امروز در حالی با گذشت بیست از سال از اغاز دوران اصلاحات؛ نشانه ایی از تغییر تدریجی نظام در جهت دمکراسی به چشم نمی خورد چگونه می توان از مردم انتظار داشت که برای این باور خطر کنند. مردم شاهد ان هستند که برخلاف نظریات اصلاح طلبان؛ روند دیکتاتوری و سرکوب در ده سال گذشته بطورروز افزون گسترش پیدا کرده است و نظام مسیری خلاف جهت اصلاحات را طی می کند.
بنام خداواند بخشنده مهربان
بیست و پنجم بهمن مراسم سوگواری اصلاحات بین ۴ تا ۷ بعدازظهر
شنیدم که هموطنی که نوشته است “که مگر تظاهرات مراسم ختم است که مردم باید در ساعت هفت به ان اختمام دهند”. من در پاسخ به این هموطن باهوش باید اذعان کنم که نظر ایشان درست است. بیست و پنج بهمن امسال مراسم سال درگذشت اصلاحات است که باید بران فاتحه خواند.
سرنوشت اصلاحات پس از بیست سال
قریب به بیست سال پیش من مانند بسیاری از مردم ایران در دوران اغاز اصلاحات؛ با امید به تغییر و اصلاح تدریجی نظام در پی تحولات اقتصادی به صف مدافعان اصلاحات اقتصادی اقای هاشمی پیوستم و تا روزی که اقای خاتمی با خوداری از اعلام رفراندم به مردم پشت کرد از اصلاح گرایان حمایت کردم. اما زمانی که اصلاح طلبان با در دست داشتن ریاست جمهوری؛ مجلس؛ شهرداری؛ حمایت گسترده مردم؛ بخش بزرگی از نیروهای مسلح و داشتن اقای هاشمی در راس امور از رفراندم قانون اساسی خوداری ورزید من امکان اصلاحات را از دست رفته و از اصلاح طلبان برای سالها دوری نمودم. .
دوسال پیش من مانند بسیاری از مردم از شرکت در انتخابات علیه ولایت فقیه (و نه برای حمایت از اصلاح طلبان) بطور فعالانه از اقای موسوی بعنوان تنها ابزار واقعا موجود حمایت کردم. واقعیت این است که رژیم نه به اقای علی کشتگر و حشمت الله رییسی اجازه کاندید شدن را داده بود و نه به اقای رضا پهلوی و یا مهرداد درویش پور تا من به یکی از انان رای بدهم. تنها ابزار .موجود برای مخالفت با رهبری و نظام برای من و بیشمار مردم ایران رای دادن به اصلاح طلبان بود.
اینکه اقایان موسوی و کهروبی و حتی اقای هاشمی از تسلیم در برابر خواست رهبر سر باز زدند؛ بار دیگر امید همبستگی با اصلاح طلبان را در دل من زنده نمود. من مانند بسیاری از مردم ایران باور نمودم که اینبار اصلاح گرایان از خط قرمز نظام عبور خواهند کرد اما متاسفانه دودلی و تردید این دوستان و برخی برخوردهای غیر اخلاقی اصلاح گرایان در خارج از کشور بار دیگر مرا به شک درباره اهداف اصلاح گرایان دچار نمود.
من دوسال پیش تردیدی نداشتم که بدون قاطعیت؛ شیوه های مناسب و ابزارها لازم جنبش دچار شکست خواهد گشت.از همین رو تنها پس از چند هفته اول تظاهرات برای تمامی دوستان نوشتم که ما بدون داشتن یک روحیه مبارزه جویانه و تلاش برای ایجاد یک نیروی نظامی قادر نخواهیم بود تا رژیم را به عقب نشینی وادار سازیم. بسیاری از دوستان با تاکید بر مبارزه مدنی ارام و ماجراجویانه و غیر عملی خواندن تفکراتی که ممکن بود به راه سوریه و لیبی بی انجامد علیه تشکیل یک نیروی نظامی ملی و هر گونه مبارزه ایی برای براندازی رژیم جبهه گیری نمودنند و نهایتا تظاهرات میلیونی مردم به تظاهرات خاموش مخالفان سیاسی و دانشجویان و عرصه های مجازی تقلیل .یافت.
اینک بسیاری از دوستان بجای برخورد با علل شکست؛ یا به سرزنش مردم ایران می پردازند ویا شدت سرکوب را علت شکست جنبش بشمار می اورند. البته دیواری کوتاه تر از دیوار مردم ایران نیست و دفاع از نظریه “ضعف مردم” و “خشونت رژیم” بسیار کم هزینه تر از برخورد با خیالبافی هایی نظیر” پیروزی کم هزینه” است. اما واقعییت این است که نه مردم ایران کمتر از اعراب بوده و نه رژیم های سوریه و لیبی کمتر از ولایت فقیه به مخالفان خود تجاوز و شلیک می کنند.
