شکوه میرزادگی
در این که حکومت اسلامی مسلط بر سرزمین مان، از ابتدای دست یافتن رهبرانش به قدرت، مظهر و نماد تبعیض بوده شکی نیست. این تبعیض نه تنها در تار و پود قانون اساسی این حکومت، و نه تنها در تمامی قوانین قضایی، حقوقی، سیاسی، و اجتماعی آن، بلکه در تمامی رفتارهای وابستگانش حضوری دایمی دارد. در چارچوب قوانینی غیر انسانی، سال هاست که ما انواع و اقسام تبعیض ها را نسبت به قشرهای مختلف جامعه، از زنان گرفته تا کارگران و معلمین و دانشجویان، و اقوام مختلف دیده ایم. اما یکی از انواع تبعیض که در این حکومت گستردگی بسیار داشته «تبعیض فرهنگی» است؛ تبعیضی که مستقیماً با «مذهبی بودن» این حکومت ارتباط دارد.
جشن های ملی ما، زیر تیغ بیدادگر تبعیض
هر بار که در آستانه ی جشن یا مراسمی ملی قرار می گیریم، چهره ی غیر انسانی تبعیض فرهنگی حکومت اسلامی بیش از همیشه نمودار می شود؛ چهره ای هر سال زشت تر و هراسناک تر. چرا که، به طور طبیعی، و به موازات اوج گرفتن هر نوع دیکتاتوری مذهبی، رویکردهای ضد فرهنگی آنها نیز بیشتر و گسترده تر می شود.
در این که حکومت اسلامی مسلط بر سرزمین مان، از ابتدای دست یافتن رهبرانش به قدرت، مظهر و نماد تبعیض بوده شکی نیست. این تبعیض نه تنها در تار و پود قانون اساسی این حکومت، و نه تنها در تمامی قوانین قضایی، حقوقی، سیاسی، و اجتماعی آن، بلکه در تمامی رفتارهای وابستگانش حضوری دایمی دارد. در چارچوب قوانینی غیر انسانی، سال هاست که ما انواع و اقسام تبعیض ها را نسبت به قشرهای مختلف جامعه، از زنان گرفته تا کارگران و معلمین و دانشجویان، و اقوام مختلف دیده ایم. اما یکی از انواع تبعیض که در این حکومت گستردگی بسیار داشته «تبعیض فرهنگی» است؛ تبعیضی که مستقیماً با «مذهبی بودن» این حکومت ارتباط دارد.
نسبت به عملکرد حکومت های دیکتاتوری موجود در جهان، تبعیض فرهنگی در سرزمین استبداد زده ی ما در رده ی اول قرار دارد. در دیگر دیکتاتوری ها فشارهای وارده بر جامعه بیشتر به زمینه های مربوط به روابط سیاسی، یا مادی ـ انسان نهاد، یا زمینی ـ مربوط می شود؛ فشارهایی که امکان اصلاح یا تغییراتی در آن همیشه میسر است، در حالی که فشار ناشی از تبعیض فرهنگی از جانب حکومتی مذهبی آنقدر شدید و عمیق است که امکان هر گونه تغییر بنیادینی را در آن غیر ممکن می سازد.
ما در سرزمین مان، به خاطر حضور هزاران ساله ی انواع مذاهب، سنت ها، زبان ها، قوم ها، نژادها، رنگ ها، دارای فرهنگی هستیم که در آن «تبعیض» در کمرنگ ترین شکل خود بچشم می خورد؛ به طوری که این فرهنگ می تواند همزمان با پیشرفت و تمدن بشری مدام در حال نو شدن و به روز شدن باشد. اما همین سرچشمه ی نوشونده ی زندگی اکنون گرفتار وضعیتی به شدت تاثرآور شده است. به این ترتیب که عاملان یکی از عناصر غیر ایرانی، اما خودی شده ی این فرهنگ، که مذهب تشیع اثنی عشری باشد، بر صدر نشسته و تیغ بیداد و حذف را بر پیکر دیگر بخش های این فرهنگ فرود می آورند. این صدر نشینان بیداد، همه ی امکانات و بودجه های سازمان های دولتی را (که متعلق به تمامی مردمان ایران با هر نوع مذهب و مرام و در هر کجای ایران است) تنها صرف اجرای مراسم و بزرگداشت های مذهب بخشی از جمعیت کشور می کنند و، در همان زمان، دیگران را از ساده ترین حقوق خود در این زمینه محروم می سازند.
اگرچه چنین حکومت استوار بر خرافات و بیدادی می تواند با نیرنگ ناتوانی ها و فساد خویش در ارتباط با فقر و گرسنگی و بیکاری را به گردن «سرنوشت» بیاندازد و مردمان ناآگاه و رنج دیده را وادارد تا، به جای رویارویی و مبارزه با او، به خدا و پیامبران و قدیسین متوسل شوند، اما نمی تواند ممنوعیت شادی کردن، جشن گرفتن روزهای ملی، و یا نیایش کردن به مذهبی دیگر، و اصولاً توجه به نشانه های مختلف فرهنگی ما را به گردن سرنوشت بیاندازد. و این دو گانگی و دروغ هر روز بیشتر از روز پیش چهره خود را نشان می دهد.
و چنین است که می بینیم مردمان و به خصوص جوان های کشورمان، نه تنها روز به روز به نشانه ها و پدیده های مربوط به «مذهب بر صدر نشسته» بی تفاوت می شوند، بلکه متاسفانه، کار به «جوک کردن» ها، و «مسخره کردن» ها نیز رسیده است. و این طبیعی ترین واکنش مردمانی است که از ساده ترین و انسانی ترین حقوق خود، که برگزاری جشن ها، مراسم، و شادمانی های ملی و فرهنگی شان است، محروم می شوند.
