gharagozloo 01

سازمان‌یابی کارگری ـ انتخابات مصر

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

gharagozloo 01

gharagozloo 01محمد قراگوزلو

به اول مهر ۱۳۵۷ تهران و هر شهرستان ملتهب دیگر ایران می­رویم . بعد از کشتار ۱۷ شهریور، انقلاب ایران به اعتبار اعتصاب همه جانبه­ی کارگران نفت، خیز بلندی به سوی پیروزی برداشته است. مهدی بازرگان و حاج مانیان و یکی دو نفر دیگر که تجربه­یی در مساله­ی نفت دارند به تکاپو می­افتند. رژیم پهلوی یکه خورده و در آستانه­ی شنیدن صدای انقلاب مردم است. شوراهای کارگری رادیکال به تدریج در حال شکل‌گیری هستند… 

بخش دوم

درآمد

الف. با اندک انحرافی از مسیر اصلی، بحث پیرامون سازمان‌یابی کارگری را ادامه می‌دهیم. قرار بود در این بخش، به تکمیل فشرده‌ی نظریات مارکس درخصوص آگاهی طبقاتی بپردازیم اما گمان می‌زنم ورود به ماجرای انتخابات مصر، پس از سقوط دولت حسنی مبارک با کمی تساهل منظر دیگری از سازمان‌یابی کارگری و آگاهی طبقاتی را خواهد گشود. دست‌کم امید دارم چنین باشد.

ب. در مورد خیزش‌های توده‌یی ِ آفریقای شمالی و خاورمیانه پیش از این به تفصیل نوشته‌ایم. در آن مقالات و گفت و گوها تلاش نگارنده بر این پایه استوار بوده است که به استناد آمار و اطلاعات دقیق دلائل این جنبش­های اجتماعی را تجزیه و تحلیل کند و دو مولفه­ی لحظه­ی حال و افق انقلاب­های نیمه تمام منطقه را به پشتوانه­ی اوضاع اقتصادی سیاسی آن‌ها ترسیم نماید. تا آن جا که حافظه­ی مخدوش­ام یاری می­دهد عنوان بخشی از آن مقالات بدین قرار است:

ü              مصر در آستانه­ی دو راهی سوسیالیسم یا بربریت. 21 بهمن 1389/ 10 فوریه 2011

ü               ایران و مصر… ولی افتاد مشکل­ها. 26 بهمن 1389/ 15 فوریه 2011

ü              امکان‌یابی مکان دفن نئولیبرالیسم -4. بحران کاپیتالیستی از آفریقای شمالی تا خاورمیانه. 5 اسفند 1389/ 24 فوریه 2011

ü              جنگ امپریالیستی در لیبی. 4 فروردین 1390/ 24 مارس 2011

ü              انقلاب عراق بسترساز مرگ ناسیونالیسم کرد. 16 فروردین 1390/ 5 آوریل 2011

ü              خانه­ام ابری­ست… بخش اول. 29 مرداد 1390/ 20 اوت 2011

ü              دوران نان، طغیان کار، غلیان آزادی، مصاحبه­یی مبسوط با مجله­ی آرش 107

مقالات و مقولات دیگر را علی‌الحساب به یاد ندارم، باری در مجموعه­ی این نوشته­ها – که می­تواند در مجموع مولد کتابی درباره­ی به اصطلاح “بهار عربی” باشد – به اندازه­ی توان نویسنده، ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی (اجتماعی) این کشورهای بحران زده ارزیابی شده است و حکومت (فرا دولت) گرایش­های مختلف اپوزیسیون در کنار روند خیزش توده­یی با تاکید بر موقعیت جنبش کارگری و چپ مورد بررسی قرار گرفته است. در نتیجه آن چه درمقالات و مصاحبه ی پیش نوشته مطرح شده، به زعم من کماکان به اعتبار و قوت خود باقی­ست. اما انگیزه­ی ما از ورود مجدد به خیزش توده­یی مردم مصر ارزیابی دو انتخابات اخیر، بعد از سقوط دولت حسنی مبارک، در کنار درس­ها، تجربیات و چشم­اندازهای احتمالی فراروی این کشور است.

