شکوه میرزادگی
به عنوان یک کوشنده ی فرهنگی و یک مدافع حقوق زنان، من روز هفده دی را یکی از مهمترین روزها در ارتباط با جنبش زنان ایران می دانم و معتقدم که، با داشتن هر مرام و عقیده ای، اگر ما به برابری حقوق زن و مرد باور داشته باشیم نمی توانیم روز هفده دی را از جنبش برابری خواهانه ی زنان ایران ـ که از قبل از انقلاب مشروطیت شروع شده و تا کنون ادامه دارد ـ حذف کنیم و، در عین حال، به عنوان یک جمهوری خواه، فکر می کنم که به دلایل روشن نمی توان اثرات مثبت این روز، و قانونی کردن حضور زنان در اجتماع، و قوانین عمده ی وابسته به آن را، به دلیل اجرای بد و «زورگویانه ی» آن، ندیده گرفت؛ زیرا ـ چه بخواهیم و چه نه ـ این روز در تاریخ تحولات سرزمین مان به عنوان روز قانونی شدن (یا عرفی شدن) برخی از اساسی ترین حقوق زنان ایران ـ برای اولین بار در تاریخ پس از اسلام ـ ثبت شده است.
کشف حجاب یا تغییر لباس زن ها
من استدلال های خود در این موارد را در سال های گذشته و در چندین مطلب ارائه داده ام که لینک برخی از آن ها در زیر این مطلب آمده است؛ اما نکته ای را که امروز می خواهم به آن اشاره کنم در ارتباط با مردان، و صرفاً به تغییر لباس از سوی حکومت رضا شاه مربوط می شود و به تضادی می پردازد که هم از سوی هوداران حکومت اسلامی ـ اصلاح طلب و اصولگرا ـ و هم، متأسفانه، از سوی برخی از روشنفکران مخالف این حکومت در برخورد با این مساله وجود دارد.
این هر دو گروه (به عمد یا بی توجه) فراموش می کنند که مساله تغییر اجباری پوشش در زمان رضا شاه فقط متعلق به زنان نبوده است و مردها هم در زمان رضاشاه پوشش شان (از لباده و عرق چین و سربند عمامه مانند، و کلاه بوقی) به لباس هایی مبدل شد که مردان اروپایی و کشورهای دیگر می پوشیدند. ولی هیچ کدام از این گروه ها از آن زمان تا کنون بابت این کار به رضاشاه کمترین حمله ای نکرده اند ـ احتمالاً با این بهانه که تغییر لباس زن ها جنبه ای مذهبی داشته است.
با نگاهی به تاریخ تغییر پوشش در ایران در زمان رضا شاه، می توان دید که تغییر لباس مردها همان اندازه بخشی از نوسازی جامعه ایرانی بوده که تغییر لباس زن ها؛ و همان گونه که تغییر لباس مردها ربطی به مذهب نداشته، تغییر لباس زن ها هم نمی توانسته ربطی به قوانین مذهبی در مورد حجاب داشته باشد. چرا که در این روند تحول زنان، در واقع، فقط «چادر» شان را از دست دادند و حتی، برخلاف نظر رایج و تبلیغات متعصبین مذهبی، کسی کاری به «حجاب» شان نداشت.
با نگاهی به عکس های موجود در آن زمان، حتی عکس هایی که زنان را در حضور رضا شاه نشان می دهند، لباس زنان ترکیبی بوده است از روپوش هایی بلند تا مچ پا، جوراب های کلفت، کفش های بسته، آستین های بلند، یقه های بسته به طوری که تا زیر چانه هاشان را نیز می پوشاند، کلاهی که معمولا تمامی یا بیشتر موهایشان را در خود می گرفت، و بیشتر همراه با دستکش. در این عکس، نمونه ای از این نوع لباس را در پوشش زنانی که در مقابل رضاشاه ایستاده اند، می توان دید؛ عکسی که «طرفین» ماجرا را در برابر هم نشان می دهد. در واقع اگر زنی می خواست که بر اساس احکام اسلامی (و نه براساس قوانین حکومت اسلامی که از حجاب مساله ای سیاسی ساخته است) حجاب داشته باشد، این لباس ها نه تنها تضادی با آن احکام نداشتند بلکه کمی هم «حجاب تر» بودند.
کافی است نگاهی کنید به حجاب در کوچه و بازار ایران کنونی تا نکته روشن شود. توجه داشته باشید که من از حجاب زنان و دختران مخالف حجاب و مخالف حکومت اسلامی در ایران کنونی سخن نمی گویم، بلکه منظورم حجاب زنان طرفدار آقایان احمدی نژاد و خامنه ای است که در روزنامه های حکومتی مثل فارس و مهر هم اجازه انتشار دارند. به دو نمونه از این عکس ها توجه کنید.
