دنیز ایشچی
عدم شفافیت تعریف و تحلیل درست از استراتژی مرحله ای گذر همچنان جنبش مردمی و بخصوص جبهه نیروهای آزادی، حقوق بشر، ترقی و عدالت اجتماعی را رنج میدهد. دود چنین نقطه ضعف بزرگی در نهایت امر به چشم میلیونها مردم تحت ستم ایران می رود که چشم امیدشان به رهبران سیاسی جبهه آزادی و عدالت میباشد. نبود چنین استراتژی شفافی برای مرحله گذر، بازتاب خویش را در مورد مسائلی از قبیل مساله انتخابات دوره نهم مجلس، احتمالات مربوط به حمله نظامی به ایران، تحریمهای سیاسی اقتصادی علیه حکومت جمهوری اسلامی ایران از طرف جامعه جهانی، احتمال دستیابی سپاه پاسداران به سلاح هسته ای و بالاخره عکس العملهای جمهوری اسلامی ایران در مقابل جامعه غرب از قبیل مانورهای نظامی، افزایش فعالیتهای تشنج آفرین جمهوری اسلامی در منطقه و بخصوص کشورهای همسایه، نشان می دهد.
غیر شفاف بودن سیاستهای بخشهایی از اپوزیسیون و جبهه آزادی و دموکراسی در این زمینه تماما ناشی از این امر میباشد که آنها بصورتی استراتژیک در این اشتباه و رویای شیرین زندگی میکنند که هنوز حکومت ولایت فقیه اصلاح پذیر میباشد، لذا در برابر آن باید استراتژی فشار دموکراتیک را تعقیب کرد. تمامی موضعگیریهای تاکتیکی این دوستان بر این محور استوار است که باید بر محور چنین روندی به بسیج نیروها پرداخت و بر حکومت جمهوری اسلامی ایران فشاری دموکراتیک وارد کرد تا که توازن قوای درون حکومتی را در یک پروسه ای بلند مدت به نفغ جریاناتی که دموکرات تر و لیبرال تر هستند، سنگینی بکند، باشد که چنین تغییر توارنی موجب شود تا درخت آزادگی از درون ناف حکومت ارتجاع روییده و بر تارک حاکمیت سیاسی ایران بدرخشد.
گاها مشاهده میشود که بازمانده های بینش های “راه رشد غیر سرمایه داری” در ما باعث میشود تا از یکطرف هنوز ظرفیتهای غیر واقع بینانه ای را به حکومت ولایت فقیه نسبت بدهیم ، و از طرف دیگر بازمانده های شیوه های سنتی دیدگاههای ضد امپریالیستی در ماها موجب میگردد تا از واقع بینی امروزین فاکتورهای عینی موجود فاصله گرفته و در مواردی موضع گیری واحد و یگانه ضد کشورهای غربی مشترکی با ولایت فقیه بگیریم. در چنین مواضعی گرچه حس ششم سیاسی ما بما میگوید که یک جای کار می لنگد، ولی هنوز حاضر نیستیم شجاعانه به این سوال پاسخ دهیم که کجای کار می لنگد و استراتژی شفاف گذر مرحله ای تاریخی ما چگونه تعریف و تحلیل میشود؟
آقای احمد پورمندی در نوشته اخیر خود در مورد استراتزی جبهه نیروهای مخالف خشونت خواهان تغییر چنین می نویسند.” در میان نیروهای اپوزیسیون خشونت پرهیز، تا امروز سه راهبرد اساسی وجود داشته است که می توان آنها را با کمی بیدقتی تحت عناوین “اجرای بی تنازل قانون اساسی”، “انتخابات آزاد” و “تغییر قانون اساسی” دسته بندی کرد”. بر اساس این تحلیل ایشان، همه نیروهای اپوزیسیون تحول طلب خواهان عبور از نظام ولایت فقیه ، خشونت جو و یا خشونت خواه می باشند. آیا این توهینی به جبهه اپوزیسیون ازادیخواه، آزاده و خواهان اجرای تمام و کمال حقوق بشر در ایران نمی باشد؟ آیا این چماقداران حکومتی و شکنجه گران زندانها هستند که خواهان خشونت می باشند، یا زنان و مردان آزاده ای که بخاطر اجرای ازادی و ازادگی به خیابانها می ریزند؟ از طرف دیگر ایشان استراتژی کلیت اپوزیسیون را در حد تغییرات درون حکومتی تنزل داده و بصورت نسخه پیچی شده بعنوان استراتژی گذر تحویل ما می دهند.