تراژدی­های کمدی شده

به اول مهر 1357 تهران و هر شهرستان ملتهب دیگر ایران می­رویم . بعد از کشتار 17 شهریور، انقلاب ایران به اعتبار اعتصاب همه جانبه­ی کارگران نفت، خیز بلندی به سوی پیروزی برداشته است. مهدی بازرگان و حاج مانیان و یکی دو نفر دیگر که تجربه­یی در مساله­ی نفت دارند به تکاپو می­افتند. رژیم پهلوی یکه خورده و در آستانه­ی شنیدن صدای انقلاب مردم است. شوراهای کارگری رادیکال به تدریج در حال شکل‌گیری هستند. اگر نبض انقلاب در تظاهرات خیابانی می­زند، باری مغز و فرماندهی آن در کارخانه‌ها فعال شده است. می­توان تصور کرد با اعتصاب کارگران نفت رژیم شاه در تنگنایی کم مانند قرار گرفته و هر آینه آماده­ی امتیازدهی به هر اپوزیسیونی است که زور و توان و امکاناتش از بقیه بیشتر باشد و به عبارت روشن­تر اپوزیسیونی متشکل و نیرومند و هژمون بر جنبش انقلابی مردم ایران. نهضت آزادی و جبهه­ی ملی با انقلاب و سیل و “خشونت” به شدت مخالف­اند. آنان چترها را در پائیز بی­باران و در عین حال آسمان پر رعد تهران گشوده­اند. باران و نه انقلاب………مردم به تدریج با نام­های سیاسی جدیدآشنا می­شوند. مهدی بازرگان، کریم سنجانی، شایگان، صدیقی و علی شریعتی از چند سال پیش به اعتبار فعالیت آزادانه­ی حسینیه­ی ارشاد و تا حدودی نهضت آزادی و جبهه ی ملی به میان طیف ویژه­یی از نخبه­گان جامعه رفته اند.آیت الله مطهری و مفتح و باهنر و بهشتی و خاتمی چندان سیاست­ورز نیستند و ترجیح می­دهند به جای حمله به امپریالیسم و چهر­ه­ی دست نشانده­اش “روش نقد رئالیسم” و “داستان راستان” و کتاب­های درسی بنویسند و در دانشگاه و حوزه درس بدهند و در مرکز اسلامی هامبورگ فعالیت کنند. از جمع روحانیان آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری در بند با مواضعی نزدیک به سازمان مجاهدین خلق و آیت الله خمینی (در نجف) شناخته می‌شوند. چپ­ها طبق معمول قربانی سفره­های سور و عزا شده­اند. تقریباً همه­ی اعضای برجسته­ی سچفخا – از پویان و احمدزاده و صفایی تا جزنی و اشرف – به صور مختلف قتل عام شده­اند. رهبری سازمان مجاهدین خلق ایضاً. مرکزیت تبعیدی و خوش­نشین حزب توده منتظر تصمیم “رفیق برژنف” و کرملین. تا چه شود؟ باری کوتاه کنم. این مقدمه‌ی بلند را گفتم تا به این سوال ساده برسم که اگر در مهرماه 57 در هر کجای ایران از مقابل دانشگاه تهران تا هر میدان و گوشه و خیابان دیگری از هر شهروندی با هر درجه­یی از آگاهی سوال می­شد که به نظر شما پس از سقوط شاه اولین رئیس جمهور ایران چه کسی خواهد بود؟گمان نمی­کنم حتا یک نفر هم به نام ابوالحسن بنی‌صدر می­رسید. حالا امثال صادق قطب زاده و ابراهیم یزدی و صباغیان و حاج سید جوادی و طباطبایی و نزیه و مدنی و حسن حبیبی و جلال الدین فارسی و غیره که در هیچ مخیله­یی نمی­گنجیدند. حتا به ذهن روحانیانی مثل آیت الله بهشتی که می­کوشیدند جریان مذهبی را بر انقلاب هژمون کنند. کما این که اگر در زد و خوردهای 20 تا 22 بهمن کسی می‌گفت ژنرال­ ازهاری یا جمشید آموزگار (مثل احمد شفیق) در انتخابات آینده­ی ریاست جمهوی ایران یکی از دو نامزد پیروز و راه یافته به دور دوم خواهند بود، طرف را یک راست به دارالمجانین می­فرستادند.

