رضا پرچی زاده
ای مرغ سحر! چو این شب تار | بگذاشت ز سر سیاهکاری |
وز نفحه روح بخش اسحار | رفت از سر خفتگان خماری |
بگشود گره ز زلف زرتار | محبوبه نیلگون عماری |
یزدان به کمال شد پدیدار | و اهریمن زشتخو حصاری |
یاد آر! ز شمع مرده یاد آر! |
پیش درآمد:
در عرصه رسانه ای سیاسی ایران معاصر، فراتر از نامها، احزاب، جناح ها و خط کشی های درون-گروهی، دو گفتمان (۱) عمده که از دو شیوه معرفت-شناختی (۲) مشخص به حکومت الهام می گیرند خودنمایی می کند، که دستاورد تلاشهای دو «کمپ» (۳) عریض سیاسی است. یکی گفتمانی است که من آن را «سنتی» (۴) نامیده ام، که شامل سلطنت طلبی، مشروطه خواهی، و انواع مدلهای حکومتی دیگر که صرفا حول محور کاریزماتیک (۵) شخص «شاه» شکل می گیرند می شود؛ دیگری گفتمان «ایدئولوژیک» (۶) است که شامل جمهوری اسلامی – اعم از جناح راست (محافظه کار) و چپ (اصلاح طلب) آن، مجاهدین خلق، و هواداران بنی صدر می باشد؛ که همه، گرچه در بر دارنده و متکی به اشخاص کاریزماتیک، بیش از آنکه بر «فرد» تکیه کنند، «ایده-محور» هستند. اعضای این کمپ دوم با وجودی که امروز از لحاظ سیاسی از هم جدا افتاده اند و بلکه با هم سر ستیز دارند، اما اساس گفتمان شان یک چیز است، و حقیقت تاریخی هم این است که اینها زمانی متحد هم بوده اند. در این مقاله، هدف نگارنده این است که به قصد فتح باب به شیوه ای اجمالی به بررسی معرفت-شناسانه انگاره های گفتمانیِ (۷) تاریخیِ این دو کمپ که مبنای رفتارهای رسانه ای طرفداران آنها قرار گرفته است بپردازد، برخی تناقضهای درونی و تضادها و شباهتهای آنها با یکدیگر را برشمارد، و در نهایت ضرورت ایجاد و تقویت راه سومی در فضای رسانه ای ایران را متذکر شود.
لازم به ذکر است که در جایی که در عدم هر گونه آمار قابل اعتماد، میزان محبوبیت حقیقی هر کدام از این دو کمپ در میان مردم ایران معاصر تا حدود زیادی نامشخص است، اساس اهمیت-بخشی این مقاله به دو کمپ مذکور بر مبنای حضور فعال (هواداران) آنان در عرصه رسانه ها و تبلیغات – هم در داخل و هم خارج از ایران – قرار گرفته است. با این وجود، هژمونی رسانه ای و تبلیغاتی این دو کمپ که موجب اهمیت-گذاری نگارنده این مقاله بر آنها گردیده هرگز به این معنی نیست که اعضای مختلف هر کدام از این دو کمپ لزوما بیانگر یا بازتاب دهنده مواضع ملت ایران یا حداقل بخش اعظم آن هستند؛ زیرا که «اکثریت خاموش» (۸) قابل توجهی در ایران وجود دارد که نه به رسانه دسترسی چندانی دارد و نه اصولا خط مشی سیاسی خود را از رسانه دریافت می کند؛ و با این وجود، در بزنگاه های تاریخی، نقش مهمی در شکل گیری یا حمایت از سیاستهای خاص ایفا می کند.
نکته لازم به ذکر دیگر این است که گروه های با گرایش چپ، اعم از مارکسیستی، کمونیستی و سوسیالیستی، که در وقایع پیش از و همزمان با انقلاب از بازیگران اصلی صحنه سیاسی و رسانه ای ایران بودند، از آنجا که پس از انقلاب از لحاظ تاثیر سیاسی افول قابل ملاحظه ای یافته اند و اکنون، اگر مستقل هستند، برد فعالیت رسانه ای شان بیشتر در محدوده گروهی و درون-گروهی است تا عمومی، و اگر به طور مستقل عمل نمی کنند با جناح هایی از کمپ سنتی یا ایدئولوژیک ائتلاف آشکار یا نهان کرده اند و بر فرض مثال در کنار اصلاح طلبان اسلامی در شبکه بی بی سی فارسی ظاهر می شوند، در این بررسی به طور جداگانه مورد مطالعه قرار نمی گیرند؛ گرچه در صورت مطالعه مستقل هم آنها به هر ترتیب – با تذکر این حقیقت که ایدئولوژی آنها بر خلاف اکثر ساکنان دیگر این کمپ بر «مذهب» حمل نمی شود – به طور عمده در کمپ ایدئولوژیک قرار می گرفتند.
