بهرام روشنضمیر
برای رسیدن به یک تحلیل جامعهشناسانه درباره دورهای از تاریخ، مجبوریم علاوه بر استخراج دادههای خام آن دوره، ترازویی برای سنجش داشته باشیم. برای نمونه اگر به این داده خام رسیدهایم که از ۳۴ فرمانروای ساسانی در آن دوران ۴۳۰ ساله، چهار تن آنها (مادر شاپور دوم، شهبانو دینگ، پوراندخت و آذرمیدخت) زن بودهاند یعنی کمتر از ۱۲ درصد، این رقم بهتنهایی و بدون سنجش آن با دیگر موقعیتهای زمانی و مکانی و داشتن یک ترازوی منصفانه، ارزشی ندارد.
آیا ۱۲ درصد کم است؟ آیا زیاد است؟ آیا مناسب است؟ چطور میتوانیم آن را با ۵۰ درصد مقایسه کنیم و حکم به کمبودن آن بدهیم؟ آیا امروز در سده بیست و یکم درصد فرمانروایان زن کشورهای جهان بیش از ۱۲ درصد است؟ و آیا تضمینی هست که در آینده، بشر به عدد ۵۰ درصد برسد؟ اینها نظریاتی است که از دایرهی دانش تاریخ یا جامعهشناسی تاریخی بیرون میزند. حال آنکه امروز، بدبختانه بخش مهمی از نگاه به نقش و کارکرد و کیفیت و کمیت حضور زن در تاریخ، دارای عینکی ایدئولوژیک (فمنیستی) است. در این گونه پژوهشها، در شرایطی به “جنس دوم”بودن زن در آن دوره تاریخی (در اینجا ایران ساسانی) اشاره میرود که همین امروز به باور بخش بزرگی از جامعهشناسان مرد و “اکثریت قریب به اتفاق” جامعهشناسان زن، فعالان حقوق زنان و فمنیستها، در توسعهیافتهترین کشورها یعنی اروپا و آمریکای شمالی، زن همچنان “جنس دوم” است.
نظیر همین نگاه ایدئولوژیک و آرمانخواهانه به ادبیات کلاسیک پارسی و سرآمد آنها یعنی شاهنامه شده است. که من در اینجا بدان پرداختم و از منتقدان پرسیدهام که اگر فردوسی که در بیش از هزار سال پیش، بزرگترین قهرمانان داستانهای خود را از مردان برگزیده، در جایگاه متهم قرار میگیرد با حماسهسازان معاصر غربی چه کنیم که در همهی داستانهای محبوب و جهانشمولشان (زورو، تارزان، تنتن، سوپرمن، بتمن، اسپایدرمن، آیرنمن، هالک، شوالیهی سیاه، اربابحلقهها و …) قهرمانان نقش اصلی را مردان نمایندگی میکنند و زنان نقشی فرعی بر دوش میگیرند.[۲] حتی آن هنگام که یک زن نابغه اسکاتلندی به نام جِیکِی رولینگ داستانی حماسی میآفریند که پرفروشترین کتاب داستان عصر میشود، نقش اصلی و حتی نام کتاب خود را به یک پسر (هری پاتر) اختصاص میدهد.
زن ساسانی در آثار هنری
حضور زنان در آثار باستانشناختی برجایمانده از این دوران اگر چه کم است، از آنجا اهمیت دارد که بدانیم در پیش از دوران ساسانی، این حضور انگشتشمار بوده است.
بنابر پژوهش مریم دژمخوی از ۸۰ قطعه هنری ساسانی، شامل قطعات گچبری، موزاییک، ظروف زرین و سیمین ، نقشبرجستهها، مُهرها و نگینها، در ۱۹ مورد (۲۳.۷۵%) زنان ظاهر شدهاند. ۱۱ مورد در کنار مردان (۵۷.۸۹) و در هشت مورد (۴۲.۱%) بهتنهایی و مستقل نمایش داده شدهاند. در پنج مورد از ۳۴ (۱۴.۷%) نقشبرجستهی ساسانی، زنان (آن هم در کنار مردان) به تصویر کشیده شدهاند.[۳] ولی “مراسم اعطای قدرت و دیهیمبخشی به شهبانوها در هنر ساسانی پدیدهای ناشناخته است.[۴] باید گفت این پدیده بهکل در تاریخ ایران غایب است.
در این دوره در زمان بهرام دوم، برای نخستین بار، شهبانو را در سنگنگارهی رسمی کشور میبینیم. این حضور خانوادگی در سکههای بهرام دوم هم تکرار میشود که البته در مورد حضور شهبانو در سکه، نمونهی زمان فرهاد چهارم اشکانی را داریم. با این تفاوت که موزا شهبانوی اشکانی، رمی بود و متاثر از فرهنگ رم.
مُهر شاهی از شهبانو دینَگ، مادر پیروزشاه ساسانی نیز به دست آمده است که در نوع خود نخستین است.[۵] همچنین باید به حضور آناهیتا یا یک زن دیگر در سنگنگارهی رسمی ساسانی در زمان نرسه پرداخت که به عنوان زن تاجبخش نه پیشینه داشت و نه تکرار شد.
پوراندخت نخستین زن در تاریخ ایران که نه موقتا بلکه رسما به پادشاهی رسید، نیز از خود سکهای دارد. پس از درگذشت او، خواهرشآذرمیدخت به تخت نشست.