از قرار انقلاب مصر نیز تکرار همان جریان آشنا و پیش گفته است. 16 ماه پیش وقتی که خیزش توده­یی زحمت­کشان مصری تحت لوای نان ـ آزادی شروع شد، اگر کسی از یک به یک جمعیت انبوه گرد آمده در میدان التحریر می­پرسید:

محمد مرسی کیست؟با چهره­یی مبهوت و هاج و واج مواجه می­شد.همه ی شهرت و پایگاه سیاسی مرسی به عنوان رهبر حزب و نماینده ی مجلس در میان یک جماعت خاص اخوانی خلاصه و خلاص می شد. و یا اگر تحلیل‌گری در یک رسانه­ می­نوشت که بعد از سقوط دولت حسنی مبارک، مردم معترض احمد شفیق را به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری خواهند فرستاد، خواننده­گان آن تحلیل به عقل سلیم نویسنده شک می­بردند. اما همه­­های این­ها واقعیت است. کمیک یا تراژیک چه فرقی می­کند. برای توده­های مبهوتی که حال و حوصله­ی خنده و گریه از آنان ستانده شد، دیگر چه فرقی می­کند اخطار حادثه “توفان خنده­ها” در پی داشته باشد…

(درافزوده: به یک مفهوم اگر بخواهیم نتیجه­ی انتخابات ریاست جمهوری مصر را با شرایط مشابه در ایران مانسته سازیم، به این گزینه­ها می­رسیم.  هاشمی رفسنجانی یا محمد خاتمی و حتا بنی‌صدر به عنوان نماینده­ی اسلام متعادل و میانه و پرو غرب به جای محمد مرسی. رضا پهلوی تنها آلترناتیو بازمانده از رژیم ضد انقلاب گذشته مابه ازای احمد شفیق. مسعود رجویِ بازگشته به شعارهای “جامعه­ی بی­طبقه­ی توحیدی” به جای حمدین صباحی! گیرم که بازگشتِ رجویِ هم پیمان با نئوکان­های آمریکایی به  گذشته استبعاد عقلی دارد!بهتر بود به جای رجوی این آقای حمدین صباحی ناصریست ملی گرا را با محمد حنیف نژاد مقایسه می کردیم. اما چون سخن از آلترناتیو و آلترناتیو سازی است با موجودین ساختیم.)

انقلاب نان و آزادی

در تونس نیز که “همه چیز آرومه” کم‌تر کسی انتظار داشت از درون چنان جامعه­یی جریان راشد الغنوشی بیرون بزند. حکایت امروز لیبی و ماجرای فردای سوریه سناریوی دیکته شده­یی است که حتا راست­های خجول نیز با اکراه از چنین برآمدهای به شدت ضد انقلابی دفاع می­کنند. امپریالیسم با کومک مستقیم به دو  جریان شدیداً ارتجاعی حاکم بر لیبی و اپوزیسیون سوریه (ارتش آزاد و گروه غلیون) و تحمیل جنگ داخلی و خسارات سنگین مالی و جانی به دنبال ترساندن مردم از انقلاب است. اگر قرار است نتیجه­ی انقلاب به عروج باند القاعده­یی محمود جبرئیل و مصطفا عبدالجلیل منجر شود، مردم ترجیح می­دهند “رفاه” نیم بند و دو ریالی دولت‌های دیکتاتوری و فاشیستی امثال قذافی و صدام و اسد و عبدالله صالح را تاب بیاورند.(بدتر و بدترین!) حکومت­های بشار اسد و قذافی و صدام با وجود همه­ی فاشیسم عریان و فساد و تبهکاری دست کم یک معیشت بخور و نمیر را برای مردم فراهم کرده بود. این ماجرا به شکل دیگری در افغانستان نیز اتفاق افتاده است. (ساقط کردن رژیم پرو شوروی نجیب الله و به روی کار آوردن باند ربانی و کرزای و حکمت یار تا طالبان) و از قرار در مصر نیز به شیوه­ی خاص و البته “دموکراتیک” و از طریق خیمه شب بازی “انتخابات آزاد” در شٌرٌف وقوع است.

