امین موحدی
یک روز در گذرگاه باد و فضای طوفانی و مه آلود ایران زمین،مردی برخاسته از محله امیرخیزی تبریز ، مغرور و پر شکوه در مقابل زیاده خواهیهای اجانب و اجنبی پرستان فریاد بر آورد :میخواهم هفت دولت زیر بیرق دولت ایران بیایند و من زیر بیرق هیچ دولت بیگانه ی نمیروم.آن مرد ستارخان بود ،مردی از سر سبز وطن که آذربایجان اش مینامند.
و اکنون که بیش ازشصت سال از آن غرور و عظمت میگذرد ، ما به جای پاسداشت آرمانهای آن مرد و تکیه بر تواناییهای غرور انگیز خویش ،چقدر راه حقارت و ناتوانی را پیش گرفته ایم و هر روز زیر بیرق دولتی اجنبی جمع شده و نام آنرا کنفرانس برای دموکراسی میگذاریم.
آیاملت ایران، در بیش از شصت سال پیش قویتراز امروز بود که مبارزان راه آزادی و دموکراسی بدون کنفرانس بازی و کمک گرفتن پنهان و آشکار از بیگانگان ،دولت مرکزی را وادار به پذیرش خواست خود و صدور فرمان مشروطیت نمود؟
آنروز چه داشتیم که امروز نداریم؟ آنروز، غرور واراده ملی خویش رانادیده نگرفتیم وامروزآنها رانادیده میگیریم .آنروز رهبران برگزیده و مورد اعتماد مردم ، پیشاپیش مردم حرکت و چون ستار خان جان خود را فدا میکردند و امروز رهبران خود خوانده، در تلاش برای ایجاد مشروعیت رسانهای و نه مردمی برای خود، پشت سرمردم و حرکتهای آزدیخواهانه مردم مخفی شده و با توسّل به تبلیغات، قصد تحمیل خود بر مردم را دارند.
دیروز رهبران کنفرانس نرفته بی اعتنا به بیگانگان، نماد اراده ملی مردم بودند وامروز رهبران خودخواندهکنفرانس نشین،مردم رامطیع اراده خودمیخواهند اراده ای که متاثراز اراده بیگانگان است.
چه بودیم و چه شدیم؟! ملتی بیش ازشصت سال پیش هفت دولت را مجبور به پذیرش اراده ملی خود کرد و امروز،عده ای به نام همان ملت با ساز هفتاد دولت میرقصند.
یکروز زیر بیرق دولت انگلستان کنفرانس لندن را برگزار میکنند ،اندکی بعد زیر بیرق فرانسه ،کنفرانس پاریس را،روزی زیر بیرق سوئد ،کنفرانس استکهلم و یکروز زیر پرچم آمریکا، کنفرانسی بنام کنفرانس واشنگتن برگزار میکنند.
آنهاآنقدر درتحقیر ملت ایران پیش میروند که حتا با ساز دولتهای عربی نظیر عربستان سعودی خو ش رقصی می کنند و در مجالس و ضیافتهای سران دیکتاتور آنها از دمکراسی سخن میگویند! عجبا عربستان سعودی کجا و دمکراسی کجا ؟کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی!
دیگر هیچ دولت کوچک وبزرگی نمانده که آنهازیر بیرقشان در نیامده باشند.
کسی جلوی آنها را نگرفته ونخواهدگرفت اما آنهامیبایست با نام خود زیر چتر بیگانگان بروند نه با نام ملت ایران و مخالفین جمهوری اسلامی.
آنها اگر مخالف جمهوری اسلامی بودند برای احیای غرور ملی که اینک سخت بدان نیازمندیم تلاش میکردند نه در جهت تحقیروشکستن بیش از پیش آنچه که از غرورملی برای این ملت باقی مانده است.
فرق آنهابا جمهوری اسلامی در چیست ؟هر کدام به نحوی غرور ملی ایرانیان را به سخره گرفته وچهره ناتوانی ازملت ایران بنمایش میگذارند ؟
ایرانی برای چیره شدن بر استبداد از بیگانه کمک نمیگیرد و نخواهد گرفت .کمک گرفتن از بیگانگان برای رسیدن به دمکراسی همان بلایی را سر ما خواهدآورد که سی و چهار سال پیش آورد.