از آنجا که این مقاله، چنانکه ذکر شد، تنها به قصد فتح بابی در موضوع مورد بررسی برای عموم به نگارش درآمده است، نمی توان و نباید از آن انتظار ارائه فاکت های دقیق و موشکافی های جزء به جزء داشت؛ و باید آن را مقدمه ای راهبردی در نظر گرفت که می تواند به تحقیق گسترده و ریز به ریز بر موارد مورد بررسی منتهی شود. با آنکه نگارنده خود پیشتر به طور جداگانه به بررسی دقیق تر برخی از اِلِمانهای مطالعه حاضر پرداخته، اما تا به حال آنها را به صورت یک مجموعه و به شیوه ای مقایسه ای مورد بررسی قرار نداده است. بنابراین، در مقاله حاضر، طول و عرض مطالعه – متاسفانه – ناگزیر از عمق آن بیشتر خواهد بود، و به اصطلاح از هر دری سخنی به میان خواهد آمد. به هر ترتیب، کار را باید از جایی آغاز کرد.
بررسی معرفت شناسانه دو گفتمان ضد دمکراتیک در رسانه ها:
پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران که نیروهای انقلابی قدرت را به قبضه خود درآورند و هواداران حکومت قبلی قلع و قمع شده و به طور عمده به خارج تبعید شدند، فضای سیاسی ایران به عرصه تاخت و تاز نیروهای کمپ ایدئولوژیک تبدیل شد که هر کدام در وقوع انقلاب نقشی داشتند و سهم خود را از قدرت در حکومت طلب می کردند. بسیاری از این نیروها در گذار زمان، چه از طریق سیاستگزاری و تبلیغ منفی رسانه ای و چه از طریق خشونت صرف، از صحنه حذف شدند و یا همچون پیشینیان سلطنت طلبشان مجبور به مهاجرت گردیدند؛ و بدین ترتیب، با باریک شدن بدنه نیروهای انقلابی، قدرت مطلق عملا به دست آن جناحی از انقلابیون افتاد که امروز آن را – در هر دو مصداق راست و چپ اش – «جمهوری اسلامی» می نامند.
این رویه به همین ترتیب ادامه داشت تا در اواسط دهه هفتاد، در عدم حضور اقتدار اتحاد-بخش خمینی، شکاف بین دو جناح جمهوری اسلامی نیز عریض تر گشته شروع به آشکار شدن نمود. در این زمان، جمعی از چپی های انقلاب که در اثر هژمونی راستی ها قدرت را از کف داده بودند، به خود آمدند و با تکیه بر اصولی همچون «جامعه مدنی» و «اسلام رحمانی» و «آزادی اندیشه» برای کسب قدرت حرکتی در چارچوب هم قانون اساسی و هم ارزشهای فراقانونی جمهوری اسلامی آغاز کردند که در سالیان بعد به «جنبش اصلاحات» موسوم شد. در بلندمدت، نزاع سیاسی و رسانه ای این دو جناح به اشکال مختلف بر سر قدرت در ایران در نهایت به قیام مردمی خونین شش ماهه ۱۳۸۸ انجامید که مشروعیت کل نظام را در قطعی وسیع چه در داخل و چه در خارج از ایران به زیر سوال برد.
بدین ترتیب، سال مذکور نقطه عطفی شد تا برخی نیروهای سیاسی دیگر که سالها از حضور جدی در صحنه سیاسی ایران محروم بودند، موقعیت را برای آغاز یا از سرگیری فعالیت خود به قصد کسب هژمونی مناسب ببینند و به تکاپوی حرکت بیفتند. در این میان، کمپ سنتی که به طور عمده در بر گیرنده سلطنت طلبان تجدید قوا کرده می شود، در طی دو سال اخیر حرکتی چشمگیر در عالم رسانه آغازیده است. سوالی که در اینجا پیش می آید این است که کمپ سنتی نسبت به کمپ ایدئولوژیک چه تفاوتهایی دارد و به منظور مشروعیت-سازی برای خود از طریق رسانه چه آلترناتیوهایی ارائه می کند؟ پاسخ به این سوال، بررسی انگاره های گفتمانیِ تاریخیِ دو کمپ مذکور را طلب می کند.
ستون اصلی کمپ سنتی، شخص شاه است. مشروعیت شاه به خاطر «فره ایزدی» است که توسط خداوند در او به ودیعه گذاشته شده، و لذا حکومت، حق و وظیفه «الهی» اوست، و بدین ترتیب باید در خاندان او باقی بماند. دقیقا به همین علت است که در کمپ سنتی، شجره نامه داشتن و اتصال نَسَبی به شاه و شاهان پیشین اهمیتی اعلا درجه دارد. چنانکه در کتاب «مطالعه مونولوژیسم در گفتمان ایرانی» (۹) توضیح داده ام، یکی از دلایل مهم اقبال محمود غزنوی – که از یک طرف شکننده سامانیان ایرانی الاصل بود و از طرفی دیگری با خلیفه بغداد بر سر هژمونی در رقابت بود، و در ملکش هم اختلافات مذهبی به طور عمده بین سنی و غیر سنی بیداد می کرد – به حمایت از فردوسی در نگارش شاهنامه، احیاء اصل حلول فره ایزدی در شخص پادشاه در نزد ایرانیان – که پس از گسترش اسلام تا حدود زیادی تضعیف شده بود – و بدین وسیله اتصال خود به آن اصل بود تا برای خود مشروعیت بخرد.