همه می­دانند که انقلاب 25 ژانویه­ی مردم مصر بر بستر موجی از نارضایتی توده­یی شکل بست. این نارضایتی­ها که از اواسط دوران  حکومت حسنی مبارک آغاز شده بود، به طور مشخص نئولیبرالیزه کردن اقتصاد سیاسی مصر را هدف گرفته بود. گسترش و تعمیق فساد و فقر و فلاکت و بی‌کاری از سه دهه­ی پیش اعتراضات همه جانبه­یی را (شورش گرسنه­گان) دامن زده بود. آن چه  در مصر  حاکم شده بود، دستورات دیکته شده­ی صندوق بین­المللی پول بود که از زمان دولت سازنده­گی در ایران نیز (تحت عنوان طرح تعدیل) آغاز شده و با عروج دولت نئولیبرال احمدی نژاد سرعت خارق العاده­یی به خود گرفته است. مقایسه­ی آمارهای خط فقر، نرخ تورم، بی­کاری، فساد، فحشا، خصوصی‌سازی و… حتا ایران امروز را در وضعی به مراتب وخیم­تر از دوران حسنی مبارک نشان می­دهد. (در مورد این آمارها می­توانید به مقالات پیش گفته در ابتدای همین نوشته مراجعه کنید) به این ترتیب توده­های معترض مصر برای نان و آزادی وارد میدان شدند. از سوی دیگر جنبش کارگری مصر نیز – که پیش از آغاز خیزش توده­یی پرچم‌دار مبارزات گسترده علیه کل نظام سرمایه­داری حسنی مبارک بود – با وجود ده‌ها اتحادیه و سندیکای رزمنده به میدان آمد و بدین ترتیب حاکمیت مصر در آستانه­ی سقوط قرار گرفت.

(درافزوده: درباره­ی جنبش کارگری مصر به اجمال پیش از این سخن گفته­ایم اما توجه خواننده­ی علاقه­مند را به پرونده­ی ویژه: جنبش کارگری در مصر مندرج در نشریه­ی دفتر 26 نگاه جلب می­کنم: مقالات:

–         به عنوان مقدمه – نوشته­ی: پریسا نصرآبادی

–         جنبش کارگری مصر و انقلاب بیست و پنجم ژانویه، آن الکساندر، برگردان پریسا نصرآبادی)

آن الکساندر در مقاله­ی بسیار مفید خود “دینامیسم­های موج اعتصاب” را می­کاود و ضمن اشاره به انقلاب مصر “به مثابه­ی قیامی هم علیه نئولیبرالیسم و هم اقتدارگرایی” از سه مرحله­ “در رشد و توسعه­ی مبارزات کارگری بین ماه­های فوریه و اکتبر 2011” سخن می‌گوید:

« رشد و تحکیم سازمان­های کارگری هم در داخل و هم بین محل­های کار جدا از هم، طی ماه مارس تا آگوست، زمینه­یی را برای اعتصابات توده­یی ماه سپتامیر و اکتبر فراهم کرد. در همین دوره، تغییرات مهمی نیز در آگاهی کارگران به وقع پیوست، هم چنان که تمرکز اعتراضات کارگران در محل­های کارشان از “مبارک حقیر” به روسا و اعضای ارشد نهادهای دولتی تغییر جهت داد. موج اعتصاب ماه سپتامیر تغییر عظیمی را هم در سازماندهی مستقل و هم در آگاهی کارگران مصر نشان داد. تنها آن ماه در حدود 500 هزار کارگر در اعتصابات و اعتراضات شرکت جستند، رقمی که به مراتب از شش ماه پیش از آن بیشتر بود. در حالی که تعداد شرکت کننده­گان محتملاً کمتر از ماه فوریه بود. اما اهمیت اعتصابات ماه سپتامبر از آن جاست که [جنبش کارگری] در حال تغییر کیفی به سوی هماهنگی کشوری و اعتصابات وسیع قرار داشت. مهم­ترین این وقایع، اعتصاب کشوری معلمان بود. اما دیگر   اعتصابات هم‌آهنگ و وسیع، شامل اعتصاب منطقه­یی کارگران تصفیه شکر و اعتصاب و اعتراض کشوری کارگران پُست بود. این  تغییر چشم گیر بر حسب میزان هم‌آهنگی میان محل­های کار، تغییر مهم دیگری نیز به دنبال داشت. این اعتصابات توده­یی بودند که مطالبات اجتماعی عمومی را همراه با درجه­یی از هدف مشترک که در نوع خود چالشی سهمگین برای شورای حاکم نظامی به وجود آورد، بیان می­کردند. علاوه بر این اعتصاب معلمان  که 250 هزار تا 500 هزار اعتصابی را بسیج کرد به صراحت خواستار استعفای  وزیر آموزش و پرورش گماشته مبارک شد. و دیگر اعتصابات از قبیل اعتصاب کارگران حمل و نقل عمومی شروع به طرح مطالبات مشابهی کردند.

