دنیز ایشچی
بدون کوچکترین شکی باید اذعان کرد که حد اقل جناحهایی از حکومت جمهوری اسلامی ایران حمله به سفارت انگلستان در تهران را تدارک دیده بودند. از عکسهایی که حمله کنندگان در دست داشتند بر می آید که آنها از حامیان ولایت فقیه بودند. در وحله اول این امر میرساند که در رده های بالای حلقه تصمیم گیرندگان اطراف ولایت فقیه چنین اقدامی تصمیم گیری شده و به مرحله اجرا گذاشته شده است. این به ان مفهوم نیست که جناح احمدی نژاد یا حتی اقلیتی از سبزها از این کار بدشان می آید. سکوت اکثریت جناحهای حکومتی و تایید تلویحی انها نشان میدهد که اگر چه همه جناحها در این کار دست اندر کار نبودند، کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران از این کار خوشنود می باشند.
در شرایطی که نیروهای جبهه آزادی و دموکراسی دردر شاخ افریقا و خاورمیانه ، دیکتاتوریهای خود کامه را یکی پس از دیگری بکمک حمایت جهان اول و افکار عمومی جامعه جهانی سرنگون میکنند، امواج این سونامی بر سواحل حکومت جمهوری اسلامی ایران نزدیکتر و نزدیکتر میگردد. تاثیرات این خیزشها از یک طرف خونها را در درون رگهای جنبشهای جوانان، دانشجویان، زنان، ملیتها ، کارگران و روشنفکران به غلیان در می آورد. از طرف دیگر کشورهای غربی در ادامه استراتژی استقرار لیبرال دموکراسی در کشورهای دیکتاتوری عقب مانده، حلقه محاصره را بر این دیکتاتوریها تنگتر و تنگتر میکنند. تنها کشورهایی که بخاطر قرار دادهای نظامی اقتصادی قدرتمند با این کشورها و محاسبات استراتژیک ژئوپولیتیک خود با چنان سیل خروشان در این کشورها بصورت جدی مخالفت میکنند، روسیه و چین میباشند. طبیعی است در عرصه جهانی رقابت آنها با دنیای غرب در عرصه کنترل منابع زیر زمینی و بازارهای تجارت، کار و سرمایه ایجاب بکند که چنین مواضعی بگیرند.
سوال اصلی بر سر این است که جمهوری اسلامی ایران در چنین شرایطی چرا به حمله به سفارت انگستان در تهران دست می زند؟ علت های اصلی این کار را میشود از چندین زاویه مورد بررسی قرار داد. علت محوری شاید در این میباشد که از طریق این حمله جمهوری اسلامی ایران تلاش میکند تا ابتکار عمل در عرصه مبارزات سیاسی تبلیغاتی را خود بدست گرفته و برای مدتی نسبتا طولانی جلو روند جاری تبلیغاتی و تهدیدهای تهاجم آمیز بر علیه حکومت ایران را بگیرد. الان که دیگر از نظر افکار عمومی جهانی و در جنگ تیلیغاتی سیاسی بین المللی این فکر مورد قبول عام قرار گرفته است که حکومت بشار الاسد باید برود، فاز بعدی در این بعد مبارزاتی بر این محور استوار است که نیروگاههای انرژی اتمی ایران باید برچیده شود.
استراتژی عمومی جهان غرب در مورد ایران این است که ایران نباید سلاح هسته ای داشته باشد و در ایران حکومت دموکراتیک و قانونمدار باید حاکم باشد. نه تنها این مساله به شعار محوری تبلیغاتی میدیای سیاسی جهانی و حکومتهای غرب تبدیل گردیده است، بلکه در این مقطع زمانی بهترین فرصت بین المللی از هر زاویه محاسباتی برای غرب فراهم گردیده است تا بتواند به چنین هدف خود تحقق ببخشد. در کنار مانورهای نظامی اسرائیل و کشورهای غربی، گزینه نظامی در مورد ایران دوباره برجسته تر میگردد. استفاده محدود و جراحی شده از این متد از طرف غرب دور از انتظار به نظر نمی رسد. در چنین شرایطی اتفاق حمله به سفارت انگلستان از طرف جمهوری اسلامی ایران در تهران به اصطلاح به تقلید از حمله سال هفتاد و نه به سفارت آمریکا، ویژگی خاص خود را دارا میباشد.
