م. سیرانی
هر رژیم سیاسی جهت تداوم و استمرار حاکمیت خود به داشتن مشروعیت در عرصه داخلی و خارجی نیازمند است. شواهد موجود بخوبی نشان میدهند که در شرایط فعلی، رژیم ایران در هر دو عرصه داخلی و خارجی بخش عظیمی از مشروعیت خود را از دست داده است. در عرصه داخلی، حاکمیت ۳۲ ساله این رژیم چیزی بجز سرکوب وحشیانه، افزایش فقر، اعتیاد، فحشا، بیکاری و کلا ویرانی کامل کشور ایران در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بهمراه نداشته است.
هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان را یکبار دیگر با جملاتی مانند ” انقلاب دزدیده شد” یا “نمیدانستیم” و یا ” پیش بینی نکرده بودیم” توجیه نکنیم.
پیشگفتار:
روی صحبت من در این مقاله فقط و فقط با میلیونها هموطنی است که به این حد اقلها چه در حرف و چه در عمل باور دارند:
۱- از استبداد، سرکوب وحشیانه، فقر و نابرابری حاکم بر جامعه ایران بمعنای واقعی خسته شده اند.
۲- به این درک مقدماتی رسیده اند که این رژیم تحت هیچ شرایطی قابل رفرم و اصلاحات نیست و باید سرنگون شود.
۳- به این درک پایه ای رسیده اند که در نظام سیاسی آینده ایران، اسلام باید از محدودههای سیاست، دولت و نظام آموزشی ایران برای همیشه بکنار رانده شود.
۴- به این درک ابتدایی رسیده اند که هیچ فرد، جریان و سازمانی به تنهایی قادر به سرنگونی این رژیم و جایگزین کردن آلترناتیو مورد دلخواه خود نخواهد بود.
۵- به یکپارچگی کامل ایران و برقراری آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و امکانات برابر برای تمامی کسانی که در محدوده جغرافیایی ایران زندگی میکنند، از صمیم قلب وفادارند.
به دو دلیل مهم نیازی به توضیح و تفسیر مجدد پنج اصل فوق نمیبینم. اولا، در مورد لزوم، اهمیت و صحت نکات فوق در طول ۳۲ سال گذشته هزاران صفحه مقاله از نگرشهای مختلف نوشته شده است و نیازی به تحلیل مجدد آنها نیست. دوم اینکه با توجه به عملکردهای مخرّب رژیم اسلامی و با در نظر گرفتن اوضاع جامعه جهانی، کشور ایران در آستانه یک جنگ تمام عیار و نتیجتاً ویرانی کامل قرار گرفته است. این شرایط حساس به ما وطن پرستان و انسان دوستان حکم میکند که این موقعیت مهم را بخوبی ارزیابی کرده و بدون اتلاف وقت به بهترین شیوه ممکن به مسئولیت تاریخی خود در قبال ایران و ملت ایران عمل کنیم. حال اگر هر فردی، گروهی یا سازمانی بعد از این همه سال به این نکات بدیهی و ابتدایی اعتقاد پیدا نکرده است، مطمئن باشید تا ۳۲۰ سال دیگر هم به این درک نخواهد رسید و یا زمانی خواهد فهمید که مصداق جمله ” نوش دارو بعد از مرگ سهراب” باشد. هدف من در این مقاله نوشتن یک پتیشن کودکانه که در آن بصورت همزمان هم به رژیم اسلامی توصیه کنم که از فعالیتهای هسته ایی خود عقب نشینی کند، و از طرف دیگر به آمریکا و اتحادیه اروپا هشدار بدهم که به دلایل گوناگون به ایران حمله نظامی نکنید، نیست. چون اولا، به این درک ابتدایی رسیدهام که درخواست و توصیه از رژیمی که به کوچکترین حقوق انسانی ملت ایران در طول ۳۲ سال گذشته هیچگونه احترامی نگذاشته است، خواستی بغایت کودکانه و غیر منطقی میباشد. دومأ، تا زمانی که من و دیگران امضا کننده این قبیل پتیشن ها بعد از ۳۲ سال هنوز نتوانسته ایم از جمعیت ۷۵ میلیون نفری مردم ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور، یک تعداد ۱۰،۰۰۰ نفری را در یک تشکل، یک جبهه و یا هر اسم دیگری که برای آن بگذریم، گردآوری کنیم، آیا اصلا کسی در عرصه مبادلات جهانی به حرف و نظر ما توجهی خواهد کرد؟ سوم اینکه من نگارنده، با نوشتن این مقاله بدنبال پر لعاب کردن کارنامه سیاسی خودم نیستم. هدف من تشریح یکی از طلاییترین موقعیتهای تاریخی است که در این مقطع حساس در دسترس ما میباشد. موقعیت طلایی که اگر بخاطر کوتاهی، سهل انگاری و عدم درک عمیق شرایط موجود بخوبی نتوانیم از آن استفاده کنیم، به چنان سناریوی سیاهی تبدیل خواهد شد که با توجه به عواقب وخیم آن مورد لعن و نفرین نه تنها نسلهای آینده بلکه کل تاریخ کشور ایران قرار خواهیم گرفت. من در این مقاله سعی خواهم کرد در ابتدا بررسی مختصری از موقعیت کنونی و عملکردهای احتمالی آینده رژیم اسلامی ارائه دهم. در بخش دوم، موقعیت و عملکردهای احتمالی جهان غرب (بصورت مشخص آمریکا و اتحادیه اروپا) را توضیح خواهم داد. در بخش سوم سعی خواهم کرد بر مبنای یک بررسی تطبیقی از وضعیت رژیم اسلامی و جهان غرب به موقعیت طلایی که در دسترس ما قرار دارد اشاره ایی داشته باشم و در نهایت راه برون رفت از منجلاب رژیم اسلامی را توضیح خواهم داد.
-۱موقعیت رژیم اسلامی:
هر رژیم سیاسی جهت تداوم و استمرار حاکمیت خود به داشتن مشروعیت در عرصه داخلی و خارجی نیازمند است. شواهد موجود بخوبی نشان میدهند که در شرایط فعلی، رژیم ایران در هر دو عرصه داخلی و خارجی بخش عظیمی از مشروعیت خود را از دست داده است. در عرصه داخلی، حاکمیت ۳۲ ساله این رژیم چیزی بجز سرکوب وحشیانه، افزایش فقر، اعتیاد، فحشا، بیکاری و کلا ویرانی کامل کشور ایران در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بهمراه نداشته است. کار بجایی کشیده است که رژیم ایران جهت پرداخت یارانهها با مشکل روبروست و مجبور به پیش فروش اوراق بهادار نفت، گاز و حتی گنبد طلای امام زاده ها شده است. دامنه تضاد و تنش جناحهای مختلف رژیم جهت تصرف مراکز قدرت اقتصادی و سیاسی به نقطه اوج خود رسیده است. از طرف دیگر در عرصه جهانی، عملکردهای وحشیانه و مخرب رژیم اسلامی، تلاش رژیم برای دست یابی به سلاح اتمی، توطئه ترور سفیر عربستان، حمله اخیر مزدوران رژیم به سفارت انگلیس و در کلّ عدم پایبندی به تعهدات و مقررات جامعه بین المللی، رژیم ایران را در عرصه جهانی بشدت منزوی کرده است. نتیجه این اقدامات تا این لحظه تحریمهای همه جانبهای را به رژیم اسلامی تحمیل کرده است و این تحریمها تا زمانی که رژیم ایران از موضع خود در زمینه غنی سازی اورانیوم عقب نشینی نکند، دامنه و گسترش روز افزونی پیدا خواهد کرد. تصور اینکه جهان غرب حاضر به پذیرش جمهوری اسلامی مسلح به سلاح اتمی گردد، امری تقریبا غیر ممکن و محال بنظر میرسد. قبول چنین نکتهای توازن قوا و بالانس قدرت در منطقه مهم خاورمیانه، این شاهراه حیاتی صادر کننده ۷۰% انرژی جهان را بشدت در هم خواهد ریخت. پذیرش چنین امری نه تنها خطر جدی برای جهان غرب بشمار میرود، بلکه منافع دراز مدت و دیوار دفاعی کشورهای عربی و بطور مشخص عربستان و اسرائیل را مورد تهدید قرار خواهد داد. بعبارتی اگر جهان غرب در مقابل این خواسته رژیم اسلامی نرمش نشان