در تاق بستان، سنگنگارهای از خسرو پرویز در کنار زنان خنیاگر وجود دارد که باز هم از انگشتشمار نمونههای تاریخ دراز ایران است که به کارکرد زن در موسیقی میپردازد. این با نوشتارهای تاریخ اسلامی درباره حضور گسترده زنان در موسیقی عصر پایانی ساسانی هماهنگ است.
باید توجه داشت که تنها نمونهی نقاشی از یک زن که در تاریخ ایران باستان بر جای مانده، دو موزاییک دیواری مربوط به دوره ساسانی است که اکنون در موزه ایران باستان تهران نگهداری میشود و شاید مهمترین سند ما برای پیبردن به پوشش زن ایرانی باستان باشد.
زن ساسانی در نوشتارها
الف)سنگ نوشتهها
مجموع کتیبههای بررسیشده در پژوهش مریم دژمخوی ۵۱ مورد است که از این تعداد ۲۸ مورد مربوط به دخمهها (احتمالا افراد عادی) و مابقی کتیبههای سلطنتی است که شامل: یک مورد بنای یادبود، سه مورد ابنیه معماری، ۱۵ مورد مربوط به نقش برجستهها و گچبریها، دو مورد کتیبه مستقل، دو مورد کتیبه یادگار (در تخت جمشید). بیشتر کتیبهها به خاندان شاهی اختصاص دارند و معمولا به ذکر نام و القاب مردان و فعالیتهای آنان و ذکر نیا و تبار پدری میپردازند.
از مجموع ۱۵ کتیبه رسمی در یک مورد (۶.۶%) (کتیبه کعبه زردشت) از زنان نام برده شده است که همین مورد نخستین مورد در تاریخ ایران است. از مجموع ۵۱ کتیبه بررسیشده مربوط به دخمهها و نقشبرجستهها ۵۰.۹%به معرفی افراد از طریق نام پدر و جد پدری میپردازد. این نوع معرفی در مورد زنان و مردان به کار میرود و در مورد زنان جدیتر است. انتساب به بستگان ذکور حتی در نام زنان نمود مییابد مانند “شاپوردخت” به معنی دختر شاپور. در کتیبه دخمهها که حکم سنگ قبر را دارد زنان متوفی عموما از روی انتساب به همسرشان معرفی شدهاند و در پارهای موارد از روی انتساب به پدر که احتمالا این نوع نوشتهها مربوط به دوشیزگان است.[۶]
ب) کتابها
نگاهی به کتابهای دوران ساسانی، نشان از دو اصل بنیادین در موضوع زن بوده است. نخست اهمیت زن و مدونبودن همه شئون و حقوق مرتبط با او به گونهای که سلیقهها را به کمترین حد ممکن تنزل میدهد. دوم جایگاه ثانوی زن به نسبت مرد؛ به گونهای که هرگز نه از آن بالاتر و نه همرده با آن قرار میگیرد.
اوستا ویژگیهای زن مطلوب این چنین برشمرده شدهاست :”زن جوان درست گوهر، استوار، نیکنام، خوشخیم، خانهافروز که شرم و بیمش نیک و پدر و نیا و سالار خویش را دوست بدارد و زیبا و خوشاندام است بر زنان همال خویش رد است”.[۷] در گاتهای زرتشت و دیگر بخشهای اوستا، همواره به زن و مرد همزمان و برابر با یک اشاره شده است و در کتابهای تفسیری نیز نمونهای نداریم که زن نادیده انگاشته شده باشد.
زن پس از اینکه به خانه شوهر میرفت تمام پیوندهای قانونی زن با خانواده قبلیاش بریده میشد. فرزندانی که از این ازدواج پدید میآمدند نام، ثروت و مرتبه اجتماعی پدر را به عنوان اخلاف قانونی او به ارث میبردند.[۸] “موضوع دیگری که در قانون ساسانی شرح زیادی درباره آن داده شدهاست، مسئله قیمومیت صغیران و زنان و خانوادههای بدون اعضای مذکر بود.” [۹]
گماردن یک قیم همواره وظیفه اعضای مذکر خانواده یا تیره بود و این قیم معمولا مرد بود. “پس از فوت شوهر قیم زن بزرگترین پسر بالغ او یا در صورتی که پسر نداشت نزدیکترین خویشاوند مذکر شوهرش بود.”[۱۰]
زن در ایران ساسانی از حق مالکیت درست همچو مرد برخوردار بود. به گونهای که به هنگام جدایی از همسر (البته با اجازه مرد) و ازدواج با مرد دیگر، داراییهای منسوب به او از شوهر نخست ستانده میشد. حضانت فرزندان نیز با مرد بود که میتوانست آن را به شوهر نوین زن بدهد.[۱۱]
انسانشناسان معتقدند “چندشوهری در فرهنگهایی رواج دارد که زندگی در آنها دشوار است زمین کمیاب است و داشتن یک همسر در واقع یک نوع بار اقتصادی به شمار میآید.”[۱۲] در مورد جامعه ایران در عصر ساسانی شاید بتوان این نتیجه را عنوان کرد که از طریق چندشوهری زن و تولد فرزند پسری که جانشین قانونی مرد محسوب میشد، امکان حفظ داراییها و اموال تضمین میشد.[۱۳]
طبقات دوران ساسانی بنابر اوستا عبارت بودند از روحانیون، ارتشتاران، واستریوشان (گلهداران و کشاورزان) و دیوانسالاران.[۱۴] این طبقات اجتماعی آشکارا گروههایی مردانهاند. با توجه به اینکه همه اوستاشناسان همداستاناند که اوستا در ۱۲۰۰ تا ۴۰۰ پیش از میلاد آفریده شده و تنها بر سر مکتوبشدن آن با دبیرهی کنونیاش – دین دبیره – در دوران ساسانی بحث شده، بدیهی است که این طبقات و تدوین این نظام مردسالارانهی دینی، دست کم نیمهزاره پیش از ساسانیان وجود داشته است.