در طی این سه مرحله، ارتباط میان جنبه­های دموکراتیک و اجتماعی انقلاب به طرق مختلف پیکربندی شد. اعتصابات توده­یی ماه فوریه چه پیش و چه پس از سقوط مبارک، به طور اساسی تاثیر مشابهی بر رژیم گذاشتند. مقیاس بسیار وسیع اعتصابات و اعتراضات عمدتاً ناهماهنگ کارگری، تاثیر قدرت مند “مختل کننده”­یی در نظم دولت داشت و جدا کردن بقیه­ی جامعه از اعتراضات توده­یی درمیدان التحریر و نقاط دیگر را ناممکن ساخت.» (پیشین، ص:201)

در همین برهه مشاهدات عینی کالینیکوس از جامعه­ی انقلابی مصر روایت آن الکساندر را تائید و تصویب می­کرد. خوش­بینی یا ساده‌لوحی نبود. طبقه­ی کارگر مصر به میدان آمده و- مانند کارگران اعتصابی نفت ایران -دولت حسنی مبارک را فلج کرده بود. انقلاب رو به پیش بود و مرحله به مرحله رادیکالیزه تر می­شد. پیشرفت انقلابی که هژمونی آن را طبقه­ی کارگر آگاه و متشکل و رو به تحزب به دست می­گرفت، می­توانست:

  • کل حکومت سرمایه­داری مصر را درهم بشکند.
  • دست امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم را از مصر قطع کند.
  • جریان­های ارتجاعی اخوان المسلمین و لیبرال­ها و ته‌مانده­گان حکومت حسنی مبارک را کنار بزند.
  • جریان­های انقلابی و کارگری در منطقه و کشورهای بحران زده را تقویت کند و راه جدیدی را برای طبقه­ی کارگر تونس و الجزایر و یمن و لیبی و سوریه و عراق –  حتا عربستان و بحرین – بگشاید و…
  • دخالت مستقیم دولت آمریکا همه­ی این روند را – تا لحظه­ی حال – متوقف کرده است. این “اوبامایی­های دموکرات حقوق بشری “درست مانند اسلاف خود یعنی “کارتری های ایضاً دموکرات حقوق بشری” به موقع وارد صحنه شدند و انقلاب نان و آزادی را به سمت “دموکراسی” و “انتخابات آزاد” مصارده کردند. حسنی مبارک – مانند محمدرضا پهلوی – عنصری گوش به فرمان بود. درست مثل ژنرال طنطاوی و همتایش قره باغی. دخالت مستقیم آمریکا و متحدانش (عربستان، قطر، ترکیه) در مصادره­ی انقلاب مصر اظهر من الشمس است. وقتی که رجب طیب اردوغان در میدان تحریر قاهره مانند فرماندهان فاتح جنگ­های صلیبی بر دوش پیاده نظام اخوان المسلمین شعارهای تند و توخالی ضد اسرائیلی‌اش را تکرار کرد، پرده­های نمایش کنار رفته بود. حسنی مبارک رفت تا نظام سرمایه­داری مصر با همه­ی امکانات سرکوب (دولت) باقی بماند. ارتش آمریکایی مصر با حمایت آمریکا به سرکوب و عقب راندن جنبش کارگری مصر پرداخت. فرصت و فضا برای یارگیری و تقویت اخوان المسلمین مثل هلو در گلو مهیا شد. تا آن جا که حماس هم از دمشق به قاهره رفت و در کنار برادران خود ایستاد. پول و تبلیغات عربستان و قطر و ترکیه نیز کارساز افتاد تا یکی دیگر از ورژن­های حزب عدالت و توسعه­ی ترکیه با ایده­ئولوژی اسلام نئولیبرال و در اتحاد نوشته و نانوشته با امپریالیسم آمریکا در منطقه حاکم شود. پیروزی جریان اخوان المسلمین در انتخابات پارلمانی ناشی از همین روی کرد بود. در “انتخابات” اول (ژانویه) 70 درصد کرسی­های پارلمانی مصر به تصرف دو حزب اسلامی درآمد. حزب آزادی و عدالت که مبلغ “اسلام معتدل” نئولیبرال ترکیه­یی است 235 کرسی از 498 کرسی را اشغال کرد و121 کرسی نیز به حزب افراطی النور رسید.