اما، به باور من و متاسفانه، در کار نفی این حقوق ساده و انسانی میلیون ها انسان در جامعه ما، تنها حکومت اسلامی عامل منفرد نیست بلکه بخش بزرگی از اپوزیسیون این حکومت، چه مذهبی و چه سکولار، نیز مقصر است؛ اپوزیسیونی که درک نمی کند که، در دنیای امروز، فرهنگ یکی از مهمترین نقش ها را در زندگی مردمان یک جامعه ایفا می کند ـ همان که در همه ی گنجینه های لغت دنیا متشکل است از: «دانش، ادب، معرفت، شناخت، تعلیم و تربیت، سنت، زبان، و آثار علمی و ادبی و تاریخی یک ملت». اپوزیسیون حکومت اسلامی هنوز درک نمی کند که، بدون توجه به این مجموعه، هر نوع دمکراسی، هر نوع آزادی، و هر نوع تفکر سیاسی لنگ می زند. و نیز درک نمی کند که در این مجموعه روزهای ملی و جشن های ملی و سنت های ملی شادی آفرین (که قابلیت به روز شدن و امروزی بودن را داشته باشند) اهمیتی خاص دارند، زیرا می توانند در آرامش جان و روان انسان ها، و در آمادگی دادن به آن ها برای مبارزه با هر نوع بیداد، نیز اثری مثبت داشته باشند.
متاسفانه، برخی از اهالی اپوزیسیون آنقدر تنگ نظرند که تصور می کنند اگر، مثلاً، از یلدا یا نوروز بگویند، یا از جشن ها و مراسم شادمانه ی فرهنگ ایرانزمین، بخاطر ریشه های باستانی این پدیده ها محکوم به داشتن تمایلات ارتجاعی (بازگشت کننده) می شوند. برخی نیز، با دیدی معوج، تاریخ باستانی ایران را صرفاً تاریخ شاهان می دانند و همین امر در آنها بی رغبتی ایجاد می کند. در جایی دیدم که یکی از ایشان گفته است: «تاریخ ما از اسکندر به قبل، تا اسکندر به بعد، و از قبل از اسلام و تا بعد از اسلام، تاریخ کشتار است» (نقل به مضمون). چگونه است که این جماعت برخاسته به ستیز با تاریخ سرزمین مان نمی دانند که مردمان هیچ کشوری در جهان نمی توانند ادعا کنند که تاریخ شان از جنگ و کشتار خالی بوده است؟ و کجای تاریخ جهان اصولاً، و تا عهد رنسانس، بدون جنگ و کشتار بوده است؟ اما آن چه که مردمان کشورهای جهان به آن افتخار می کنند، دهش هاشان به به جامعه ی بشری است و ما در سرزمین و در تاریخ خود از این داده ها کم نداشته ایم.
یکی از این دهش ها، فلسفه ی نهفته در پساپشت جشن های ملی ما است. آنها همگی بر بنیاد با هم بودن، شاد بودن، و به محیط زیست و به طبیعت پرداختن و، مهم تر از همه، مقابل بیداد و زشتی و تاریکی ایستادن ساخته شده اند. با نگاهی مختصر به جهان بینی و فلسفه ای که فرهنگ ما بر آنها بنا شده، می بینیم که در سرآغاز مدنیت و در کنار کشورهایی که بیشترین مردمان آنها گرفتار توحش، عقب ماندگی و بدبختی بودند، انسان ایرانی همان مفاهیمی خردامندانه را شناخته بود و بر آنها ارج می گذاشت که هم اکنون، در زمانه ی ما، نیز آن ها را می توان به عنوان مفاهیمی با ارزش برای بهتر زیستن زندگی آدمیان به روز کرد و به کار گرفت. به راستی چند کشور در دوران باستان و حتی در قرون وسطا وجود داشته اند که مردمانشان، هم از نظر مذهبی و هم از نظر قوانین عرفی، موظف به احترام و پاسداری از مهر، دوستی، پیمان (قرارداد)، نظم و قانون باشند و، در کنار آن، باور داشته باشند که باید مقابل بیداد و تاریکی ایستاد؛ چرا که این ایستادگی بی شک به پیروزی روشنایی و نیکی و آرامش خواهد انجامید؟
این اصل که «روشنایی همیشه بر تاریکی پیروز می شود»، همچون سرو همیشه سبز و سرفرازی که قبل از اسلام با مراسم یلدا همراه بوده، قرن های قرن است که مردمان ما را سرپا و مقاوم نگاهداشته است؛ مردمانی که بی توجه به حکومت هایی چون حکومت اسلامی، و بی توجه به آن هایی که با تخریب فیزیکی یا فکری تاریخ هزاران ساله سرزمین مان سعی در تحقیر و کوچک کردن آن را دارند، این فرهنگ شادِ انسان مدار و، مهم تر از همه، ضد تبعیض را بدون پشتیبانی زورگویان و قدرت مندان تا به امروز کشانده اند.
در این نکته تردید ندارم که مردمان سرزمین ما، با مدد همین فرهنگ، که پاشنه ی آشیل حکومت های بیدادگر بوده است، از شر این حکومت نیز رها خواهند شد و سرود با شکوه پیروزی شان بر تاریکی و بیداد سراسر سرزمین مان را به وجد خواهد آورد ـ چه مغرضان یا بی خبران بخواهند و چه نخواهند.
یلدای مهر و روشنایی بر شما خجسته باد
هجدهم دسامبر ۲۰۱۱
shokoohmirzadegi@gmail.com