لذا، چنانکه می بینیم، این ایده در ایران پیشینه ای بسیار طولانی دارد، به طوری که محمود غزنوی در بیش از هزار سال پیش بر «احیاء» و نه بر ایجاد آن تلاش کرده، و اصولا ایرانیان در طول تاریخ از بنیانگزاران اصلی این دیدگاه به حکومت به شمار می آیند. مشروعیت اینگونه حکومت، سوای اصل مذهبی آن، «عرفی» (۱۰) هم هست، چرا که عموم معتقدین به آن به سادگی معترف اند که بالاخره باید شاهی باشد تا مملکت را اداره کند، و بدون شاه که نمی شود؛ و همین اعتقاد عموم به اصل «شاه باید باشد» همراه با مهر فردیِ فراقانونیِ هر رعیت به امیر خویش است که مشروعیت اجتماعی سلطنت را رغم می زند. به کار بردن القاب طولانی به سبک عهد قاجار برای اعضای خانواده سلطنتی و به همچنین استفاده مداوم از تصاویر متحرک و ثابت این خاندان و دوران شاهنشاهی به طور کل همراه با توضیحات نوستالژیک از نشانه های تاکید بر و توسل به این احترام مهرآمیز در رسانه های کمپ سنتی است.
بنابراین، گفتمان سلطنتی، بر خلاف آنچه امروز هوادارانش در رسانه های شان مدعی هستند، در حقیقت نه سکولار (۱۱) است و نه علمی، بلکه مذهبی و پوپولیستی (۱۲) است؛ گرچه مذهبی که امروز به اسطوره و به تاریخ پیوسته است و پوپولیسمی که به عرف تبدیل شده است. آگاهی به این امر، کنایه ای را بر ما می گشاید، و آن اینکه در جایی که اعضای کمپ سنتی به اعضای کمپ ایدئولوژیک اتهام «ارتجاعی» (۱۳) بودن می زنند – که مشهورترین نمونه اش «ارتجاع سیاه» و «ارتجاع سرخ» است که محمدرضا شاه فقید به ترتیب به روحانیون و به چپی ها نسبت داد – ادعای خود آنها به شیوه ای کاملا محکم ریشه در عرف و گذشته گرایی و اقبال فرامنطقی و فراقانونی دارد؛ و دقیقا به همین علت است که من آنها را «سنتی» نامیده ام.
در مقابل، کمپ ایدئولوژیک خود را بر مجموعه ای از ایده ها و اندیشه های مدون استوار می کند. اگر ایدئولوژی را به طور مطلق در مفهوم عام آن، چنانکه هیپولیت تن (۱۴) و کارل مانهایم (۱۵) تعریف کرده اند، به کار بگیریم، مفهوم آن مجموعه ای از ایده هاست که اهداف، انتظارات، و اعمال فرد یا گروهی از افراد را شکل می دهد. یکی از مشخصه های اصلی ایدئولوژی، «برساختگی» (۱۶) آن است، یعنی سر آن، بر خلاف آنچه بنیانگذاران و مبلغان آن معمولا می خواهند بنمایند، در تاریخ گم نیست، ازلی نیست، و معلوم است که از کجا آغاز شده است. بدین ترتیب، امروزه اکثر اندیشه های سیاسی حاکم بر کشورهای مختلف دنیا در حقیقت ایدئولوژیک هستند، و نه سنتی. لذا، چنانکه یرواند آبراهامیان در کتاب خود «خمینی-گرایی» (۱۷) – به طور خاص درباره جمهوری اسلامی – می گوید، کمپ ایدئولوژیک چندان اعتقادی و بنیادگرا (۱۸) هم نیست، بلکه در اصل رفتار پراگماتیستی (۱۹) و هدف-گرایانه دارد، و لذا شیوه های کارکرد (۲۰) آن هم به طور عمده مدرن است؛ که تکیه اساسی آن به انواع رسانه های مدرن و بعضا فوق مدرن برای اشاعه ایدئولوژی خود تاییدی بر همین حقیقت است.