سکوت عمدی در برابر تغییر اجباری لباس مردها
منظورم از طرح این مساله آن است که بگویم دلیل اصلی مخالفت با رضا شاه در مورد برداشتن اجباری «چادر» از سر زنان به هیچ وجه جنبه ی مذهبی نداشته بلکه یا بدان خاطر بوده که رضا شاه، همزمان با ایجاد این تغییرات در پوشش مرد و زن ایرانی شهرنشین، انبوه انبوه روضه خوان بی سواد را وادار می کرد که اگر بخواهند در نقش یک «روحانی» ظاهر شوند، بروند امتحان علوم دینی بدهند و بعد عمامه بگذارند. با این کار او، در واقع، در را به روی سوء استفاده ی مذهبی از طریق لباس و به بیراهه بردن مردمان بی سواد آن روزگار می بست. البته همواره مخالفت های دیگری هم در کار بوده است، از سوی کسانی که به دنبال اغراض سیاسی خود از شعارهای مذهبی هم سوء استفاده می کرده اند.
در واقع، با توجه به همه ی نشانه های تاریخی مانده از آن زمان، روشن است که رضا شاه در چارچوب دانش و منطق خودش و به خصوص به توصیه ی افراد پیشرفته و بسیار روشنی که دور و برش بودند (و برخی شان بعداً مورد غضب او قرار گرفتند) صمیمانه می خواست که ایران را از زشتی و عقب ماندگی قرن ها، و به خصوص دوران قاجار، به در آورد، و تغییر لباس زنان و مردان هم یکی از ظواهر آن زشتی و عقب ماندگی تلقی می شد. هیچ انسان معتقد به پیشرفتی نمی تواند به رضا شاه صرفا برای اینگونه تغییرات ایرادی بگیرد، اگر چه می توان، به درستی، نسبت به شیوه ی«زورگویانه» ی اجرای این کار معترض بود.
اما همه ی سخن من در این مطلب طرح این پرسش است که: چرا آن ها که (چه از دیدگاه مذهبی و چه از دیدگاه مخالفت با «زورگویی») نزدیک به هشتاد سال است که بخاطر تغییر دادن پوشش زنان به رضا شاه می تازند، بابت تغییر لباس مردها از او ایراد نمی گیرند؟ در حالی که اگر تغییر لباس زن ها همزمان بود با رفتن آن ها به دانشگاه، و به طور کلی ورود به اجتماع، و یا مصادف بود با حذف قوانین غیر انسانی ازدواج کودکان در نه سالگی، و یا اجباری کردن داشتن شناسنامه و یافتن هویت انسانی ـ اجتماعی، و .. تغییر لباس مردها چیزی نبود جز بیرون آمدن از آن شکل و شمایل قرون وسطایی و شبیه مردم دیگر جهان شدن.
مردان مرفه قبل از اجبار برای تغییر لباس
جوانان سینه زن قبل از اجبار برای تغییر لباس
چرا کسی از میان روشنفکرانی که همچنان و هر ساله بخاطر تغییر لباس زن ها به زورگویی رضاشاه معترض اند سخنی از زورگویی رضاشاه برای تغییر لباس مردها به میان نمی آورند؟ آیا از نظر آنها فقط زورگویی به زن ها ایراد دارد و زورگویی به مردها مهم نیست؟ یا چون زورگویی به مردها به نفع شکل و ظاهر آن ها تمام شده باید ندیده گرفته شود ولی زن ها بی جا می کنند که به فکر این توع تغییرات باشند؟
چرا متعصبین مذهبی که هشتاد سال رضا شاه را بابت برداشتن چادر مورد حمله قرار داده اند، اکنون که صاحب حکومت و دم و دستگاه زور شده اند و، با اعمال فشاری به مراتب بدتر و خشن تر از رضاشاه، به تغییر لباس زنان پرداخته اند نه تنها کاری به لباس مردها ندارند بلکه خودشان و فرزندان و مردان خانواده شان همچنان از همان لباس های رضاشاه آورده استفاده می کنند و هیچ هم به روی خودشان نمی آورند که این لباس ها را هم رضا شاه به زور تن آنها کرده است؟ چرا در این سی و سه سال حکومت یکی از سران و آیت الله ها و حتی روضه خوان ها و امام جمعه هایی که بیشتر از حکایت کربلا از برداشتن اجباری چادر زنان به وسیله رضا شاه مظلومیت خریده اند حتی یک بار هم نگفته اند که مردها نیز باید همگی عرق چین و لباده بپوشند؟ مگر نه این که در اسلام حتی دیدن پستی و بلندی های بدن مردها نیز کراهت دارد؟ لابد لباده و داشداشه هم برای همین بوده که این پستی و بلندی ها را بپوشاند.
بهر حال، اکنون، پس از سر گذراندن تجربه ای سی و سه ساله و سخت از یک حکومت مذهبی، شاید بهتر و بیشتر بتوانیم به بررسی اثرات گروه ها و افرادی بپردازیم که در طول تاریخ سرزمین مان همواره کوشیده اند تا ـ با سوء استفاده از مذهب و اعتقادات معصومانه ی مردمان ـ در مقابل هر حرکت و پیشرفتی سد بسازند.
و بالاخره اینکه قطعاً استبداد و دیکتاتوری نه قابل دفاع است و نه قابل حمایت؛ اما شاید شناخت و نگاه دقیق به پدیده های اجتماعی، و به خصوص پدیده هایی که به نوعی هم فردایی اند و هم در رفع تبیض های جنسیتی و فرهنگی نقشی اساسی دارند، بیشتر بتواند ما را از شر دیکتاتوری در هر شکل و نوع آن، کمک کند.
دو مطلب از همین نویسنده در ارتباط با هفده دی :