مبارزه با دیکتاتوری که جای خود را دارد حتی در یک مسابقه فوتبال هم اگر یک تیم با تردید بازی کند تماشاچیان بجای تشویق و روحیه دادن به تیم خود ان را هو کرده و به خانه خود باز خواهید گشت. مردم ما به صحنه امدند اما نشانی از مبارزه و پیروزی ندیدند که به خیابان ها باز گردند. امروز این امید به پیروزی؛ هیجان مبارزه؛ شور ازادیخواهی و حتی نفرت از رژیم بشار است که سبب شده مردم سوریه به مبارزه ایی دلیرانه با این همتای جنایتکار ولایت فقیه بپردازند. یک مبارزه بدون داشتن روحیه تهاجمی و باور به پیروزی محکوم به شکست است. مردم ما دو سال پیش در یک جنگ روانی شکست خوردند وگرنه نه سمبه رژیم پر زورتر از لیبی و سوریه است و نه مردم ایران کمتر از دیگر مردم سوریه و لیبی.
امروز در حالی با گذشت بیست از سال از اغاز دوران اصلاحات؛ نشانه ایی از تغییر تدریجی نظام در جهت دمکراسی به چشم نمی خورد چگونه می توان از مردم انتظار داشت که برای این باور خطر کنند. مردم شاهد ان هستند که برخلاف نظریات اصلاح طلبان؛ روند دیکتاتوری و سرکوب در ده سال گذشته بطورروز افزون گسترش پیدا کرده است و نظام مسیری خلاف جهت اصلاحات را طی می کند.
بیست و پنج بهمن روز سوگواری برای اصلاحات است
فرض ( خیال پردازی) می کنیم که در بیست و پنچ بهمن رژیم از تبدیل تهران و شهرهای دیگر به پادگان امتناع نموده تا میلیون ها ایرانی به خیابان امده و با سکوت طی ساعت چهار تا هفت بعدازظهر تحولاتی را سبب شوند که اقای هاشمی و اصلاح گرایان بار دیگر به صحنه قدرت بازگردند. اقای موسوی واقای کهروبی (که هردوی انها برای من و مردم ایران بسیار عزیز ومحترم هستند) به مقام ریاست جمهور و ریاست مجلس منصوب شدند. ایا این چیزی جز بازگشت به بیست سال پیش که اصلاح گرایان صاحب بیشتر ابزارهای قدرت بودند نیست؟. ایا فکر می کنید مردم ایران ارزوی بازگشت به بیست سال پیش را دارند.؟
اصلا فرض می کنیم که اقای هاشمی به مقام رهبری دست یافت بار دیگر فرض (هر چند غیر واقعی) را بر ان می داریم که ایشان بخاطر دفاع از جنبش ( یا حفظ نظام) با عبور از خط قرمزها تصمیم گرفت که با یک رفراندم قانون اساسی را بازنویسی؛ شورای نگهبان را ملغی؛ دست سپاه را از اقتصاد و سیاست کوتاه؛ و نیروی های سرکوب امنیتی را به پیروی از قانون اساسی اصلاح شده وادار نمود. ایا می توان فرض کرد که در پی این تصمیم اقای هاشمی روحانیت؛ سپاه؛ بیت رهبری؛ بسیج و هزار دزد و ادمکش این رژیم این تصمیات اقای هاشمی را بپذیرند وعلیه او کودتا نکنند. تکلیف روحانیت با مدرنیته و دیگر خواست های مردم چه خواهد بود؟ تکلیف این اقا با غنی سازی اتمی؛ فلسطین؛ لبنان و غرب چه خواهد بود؟ اگر اقای هاشمی که عمرش دراز باد پس از یکی دو سال بخاطر بیماری درگذشت کدام فقیه مقام ولایت را برعهده خواهد گرفت؟ چه کسی جایگزین او را انتخاب خواهد نمود؟
مردم هر چند بخاطر ایستادگی اقایان موسوی و کهروبی ارزش بسیار قایل هستند اما انها بخاطر هیچ کس و هیچ چیز بجز حقوق خود و فرزندانشان به میدان نیامدند. من فکر می کنم که حتی اگر خانم گوگوش (بدون قصد جسارت) بر خلاف نظر رهبر؛ کاندیدای ریاست جمهوری می گشت میلیون ها ایرانی (بدون تردید بیشتر خانم ها و جوانان ) برای رای دادن به او صف می کشیدند. مردم به هر کسی در برابر رهبر و نظام بایستد رای خواهند تا مخالفت خود را با نظام نشان دهند. حتی احمدی نژاد هم این موضوع را در یافته است و تلاش می کند تا نشان دهد که بین او و دار و دسته رهبر اختلاف وجود دارد تا از این نمد کلاهی برای خود تهیه کند. بجای اتهام به مردم و حمله به چهره های ملی غیر اصلاح طلب بهتر است به خواست مردم و بازنگری خود پرداخت.
امروز با وجود انکه تجربه سوریه و لیبی در کنار سرکوب جنبش سبز پیش روی ماست؛ اصلاح گرایان از مردم می خواهند که بین ساعت ۴ تا ۷ بعد از ظهر بصورت خاموش به پیاده روی بپردازند تا توسط چاقوکش های بسیج و سپاه کتک خورده؛ دستگیرشده؛ مورد خطر تجاوز و قتل قرار گرفته؛ فردای سرکوب تظاهرات توسط گروه های عفاف و مزدوران دیگر رژیم تحقیر شوند تا دوستان اصلاح گرا بتوانند با مذاکره از بالا از رژیم نیمچه امتیازی بگیرند .