عدم ریشه داری تاریخی حکومت مذهبی مطلق در ایران که کمپ ایدئولوژیک – به استثنای چپی ها – روی آن تاکید داشت، اصحاب این کمپ را واداشت تا برای ایجاد بستر نظری مناسب برای حکومت مورد علاقه خود تلاش گسترده ای را آغاز کنند؛ که دستاوردش انبوهی از کتابها، مقالات و سخنرانی های بی شمار است که در طول حدود نیم قرن، توسط خمینی و بازرگان و آل احمد و شریعتی و مطهری و رجوی و بنی صدر و سروش و مصباح یزدی و خامنه ای و بسیاری ایدئولوگهای دیگر، به نگارش درآمده و اجرا شده و هنوز هم می آید و می شود. آنچه بخش اعظم کمپ ایدئولوژیک از مجموعه مواد خام داخلی و خارجی برساخت را نگارنده در مقاله ای مختص به همین موضوع به نام «ایده-اسطوره های جمهوری اسلامی» (۲۱) پیشتر بررسی کرده است. خلاصه ساده شده آن مقاله این است که اصحاب کمپ ایدئولوژیک در گذار زمان از اسلام سنتی، استراتژیِ ایدئولوژیکیِ تمامیت-خواهانه مدرنی برساختند که – بر خلاف ادعای خودشان – نه فقط بر اسلام که به شدت بر مدلهای اسطوره ای ایران باستان و به همچنین بر ایده های خارجی مدرن و معاصر تکیه دارد. امروزه بزرگترین دستاورد این ایدئولوژی همانا حکومت جمهوری اسلامی – علی الخصوص در مصداق محافظه کارانه آن – است که بر ایران حکومت می کند.
در مقابل، معدود آثار توجیهی کمپ سنتی، چه از لحاظ کیفیت رتوریکی (۲۲) و چه از لحاظ حجم، به هیچ وجه با آثار کمپ ایدئولوژیک قابل مقایسه نیست؛ زیرا در جایی که ایدئولوژیکها جمعی تر و چارچوبدارتر و منظم تر و متمرکزتر کار کرده اند، تلاش سنتی ها بیشتر فردی و پراکنده و گاه به گاه بوده است. جدای از این حقیقت، کمپ سنتی ذاتا گرفتار فقر نظری است. این کمپ که اصولا ایدئولوژیک نیست، بر نظریه پردازی ارج نمی گذارد، و لذا نظریه پردازهای چندانی هم ندارد؛ و چون بر اساس سنت چند هزارساله شکل گرفته، احساس نیاز به نوآوری نظری نمی کند، و تنها با عطف به ماسبق خود را مشروع می داند؛ و بنابراین شیوه مشروعیت-سازی آن هم در اصل ارجاع به – بعضا با تغییر – گذشته برای زنده کردن اصول کهنه است، و نه درانداختن طرحی نو. به همین دلیل است که کمپ سنتی معمولا به منابع باستانی یا قرون وسطایی ایران یا رنسانس اروپا متوسل می شود. دلیل عمده دیگر فقر نظری کمپ سنتی، عدم اقبال به سلطنت و افول نظریه پردازی برای سلطنت طلبی در سرتاسر دنیا در اعصار مدرن است که در نتیجه نمونه های معاصر برای تکیه و منابع ترجمه برای استناد بسیار قلیلی در اختیار این کمپ می گذارد. بدین ترتیب، مجموع این حقایق از طرفی به طرح پیشنهاد «اتحاد آپوزیسیون» و از طرفی دیگر به حمایت آشکار و نهان رسانه ای قشر قابل توجهی از اعضای کمپ سنتی به جنگ دول خارجی علیه جمهوری اسلامی انجامیده است.
در مقابل، کمپ ایدئولوژیک بسیاری از ایده های خود را با واسطه یا بی واسطه از مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم و حتی لیبرالیسم گرفته است، که در نتیجه به مدرن بودن بسیاری از مظاهر آن می انجامد. مجموع این حقایق، که به تقویت زیربنای نظری کمپ ایدئولوژیک انجامیده، باعث می شود که این کمپ از لحاظ گفتمانی به طرزی قاطع بر کمپ سنتی برتری داشته باشد؛ و اصولا با اتکا به همین برتری گفتمانی بود که کمپ ایدئولوژیک توانست ملت را علیه کمپ سنتی بشوراند و بر آن غالب آید. در اینجا ذکر این نکته لازم است که وقتی سخن از سنتی یا مدرن به میان می آوریم، این لزوما به معنای حمل ارزش اخلاقی بر یکی از این دو موضع به ازای دیگری نیست؛ چنانکه بر فرض مثال در حوزه جمهوری اسلامی که از بسیاری جهات نظری و عملی از شاهنشاهی پهلوی مدرن تر است، آمار نقض حقوق بشر پایین تر که نیامده هیچ بسیار بالاتر هم رفته؛ و مدرن بودن آن، به مثابه آنچه در «مجازات گاه» (۲۳) کافکا اتفاق می افتد، به این انجامیده که «ماشین شکنجه» را هم به روز تر و کارآمدتر کند. پس این دو اصطلاح، نسبی و کلی هستند که صرفا بر مبنای تقدم و تاخر تاریخی شیوه های اندیشه ای این دو کمپ به کار گرفته شده اند.