با این همه باید اذعان کرد که در کتابهای زند و تفسیر که همه در دوره ساسانی نگاشته شدهاند، همین نگاه مردانه به جامعه کاملا بازتعریف و سامانمند شده است. از جمله در کتاب پهلوی شایست ناشایست چهار درجه مهتری تشخیص داده شده است: “خانه خدا (مرد خانه)، کدخدا (مرد روستا) و ایلخان (مرد قبیله)، فرمانروا (مرد کشور).” [۱۵]
آثار دینی دوره ساسانی در نگاه به زن و مرد کاملا همدست نیستند. برای نمونه با اینکه همه جا گفته شده است که مجردبودن و دوری از همسرگزینی، در فرهنگ زرتشتی دوره ساسانی بزرگترین گناه و حتی جرم به شمار میرفتهاست ولی نویسنده کتاب شایست نشایستمینویسد، زن شوهر نکرده گناهکار است و نه مرد بیزن.
در برتری فرزند پسر بر دختر در فرهنگ و حقوق دوره ساسانی نیز تردیدی نماندهاست که این همه برگرفته از ویژگیهای همان نظام کشاورزی است که در آن پسر بر دختر بسیار ارج دارد.
در فصل بیستم کتاب شایست نشایست درباره آمیزش زن با چاکرش آمده است:” آن را که چاکر به زنی باشد و فرزند از او زاید آن را که نر است اگر مادر او را به پسری بپذیرد نیکو باشد و آن که ماده است او را به فرزندی پذیرفتن سودی نیست چه پسر ستر (سرپرست و وارث خانواده) شایسته است.” [۱۶]
در متن پهلوی خسرو و ریدگ، زمانی که خسرو از خوش آرزو در مورد زنان میپرسد وی چنین جواب میدهد: “بهترین زن آن است که پیوسته در اندیشه عشق و محبت به مرد باشد اما از حیث اندام و هیئت نیکوترین زنان کسی است که بالایی میانه و سینه فراخ و سر و سرین و گردنی خوش ساخت و پاهایی خُرد و کمری باریک و کف پایی مقعر و انگشتانی کشیده و تنی نرم و استوار دارد. باید که سینهاش چون به، ناخنش چون برف سپید، رنگش سرخ چون انار و چشمش بادامی و نرم مانند کرک بره و ابروانش چون کمان و دندانهایش سفید و ظریف و گیسوانش سیاه مایل به سرخی و بلند و هرگز گستاخ سخن نراند. [۱۷]
تاکنون نمونهای از اعمال خشونت فیزیکی مردان علیه زنان مشخص نشدهاست. به نظر میرسد کنترل زنان و اعمال قدرت مردانه به شکلی ظریف و نمادین صورت میگیرد، اما به شکلی نیرومند و گسترده تمام جنبههای زندگی اجتماعی این دوران را تحت تاثیر قرار میدهد.[۱۸]
بارتولومه مینویسد : «…حتی آموزش علم حقوق در میان زنان عصر ساسانی بیگانه و نامأنوس نبوده است و گمان نمیرود که این علاقه به آموزش، در مورد رشتههای عمومیتر و غیراختصاصیتر کمتر موجود بوده باشد. زن میتوانسته است در دادگاه به سود خود اقامه دعوا کند. در موارد فراوانی گزارش شده است که شوهری حق تصرف در بخش معینی از اموال خانوادگی و یا بهای آن را به زن خود واگذار کرده است…. در یک مورد جالب دیگر میخوانیم که مردی با دو زن قرادادی میبندد که یک «شرکت سهامی تجاری» تشکیل دهند و در این شرکت هر یک از سه طرف دارای حقوق برابر باشند. به استثنای حق فسخ قرارداد که برای مرد باقی میماند. از آنچه که منابع و مآخذ با اطمینان خاطر در اختیار ما میگذارند، میتوانید ملاحظه کنید که زن در امپراتوری ساسانی، جدا راه تعالی و استقلال حقوقی خود را میپیموده و نیز بخش بزرگی از این راه را در پشت سر داشته است. ولی پیروزی عرب و سرنگونی امپراتوری ساسانی دوباره موجب شد که این کامیابیهای زن، همه یکباره طریق زوال و تباهی در پیش گیرند.»[۱۹]
بغ نسک صریحا از آموزش زن در فن خانهداری بحث میکند. با این همه به باور کریستنسن زنان خانوادههای ممتاز آموزشهای بسیار ژرفی در دانش به دست میآوردند. این مطلب از کتاب ماتیکان هزار دادِستان به دست میآید و آن این است: «یکی از دادوران در زمانی که به دادگاه میرفت، پنج زن او را در بر گرفتند و یکی از آنها پرسشهایی از او نمود درباره برخی از موارد ویژه در بحث گرو و ضمانت. همین که به واپسین پرسش رسید، دادور پاسخی نداشت. آنگاه یکی از زنان گفت: ای استاد، مغزت را از این بابت خسته مکن! و بیتعارف بگو نمیدانم! به علاوه ما خود پاسخ آن را در تفسیری که مغان اندرزبد نوشته است، خواهیم یافت.»[۲۰]
پوشش زن و آزادیهای اجتماعی