آیا غیر از این بود که خمینی و دار و دسته جنایتکار وی با حمایت پیدا و پنهان بیگانگان سر کار آمدند؟
هنوز قرائت بیانیهها و سخنرانیهای هفتگی خمینی در بی بی سی لندن را فراموش نکرده ایم که باز عده ای به نام ملت ایران و دمکراسی ،متوسل به همان امامزاده ای شده اند که سی وچهار سال پیش، دخیل بستن شان به آن امامزاده ،چیزی جز نکبت و بدبختی و ویرانی برای ایران به بار نیاورد.
دخیل بندان لندن وپاریس وواشنگتن ،در واقع از خاک سرد طلب جان میکنند!
ایران ،افغانستان و یا عراق نیست که مردم آن ناتوان از تصمیم گیری ،دست به دامان جرگههای وابسته به اجانب شوند.
دخیل بندانی که طلب اجابت حاجت شهرت ومقامخود ازامامزاده های خویش میکنند خود بخوبی میدانند که شاید بتوانند دولتهای خارجی را بفریبند و خود رانمایندگان ملت ایران نزد آنان قالب کنند اما به یقین ملت ایران را نمیتوانند فریب دهند .
تنها آنچه از رهگذر این جهانفریبی وخودفریبی آنها نصیب ملت ایران میشود تعویق سرنگونی جمهوری اسلامی است وبس .
آنها بودند که بافرصت طلبی وافراشتن بادبانهای خود درمسیر باد ،در رسانههای استیجاری خود، جنبش سبز را محدود به موسوی و کروبی نموده و فرصتی همچون جنبش عظیم سبز مردم ایران را سوزانده و خاکسترش را به بادخزان دادند
آنهاچه از جان این ملت میخواهند ؟چرا اجازه نمیدهند ملت ایران به روش خویش و نیاکان خویش چون ستار خان ،مبارزه خود را به پیش برند؟
آنها همه چیز ایران را وابسته به بیگانگان میخواهند حتا مبارزه برای آزادی را ودموکراسی را
آنها را خوب می شناسیم ،همانهایی هستند که زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو، سخنان ضد بشری خمینی را بر عکس برای دنیا ترجمه میکردند.
و اکنون نیزمیدانیم که چه چیزی را به نام مردم ایران برای بیگانگان ترجمه میکنند .
آنها زیرگوش جهانیان زمزمه شومی را میخوانند که گویا ملت ایران ناامید از رستم ،اسکندری آرزو میکنند .آنها سعی دارند به مردم ایران نیز بقبولانند که:
رستمی پیدا نخواهد شد امید….کاشکی اسکندری پیدا شود.
اما غافلند از اینکه در طی فقط دو سه سال گذشته ،ایران شاهد خروج رستمهایی چون ندا و سهراب بود که تاریخ نظیر آنها را کمتر به خود دیده است .آنها نمیدانند که تمام ملت ایران از نسل رستم و خود رستمی دیگر هستند ونیازی به اسکندر مقدونی ها نیست.
آنها ناراستی و غیر قابل اعتماد بودن خود را یک بار برای همیشه در نوفل لوشتو ثابت کردند حال ،هی دور دنیا بچرخند و به جای درخت سیب ،زیر بیرق این و آن دولت ،کنفرانس بر گزار کنند ،ملت ایران آنها را میشناسند وآنها نمایندگان ملت ایران نیستند.
مصدق نفت را ملی کرد و اما پیش از آن ، ستار خان چیزی فراتر از نفت را.ستارخان باور به خویش و غرور یک ملت راملی کرد.
آنها قادر نخواهد بود غروری را که ستار خان با بذل جان خویش ملی کرد رادر هم شکنند و ملتی راکه درگیر مبارزه برای کسب آزادی و دموکراسی هستند را برای گدایی دموکراسی به درب کنسولها و سفارت خانههای اجانب بفرستند.
ما مبارزه میکنیم نه گدایی. همانگونه که آزادی را از مستبدین دینی گدایی نکرده ایم ،آنرا از بیگانگان نیز به گدایی طلب نخواهیم کرد .
ملت ایران تنها با تکیه بر غرور ملی خویش شاهد آزادی و دموکراسی رادرآغوش خواهد گرفت.