جلال ایجادی
دریاچه ارومیه در حال مرگ است واین فاجعه دردناک یکبار دیگر شهروندان ایران رابه خشم درآورده است و آنها حکومت اسلامی را مسئول این وضع اسفبار میدانند. در ایران ما دریاچه پریشان خشک شد، دریاچه بختگان هم کمابیش در حال خشک شدن است، بخش مهم زایندهرود وتالاب گاوخونی اصفهان خشک شد، تالاب انزلی در بحران است و امروز دریاچه ارومیه نیز در نیمهراه نیستی قرار گرفته است. تمامی محیط زیست ایران پیوسته دستخوش نابسامانیهای گوناگون و هولناک بوده و این رژیم با بوروکراسی سنگین و بیکفایتی خود آگاهانه روند تخریب را تشدید کرده است.
دریاچه ارومیه درآذربایجان (شمال ایران) که پس از بحرالمیت، دومین دریاچه شور جهان و بیستمین دریاچه در دنیاست، با کاهش تدریجی و بدون بازگشت آب با خطر نابودی روبهرو است. این دریاچه ۳۴ میلیارد متر مکعب آب داشته است و سالانه با بیش از شش میلیارد متر مکعب ازبیست رودخانه دایم مانند زرینهرود، مهاباد رود، شهرچای، سیمینهرود، گدارچای، نازلوچای، زولاچای، قلعه چای، باراندوز، آجیچای و نیز تعدادی رودها و جویبارهای فصلی آبیاری میشد. این بخش جغرافیایی یکی از گنجینههای زیست محیطی ایران بوده است و با داشتن دشتهای جالبی مانند دشت پیرانشهر، بناب، میاندوآب، ارومیه، تبریز، قوشچی، عجب شیر، آذرشهر، مراغه، اشنویه، شبستر، سلماس، نقده و مهاباد یکی از کانونهای ارزشمند فعالیت کشاورزی و دامداری وگردشگری به شمار میرود. این دریاچه با طبیعت وحشی خود و با داشتن بیش از صد جزیره یکی از زیستگاههای پراهمیت برای پرندگان و جانوران بهشمار میآید. حیات وحش دریاچه ارومیه دارای گونههای پستاندار، پرنده، خزنده، دو زیست و گونه ماهی است. آرتمیا، این آبزی کوچک سختپوست مهمترین موجود ریز این دریاچه است که با جلبکها اساس زنجیره غذایی پرندگان و ماهیان را تشکیل میدهند و ۲۱۲ گونه پرنده در این منطقه ثبت شدهاند که از آن میان میتوان به پلیکان پاخاکستری، غاز پیشانی سفید کوچک، عروس غاز، اردک مرمری، اردک سرسفید، اردک بلوطی، خروس کولی دشتی، دلیجه کوچک و میش مرغ اشاره کرد.
ازمیان پرندگان دریاچه ارومیه میش مرغ است. میشمُرغ پرندهای از خانواده هوبرگان است که در دشتهای وسیع بیدرخت، زمینهای استپی و کشتزارای پهناور حبوبات و علفزارها زندگی میکند.این پرنده دارای گردن و پاهای کشیده است. منقارش پهن و پرهایش رنگارنگ است و روی زمین لانهسازی میکند. تغذیه این پرنده بسیار متفاوت و شامل مواد گیاهی و حیوانی از جمله حشرات، قورباغه و سوسمارکوچک است. در بهار که زمان جوجهآوری است میشمرغها آشیانه خود را در قسمتهای انبوه این مزارع میسازند، اما در پاییز و زمستان نیز میش مرغها به محض احساس خطر، به طرف نقاط مرتفع پرواز میکنند و در آنجا به دیدهبانی میپردازند. میش مرغ یک پرنده نادر در جهان به شمار میرود که در زمان حاضر در فهرست سرخ اتحادیه بینالمللی حفاظت از جمعیت و منابع طبیعی قرار گرفتهاست. میش مرغ را میتوان در جنوب دریاچه ارومیه مشاهده کرد.