بارتولومه مینویسد: “دختر میتوانست به پدر و یا قیم خود اظهار دارد که از پذیرش پیشنهاد پیوند زناشویی که خواستگاری به او کرده و پدر موافق است، خودداری خواهد کرد و پدر نیز ناگزیر از پذیرش خواست وی میگردید. بدین ترتیب، پدر اجازه نداشت که دختر خود را به زناشویی با کسی مجبور کند و یا حتی هنگام پرهیز دختر از هرگونه زناشویی، پدر نمیتوانست او را از ارث محروم سازد و یا به وسیله دیگری او را کیفر دهد. در ایرانِ ساسانی کودکانِ [حاصل از] روابط آزاد را پیک خدایان میخواندهاند. دختران در صورتی که پدرانشان مانع ازدواج دلخواه آنان میگشتند، میتوانستند به روابط آزاد تن در دهند و در این هنگام کلیهٔ حقوق آنان نیز محفوظ میماند. در مورد این گونه مسایل، مردم دوره ساسانی، کمتعصب و دارای سعه صدر و بلندنظری و بینشی بلند بودهاند.”[۲۱]
برخی پوشش سنگین و کامل، به شیوهای که پس از اسلام در میان زنان مسلمان دیده شده است را به ایران باستان و دوره ساسانی نسبت داده و محرومیتهای زنان پس از اسلام را اصلا میراثی از ایران باستان میدانند.مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، اتهام محرومیت و محدودیت زنان در میان ملتهای باستانی از جمله ایران را تکرار میکند، ولی ماجرای به ارثرسیدن این مسئله به اسلام را رد میکند و فلسفه و چیستی و چرایی و چگونگی حجاب اسلامی و پوشش ملتهای باستانی را جدا از هم میشمارد.[۲۲]
همه پژوهشگران فلسفه و تاریخ اسلام میدانند که اسلام پس از ورود به هر سرزمینی در پوشش و فعالیتهای زنان دگرگونی ایجاد کرده است. «حجاب اسلامی» حتی پیوندی با خود عربها نیز ندارد، چراکه تا پیش از نازلشدن آیات حجاب، زنان مسلمان در مدینه بیحجاب بودهاند و پوششی این گونه نداشتند. اسلام در زمانی آغاز به کار کرد که تمدنهای همسایه دینی بودند و بنابراین در این زمان هرگز بیننده آن برهنگی مصر و یونان و بابل در هزاره نخست پیش از میلاد نبودیم. با این همه اسلام باز هم در پوشش مردمان تغییراتی بنیادین ایجاد کرد.
مرتضی مطهری پوشش زنان باستان بهویژه در دو جامعه یهودی و ایرانی زرتشتی را سفت و سختتر از حجاب اسلامی میانگارد! همچنان که میدانیم بر اساس آیات قرآن و احادیث نبوی _که مورد پذیرش همه مذهبها و فرقههای اسلامی سراسر جهان است_ همه بدن زن از فرق سر تا نوک پا باید با پارچهای که کاملا پوشنده باشد، پوشیده شود. فقیهان مسلمان در یک مسئله اختلاف نظر دارند و آن اینکه آیا پوشاندن صورت و دستها از مچ به پایین واجب است یا مستحب؟ در همان کتاب، مطهری بررسی کردهاست که بسیاری از علمای مسلمان حتی پوشاندن صورت و دستها را نیز واجب دانستهاند و دیگران نیز مستحب. هیچ کس آن را نه واجب و نه مستحب ندانسته است. البته که امروز اقلیتی کوچک از زنان مسلمان صورت و دستها را هم میپوشانند. ولی عکسها و گزارشهای فراوانی از سده نوزدهم و آغاز سده بیستم میلادی _پیش از گسترش فرهنگ غرب در کشورهای مسلمان_ داریم که نشان میدهد همه زنان شهرنشین بدون استثنا ملزم به رعایت این پوشش بودهاند.
حال اگر نگارههای بهدستآمده از زنان باستان که در آنها آن سفت و سختی حجاب اسلامی دیده نمیشود را هم کنار بگذاریم، میتوانیم به زنان اقلیتهای زرتشتی پس از اسلام بنگریم. آنچه به گمان میرسد این است که پوشش زنان ایران باستان همان است که پس از اسلام در نقاط دورافتاده روستایی و عشایر کوچگرد میبینیم که دو اصل را در خود دارد. نخست “پوشیدگی کامل سر تا پا” و دیگری “رنگارنگی و شادابی و بیتوجهی به پوشش صورت و موی سر” که این در تضادی کامل با پوشش شهری مسلمانان بوده است. جدا از تاثیر کمتر بر مردمان روستایی و عشایر کوچگرد، زنان روستایی و کوچگرد به دلیل شیوه زندگی و خویشکاریهایی که بر عهده دارد، اصلا نمیتوانست حجاب اسلامی داشته باشد. نمونههایی از تمسخر فرهنگی را در این باره میتوان دید. از جمله نگاه طعنهآمیز مردمان جنوب و مرکز ایران به مردمان شمال البرز و نسبتهای ناروایی که به زنان شمالی و شوهران آنها میدادند که تا امروز باقی مانده و شاید دلیل این کنایهها، تفاوت پوشش و فعالیتهای زن آزادتر شمالی در بیرون از خانه به نسبت زنان جنوب و مرکز ایران بوده است.
