م.سحر
قانون
دین دایره دار ِ گنبد گردون نیست
پرگار فلک به اهل ِ دین مدیون نیست
قانون زمینیان، زمینی باید
آن آیه کز آسمان رسد، قانون نیست !
حکم ازلی
حکم ازلی بر آدمی مستور است
کاین رابطه بین قاهر و مقهور است
آن قانونی کز آسمان دیکته شد
برخاک از آزادی انسان دور است
اقتباس
ای آنکه به دشت ِعلم، دین میکاری
سوگند به دین که غرقه در پنداری
روشنفکری بری به بازار ولی
آن روشنی از آتش دوزخ داری !
دفتر قانون
ای آنکه خدات منشاء قانون است
زین دفتر ِ قانون تو دلها خون است
تا طرح زمین در آسمان میریزند
بنبادِ زمین و آسمان وارون است !
روشنفکر دینی
ای آنکه به دین طاق و به دانش بکری
با کانت و هگل نشسته لب در ذکری
هر جا که به دین، داغ ِ دموکراسی خورد
تاریکدلان کنند روشنفکری
ناهمگون
آزادی و دین دوجنس ناهمگونند
هریگ ز مدار دیگری، بیرونند
احکام خدا درکف بیدادگران
قهرند ولی به جامهء قانونند
آب و آتش
ای گم شده در میان ِ آزادی و دین
آزادی و دین چو آب و آتش میبین
ضدند و به جان یکدگر نشکیبند
یا آن طلب از حکم طبیعت، یا این !
فکر آزاد
تا ره نبری به شهر بیداد ، ای دوست
ازدین بنجوی فکر ِ آزاد، ای دوست
هشدار که جامه درنپوشد دین از
آزادی و تا باد چنین بادای دوست !
حاصل
ناموس ِ خِرَد، به اهل دین، دل ندهد
ابزار ِستم به دست جاهل ندهد
پیوند مزن دین و دموکراسی را
تا کشت ِتو از فریب حاصل ندهد
فرمانِ عرش
دین دیکته سان میرسد از عالمِ غیب
وزعالمِ غیب کس نمیگیرد عیب
فرمان که ز عرش پای بنهاد به فرش
بر دفتر اهل دین ریا گردد و ریب !
م. سحر
پاریس ۶. ۱۱. ۱۱
http://msahar.blogspot.com/