واضح است نتیجه­ی انتخاباتی که زیر تانک و توپ و سر نیزه­ی ژنرال­های ارتش آمریکایی برگزار شود، جز این نتواند بود. دولت‌ها و جریان­های سیاسی و افراد بر مبنای منافع طبقاتی خود عمل می­کنند.هیچ کس به هیچ کس سر قدرت سیاسی تعارف نمی کند.هر که سازمان یافته تر باشد در کسب قدرت سیاسی موفق تر است….

(در افزوده من به هیچ وجه نقش روشن فکران چپ را در سازمان‌یابی، تشکل و تحزب طبقه­ی کارگر عمده و بارز نکرده­ام، با این حال معتقدم اگر از روشن فکر چپ سوسیالیست همین وظیفه نیز سلب شود، جنبش کارگری بخشی از حامیان و پیشگامان خود را از دست خواهد داد. من البته از روشن فکران چپ اجتماعی سخن می­گویم و تاکید می­کنم که امپریالیسم و متحدانش منتظر نخواهند شد تا “چپ سکتی و محفلی” از گودال جستجوگر گوگل خود بیرون بیاید و و پس از تکمیل یک مجلد “نیمه پنهان”نویسی سلانه سلانه برای جنبش کارگری مانیفست بنویسد. به قول آن عزیز “این­ها گنده­گویی” است!)

باری اولین “انتخابات آزاد و دموکراتیک” مصر زیر سایه­ی ژنرال­ها برگزار شد و پارلمان جدید شکل گرفت. پارلمان اخوان المسلمین هنوز از راه نرسیده همان سیاست­ها و برنامه­هایی را در دستور کار خود قرار داد که دولت دست نشانده­ی ناتو در لیبی اتخاذ کرده بود.

یورش همه جانبه به حقوق زنان در لیبی با آزادی چند همسری نطفه بست و در مصر اخوانی­ها نیز کم و بیش مشابه بود:

  • تقلیل سن ازدواج دختران.
  • مبارزه با پوشش ضد مذهبی.
  • اجازه به مردان برای آمیزش با جسد زنان تا 6 ساعت پس از مرگ! این همه زن ستیزی نوبر انقلابی بود که برای نان و آزادی (و به تعبیر ما سوسیالیسم) آغاز شده بود. هر چند تعابیری مانند “بهار عربی” و “خزان عربی” برای شروع خیزش­های توده­یی منطقه توام با خوش‌بینی و بدبینی است، اما واقعیت این است که حتا در صورت پیروزی نهایی اخوان المسلمین کار انقلاب مصر را نباید تمام شده دانست.

انتخابات ریاست جمهوری و آموزه­ها

16 ماه پس از خیزش توده­یی نان وآزادی و 4 ماه پس از آن که اخوان المسلمین 70 درصد کرسی­های پارلمان را کسب کرد، “انتخابات” ریاست جمهوری در شرایطی” دموکراتیک”و این بار هم تحت تدابیر امنیتی، پلیسی و نظامی دولت حسنی مبارک و البته زیر سایه ی نظارت آقای جیمی کارتر و ناظران “بی‌طرف” برگزار شد. با توجه به انتخابات قبلی نتایج کم و بیش از پیش مشخص بود. پیروزی قاطع اخوان المسلمین! اما چنین نشد…

خبرگزاری رسمی مصر (منا) شامگاه جمعه (25 مه/ 5 خرداد) گزارش داد که محمد مرسی (نامزد اخوان) و احمد شفیق (آخرین نخست وزیر حکومت مبارک) به ترتیب با آرای 3/25 درصد و 9/24 درصد به دور دوم رسیده­اند. حمدین صباحی – که رسانه­ها از او به عنوان نامزد “چپ­گرا” یاد کرده­اند – بدون هرگونه تشکیلاتی و در کمال شگفتی 5/21 درصد آرای ماخوذه را به خود اختصاص داده است.