به نظر میرسد در ایران باستان، کلیت پوشش میان مرد و زن تفاوتی نداشته است. بلکه آنچه تفاوت داشته، جنس و شکل و مدل و رنگ جامه زنان با مردان بوده است. زن و مرد ایرانی در دوره ساسانی، لباسی بلند تا نزدیکی زمین به تن میکردند و پاها را میپوشاندند و همچنین است پوشش دستها تا مچ دست و شکم و کمر. هر دو موهای سر خود را نیز میپوشاندند و این را بهویژه در تشریفات دینی زرتشتیان میبینیم که هنوز هم مرد و زن باید در هنگام نیایش دینی، سر خود را بپوشانند.
نکتهی دیگر، تفاوت ماهیتی پوشش در اسلام با پوشش در ایران باستان و یا در میان یهودیان و مسیحیان است و آن اینکه حجاب در اسلام دستوری دینی است. یعنی خاستگاه آن قانون الهی و کتاب مقدس و فرمایشهای پیامبر است و هرکس که به این دین بگراید باید این دستور را در کنار دیگر دستورات دینی اجرا کند. در حالی که ما در کتاب عهد عتیق، انجیل و کتابهای زرتشتی دستوری برای چگونگی پوشش همگانی مردم نمییابیم. بلکه آنچه به عنوان پوشش در جوامع یهودی، مسیحی یا زرتشتی میشناسیم، سنت و فرهنگ بومی و ملی آن مردمان است. اینجا دو نکته هویدا میشود. یکی اینکه باید به «پوشش ایران باستان» بپردازیم و نه «پوشش زرتشتی». همچنین است پوشش یهودی یا پوشش مسیحی که تهی از معنایند. البته که همه این ادیان به پاکدامنی زنان و پرهیز مردان و زنان از اختلاط بیجا تاکید کرده و بر هم زدن سامان خانواده را محکوم کردهاند. ولی خاستگاه و چیستی و چگونگی پوشش در این جوامع کاملا مستقل از دین و دستورات دینی بوده است. یعنی هنگامی که دین و پیامبری در این جوامع آغاز به کار کرده، پوشش مردم تثبیت شده بوده و آن دین همان پوشش موجود را درست شناخته است. در حالی که در اسلام وارون این حالت وجود دارد و اسلام به پوشش اعراب جاهلی خرسند نشده است و فلسفه حجاب را کاملا از نو ساماندهی کرد.
ایزدبانوان در عصر ساسانی
در اوستا آناهیتا در تجلیات مادی به صورت دوشیزهای زیبا پیکر و خوشاندام بر افراد متجلی میشود.[۲۳]
در آبانیشت که به این الهه اختصاص دارد نام بیشتر پهلوانان و شاهان را مییابیم که بردرگاه ایزدبانوی نامدار اردویسور آناهید نماز میگزارند، قربانی میکنند و درخواست میکنند. [۲۴]
از میان شش امشاسپند یا فرشته یاور اهورا مزدا، سه تای آنها (سپندارمز، خرداد، امرداد) مادینه و سه تای آنها (بهمن، اردیبهشت، شهریور) نر هستند. ایزدان مهمی چون بهرام و تیشتر، نرینه و در برابر آنها اردویسور آناهیتا و دین ایزدانی مادینهاند. با توجه به بیجنس بودن میترا[۲۵] باید گفت که برابری جنسی در آیین مزدیسنای متاخر (دوره ساسانی) در هیچ دین دیگری در آن زمان و پس از آن پیشینه نداشت.
در اهمیت و نقش ایزدبانو آناهیتا که برخی آن را خدای قومی ساسانیان میشمارند، بسیار سخن گفته شده است.[۲۶] آناهیتا از حالت ایزدبانوی آبها در عصر نخستین آریایی، در دوران هخامنشی به معادلی برای آفرودیتیونانی و ایشتار بابلی تبدیل میشود. در دوره سلوکی (هلنی) نیایشگاههای به سبک غیرایرانی در غرب ایران ساخته میشود که به حضور خود تا دوران ساسانی ادامه میدهد. با اینحال به نظر میرسد دستکم از دوره ساسانی، این نیایشگاهها آن کارکردهای ویژهی خود (روسپیپروری) را زیر تاثیر محکومیت اکید و شدید این گناه در دین مزدیسنی، بهکل از دست داده و در واقع آتشگاه بودند و نه روسپیخانههایی زنانه همچو نمونههای میانرودانی، مدیترانهای و مصری و ساسان، نیای اردشیر بابکان از همین جا برخاست. این نیایشگاهها در فرهنگ پس از اسلام تغییر کاربری داده و بسیاری از آنان با نام قلعهدختر، پلدختر یا آرامگاههایی منسوب به زنان و دختران بزرگزاده باقی ماندهاند.