امروز برای همه روشن است که بخش هایی از اصولاگرایان تلاش می کنند تا با بخش هایی از اصلاح گرایان نظیر اقای هاشمی – خاتمی به نوعی توافق دست یافته تا رژیم را از بحران خارج نمایند. شکی هم در این نیست که با ادامه فشارهایی نظیر تحریم نفت و تحریم انتخابات توسط مردم بخش های بیشتری از اصولاگرایان با احساس خطر برتلاش خود برای بازگشت اقای هاشمی به صحنه خواهند افزود. اما هر انگاه رژیم بتواند بر سر انرژی هسته ایی با غرب به توافق برسد ویا با فروش بیشتر منافع مردم ایران به دولت های نظیر چین؛ روسیه؛ حداقل ها را برای سپاه و اقمار خود تهیه نماید ستاره اقبال اقای هاشمی نیز افول خواهد نمود و غارت و سرکوب رژیم همچنان ادامه یافته تا روزی که مردم رژیم را همانند لیبی و یا سوریه سرنگون نمایند.
تجربه گذشته در برابر اینده
دو سال پیش رژیم با قتل ندا و سهراب ها؛ اعدام (مخالفان) کردها؛ سلطنت طلب ها؛ مجاهدین و چپ ها در کنار اخراج و زندانی کردن دیگر معترضان (اصلاح گرایان) به پاسخگویی به مردم پرداخت. طی دو سال گذشته مردم بطور متداوام و سیستماتیک سرکوب و از حداقل هایی که طی بیست سال گذشته بدست اورده بودند نیز محروم گشتند.
اما امروز اصلاح گرایان بار دیگر مردم را برای تظاهراتی ارام در بیست و پنج بهمن دعوت می کنند. ایا شکی در این وجود دارد که رژیم با تبدیل ایران به یک پادگان سپاه و سرکوب خشن مردم در پیاده روها بپردازد؟ ایا شکی در بیشتر شدن سرکوب ها در صورت شکست برنامه اصلاح گرایان وجود دارد؟ اصلاح گرایان با کدام برنامه و هدف مردم را به قدم زدن سه ساعته ارام در پیاده رو ها فرا می خوانند؟
ایا این شرط اخلاق وانصاف است که جان مردم را برای گرفتن چند امتیاز صوری و موقتی دچار مخاطره نمود؟ اگر جوانان در روز بیست و پنج بهمن تصمیم به رودرویی با رژیم را گرفتند چه خواهید کرد؟ ایا به دفاع از خواست این این جوانان در کنار انان خواهید ایستاد و یا پیغام عقب نشینی و پایین کشیدن فیتله ها را صادر خواهید نمود؟ چگونه می توان به چهره مادران و پدرانی که فرزند خود را به تظاهرات می فرستند نگاه کرد و از اصلاح گرایان نپرسید که برای چه امتیازی جان این جوانان را دچار مخاطره می کنید؟ مردم ما نه برای چانه زنی صدرنشینان بلکه برای تغییرات واقعی قدم به خیابان های پر از جنایتکار بسیجی و سپاهی خواهند گذاشت ایا این مردم سزاوار ان هستند که از انها برای به کرسی نشاندن این یا ان سو استفاده بشود؟ دوستان جمهوری خواه من شما چگونه عمل خواهید نمود؟ ایا امروز زمان اندیشیدن به احتمالات گوناگون نیست؟
هیچ کس در ایران شکی ندارد که رژیم با تبدیل خیابان های تهران و دیگر شهرهای بزرک به پادگان سپاه و بسیج و با کتک زدن پیر و جوان در پیاده روها و دستگیری انان اقدام به سرکوب مردم خواهد نمود. اما با وجود این بخش بزرگی از مردم نه بخاطر اصلاح گرایان بلکه بخاطر ناچاری و برای از دست ندادن فرصت و احتمالی برای تحول به خیابان ها خواهند امد. اینکه مردم بتوانند به چنین فرصتی دست پیدا کنند قابل پیش بینی نیست اما یا نباید به خیابان قدم گذاشت و دچار مخاطره گشت و یا باید از این فرصت برای ازادی اقایان موسوی و کهروبی؛ زندان سیاسی و ازادی ایران استفاده نمود.
متاسفانه امروز در فقدان یک جبهه نیرومند سکولار؛ مردم ایران نمی توانند بیش از اندازه های فردی در جهت بهره بردن از بیست و پنجم بهمن استفاده نمایند اما می توان امیدوار بود که بیست و پنج بهمن زمینه را برای اتحاد میان چپ و ملی سکولار و افرادی نظیر اقای رضا پهلوی و اقای علی کشتگر که خواستار سرنگونی رژیم هستند؛ مهیا سازد تا در بیست و ششم بهمن و روزهای پس از ان ما شاهد اغاز روند مجدد مبارزه میلیونها ایرانی برای سرنگونی رژیم باشیم.
به امید پیروزی
ا.ز تهران