با این وجود، گرچه کمپ ایدئولوژیک بسیاری از جنبه های خود را از مارکسیسم و دیگر زیرشاخه های آن گرفته است که قرار است فردگرایی (۲۴) را تضعیف کند و قهرمان-پرستی (۲۵) را ریشه کن کند، اما این کمپ هم به هر ترتیب «ایرانی» است، و بر بسیاری از جنبه های سنت سیاسی ایران تاکید دارد، و پر از عناصر کهن ایرانی است که لباس جدیدی به آنها پوشانده شده. بنابراین، کمپ ایدئولوژیک که ظاهرا باید برابری-طلب (۲۶) باشد، به طرزی شگفت انگیز، با شدت و ضعف بیشتر یا کمتر در جبهه های مختلف آن، شخصیتهای «شاه-مآب» هم دارد: جمهوری اسلامی «ولی مطلق فقیه» دارد، مجاهدین خلق رهبری کاریزماتیک، و بنی صدریون رئیس جمهوری که از لحاظ ادعای معنوی و سیاسی بسیار فراتر از یک رئیس جمهور صرف است. از این جهت، و با در نظر گرفتن گرایش های «چپی» کمپ ایدئولوژیک، می توان گفت که رفتار این کمپ در این مورد به خصوص بیش از آنکه به مارکسیسم و سوسیالیسم شباهت داشته باشد، به استالینیسم نزدیکی دارد. با این وجود، نباید از این حقیقت غافل شد که بین «رهبر» کمپ سنتی با «شاه» کمپ ایدئولوژیک از لحاظ نظری تفاوت معرفت شناسانه بسیار مهمی هست که به ایجاد تفاوتهای عمده عملی در رفتار این دو نیز می انجامد.
در جایی که در کمپ سنتی، فردِ الوهیِ (۲۷) شاه به نفسه منشاء قانون است و هرچه کند مشروعیت دارد و عین قانون است، و لذا وی در حوزه فعالیت خود، تا زمانی که دارای قدرت فردی می باشد، نیازی به ایجاد تغییرات عریض و طویل در جامعه ندارد تا بدان وسیله در حالی که کاملا به میل خویش رفتار می کند بتواند مشروعیت اش را نیز حفظ کند؛ در کمپ ایدئولوژیک، فردِ رهبر، سمبل (۲۸) و خالص شده ایدئولوژی ای است که او را بر سر کار نصب کرده است، و تنها تا زمانی مشروعیت دارد که که بتواند خود را سمبل آن ایدئولوژی بنماید. دقیقا به همین علت است که مثلا در حوزه جمهوری اسلامی، سید علی خامنه ای در دوران زعامتش به طور مداوم تلاش کرده تا با تاکید بر صفت «مطلقه» و فرا-رَوی از قانونِ ایدئولوژی، ارزشهای جمهوری اسلامی را بر سلیقه شخصی خود – و نه برعکس – منطبق کند، تا هماهنگی بین رهبر و ایدئولوژی حفظ شود؛ که به اخلال عمیق در قانون و تشویش عظیم در نهادهای حکومتی و مدنی انجامیده است. در همین راستا، درباره شخص خامنه ای، نکته قابل ذکر دیگر این است که آمیختگی کاریزمای فردی با جنبه های نظری سیاست چنان مرزبندی ها را مشوش کرده که تشخیص رهبر این جبهه کمپ ایدئولوژیک را از شاه کمپ سنتی اگر نه غیرممکن که بسیار دشوار ساخته است. بنا بر آنچه ذکر شد، هر دو کمپ سنتی و ایدئولوژیک، گرچه به دو شیوه متفاوت، «ماوراء-محور» (۲۹) هستند، یعنی حول محوری ماورائی و متافیزیکی که «فراقانونی» (۳۰) و نقد-ناپذیر است شکل می گیرند.
شباهت برجسته دیگر این دو کمپ به یکدیگر در زمینه سیاسی، «حکومت-گرایی» آنها می باشد؛ که به این معناست که هر دوی این کمپها علاقه و استعداد شدیدی برای اقتدارگرایی و تمرکزگرایی در حکومت – و نه لزوما «دولت» به معنای مدرن آن – دارند. در عرصه سیاسی تاریخی ایران، به دلیل عدم وجود یک فئودالیسم (۳۱) شسته رفته، عملا سابقه «حکومت خُرد» (۳۲) وجود ندارد؛ لذا در ایران یا آشوب و بی قانونی محض حاکم بوده است – همچون دوره پس از مشروطه – یا رفتار فراقانونی و استبداد مطلق – همچون دوره حکومت رضا شاه و دوره حکومت جمهوری اسلامی؛ و وضعیت بینابینی متصور نبوده است (که این خود یکی از دلایل اقبال عمومی به استبداد است که به هر صورت نظمی را حاکم می کند). لذا، اینکه امروز برخی از جناح های کمپ سنتی، با اتکا بر مدل های انگلستان و سوئد و اسپانیا و ژاپن، در رسانه های شان بر «مشروطه خواهی» خود تاکید می کنند، در حقیقت امری غیرمنطقی و بدون بنیان تاریخی در ایران است؛ چرا که همه این کشورهای یاد شده سنت فئودالیسم تاریخی تعریف شده و قدرتمندی داشتند که خواه ناخواه از طریق موازنه منفی قدرت شاه را محدود می کرد، نه ایران که چنانکه کاتوزیان بارها بیان کرده (۳۳) با یک اشاره شاه هر امیر محلی از هست و نیست ساقط می شد. در این کشورها، زمامداران قدم به قدم و در گذار زمان تن به مشروطه دادند و اختیارات خود را محدودتر کردند، و لذا تفاوت آنان با سلطنت در ایران که تا زمانی که بر قدرت بود تن به مشروطه نداد از زمین تا آسمان است. به اصطلاح، قیاس این با آن «کار پاکان را قیاس از خود گرفتن» است. بدین ترتیب، «مشروطه خواهی» (۳۴) اخیر کمپ سنتی نیز تنها حکم پوشاندن خلعت دمکراسی به تن استبداد کهنه را دارد تا بلکه آن را برای عمومِ امروز جذاب کند.