این اتفاق در شرایطی روی میدهد که از یکطرف جمهوری اسلامی ایران به ترور ها و عملیات انتحاری در کشورهای همجواری که مناسبات دوستانه ای با غرب دارند آغازی نوین بخشیده است. فعالیت روز افزون حزب الله در دفاع از حکومت بشار الاسد، دخالتهای روز افزون از طریق تحریک شیعیان عربستان، بحرین و عراق و ترور رافق تقی نویسنده منتقد آذربایجانی نمونه های اندکی از کارهایی هستند که هر روز گوشه هایی از آنها را شاهد هستیم. در شرایطی که ایران از یک طرف تلاش گسترده ای را آغاز کرده است تا کنترل جنگ روانی سیاسی تبلیغاتی را از طریق ترور و ایجاد رعب و وحشت و عملیات ماجراجویانه از دست دنیای غرب بگیرد، از طرف دیگر از فرصتهای ایجاد شده با مهارت استفاده شایانی میکند.
حمله نیروهای ناتو به پاسگاههای پاکستان در نوار مرزی و کشته شدن بیست و چهار سرباز پاکستانی در نتیجه این عملیات چون با عذرخواهی آمریکا همراه نبود، افکار عمومی بیش از صد و پنجاه ملیون مسلمان پاکستانی و از آن جمله دولت پاکستان را بر علیه غرب بر انگیخت. حمله جمهوری اسلامی ایران به سفارت انگلیس آب سردی بر این آتش بر افروخته می پاشد و جمهوری اسلامی ایران را بعنوان برادر مسلمان مدافع مسلمانان در افکار عمومی پاکستان جای می اندازد. ایران احتیاج به پشت جبهه قدرتمندی دارد. همانطور که پاکستان پشت جبهه طالبانها در حمله به افغانستان بوده است، میتواند پشت جبهه ای در دفاع از جمهوری اسلامی ایران هم قرار بگیرد.
خبر بعدی که مربوط میباشد به کنفرانس حل مساله افغانستان در شهر بن آلمان و احتمال مشارکت طالبانها در مورد آشتی ملی در قدرت سیاسی و استقرار نوعی حکومت اسلامی پارلمانی در افغانستان که منافع غرب را تامین بکند. تحریم این کنفرانس از طرف پاکستان یکی از گامهایی میباشد که منافع جمهوری اسلامی ایران را که عدم موفقیت کامل این کنفرانس میباشد، تقویت میکند. حمله جمهوری اسلامی به سفارت انگلستان از یکطرف افکار عمومی را از این کنفرانس منحرف کرده و آنرا تحت الشعاع قرار میدهد. آیا تلاش ایران در زمینه تحت کنترل گرفتن جنگ روانی سیاسی تبلیغاتی قادر خواهد بود روند سیاسی تحولات سیاسی منطقه ای را تغییر بدهد؟ به استنباط من نه. این ماجراجوئیها نخواهند توانست جلو سیل عظیم و سونامی را که در شاخ افریقا و خاورمیانه جاری میباشد بگیرد. بر عکس، این اقدامات ماجراجویانه به ضد خود تبدیل شده و کشورهای خواهان تغییر رژیم در تهران را در عزم خویش مصمم تر خواهد کرد.
در موضعگیریهای سازمانهای سیاسی اپوزیسون سکولار دموکراتیک، دو خط فکری به یک فصل مشترک واحد که حمایت از جمهوری اسلامی ایران میباشد میرسند. یکی ضد امپریالیستهای طرفدار پرولتاریا که اذهانشان در زمان استالین منجمد شده و گامی فراتر نگذاشته اند. دیگری آنهایی میباشند که بر این طبل میکوبند که کشور در معرض تهاجم و غارت خارجی قرار گرفته است و استقلال ما در خطر است. همه رهبران این خطوط فکری که خود در کشورهای غربی زندگی میکنند، بر این طبل میکوبند که غربیها جهت غارت منابع طبیعی مان میخواهند به کشورمان حمله بکنند و باید از مام وطن دفاع کرد. در استدلال این دوستان جایگاهی برای حقوق بشر در ایران و بازگشت آزادی، دموکراسی، ارزشهای جهان نوین و حقوق بشر برای ملیونها زن، جوان، دانشجو و مردم زحمتکش کشور و عبور از جمهوری اسلامی ایران باز نمیشود.