به هر روی این بزرگترین ایزدبانوی ایرانی، نهتنها کارکردی همسان با ونوس رمی و آتنه یونانی در برانگیزی شهوت جنسی نداشت که بیشتر بر پایبندی به اصول خانواده و نجابت و شرافت زنانگی تاکید داشت.
آناهیتا نخستین بار در دوره ساسانی، در زمان نرسه به تصویر کشیده میشود. نرسه سنت دریافت دیهیم پادشاهی و فره ایزدی از اورمزد که همیشه به گونهی مرد ترسیم میشد را ترک گفت و یک زن را جایگزین او کرد. این سنگنگارهی شگفتآور و پرسشبرانگیز را کریستینسن و دیگر غربیان و به پیروی از آنان بیشتر ایرانیان، به دلیل زنبودن آناهیتا دانستهاند. حرکتی که هم تا آن زمان معمول نبود و هم پس از آن تکرار نشد. به هر رو با توجه به اطمیناننداشتن ما به اورمزدبودن نگارهی مرد، میتوان به آناهیتابودن این نگاره زن نیز شک کرد. ولی در یک چیز تردید نیست و آن اینکه او به هر روی یک زن است.
۳۰۰ سال پس از نرسه، این بار در تاق بستان، در سنگ نگاره خسرو پرویز، او با اینکه تاج را باز از دستان یک مرد (به باور اروپاییها اورمزد) میگیرد، ولی این بار یک زن (شاید آناهیتا) در پشت سر او ایستاده و بر پشت پایش آب میریزد.
سخن پایانی
جامعه ساسانی همچون همه جوامع باستانی متمدن، طبقاتی بوده است. ولی به نظر میرسد که مفهوم طبقه در این جامعه، نه عمودی و از بالا به پایین که افقی و موازی بوده است که البته این جدا از خاندان شاهنشاهی –دودمان ساسان – است. دودمان ساسانی برخلاف دودمان اشکان– که دودمانی قوممدار بود- قدرت را نزد قوم خود محدود نمیکند و حتی اگر داستان شاهنامه و کارنامه اردشیر بابکان درباره وراثت خونی شاپور یکم و هرمزد یکم از مادری اشکی را نپذیریم، دودمان ساسانی بهروشنی خاندانهای پارتی چون سورن، کارن واسپهبدان و خاندانهای مادی چون مهران را در امر سیاسی شریک خود کرده بود. به گونهای که نرسه، پسر شاپور یکم در سنگنوشتهی پایکولی، دلیل شوریدنش بر بهرام سوم و تصاحب تاج و تخت را انجامنشدن رایزنی با بزرگان کشور برای گزینش او دانسته و خود را منتخب انجمن بزرگان میداند.
با این حال در ایران ساسانی همچون همهی کشورهای متمدن جهان تا پیش از انقلاب صنعتی، کشور بر پایه ساختار جنسیتی جامعه استوار بود. در این گونه نظامها جنسیت مذکر به خودی خود یک امتیاز محسوب میشود و مردان بر زنان برتری دارند. بازتاب این نظام در مواردی مانند حق ارث، جانشینی، قیمومیت و سرپرستی خانواده،[۲۷] نامگذاری و ثبت اسناد و حتی نوشته سنگگورها،[۲۸] ازدواج (اعم از ازدواج مجدد یا چندهمسری) و در یک کلام مشارکت اجتماعی و امکان دستیابی به فرصتهای پیشرفت یا کسب قدرت سیاسی نمود مییابد.
با این حال دوران ساسانی یک استثنا در سیر نزولی وضعیت زن در تمدنهای جهان محسوب میشود. برای نمونه اگر در یونان و رم، وضعیت زن در میانهی هزاره یکم میلادی به مراتب بدتر از وضعیت زن در یونان عصر کلاسیک (هخامنشی) بود، در ایران ساسانی، زنان در طول دوره ۴۳۰ ساله ساسانی رو به جلو بودهاند.
برای نمونه در زمان پادشاهی شاپور یکم، دومین شاهنشاه ساسانی، برای نخستین بار در تاریخ ایران، پادشاه در سنگنوشتهی رسمیاش به شهبانویش با نام اشاره دارد. کمی بعد در زمان بهرام دوم، برای نخستین بار در تاریخ ایران، شهبانو در سنگنگارهی رسمی، در کنار پادشاه حضور دارد. اندکی بعد شاهنشاهی (نرسه) دیهیم شاهی خود را از دست یک زن میگیرد و کمی بعد در هنگام کودکی شاپور دوم، باز هم برای نخستین بار در تاریخ ایران، شهبانوی مادر، نایبالسلطنه کشور میشود.
نگاه به فرهنگ دوره ساسانی از سوی دیگری کمی شگفتانگیز است که همزمان با برتری ایزدان مرد در فرهنگهای همسایه – برای نمونه میترا در رم که دیگر خدایان را کاملا ناپدید میکند – در ایران ساسانی آناهیتا به اوج میرسد و اهمیتی سیاسی مییابد. از نام آتشکده رسمی ساسانیان آذرآناهید پارس گرفته تا حضور “ایزدبانو آناهیتا” در مراسم تاجبخشی به شاهنشاهان.