دهد، حتی اگر کشور اسراییل تاسیسات اتمی ایران را مورد حمله نظامی قرار ندهد، جهان غرب باید آمادگی پذیرش عربستان مسلح به سلاح اتمی را جهت برقراری بالانس قدرت در این منطقه داشته باشد. و این مسابقه تسلیحاتی چیزیست که جهان غرب بسیار بعید میرسد که به آن تن در دهد. جهان غرب در دوران جنگ سرد بخاطر شرایط خاص آنزمان مجبور شد که کشور پاکستان را به سلاح اتمی مجهز کند و امروزه این نکته یکی از دغدغههای مهم جهان غرب بشمار میرود. اما در شرایط فعلی تصور ایجاد پاکستان اتمی دیگری آنهم از نوع جمهوری اسلامی از دید تئوری پردازن جهان غرب امری تقریبا غیر معقول و غیر منطقی بنظر میرسد. اما سوال اینجاست؛ صرفنظر از خصلت ایدئولوژیک این رژیم، چه عامل یا عواملی موجب شدهاند که این رژیم به تنبیهات و اخطارهای جامعه جهانی توجهی نمیکند و همچنان با سر سختی تمام در راه تحقق خواستههای خود پا فشاری میکند؟ جهت پاسخ به این سوال بهتر است که از زاویه دید سران رژیم اسلامی به مجموعه تغییر و تحولات هم منطقه خاورمیانه و هم جهان غرب بنگریم. با یک چنین متد ارزیابی به بخشی از دلایل سر سختی و مقاومت رژیم اسلامی در شرایط کنونی پی خواهیم برد. با ارزیابی دقیق و بیطرفانه از دلایل یکدندگی رژیم اسلامی میتوانیم اولا صحت و سقم آنها را بسنجیم. دومأ بر مبنای دادههای بدست آمده قادر خواهیم بود که با دید واقعبینانه تری اتفاقات احتمالی آینده را پیش بینی نمائیم. رژیم اسلامی تا این لحظه بر مبنای محاسبات مختلفی در مقابل فشار جهان غرب مقاومت نموده و بر روی خواستههای خود پا فشاری کرده است. این محاسبات عبارتند از:
۱- رژیم ایران با استفاده از چند قطبی بودن جامعه جهانی با حراج نفت، گاز و دیگر منابع طبیعی کشور به چین و روسیه تا این لحظه توانسته است در مقابل تحریمهای گسترده آمریکا و اتحادیه اروپا مقاومت کند.
۲- کشورهای مختلفی در منطقه خاورمیانه دستخوش تغییر و تحولاتی شده اند که رژیم ایران آنها را بیداری اسلامی قلمداد کرده است. از دید سردمداران رژیم اسلامی این تحولات بالانس قدرت در منطقه خاورمیانه را به سود ایران و دیگر کشورهای اسلامی افزایش خواهد داد و در جهت عکس تضعیف نفوذ اسرائیل، آمریکا و اتحادیه اروپا را بدنبال خواهد داشت.
۳- خروج نیروهای آمریکایی از عراق تا پایان سال ۲۰۱۱ و انتقال تدریجی قدرت از طرف نیروهای ناتو به دولت افغانستان، نکات دیگری هستند که در ذهن سردمداران رژیم اسلامی این نکته را تداعی کرده اند که جهان غرب در این مناطق قدرت برتر خود را از دست داده و بهمین خاطر مجبور به عقب نشینی شده است.
۴- از دید سران رژیم اسلامی، در شرایط فعلی جهان غرب بصورت همزمان در گیر بحرانهای مختلفی در کشورهای گوناگونی نظیر افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لیبی، مصر، تونس، لبنان، فلسطین و تنظیم رابطه تک تک این کشورها با اسرائیل میباشد و غرب در این شرایط بحرانی توانایی آغاز یک جبهه جنگ جدید علیه رژیم ایران را نمیتواند داشته باشد.
۵- بحران عمیق اقتصادی فراگیر ، بیکاری گسترده و متعاقباً جنبشهای اعتراضی گوناگون در آمریکا و اتحادیه اروپا در ذهن سران رژیم اسلامی این نکته را تداعی کرده است که جهان غرب با یک چنین بحران عمیقی قادر به شروع یک جنگ دیگر علیه ایران نخواهد بود.