این سردرگمی ها گاه ما را به پسیویسم سیاسی و گاها به همسویی با ولایت فقیه و گاه به از این شاخه به آن شاخه زدنهای پراکنده کارانه میکشاند. چگونه در تب و تاب تحولات سیاسی امروز باید کردار سیاسی ما بصورت تاکتیکهای اجرائی تعریف شده در مورد مسائل بالا تنظیم و تعریف گردد. آیا این تاکتیک درستی میباشد که سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت موضعگیری نهایی خویش را موکول کند به اینکه بعد از آنکه تمام جناحهای اصلاح طلبان حکومتی انتخابات مجلس را تحریم کردند، اطلاعیه مربوط به تحریم انتخابات خویش را صادر بکند؟ آیا اگر بخشهایی از اپوزیسیون اصلاح طلب حکومتی به دلایلی در انتخابات شرکت میکردند، تاکتیک سازمان، به شرکت مشروط و محدود در انتخابات تغییر پیدا میکرد. آیا استراتژی سازمان برای این مرحله تاریخی عبور از نظام ولایت فقیه میباشد، یا تغییرات و اصلاحات حکومتی در آن از طریق بسیج و فشارهای مردمی؟
اگر سیاست اتخاذ شده، میانگینی از نظرات و دیدگاههای مختلف تحولگرایانی که خواهان عبور از ولایت فقیه هستند از یک طرف، و اصلاحات گرایانی که خواهان تغییرات در توازن قوای درون حکومتی به نفع جناح هایی که آنها را اصلاح گرایان میخوانند میباشد، در اینجا باید گفت که چنین میانگین هایی در عمل و همیشه به این صورت حاصل شده است که بنیادگرایان تحولگرا، از مواضع خویش به نفع اصلاحات گرایان پایین و کوتاه آمده اند. عدول از استراتژی عبور از نظام ولایت فقیه به نفع جناح اصلاح گرایان حکومتی به این مفهوم است که بر این کرسی بنشینیم که نظام ولایت فقیه قابل اصلاح میباشد. مردم در کوچه، خیابان، زندانها و محلهای کار تاوان چنین باورمندیهای سوء و خطرناک را با پوست و گوشت خویش لمس کرده و به قیمت زندگی خویش می پردازند. این است فاجعه ای که تمامی جنبش مردمی مرحله فعلی را از پتانسیل بنیادگرایانه و تحول گرایانه آن خالی کرده و رهبران سیاسی ما را در حد و اندازه مشاوران بی خاصیت جناح های مختلف حکومتی ولایت فقیه پایین می آورد.
آقای نادر عصاره در مقاله اخیر خویش از سه استراتژی مختلف در قبال مساله بحران چندین شاخه ای فعلی صحبت میکنند. ایشان در مورد بحران امنیتی، هسته ای و احتمال حمله نظامی به ایران از یکطرف و بازتابهای محاصره اقتصادی ایران و عکس العملهای نظام ولایت فقیه از این سه استراتژی برخورد، دو تایش را متعلق به بیگانگان می دانند که ما کنترلی روی آنها نداریم و لذا باید مواظب باشیم تا در دام بازی آنها نیافتیم و بازیچه تامین اهداف و منافع آنها قرار نگرفته و حتی احتمالا قربانی معاملات بیگانگان با حکومت ولایت فقیه واقع نگردیم.
گرچه منظور ایشان از این برخورد جلو گیری ایشان از شکاف افتادن ها در جبهه اپوزیسیون سکولار، دموکراتیک و آزاده بر سر مسائل فرعی میباشد، ولی باید در عین حالی که اقرار کرد رگه های قذرتمندی از واقع بینی در مورد این نظر ایشان موجود میباشد، من چنین برخوردی را تا حدودی هم متافیزیکی و یا ماکیاولیستی میدانم که به جوهر و ماهیت حرکت جناح بندیها کمتر بها میدهد تا به بازتاب نهایی احتمالی آنها. چنین نوع تحلیلی به این شبیه میباشد که مثلا ما در نقطه ای شاهد نزاع ما بین دو دسته باشیم و صرفا به این دلیل که آیا اگر ما از جناحی که قوی تر هستند حمایت کنیم به نفع ما میباشد، یا جناح ضعیف تر ، بدون توجه به اینکه کدام جناح ظالم و دیگری مظلوم میباشد و کدام جناح ارتجاعی و کدام مترقی و بالنده میباشد و بالاخره کدام یک ارزشهای بالاتر انسانی را نمایندگی میکنند، تحلیلی متافیزیکی و ماکیاولیستی ارائه داده ایم.
به استنباط من نقطه ضعف تحلیل ایشان از انجا آغاز میشود که به نظر می آید ایشان هم حکومت ولایت فقیه و هم جامعه جهانی مقابل آن را ضد مردمی ارزیابی میکنند. چنین استنباطی ایشان را به آنجا می کشاند که در مقابل انتخاب میان بد ” جامعه جهانی غرب ” و بدتر ” حکومت ولایت فقیه ” یک حالتی خنثی پیدا میکنند و بد “جامعه جهانی غرب” را ایزوله کرده و شعار عبور از بدتر “نظام ولایت فقیه” را با اکراه سر می دهند. ایشان در نهایت تصمیم میگیرند که به استراتژی سومی که یک استراتژی “بخوان تاکتیک” رقیقی میباشد پناه می آورند که شفافیت، کارائی و براّیی چندانی ندارد.