روند صعودی وضعیت سیاسی زن در دوران ساسانی در سده پنجم میلادی ادامه دارد. آنجا که به هنگام شاهنشاهی پیروز و درگیریاش با برادر شورشی، مادر او شهبانو دینگ در تیسفون به نام خود بهتنهایی سکه میزند. در همین زمان در خداینامه که تاریخ رسمی کشور بود و تصویری از آن در شاهنامههای دوران اسلامی منعکش شد به پادشاهی زنی به نام “همای” در دوران کیان (کیانی) – نیاکان ساسانیان – اشاره میرود و این الگوسازی که بهوضوح دستپخت ساسانیان بود، در دوران خسرو پرویز بیشتر خود را نمایان میکند. همسران او مریم و شیرین در سیاست دست بالا را داشتند و پس از خسرو پرویز، البته در هنگام نبود پسری از او، دخترش پوراندخت و پس از درگذشت او، خواهرش آذرمیدخت به پادشاهی میرسد. این برای نخستین بار در تاریخ ایران است که یک زن به صورت دائمی و رسمی به تخت نشست.
این روند با فروپاشی دولت ساسانی، کاملا عکس شد و سیر حرکت زنان در ایران همچون دیگر تمدنها، نزولی شد.
هنگام نگاه به زن در دوره ساسانی، بیشتر به فرهنگ و ادبیات رسمی ایران که همانا فرهنگ مزدیسنی (زرتشتی) باشد مینگریم. حال آنکه دست کم سه فرهنگ دیگر، مانوی – مزدکی، مسیحی – یهودی و بودایی – هندو در غرب و شرق ایران کاملا زنده و حاضر بودند و علاوه بر فرمانروایی بر میلیونها ایرانی، در فرهنگ رسمی و دولتی هم تاثیر گذاشتند.
در فرهنگ مانوی – مزدکی بهروشنی، زن یا پلید دانسته شده و یا در زمره اشیا، حکم به اشتراکشان داده شده است. در دین مانی، نیوشندگان که طبقهی بالای دینی به شمار میآیند، از اختلاط با زنان بهکلی منع شدهاند و خود مانی به رسم مسیح، از زنان پرهیز میکرد. در سیر الملوک خواجه نصیرالدین توسی از زبان مزدک میخوانیم : «زنان را چون مال یکدیگر شناسید و هر که را به زنى رغبت افتد، با او گرد آید و رشک و حمیت در دین ما نیست تا هیچ کس از لذات و شهوات دنیاوى، بىنصیب نباشد.» شاهنامه فردوسی نیز همین دیدگاه را به مزدک نسبت میدهد.[۲۹]
در فرهنگ مسیحی – یهودی، زن که از دنده چپ مرد آفریده شدهاست به دلیل گناه نخستین حوا، نمایندهی شیطان است. این نگاه احتمالا از نگاه تیره و تار فرهنگ باستانی میانرودان (آشور بابل) و حضور اهریمنزنانی چون تیامت گرفته شده است. استوره آفرینش زروانی[۳۰] خیلی دیر زیر تاثیر همین نگاه مسیحی – یهودی ساخته شد. در دین میترایی رم (معاصر با آغاز ساسانیان) زنان اصلا پرستنده به شمار نمیرفتند و آنان را به مهرابهها راه نبود.[۳۱]
در دین مسیحیت (که در نیمهی دوران ساسانی در غرب رسمی شد) حتی بر سر بشربودن و روحداشتن زن هم اختلاف بروز میکرد.[۳۲]پولس مقدس نخستین پیشوای مسیحیت در این باره میگوید: آدم فریب نخورد، بلکه از ناحیه زن فریب خورد. بگذارید زن با همه مشقتهایی که دارد، سکوت را بیاموزد. من نمیتوانم این را تحمل کنم که شاهد باشم زنی درس بخواند و بر شوهر خویش تسلط یابد. [۳۳]
این در شرایطی است که آتورپات (آذرباد) مارسپندان، موبدان موبد ساسانی در سده چهارم میلادی میگوید: زن و فرزند خود را از فراگیری دانش و هنر باز مدار تا غم و اندوه به تو راه نیابد و در آینده پشیمان نشوی.[۳۴]
از این نظر بهروشنی پیداست که فرهنگ رسمی و دولتی دوره ساسانی در نگاه به زن، هرچه بود، به نسبت بهتر، انسانیتر و منصفانهتر از فرهنگهای همسایه تمدن زرتشتی در همان زمان بود و البته بسیار از این فرهنگها تاثیر پذیرفت.