با این وجود، تفاوت حکومت-گرایی این دو کمپ در این است که در جایی که کمپ سنتی به سرمایه داری (۳۵) و اشرافیت گرایی (۳۶) و نژادپرستی (۳۷) حکومتی تمایل دارد، کمپ ایدئولوژیک عمدتا طبقه سالارِ (۳۸) ایدئولوژی-محور است که در بعضی موارد – لزوما نه همیشه – به اشرافیت گرایی تنه می زند؛ و تکیه بر این موارد در رسانه های هر دو کمپ به وضوح مشاهده می شود. از تناقضهای کمپ سنتی در حوزه موارد ذکر شده یکی این است که در جایی که می خواهد نظام سرمایه داری را علم کند، با این وجود نمی خواهد لیبرالیسم (۳۹) را که سرمایه داری بر آن محمول است در ایران رواج دهد. به همین منوال، ایدئولوژی-محوری محض کمپ ایدئولوژیک ناقض ادعای آن در نمایندگی «ملت» ایران است. بدین ترتیب، این دو کمپ که هر دو به طرق مختلف رفتار انحصار-گرایانه (۴۰) دارند، با انحصاری که ایجاد می کنند و خط قرمزی که بین «حکومت» و «ملت» می کشند، مانع شرکت اقشار مختلف جامعه در امر سیاست شده و پویایی گفتمان سیاسی را از بین می برند، که به نوبه خود به استبداد می انجامد. یکی از نتایج مشترک مهم این رفتار برخی از اعضای دو کمپ این بوده که هر دو هنگامی که در مصدر کار بوده اند، با تمرکزگرایی بیش از حد آتش تجزیه طلبی (۴۱) اقوام مختلف ایران را برافروخته کرده اند. قائله آذربایجان و کردستان حدیث تازه ای نیست.
نتیجه گیری:
از آنچه درباره دو کمپ سنتی و ایدئولوژیک بیان شد، می توان چنین نتیجه گرفت که این دو با وجود تفاوتهای آشکارشان شباهتهای عمده ای نیز به یکدیگر دارند: هر دو ماوراء-محور هستند، هر دو دولت-گرا هستند، و هر دو در مجموع گرایش شدیدی به استبداد دارند. امروزه این دو کمپ، از طریق رسانه، با تلاش بر حذف صداهای دیگر «به هر طریق»، بی مهابا مشغول انتشار روایات مخدوش از تاریخ و تحلیل های عاری از حقیقت و ایجاد دیدی محدود برای مخاطبان شان و در نتیجه ترویج رفتار جدلی بی منطق و بدون بستر تاریخی حقیقی در میان آنها هستند؛ امری که گرچه در این روزگار گسترش ارتباطات لزوما در بلندمدت به استقرار خود آنها در قدرت کمک چندانی نخواهد کرد، اما با پای مال کردن آداب تعامل دمکراتیک، بی منطقی و بی حقیقتی را در جامعه ای که خود از لحاظ تاریخی مستعد رفتارهای غیردمکراتیک است شدت می بخشد.
در این میان، ملت ایران اگر همچون همیشه تنها مخیر به انتخاب بین بد و بدتر باشد، گفتمان کمپ سنتی جذابیتهای خاص خودش را دارد؛ چرا که بر حسب تجربه تاریخی، هنگامی که این کمپ در قدرت بوده است، قصد نکرده که به جزئی ترین جنبه های زندگی افراد جامعه سرک بکشد و برای آن قانون و مجازات تعیین کند؛ و تا حد قابل توجهی آزادی های فردی را محترم شمرده است. با این وجود، این آزادی های فردیِ سوغات کمپ سنتی معمولا به ازای سرکوب آزادی های شالوده ایِ اجتماعی و سیاسی که ستون فقرات جامعه مدنی و توسعه آن را تشکیل می دهد به رعایا تقدیم شده است؛ امری که در بلندمدت در اثر نارضایتی عمومی به انقلاب انجامیده است. بی جهت نیست که در سال ۱۹۷۷، یعنی دقیقا در بحبوحه بحران پیش از انقلاب، عفو بین الملل (۴۲) محمدرضا شاه را «یکی از بزرگترین نقض کنندگان حقوق بشر در تمام دنیا» خواند (۴۳) .
