی حقوق بشر و تمامی میثاق های وابسته به آن هستند، با وجود اینکه هیچ علاقهای به جنگ و خونریزی ندارند و در شرایط معمولی و متعادل، طرفدار راهحل های مسالمتآمیز و گام به گام، برای دستیابی به رشد و تحول جامعه میباشند ناچارند برای تغییر شرایط حاکم و در مقابله با جمهوری اسلامی، به درستی شعار سرنگونی و نه اصلاحطلبی را، در سرلوحه مبارزات خود قرار دهند و با توسل به یک قیام همگانی و با اتکا به نیروی ملتی که روشنفکران، دانشجویان، کارگران، روزنامه نگارانش در بندند؛ ملتی که قربانی تبعیض جنسیتی، محرومیت های اجتماعی و نابسامانیهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی اند و از و فقر و فساد و اعتیاد و استثمار به تنگ آمدهاند، حقوق و آزادیهای مردم را به آنان بازگرداند.
اما متأسفانه عدهای هنوز به این واقعیت تلخ پی نبرده اند و حقیقتی به این روشنی را نمیخواهند باور کنند. از آن جمله میتوان به افکار “پیتورسک” (۱) خانم حقیقت جو در برنامه تلویزیون افق امریکا در مورد این معجزه که «خامنهای آزادی بدهد و حاکمیت مردم را قبول کند و در قدرت حاکم چرخش به وجود آید» میتوان اشاره کرد. این بیان به همان اندازه ریشخند به اپوزیسیون است که سخنان “رمانتیک” و آشفته آقای امیرحسین گنج بخش در همان برنامه که فرضیه “کلاسیک” و عقب ماندۀ ترسانیدن مردم از «بیثباتی» را مطرح میسازد و ایران را با «سومالی» مقایسه کرده و برای حفظ ثبات و نگهداری ساختار رژیم حاکم بر ایران، به امر اصلاحات تأکید میورزد. در صورتی که مشاهده دقیق و تحلیل واقعیتهای زندگی مردم ایران و شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و وضعیت اپوزیسیون، شمار اعدامها و زندانها، شرائط اعمال شده توسط هیأت حاکمه و قدرت مطلقه شخص ولایت فقیه و معضلات ناشی از سیاست خارجی نه با آن “پیتورسک”(خانم حقیقت جو) خوانائی دارد و نه آن “رمانتیسم” را برمیتابد. لازم است که گفته شود که قریب سه سال است که ما جنبش مردمی ۸۸ که برای کسب آزادی انتخابات بود و نیز بهار عرب را پشت سر گذارده ایم، اما جنبش ۸۸ به دلیل عدم لیاقت رهبری آن، یعنی همان کسانی که اصلاحطلبان از آنها دفاع میکنند توسط حاکمیت خشن و استبدادی و ضد انسانی جمهوری اسلامی در نطفه خفه شد و متأسفانه میهن ما راه حل اصلاح طلبانه را که برخی خواب آن را میدیدند از دست داد. امروز به صراحت باید گفت و تکرار کرد که گذار از جمهوری اسلامی حق ملت ایران است و حق باز گرفتنی است و هیچ دیکتاتوری آن را به ملت عطا نکرده است .
اصلاحِ اصلاحطلبان !
این واقعیت ناخوشایند را باید پذیرفت که هر متخلفی به آسانی درستکار نمی گردد، هر بنیادگرایی به راحتی مدرن و متجدد حتی اصلاح طلب نمیشود. هر طرفدار ولایت فقیه، که مدعی سکولاریسم شد، هر کوشنده دیکتاتوری، “خلقی یا غیر خلقی” که به دموکراسی روی می آورد، هر سلطنت طلبی که به جمهوریخواهی متمایل گردیده، همینطور هر فرد طرفدار رژیم جمهوری اسلامی که تغییر موضع داد و مخالف رژیم شد، بدان مفهوم نیست که اخلاق و رفتار قبلیاش تغییر پیدا کرده باشد. ازاین سخن نباید چنین نتیجه گرفت که ما بر این اعتقادیم که انسان ها قابل تغییر و تحول نیستند؛ بلکه باور داریم برای اینکه هر فرد در پروسه تغییر و تحول خود موفق گردد به ناچار باید قادر باشد اخلاق و رفتار خود را نیز تغییر دهد. کسانیکه در گذشته یک روز به دنبال هاشمی رفسنجانی بودند، دیگر روز صلیب خاتمی را به گرده میکشیدند و امروز، علیرغم اعترافات شجاعانه افرادی مثل نوری زاد و صدها زندانی سیاسی دیگر و حتی آقای کروبی که به صراحت رژیم جمهوری اسلامی ایران را اصلاح ناپذیر میدانند، هنوز به دنبال اصلاحات هستند چرا قبول نمیکنند که از واقعیت فرسنگها فاصله دارند. اصلاحطلبان باید این حقیقت تلخ را پذیرا شوند که در مورد اصلاح جمهوری اسلامی در اشتباه محض به سرمیبرند و بهتر است به جای کوشش بی ثمر در اصلاح جمهوری اسلامی، نخست خود را اصلاح کنند سپس به جبهه مردم که برای آزادی و استقلال و دموکراسی و جمهوری مبارزه میکنند بپیوندند! سؤال اساسی این است که اصلاحطلبان چه چیزی را و به وسیله چه کسی میخواهند اصلاح کنند؟ اصلاح قانون اساسی، آشناترین ادعای اصلاحطلبان است. وقتی کسانی که آن را تدوین کرده اند، آن را رعایت نمیکنند و بر اساس تمایلات و منافع شخصی خود بر ایران حکومت میکنند، آیا حاضرند به تغییر قانون اساسی تن در دهند؟ آیا منافع سپاه پاسداران به آنان اجازه میدهد که قانون اساسی تغییر پیدا کند ؟ روحانیونی که بر مرکب مراد سوار شده اند و به مال و منال بی کران رسیده اند آیا قبول میکنند قانون اساسی تغییر پیدا کند ؟ آقازاده هائی که ثروت ملت ایران را در بانکهای خارجی انباشت کردهاند آیا حاضر میشوند به تغییر قانون اساسی تن در دهند ؟ اینان گناهکاران و جنایتکارانی هستند که بیش از سی سال است که به تخلف و چپاول ملت ایران عادت کرده اند و به سادگی از امتیازات خود دست نخواهند برداشت.