استراتژی محوری باید با شفافیت بر محور عدم قابلیت تاریخی ایدئولوژیک اصلاح پذیری نظام ولایت فقیه متکی بوده و بر محور عبور از نظام ولایت فقیه تنظیم گردد، نه اصلاحات این نظام. چنین استراتژی باید نیروهای فراگیر جبهه خویش را بر پایه های پتانسیل های ترقیخواهانه، مدرن، بشر دوستانه، آزادیخواهانه، عدالت جویانه و قانونمندانه این نیروها ارزشیابی کرده و استوار بکند. ظرفیتها و پتانسیلهای نیروهای اپوزیسیون درون و بیرون حکومتی بر اساس عملکردها، سابقه تاریخی، پلاتفورمها و نوشتارهای آنها مشخص و روشن میباشد. دیگر باید به رفتارهایی مشابه رنگ کردن و فروختن جوجه به جای قناری، یعنی اصلاحات درون حکومتی جمهوری اسلامی ایران، پایان داد.
آقای نادر عصاره برای تحقق هدف عبور از نظام ولایت فقیه، استراتژی “وفاق ملی” خویش را که بر پایه ارزشهای آزادی و حقوق بشر خواهان اتحاد ملی مردمی میباشند مطرح و پیشنهاد میکنند. ایشان مطرح میکنند که، پذیرش آزادی، تنوع، همزیستی و انتخابات آزاد میان ایرانیان، برای تمام ایرانیان، شرط این وفاق است. ایشان در ادامه تشریح استراتژی خویش تاثیرات تحقق “وفاق ملی” را بر روند چالشهای سیاسی کشوری تشریح کرده و بالاخره در آخر جمله عریض و طویل خویش این استراتژی را تا به نقطه سقوط استبداد ادامه میدهند، تا تعریفمان از سقوط استبداد چه باشد.بر آمد این نیروی بزرگ و ملی و دموکراتیک، بر حکومت سرکوب و اختناق تاثیر می گذارد، ان را وحشت زده تر و ضعیف تر می کند، شکاف های درونی ان را بیشتر می نماید، ریزش در نیروهایش ایجاد می کند، خیزش مبارزاتی مردم را میسر می سازد، فشار برای تضعیف بیشتر سرکوب و اختناق تا حد ازادی زندانیان سیاسی را فراهم می کند و این روند مبارزه و فرسایش تا سقوط استبداد ادامه می یابد.
مقاله ایشان گرچه نسبت به نوشتارهای دیگر دوستان چندین و چند گام فراتر، جامعتر بوده وپای خویش را جلوتر از دیگران میگذارد، ولی هنوز از کارائی، شفافیت و برندگی لازم برخوردار نیست. نوشته ایشان به پتانسیل حمایت دموکراتیک جامعه جهانی از جنبش متحد آزادی، حقوق بشر و دموکراسی خواهی در ایران “وفاق ملی” کم اهمیت میدهد و این نقطه را هم در نظر نمیگیرد که بازتابهای بین المللی خیلی از سیاستهای آشوب گرانه و تشنج آفرین نظام ولایت فقیه از قبیل دستیابی سپاه پاسداران به سلاح هسته ای نمی تواند از طرف جامعه جهانی بدون پاسخ بماند. ایا در چنین شرایطی این دوستان ما بعنوان یک شهروند جهانی، در کنار جامعه جهانی قرار خواهند گرفت، یا در کنار سپاه پاسداران مسلح به سلاح هسته ای و ولایت فقیه.
دیگر باید از کلی گویی های کلیشه ای بیرون آمد و شفافتر صحبت کرد. در جبهه دموکراتیک “وفاق ملی” ایشان جایگاهی برای سازمانهای سیاسی دموکراتیک ملیتهای مختلف “آذربایجانیها، بلوچها، عربها و ترکمن ها” هم وجود دارد؟ آیا بازماندگان نظام گذشته سلطنتی که بخشی از جنبش دموکراتیک مردمی را تشکیل میدهند، در داخل “جبهه وفاق ملی” ایشان جای دارند؟ اگر آری، چرا راهکارهای اجرائی عملی در این زمینه ها پیشنهاد و برای اجرا توصیه نمی شود؟
گر چه مقاله آقای عصاره با این جمله به پایان میر رسد که “برکناری رژیم ولایت فقیه، توسط نیروهای دموکراتیک مردم ایران، نقطه پایان قطعی است بر مناقشاتی که به امروز رسیده اند”، ولی ای کاش روح این جمله ایشان بر تمامی و کلیت نوشته ایشان میدمید و به آن شفافیت، گرمی و قاطعیت بیشتری می بخشید.
دنیز ایشچی ۰۴/۰۱/۲۰۱۲