———————————————————————————
بن مایهها:
[۱] این جستار را مدیون سرکار خانم مریم دژمخوی هستم. ایشان در یک مقاله علمی و پژوهشی با نام “درآمدی بر نظام جنسیت و نابرابری اجتماعی در ایران ساسانی” که در تارنمای وزین “انسان شناسی و فرهنگ” منتشر شدهاست با نگاهی کاملا مستند و آکادمیک، تا اندازهای منطقی و بهشدت بیانصافانه، رویکردی فمنیستی به تاریخ ساسانی داشتهاند. این رویکرد نه در لحن و بیان که در پشت نوشتارها و با بهرهگیری از روش “گزینش سلیقهای منابع همسو با پیشفرض” انجام شده است. نویسنده به هنگام اشاره به شمار کم نقش و نگارها و اشارات به زنان در دوره ساسانی، حتی یک بار در همه مقاله بلندش، وظیفه خود ندانستهاست تا به این واقعیت اشارهای داشته باشد که همین کمشمار اشارات و نقش و نگارهای دوره ساسانی همگی برای نخستین بار در تاریخ دراز ایران فراز آمدهاند و همچنین کمترین اشارهای به اینکه همین نقش زن به عنوان “جنس دوم” در دوران ساسانی، پس از اسلام به مقامی پایینتر تنزل میکند. بنابراین نتیجهگیریهای ایشان نه به دوره ساسانی که باید بهکل تاریخ بلند ایران تعمیم داده شوند. بیتوجهی عمدی یا سهوی نویسنده به یکی از مهمترین روشهای نگاه تحلیلگرایانه تاریخی، یعنی سنجش و قیاس زمانی و مکانی، (سنجش دوره ساسانی با پیشاساسانی و اسلامی و همچنین سنجش ایران ساسانی با دیگر تمدنهای همزمان از جمله اروپای قرون وسطا) و همچنین بهرهنبردن ایشان از اسناد دست یکم و بسندهکردن به داوریهایی یکسویه از نویسندگان معاصر، باعث شدهاست تا مقاله یادشده، بهرغم تلاش و کوشش فراوان، اثری موفق نباشد. به هر رو جا دارد از ایشان به دلیل ترغیب این قلم به نوشتن این جستار، سپاسگزاری کنم.
[۲] http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_superhero_debuts
[3] دژمخوی، مریم، درآمدی بر نظام جنسیت و نابرابری اجتماعی در ایران ساسانی، تارنمای انسان و فرهنگ ۱۳۹۰
[۴] Shahbazi, sh., 1998. studies in Sasanian prospography , in The art and archaeology of ancient Persia, V.Sarkhosh Curtis and R. Hillenbrand(eds.),Tauris Publishers, London, pp.58-66.
[5] مشکور، محمدجواد،۱۳۶۷، تاریخ سیاسی ساسانیان، دنیای کتاب، صفحه ۲۳۸
[۶] دژم خوی، همان
[۷] رضی، هاشم، ۱۳۷۹ ،اوستا: ترجمه و پژوهش، نشر بهجت، صفحه ۳۰۱
[۸] ویسهوفر، یوزف، ۱۳۸۰، ایران باستان،مرتضی ثاقبفر، نشر ققنوس، صفحه ۲۲۴
[۹] ویسهوفر، همان صفحه ۲۲۵
[۱۰] همان
[۱۱] همان
[۱۲] کوئن، بروس، ۱۳۸۴، درآمدی بر جامعهشناسی، محسن ثلاثی، نشر توتیا، صفحه ۱۲۴
[۱۳] دژم خوی، همان
[۱۴] رضی، همان، صفحه ۳۵۱
[۱۵] مزداپور، کتایون، ۱۳۶۹، شایست ناشایست: متنی به زبان پهلوی ساسانی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، صفحه ۵۸
[۱۶] مزداپور، همان، صفحه ۱۵۶
[۱۷] کریستنسن، آرتور،۱۳۶۷، ایران در زمان ساسانیان، رشید یاسمی، امیرکبیر، صفحه ۴۱۶
[۱۸] دژم خوی، مریم، همان
[۱۹] بارتولومه، کریستین: زن در حقوق ساسانی، ترجمه صاحب الزمانی، ص ۲۲
[۲۰] کریستنسن، آرتور، همان
[۲۱] بارتولومه، کریستین: همان
[۲۲] مطهری، مرتضی: خدمات متقابل اسلام و ایران
[۲۳] پورداوود، ابراهیم،۱۳۰۷، یشتها، جلد اول. صفحه ۱۲۱
[۲۴] رضی، همان
[۲۵] اگرچه میترای متاخر رمی نر است ولی هیچ سندی از جنسیت میترای کهن شرقی نداریم.
[۲۶] نگاه کنید به تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، مرتضی ثاقب فر، ققنوس
[۲۷] یار شاطر، احسان، ۱۳۸۰،تاریخ ایران: از سلوکیان تا فروپاشی ساسانیان، حسن انوشه،تهران: امیرکبیر.
[۲۸] بنگرید به اکبر زاده، داریوش، محمود طاووسی،۱۳۸۵، کتیبههای فارسی میانه، نقش هستی.
[۲۹] برای آگاهی از جایگاه زن در فرقه مزدک نگاه کنید به اینجا از همین نگارنده.
[۳۰] زروانگرایی فرقهای از دین زرتشتی متاخر بود که به استورهی آفرینش اهورامزدا و اهریمن از خدایی دیگر به نام زروان باور داشت. باور به جبر و تقدیرگرایی از مهمترین ویژگیهای باورمندان به آن بود. زروانگرایان در ادبیات پهلوی بهویژه بندهش ردپایی بزرگ از خود به جای گذاشتهاند.
[۳۱] Encarta Encyclopedia/ Mithraism
[32] کلیسای ارتدوکس یونانی در اواخر قرن ۱۷ میلادی به چنین برداشتی رسید.
[۳۳] http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=572
[34] اندرز آتورپات مارسپندان – مجموعه متون پهلوی جاماسپ آسانا: بمبئی، ۱۹۱۳