جنبش دمکراسی-خواهانه ایران از یک قرن و اندی سال پیش آغاز شده است. انقلاب مشروطه ایران اولین و بزرگترین و یکی از معدود قدمهای اساسی در راه ترویج دمکراسی و محدود کردن قدرت زمامدار بود. اینکه اکثریت قریب به اتفاق – اگر نه همه – اعضای دو کمپ سنتی و ایدئولوژیک انقلاب مشروطه را در طول تاریخ معاصر ایران خوار داشته اند و از آن به توطئه بیگانگان یاد کرده اند، اول از همه به این علت است که مشروطه در طبیعت خود حکم افسار محدودکننده قدرت حاکمان را دارد، لذا اساس آن برای اعضای این دو کمپ استبدادی، از هر مسلکی که باشند، مطلوب نیست. معترضه بگویم که اینجا مشروطه طلبی امروز کمپ سنتی – که در تناقض آشکار با پندار و کردار دیروز آن است – باز بیشتر زیر سوال می رود. انقلاب مشروطه با همه نیک و بدش و مشروطه خواهان با همه حسنات و سیئات شان این قدم بزرگ را در تاریخ ایران برداشتند که «سپهر عمومی» (۴۴) را، پیش از آنکه هابرماس (۴۵) برای آن نظریه پردازی کند (۴۶) و بسیار پیش از آنکه اصلاح طلبان اسلامی به یاد آن بیفتند، در ایران گشودند. در گشایش این سپهر عمومی، رسانه های آن دوران، یعنی نشریات و گاهنامه های مستقل، بی اغراق مهمترین نقش را ایفا کردند. «چرند و پرند» دهخدا و «صوراسرافیل» میرزا جهانگیر خان و «قرن بیستم» میرزاده عشقی پس از بیش از یک قرن هنوز هم از بهترین نمونه های روزنامه نگاری سیاسی دمکراتیک به شمار می روند. تداوم ارتباط متقابل مردم با این رسانه ها روی دیگر سکه گشایش سپهر عمومی در دوره مشروطه بود.
امروز هم معقول همین است که جامعه، آهسته و پیوسته، در سیاست دخیل باشد. این شیوه استبدادیان است که تنها تا هنگامی که حاجتی دارند مردم را سیاست-زده می کنند و به «حضور در صحنه» فرا می خوانند، و پس از رفع حاجت شان به آنها دستور می دهند که سیاست را فراموش کنند و «به دست اهل اش بسپارند» و به خانه بازگردند. مردم باید به جد همیشه در صحنه باشند. این مهم را که در دوران معاصر آرنت (۴۷) و هابرماس و شارپ (۴۸) و بسیاری دیگر بر آن تاکید فراوان کرده اند، در حقیقت اصلی کهن دارد و به آتن و روم باستان بازمی گردد. رسانه های آزاد و کافی شاپ ها و سالنهای اجتماعات عصر مدرن در حقیقت نو شده همان آریوپاگوس (۴۹) یونانی و فوروم (۵۰) رومی هستند. ما ایرانی ها نمونه های بسیار موثر شبیه به اینها را در روزنامه های عصر مشروطه و قهوه خانه ها و میادین شهر داشته ایم. در زمان نخست وزیری مصدق و در دوران اصلاحات اسلامی هم دو صورت از این امر در کوتاه مدت به وقوع پیوست، که اولی با کودتای پهلوی و دومی با کوبیدن خیزش دانشجویی توسط محافظه کاران اسلامی بلافاصله سرکوب شد. امروز اما اهالی استبداد هر دو کمپ که به دنبال هژمونی سیاسی هستند، می خواهند حول ذهن مردم تا افلاک دیوار بکشند و سپهر عمومی ایران را تیره و تار کنند.