محمد مرسی حکایت همان حسن حبیبی است که در اولین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران بعد از حذف جلال الدین فارسی به رقابت با ابوالحسن بنی‌صدر وارد شد. محمد مرسی از یک منظر می­تواند تداعی­گر بنی‌صدر هم باشد. هر دو پیش از انقلاب در میان توده­های انقلابی چهره­هایی ناشناس بودند. ماجرای مرسی اما از زوایه­ی دیگری هم جالب است. او زمانی به میدان آمد که نامزد اول اخوان المسلمین (خیرات شاطر) رد صلاحیت شد. بی­هوده نیست که طنازان مصری با چاپ کاریکاتورهای مسری در شمایل آدمک لاستیک میشلن به او لقب لاستیک زاپاس داده­اند. در واقع اگر خیرات شاطر از فیلتر هیات نظارت می‌گذشت، نام مرسی هرگز نه در این مقاله و نه در هیچ تحلیل و خبر دیگری با این بس آمد شنیده نمی­شد. همین مولفه­ی ساده نشان می­دهد که اخوان المسلیمن موفق شده در این مدت – از سقوط حسنی مبارک تا دو انتخابات اخیر – به اعتبار شرایط خاص پیش آمده، موفقیت­هایی را کسب کند. این امر ناشی از وجود یک تشکیلات منسجم، متحزب و دارای سرمایه و کادرهای حرفه­یی است. با این حال اقدامات ارتجاعی اخوان در چهار ماه گذشته (فاصله انتخابات مجلس تا ریاست جمهوری) به نحو قابل توجهی از آرای آنان کاسته است.

40 درصد آرای آنان (70 درصد کرسی­های پارلمان) در کم‌تر از 4 ماه به 26 درصد کاهش یافته است. بدیهی‌ترین نتیجه­ی چنین فرایندی افزایش سطح آگاهی توده­های انقلابی نسبت به ماهیت ارتجاعی جریان اخوان المسلمین است.

آقای مرسی در سال­های 2002 تا 2005 (دوران مشعشع حسنی مبارک) نماینده­ی مجلس بوده و به عنوان رهبر حزب “آزادی و عدالت” در واقع از پوزیسیون نظام آمریکایی مبارک در قالب­هایی متفاوت به “اپوزیسیون” رسیده است. شعار او نعل به نعل تکرار  “رنسانس اسلامی” طیب اردوغان است. وی بارها از الگوی ترکیه ستایش کرده و در لحظه­ی حال تنها گزینه­ی مطلوب امپریالیسم آمریکاست. سپهبد خلبان احمد شفیق، یار و همکار شفیق حسنی مبارک است. فرمانده‌ی نیروی هوایی و سپس نخست­وزیر. گفتم و تکرار می­کنم که احمد شفیق را می­توان با توجه به اوضاع انقلابی بهمن 57 با چهره­هایی همچون ژنرال ازهاری، ارتشبد جم، جمشید آموزگار و حتا رضا پهلوی مقایسه کرد. بخش قابل توجهی از آرای شفیق به اعتبار مخالفت جامعه­ی ده درصدی مسیحیان قبطی با جریان‌های اسلام‌گرا، جذب شده است. برای رعایت اقتصاد کلام به این اندازه بسنده می­کنم که یک طنزنویس مصری پس از راه یافتن به دور دوم این پیام سپاس را از طرف او به مردم مصر مخابره کرد:

«بسیار متشکرم! با شتر فرزندان تان را کشتم. اموال­تان را به یغما بردم. در سخن­رانی­هایم به شعورتان خندیدم. با این همه شما من را به عنوان رئیس جمهور برگزیدید. از اعماق دل از شما تشکر می­کنم. شما برای من همان مردم نادان و ناآگاه بمانید و من رئیس جمهور دائم شما خواهم بود.»

