پریسا ساعد
در دنیای باورها و مفاهیم گیج و درهم پیچیده ای که ذهن انسان را به اسارت میکشاند، تا پاسخ چرایی ها و چگونگی های زندگیش را تنها از لابلای اوراق زنگار بسته تاریخ به جستجو بنشیند، هستند انسانهایی که از حلقه های تو در توی بندها و مفاهیم القایی چند هزار ساله عبور کرده، و حضوری رها ، زاینده و هستی بخش پیدا میکنند. بودشان ارمغان اور افرینش های نو و افق های تازه زیستن میشود و نمودشان انکار سکون و انکار خاموشی. انها از بطن سویه های روشن حیات بر تاریکیهای ذهن جاری میشوند تا فکر در گستره های باز بارور شود ، وسعت بخشی و شکوفایی انسان، رسالت پایدار او بماند، و زایش هستی ساز انسانی امتداد بودن و شدن او را معنا بخشد.
ایرج گرگین برای من و ما یکی از این نادر افراد بود:
ودوستش میداشتم زیراانسانی بود فرزانه با ویژهگیهای برجسته وجود یگانه خویش،
او را دوست میداشتم زیراخرد عاطفی خود را در فرهیخته زیستن به تصویر زندگی میکشانید ،
دوستش میداشتم زیرا ماندن را در جاری شدن و باز زایی وافرینش جستجو مینمود، و نه در میرایی و تکرار. .
ایرج گرگین را دوست میداشیم زیرا انسانی بود که دوستی را در ژرفترین مفهوم درونیش میشناخت و ترا میزبان ان مینمود.
او انسانی بود ازتبار مهر، با صلابت و متانتی ذاتی، .
اموزگاری بود با شور وشکیبایی بی همتایش که هرگز ترا در برابرحضور استوارش کم نمی انگاشت ، هر گز مسیر نگاهش ترا از فراز جایگاه به غرور نشسته ، بفرود نمیکشاند و هر گزباورت را در انکار و حذف نمی نشاند.
تو همواره همتا ، همراه، و هم اوایش بودی ،زیرا بلندای حضورش را بر کم انگاری و نفی دیگران نمی افراشت. نه نیازی چنین معیوب در او میتوانست اشیان گزیند و نه به نمایش تک ستاره ای در اسمانی تهی از ستاره ها باور داشت..
فرزانه ای بود یگانه که منش و حضورش تجلی حقیقتت درون او بود.
ایرج گرگین شخصیتی بود که با تمام رنجها، فرازها و فرود های زندگی ،هیچگاه حاشیه نشینی را برنتابید، او چون جان شیفته ای بود که با فرهنگ سازی و فرهنگ افرینی سرشار میشد تا در ژرفنای زیستی ثمربخش ،به بود خود معنا بخشد.
ایرج گرگین با درک ژرف خود از فرهنگ زمانه تصویرگران فرهنگ معاصر خود را میستود، و هرگز بی اعتنا همچون عابران بیشماراز کنار انان نمیگذشت. همواره با دقت به تماشای نقس افرینان و نواوران می ایستاد ، مینگریست، می اموخت، هستی افرینش انسانی را میستود و میشناساند.و انگاه، تن پوشی از نگاه حامی را بر ان میپوشاند.
زیرا او از تبارمرثیه خوانان ان فرهنگ کهنه نبود که در زمان زیست شورافرینان نظاره گر بماند و در هنگامه مرگ به ستایشی مویه وار برنشیند ، ایرج گرگین زندگی را در نبض زندگی و رگهای جاری امروز جستجو میکرد، و نه در استایی ارزشهای بسته بندی شده و زنگار بسته دیروز.
ایرج گرگین با شیوه رفتار و افرینش هایش اموزاند که انچه اهمیت دارد انسان بودن و چالش ما بسمت بالندگی و باروری است و با پذیرش تفاوتها میتوان شکوه زندگی را با رهروانش به تجربه نشست . به باور او زیباترین ستایش، عشق به انسان است، بالاترین اخلاق، حرمت به کرامت انسان ، و مهمترین رسالت ، تعهد به ازادی انسان و قبول گوناگونیهای اوست ، وما چه شکوهمند این ویژهگیها را در تجلی رفتار او به تماشا می نشستیم ، وبه یقین همین منش انسانی و باورفلسفی او نام او را بعنوان یکی از پیشگامان برجسته در تحولات فرهنگی تاریخ معاصربویژه فرهنگ جامعه مهاجر ایران تثبیت خواهد کرد. انسان عاشق و پویایی که حتی درهنگامه ای که سایه سنگین مرگ درکنارش به کمین نشسته بود، تا اخرین روزهای پایانه عمر، امید ، شور و انگیزش افرینش داشت.
دراین میان به راستی تفسیر بودن ما ، در غربت این کرانه های دور نجات، چه تهی و چه کمرنگ مینمود اگر برسکون غمگنانه خود غوطه ورمیماندیم تا خاموشیمان فرا رسد.
چه سعادت بزرگی که گرگین و گرگینهای مهاجر، ایمان به فصل انجماد عواطف جمعی در غربت نیاوردند ، فصلی که جبر اوارگی بر هزاران پیکر و اندیشه تحمیل نموده بود، انان حتی در این سوی ماندگاری نیز با تمام تنگناها ،باز درسیلان پرتلاطم زندگی، افریدند، افریدند تا تولد، امید وشکوفایی، اشیانی دوباره در ادراک ما بیابد ، تا قادر گردیم در امتداد زندگی با اگاهی از کیستی و چیستی خود چشمهایمان را بر افق های باز فرداها بیاندازیم . دستشان درد نکند
میدانم، فرهنگ پروران نسل های دیروز و امروز و فردا ، در این هنگامه اندوه، سرود سوگشان، اوای ستایش زندگی خواهد شد.
اوایی زاده شده از بستر هستی و حیات این مشعل بدستان که با جانی شیفته ، ترانه مقاومت و پایداری را در تاریخ مهاجرت به ثبت رساندند . ایرج گرگین ، ان جان شیفته ای بود که در گذار عمر خویش هماره افرید و افرینش هایش پایدار در سامانه اندیشه ، رفتار و عواطف ما برجای خواهد ماند. شاید مهمترین اموزه ما از این فرایند زندگی ، زیستی خلاق باشد که از مرگ فرهیخته انسانی چون ایرج گرگین زندگی را در تداوم راه او نشانه بگیریم و در ستایش هر انچه زیباست و بر سعادت بشری اشاره دارد بنشینیم.
تقدیم به ایرج گرگین
بر بال یادها و خاطره ها
چهره ا ت را میبینم
که سرشاراز شکیباییست
با فروغ نگاهت
فرازی از شکوه را تجربه میکنم
و اوج را در معبر ان نگاه دورگستر
اینک من
با تن پوش باوری که ارمغان توست
و
یادمان تو که همیشه سبز است
بر کالبد اندیشه خویشتن خویش
کولی وار به سوی زندگی کوچ خواهم کرد
دکتر پریسا ساعد