در چنین شرایطی، «حداقل-خواهی» (۵۱) و همسو شدن با هر گونه «استبدادِ بی تخت» برای غلبه بر «استبدادِ بر تخت» خطایی است عظیم، و بیشتر حکم مُسکن را دارد تا درمان؛ و به مثابه این است که بگوییم حالا امروز را بگذرانیم، تا فردا خدا بزرگ است. چنانکه حداقل-خواهی در برابر استبداد جمهوری اسلامی اشتباه گزافی بود که امروز جنبش مدنی نوپای ایران را نصفه جان کرده، اگر نگوییم آن را کاملا از پای انداخته؛ حداقل خواهی در آینده نیز دردی را درمان نمی کند. در راه ایجاد دمکراسی و جامعه مدنی، علی الخصوص در زمانی که حتی حداقل ها هم محلی از اعراب ندارند، شایسته و بایسته است که «حداکثر-خواه» (۵۲) بود؛ زیرا که دمکراسی به مثابه کشتی ای است که باید مدام در حال حرکت باشد، و اجزاء آن همچون تخته های کف و بدنه و بادبان و پاروهای کشتی اند که آن را شناور نگاه می دارند و به حرکت درمی آورند، و اگر جزئی از این اجزاء کم باشد، کشتی غرق می شود، یا ساکن می ماند، یا به گل می نشیند. برای ایجاد دمکراسی، نمی توان جمهوری خواه بود ولی سکولار نبود؛ چنانکه عکس اش نیز صادق است: برای ایجاد دمکراسی، نمی توان سکولار بود ولی جمهوری خواه نبود. لذا اینکه بعضی ها می گویند حکومت ایران جمهوری باشد، اما سکولار نباشد، این نقض غرض است؛ چنانکه وقتی برخی دیگر می گویند حکومت ایران سکولار باشد، نوع آن چندان تفاوتی نمی کند، این هم اگر از ناآگاهی نشات نگیرد، به مغلطه سیاسی تنه می زند.
بدین ترتیب، دمکراسی در ایران از تنگراه میان دو کمپ سنتی و ایدئولوژیک می گذرد. در نیل به دمکراسی، نهادهای مدنی آگاه و قدرتمند همچون زیرساخت عمل می کنند. برای ایجاد یا احیاء این نهادها، حضور فعال مداوم و آگاهانه مردم، به خصوص اکثریت خاموش، در صحنه از همه چیز واجب تر است. مسوولیت گشودن سپهر عمومی ایران، امروز نیز همچون گذشته، بر دوش نویسندگان و رسانه های مستقل قرار گرفته است. باید کمر همت بست، «شمع مرده» را به یاد آورد، و این سپهر عمومی ابر-آلود-شده را از ابرهای تیره زدود تا آفتاب آگاهی دیگر بار بر تنِ تیره شده ایران تابیدن گیرد.
۱ – Discourse
۲ – Epistemological
۳ – Camp
۴ – Traditional
۵ – Charismatic
۶ – Ideological
۷ – Discursive
۸ – Silent Majority
۹ – Parchizadeh, Reza (۲۰۱۰). The Myth of Xayyam: A Study of Monologism in Persian scourse. Germany: VDM.
۱۰ – Conventional
۱۱ – Secular
۱۲ – Populistic
۱۳ – Reactionary
۱۴ – Hippolyte Taine
۱۵ – Karl Mannheim
۱۶ – Constructedness
۱۷ – Abrahamian, Ervand (۱۹۹۳). Khomeinism: Essays on the Islamic Republic. Berkeley: University of California.
۱۸ – Fundamentalist
۱۹ – Pragmatistic
۲۰ – Function
۲۱ – Parchizadeh, Reza (۲۰۱۱). The Ideomythology of the Islamic Republic: An Epistemological View to the Fundamental Myths that Perpetuate the Ideology of the Islamic Republic in Iran [WWW] (originally composed for the Peace Journalism module at Oslo University College, Norway). Available in English in http://radiokoocheh.com/article/۱۱۰۸۴۳
۲۲ – Rhetorical
۲۳ – In the Penal Colony (۱۹۱۹)
۲۴ – Individualism
۲۵ – Hero-worship
۲۶ – Egalitarian
۲۷ – Divine
۲۸ – Symbol
۲۹ – Logocentric
۳۰ – Extra-judicial
۳۱ – Feudalism
۳۲ – Small state
۳۳ – Katouzian, Homa (۱۹۸۱). The Political Economy of Modern Iran: Despotism and Pseudo-Modernism, ۱۹۲۶-۱۹۷۹. New York and London: New York University Press. and Katouzian, Homa (۲۰۰۰). State and Society in Iran: The Eclipse of the Qajars and the Emergence of the Pahlavis. New York: I. B. Tauris & Co. Ltd.
۳۴ – Constitutionalism
۳۵ – Capitalism
۳۶ – Aristocracy
۳۷ – Racism
۳۸ – Oligarchic
۳۹ – Liberalism
۴۰ – Exclusivist
۴۱ – Separatism
۴۲ – Amnesty International
۴۳ – Abrahamian, Ervand (۲۰۰۸). A History of Modern Iran. New York: Cambridge University Press. p. ۱۵۷.
۴۴ – Public Sphere
۴۵ – Jurgen Habermas
۴۶ – The Structural Transformation of the Public Sphere: An Inquiry into a Category of Bourgeois Society (۱۹۶۲)
۴۷ – Hannah Arendt
۴۸ – Gene Sharp
۴۹ – Areopagus
۵۰ – Forum
۵۱ – Minimalist
۵۲ – Maximalist
*رضا پرچی زاده نویسنده و فعال سیاسی است. او کارشناسی و کارشناسی ارشد خود در رشته زبان و ادبیات انگلیسی را از دانشگاه تهران دریافت کرده و کارشناس ارشد مطالعات رسانه ها و ارتباطات در دانشگاه اوربروی سوئد می باشد.