(قتلت اولادکم فی معرکه الجمل… و سرقت فلوسکم علشان ابنی المطار… و استهزت یعقولکم فی البرامج و اللقائات… و بعد کل ده،  فاشکرکم من صمیم قلبی… کونوا الی شعبا جاهلا… اکن لکم رئیسا دائماً)

(درافزوده: کسانی که به ریش آلترناتیوسازی­های بورژوایی می­خندند و ترکیب گردایش­هایی مانند پاریس و اولاف پالمه و واشنگتن را به تمسخر می­گیرند، از احمد شفیق­ها غافلند)

اما از نفر سوم این انتخابات یعنی حمدین صباحی به عنوان نماینده­ی “چپ”­ها یاد شده است. همین ابتدا و البته در انتهای این مقاله  عرض می­کنم که  چپ سوسیالیست دلش را خوش نکند. این صباحی را درست نمی­شناسم. او ممکن است آدم خوبی باشد(به مصداق این که جهنم را نیز آدم های خوب با نیت خیر سنگفرش کرده اند!) اما حداکثر وزن سوسیالیسم‌اش به پاره سنگ سوسیالیسم اولاند می­رسد. شاید. پس از مناظره­ی عبدالمنعم ابوالفتوح و عمر موسا بخشی از آرای ابوالفتوح به صندوق محمد مرسی رفت و مخالفان اخوان و روی برتافته­گان از عمر موسا به سوی حمدین صباحی گرویدند. صباحی یک ملی‌گرای متمایل به جمال عبدالناصر است. ما قبلاً و به تکرار نوشته­ایم که عروج جریان­هایی که تحت عنوان “سوسیالیسم ملی” و “سوسیالیسم آفریقایی” اهدافی همچون استقلال در کنار آزادی از استعمار کلونیالیستی را دنبال می‌کردند و به نوعی زائده­ی اتحاد جماهیر شوروی (کمونیسم بورژوایی) و زائیده­ی دوران جنگ سرد بودند، گذشته است. صباحی در مقابل آن دو دیگر (مرسی و شفیق) شر کم‌تر است و با وجودی که گفته می­شود در جریان انتخابات اخیر پرچم شعار نان، آزادی، عدالت اجتماعی را برافراشته اما واقعیت این است که اتخاذ این شعار نوعی موج سواری به قصد جمع کردن آرای چپ­ها و کارگران بوده است. شعار اصلی صباحی “یکی از خودمان تلاش می‌کند” است و این احتمال که بخشی از آرای او در دور دوم انتخابات خنثا شود و بخش دیگر به نفع محمد مرسی سمت‌گیری کند، فراوان است.

بعد از تحریر

1. میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست جمهوری مصر کم­تر از 50 درصد بوده است. این رقم برای جامعه­یی در شرایط انقلابی به مراتب کم­تر از حد مورد انتظار است. چه کسی می­داند 50 درصد تحریمی به کدام جریان گرایش دارند؟

2. به نظر می­رسد چپ­های سوسیالیست و کارگران متشکل انتخابات مصر را تحریم کرده باشند.

3. این تحریم احتمالی و گسترده در کنار نزدیکی آرای 3 نامزد مورد نظر افق متلاطم و دولت بی­ثباتی را درآینده­ی مصر تصویر می‌کند. نتیجه­ی دیگر این بی­ثباتی می­تواند در استمرار حضور جنبش کارگری و به چالش کشیدن دولت جدید افق های تازه یی بگشاید.

4. با وجود سابقه و تجربه­ی جنبش کارگری و فعالیت اتحادیه­ها و سندیکاها در جریان خیزش توده­یی، عقب ماندن طبقه­ی کارگر مصر از 3 جریان پیش گفته نشان داد که تشکل­های اتحادیه­یی ظرف مناسبی در شرایط انقلابی نیستند و با هیچ درجه­یی از رادیکالیسم نمی­توانند سکوی طبقه­ی کارگر برای کسب قدرت سیاسی باشند.

5. عروج نسبی اخوان – علاوه بر همه­ی مولفه­هایی که پیشتر گفتیم – موید سازماندهی این جریان سیاسی است. طبقه­ی کارگر بدون سازمان‌یابی و تشکل و صد البتهً تحزب با همه­ی توانایی­هایش، در نهایت بازنده­ی رقابت بر سر کسب قدرت سیاسی خواهد بود.

انقلاب در مصر ادامه دارد. مستقل از این که جریان حمله برنده به ستاد شفیق(غروب سه شنبه9 خرداد) از کدام گروه بوده  واقعیت این است که انقلاب مصر شکست نخورده . دست کم تا لحظه ی حال انقلاب شکست نخورده است.

این بحث را با تکمیل بخش اول مقاله درخصوص آگاهی طبقاتی ادامه خواهیم داد…  

   ­    ­

 

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.