شعار سرنگونی به تنهایی کافی نیست
نویسنده این سطور از سالها قبل براین اعتقاد بوده است که رژیم جمهوری اسلامی به دلیل دشمنی با دموکراسی و آزادی و استقلال و به جهت زیر پا گذاشتن آزادی انتخابات و حاکمیت ملت اصلاح پذیر نیست، پس چارهای جز سرنگونی آن وجود ندارد. جنبشی که باید در انتظار آن بود، جنبشی است مردمی که برای به دست آوردن آزادی های فردی و اجتماعی و برای کسب عدالت اجتماعی قد راست خواهد کرد. اینبار به احتمال فراوان، حرکت مردم ایران جنبشی خواهد بود نه تنها برای آزادی و برابری و حقوق بشر بلکه همینطور علیه فقر و علیه حاکمیت دین و عقیده و مکتب و مرام واین جنبش در تمام منطقه تأثیرگذار خواهد بود. این جنبش را طغیان مردم ایران در داخل و خارج کشور و مبارزه روشنفکران ازداخل زندان ها و استقامت همه کسانی که فشارهای رژیم و ضربات سنگین جمهوری اسلامی را در داخل کشور تحمل می کنند به وجود خواهند آورد.
واقع بینی حکم میکند که بپذیریم دوران گذار مخاطرات بزرگی را به همراه خواهد داشت و میهنمان برای مدتی در آشفتگی سیاسی و اجتماعی و نا امنی به سر خواهد برد، در چنین چشم اندازی، هم و غم و دل نگرانی درجه اول اپوزیسیون باید این باشد که این دوران هر چه بیشتر کوتاه تر شود. برای این کار چارهای نیست غیر از اینکه اپوزیسیون خود را متشکل و همساز کرده و برای برنامه دوران گذر کار کند و خود را در برابر آن مسئولیت بزرگ، یعنی بازسازی جامعه و ترویج فرهنگ اعتدال و احترام به رقبای سیاسی و رعایت حقوق انسانی و دفاع از آزادی همه آحاد ملت، از طرفداران پادشاهی تا مدافعان کمونیسم کارگری، آماده سازد. عوامل تشکیلدهنده همسازی باید متشکل از نیروهائی باشند که در ذات خود ناهمگون نباشند.
در این فراروند، ساختارهای رژیم جمهوری اسلامی به ناچار درهم خواهند ریخت. ازهم پاشیده شدن ساختارهای حاکمیت مافیای مذهبی که فساد و رشوه و دروغ و ریا را در جامعه اشاعه داده است یک امر واقعی و ضروری است. در این رژیم خرابی فراگیر شده وانحطاط به حدی رسیده است که باید در اندیشه بازسازی ساختارها موجود بود و اندیشه به تنهایی کافی نیست باید طرحهای عملی ارائه داد و به تدوین آنها پرداخت.
برنامهریزی مرحله گذار و ترسیم یک چشمانداز واقعبینانه و تعیین مسئولیتها در این مرحلۀ سخت حساس، با مشارکت زنان و مردانی که قادر به عملی ساختن پروژههای لازم برای گذار به دوران دموکراسی هستند، عمدهترین وظیفه جمهوریخواهان سکولار و لائیک و طرفدار سرنگونی است.
انحطاط قدرتمداران به خوبی نشان می دهد که قدرت به خودی خود هیچ ارزش و منزلتی ندارد، بلکه کسب قدرت آنگاه مفهوم پیدا میکند که در جهت خدمت به مردم و جامعه بشری باشد. به همین دلیل بایستی توجه کرد که تفاوت است بین اپوزیسیون که میخواهد آزادی را به ارمغان بیآورد و آنی که میخواهد با کسب قدرت به امیال فردی، موروثی، خانوادگی، گروهی و عقیدتی دست پیدا کند. به عبارت دیگر کسب قدرت باید حتماً برای خدمت به جامعه باشد. رهبری جمهوریخواهان بایستی از افرادی تشکیل شود که به آزادی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی و جدایی دین و دولت به شدت پایبند باشند و از این اصول به طور قرص و محکم و با فداکاری و بدون کوچکترین تعلّل و تخلفی دفاع کنند. اینان در واقع تضمین کننده آزادی و مردمسالاری و سکولاریسم و لائیسیته و تمامیت ارضی و استقلال ایران و عدالت اجتماعی و ضامن حقوق اقلیت ها هستند. مجلس مؤسسان راباید این رهبران آزادیخواه با در نظر گرفتن حقوق همه نحله های سیاسی و تضمین کامل برابری، آزادی و دموکراسی برای همه برگزار کنند.
پاریس ژوئن ۲۰۱۲
ادامه دارد
۱ – فعالان این کمیته عبارت بودند از مولود خانلری، امیر پیشتداد، ابوالحسن بنیصدر، حسین ملک، حسین مهدوی، احمد فاروق، احمد سلامتیان فرهنگ قاسمی …
Pittoresque -۲ : تعبیرات غیر جدی و فولکلوریک