مواضع سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در مورد روند جاری تحولات سیاسی از طرف آقای بهروز خلیق در مصاحبه اخیرشان به این صورت تشریح میگردد که “نه به جنگ و نه به رژیم استبدادی”. سکوت بلند مدت سازمان در مورد حمله جمهوری اسلامی ایران به سفارت انگلستان نشان میدهد که آنجا که پای موضعگیری عملی میرسد، حدت و شدت این موضع گیری نا متعادل بسمت “نه” به جنگ و “نه ” به حکومتهای غربی سنگینی میکند. تقریبا دو روز طول میکشد تا سازمان حمله جمهوری اسلامی ایران به سفارت انگلستان را محکوم بکند. اینبار با تاخیر فراوان و بعد از موضعگیری های خیلی سازمانهای دیگر اپوزیسیون، اتحاد فدائیان، شورای امنیت سازمان ملل و غیره گرفته شده و امکان موضعگیری مشترک با اتحاد فدائیان را از آنها سلب کرد.
تمامی موضعگیریهای اپوزیسیون سکولار و دموکرات خارج حکومتی وقتی شامل تغییرات بنیادین خواهند شد که بار دیگر جنبش طغیان گرانه زنان و جوانان در کوچه ها و خیابانها بر علیه جمهوری اسلامی ایران به صدا در بیاید. البته که این دوستان در موضعگیریهای سیاسی خویش هم مردم را به خیزش علیه رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی تشویق نمیکنند. انها حتی موقعی که مردم به خیابانها می ریزند، انها را نسبت به خشونت بر علیه پاسداران متهم و محکوم میکنند. وقتی جوانان، دانشجویان، زنان و کارگردان به صورت خود جوش به خیابانها بریزند، تعادل تمامی این معادلات سیاسی بر هم خواهد خورد و موتور عظیمی روند تحولات را به پیش خواهد برد. این موتور نه سازمانهای سیاسی سکولار و دموکراتیک فعلی، بلکه جنبش نوپای جوان با اتکا با آرمانهای نوین بشری و به کمک سازمانیابی از طریق امکانات تکنولوژی نوین اینترنتی به این کار بزرگ دست خواهند یازید. آنها رهبران نوین خویش را از درون چنین خیزشهایی بیرون خواهند داد.
اینبار دیوانگی حمله به سفارت انگلستان در تهران زمان کوتاهی افکار عمومی را منحرف خواهد کرد و دوباره در آینده نزدیک مساله اقدامات ایران در زمینه دست یابی به سلاح هسته ای در دستور کار روزمره غرب قرار خواهد گرفت. با نزدیکتر شدن انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا احتمال شدت موضعگیریهای غرب بر علیه جمهوری اسلامی ایران بیشتر خواهد شد. احتمال خیزشهای مردمی در ایران همزمان با درس آموزیهای لازم از نسیم عربی موتور قدرتمند حرکت مردمی را در مسیر تحول عبور از جمهوری اسلامی ایران به حرکت در خواهد آمورد. اگر هم خیلی از سازمانهای سیاسی به فکر هدف یافتن فصل مشترک با جناحهای مختلف حکومتی افتاده باشند، نقش ترمز کننده ای در مقابل تحولگرائی جنبش مردمی ایفا خواهند کرد. آنها نقشی بیشتر از شبح ها و سایه هایی دنباله رو تحولات روز نخواهند بود.
زمان را در یابیم و پیشگامان کاروان تحول عبور از جمهوری اسلامی باشیم. با استراتژی قاطع و بنیادین عبور از کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران به میدان آمده و به صف نیروهای تحول بنیادین بپیوندیم. روحیه جئانی را در خود زنده کرده و تلاش کنیم که نه تنها آماج و آمال و روحیه نسل جوان را دریابیم، بلکه روحیه و انرژی روزهایی را در خود زنده کنیم که اراده کردیم و حکومتی قدرتمند را از سریر قدرت به زیر کشیدیم. دیگر شبح و سایه هایی کمرنگ از آزمانها نسل جوان بودن ما را به حد ترمز کنندگان و مانعان راه تحول عبور از جمهوری اسلامی ایران نتزل خواهد داد. این اشتباه را برای بار چندم دوباره تکرار نکنیم.