۶- نکته مهم دیگری که رژیم اسلامی با اتکا به آن به مقاومت و سر سختی خود ادامه میدهد، عدم پذیرش افکار عمومی مردم آمریکا و کشورهای عضو اتحادیه اروپا نسبت به یک جنگ جدید میباشد. در کشورهایی که یک ساختار سیاسی غیر دموکراتیک و توتالیتر دارند نکاتی از قبیل شروع، پایان جنگ و یا مدت زمان طول کشیدن جنگ تصمیمهایی هستند که توسط سردمداران این سیستمهای سیاسی گرفته میشوند و مردم عموماً هیچگونه دخالتی در این موارد ندارند. تازه جنگ با یک دشمن خارجی به یک چنین سیستمهای استبدادی بهترین ابزار لازم را میدهد تا ۱- براحتی هر گونه صدای مخالفی را در سینه خفه کنند، ۲- بی عملی خود در بر آورده کردن خواستههای بحق مردم را زیر لوای شرایط جنگی پنهان کنند، و ۳- با تهیج افکار عمومی و تحریک حس ناسیونالیستی، توده عامی مردم را در جهت مقاصد شوم خود بسیج کنند و چند صباحی بیشتر به حاکمیت خود ادامه دهند. اما در کشورهایی که از یک ساختار سیاسی دموکراتیک یا نیمه دموکراتیک برخوردار هستند شرایط اینگونه نیست. اگر چه در اینگونه سیستمها رئیس جمهور و یا نخست وزیر تصمیم گیرندههای اصلی شروع جنگ هستند، اما این افراد بدون تائید نظر نمایندگان پارلمان و یا بدون پذیرش افکار عمومی مردم کشور خود هرگز آغازگر جنگ نمیتوانند باشند. گذشته از این، مشکل تنها شروع جنگ نیست. مهمتر از بحث شروع جنگ، مساله پایان جنگ، میزان هزینههای مالی و جانی متحمّل شده و دست آوردهای ناشی از جنگ میباشد. در نظر نگرفتن نکات فوق در سیستمهای دموکراتیک یا نیمه دموکراتیک، مرگ سیاسی رئیس جمهور و یا حزب سیاسی تشکیل دهنده دولت را بدنبال خواهد داشت. با در نظر گرفتن این توضیحات مختصر و با توجه به نکاتی از قبیل ۱- جو حاکم بر جامعه جهانی، ۲- وسعت کشور ایران، ۳- میزان قدرت رژیم اسلامی هیچیک از کشورهای آمریکا و اتحادیه اروپا خواهان حمله مستقیم زمینی به درون مرزهای ایران در شرایط کنونی نیستند. پس اگر قرار باشد حمله نظامی به ایران صورت بگیرد این حمله باید فقط مراکز اتمی و نظامی رژیم اسلامی را مورد هدف قرار دهد. آیا کشور آمریکا و یا کشورهای عضو اتحادیه اروپا همگی از یک چنین پتانسیلی برای حمله به ایران برخوردار هستند؟ جواب این سوال منفی میباشد. در این رابطه میتوان از یکی از محدودیتهای جدی دولت اوباما بعنوان مثال یاد کرد. سال ۲۰۱۲ پایان دور اول ریاست جمهوری اوباما میباشد. آیا اوباما قادر خواهد بود در این مدت زمانی کوتاه با حمله به تاسیسات اتمی و نظامی رژیم اسلامی آغازگر جنگی باشد و بتواند تا قبل از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خود با پیروزی این جنگ را به اتمام برساند و از این نکته بعنوان ابزار مثبتی در جهت انتخاب مجدد خود استفاده نماید؟ احتمال شروع و پایان جنگ در این مدت کوتاه امری غیر ممکن بنظر میرسد و یک جنگ نیمه تمام چیزی بجز مرگ سیاسی و پایان ریاست جمهوری برای اوباما در بر نخواهد داشت.
۷- نکته مهم آخری که رژیم اسلامی با آگاهی به آن بدون ترس و واهمه از شروع یک جنگ همچنان بر مواضع خود پا فشاری میکند، عدم وجود یک آلترناتیو قوی در صحنه سیاسی کشور چه در داخل و چه در خارج از ایران میباشد. چرا که به روایت تاریخ، وجود شرایط جنگی اکثرا موقعیت مناسبی را برای نیروهای مخالف بوجود آورده است که توانسته اند رژیم حاکم را سرنگون کنند و خود قدرت را بدست بگیرند. بر مبنای دلایل و محاسبات فوق رژیم اسلامی تا این لحظه از مواضع خود عقب نشینی نکرده است و پیش بینی میکند که در آینده برنده اصلی این جنگ سرد و یا جنگ احتمالی آینده خواهد بود. اما این شرایط و این محاسبات تا چه اندازه مستند هستند؟ تا چه مدت این شرایط میتوانند ادامه پیدا کنند؟ و آیا این شرایط به مرور زمان دستخوش تغییر یا نوساناتی خواهند شد؟ همگی سوالاتی هستند که با بررسی روند حرکت و موضعگیریهای مشترک کشورهای آمریکا و اتحادیه اروپا بهتر میتوان به آنها پاسخ داد.
ادامه دارد …