پوشش گیاهی ارومیه از چهار گروه اصلی یعنی گیاهان شورپسند، گیاهان شنپسند، گیاهان خشکیزی وگیاهان آب پسند تشکیل شده است. ازیاد نرود که بیش از ۱۵۰۰گونه گیاه آوندی در بوم ارومیه ثبت شده است که به ۸۵ خانواده گیاهی تعلق دارد. در میان این گونههای فراوان بیش از ۳۵۰ گونه مورد استفاده اقتصادی قرارگرفته است و ۳۰۰ گونه دیگر از نظر اکولوژیکی بسیار پر اهمیت هستند. با مرگ تدریجی دریاچه این طبیعت زیبا وغنی دستخوش یک روند تخریبی شده و خسارات ناشی از ویرانگری آن کلان و جبرانناپذیر است. اکوسیستم ارومیه خود محصول تاریخ و نتیجه رابطه تنگاتنگ میان عناصری چون آب و گیاه و پرنده و جانور و آبزی و انسان است. نابودی دریاچه و پخش نمک، این زندگی متنوع را از بین خواهد برد و زندگی انسانی اجتماعی نیز گسیخته خواهد شد.
از عمدهترین عوامل نابودی دریاچه ارومیه از یکسو عوامل طبیعی چون کمی میزان بارش سالانه، خشکسالی، بالا رفتن گرما و غیره است. به این دلیل در هر سال بهطور متوسط بین سه تا چهار میلیارد متر مکعب از آب دریاچه ارومیه تبخیر میشود که به لحاظ گستردگی دریاچه نمیتوان از این میزان تبخیر جلوگیری کرد. از سوی دیگرعوامل انسانی و دستساز اثرگذارند. حفر تعداد زیادی چاه ژرف وایجاد سد و بندهای بسیار زیاد روی رودخانههایی که به دریاچه میریزند و نیز ایجاد جاده در میان دریاچه و سرازیر کردن گندابهای صنعتی مسموم، این بحران را بهطور بیسابقه حدت بخشیده است. امروز به طور کلی وضعیت زیست محیطی این ناحیه به هم خورده و عقبنشینی ۱۲۰ هکتار دریاچه ارومیه هشدار مهمی به شمار میآید. بنا بر گفته برخی از کارشناسان در دوران اخیر این دریاچه بیش از شش متر ازعمق آب خود را ازدست داده است و میزان نمک دریاچه به اندازه اشباع رسیده است، به گونهای که بلورهای نمک در آب دیده میشود. هماکنون سطح آب دریاچه ارومیه ۵/۲ متر کمتر از سطح تراز اکولوژیک دریاچه است و این وضع تعادل دریاچه و هماهنگی اجزای آن را بههم زده است. طبق نظربرخی کارشناسان این دریاچه بین ۱۰ تا ۱۲ میلیارد متر مکعب کمبود آب دارد که اگر چنانچه بر پایه تدابیر تازه سالانه بیش از چهار میلیارد متر مکعب آب به دریاچه وارد شود، باتوجه به میزان تبخیر وکمبود کنونی میتوان طی یک دوره پنج ساله به تعادل اکولوژیک دریاچه دست یافت.
دریاچه ارومیه و جزایر آن جزو میراث اکولوژیکی ایران و جهان بوده و به لحاظ ویژگیهای زیست محیطی و باارزش از سال ۱۳۴۶ به عنوان منطقه نگهداری شده ارزیابی و از سال ۱۳۴۹ به عنوان پارک ملی قلمداد شده است. از سال ۱۳۵۴ این دریاچه به مثابه ذخیره گاه طبیعی “بیوسفر” در برنامه “انسان و کره زمین” سازمان یونسکو جای گرفته است. برپایه کنوانسیون ۱۹۷۱ رامسردر سال ۱۳۵۴ دریاچه ارومیه و بیست و سه دریاچه آب شیرین و تالاب دیگر به دلیل دارا بودن معیارهای جهانی کنوانسیون حفاظت از تالابها در فهرست تالابهای جهانی سازمان ملل قرار گرفته است. بر اساس این کنوانسیون دولتها متعهد میشوند که تمامی تلاش خود را برای حفظ این گنجینههای طبیعی یعنی مناطق مرطوب ومنابع آبی به کار ببرند. کل مساحت حفاظتی ایران در چارچوب کنوانسیون رامسر به ۱.۴۸۶.۴۳۸ هکتار میرسد. این میراث جهانی هم اکنون به لحاظ عوامل طبیعی خشکسالی و تبخیر و بخصوص بهخاطر بیلیاقتی و سیاست تخریبی جمهوری اسلامی و مصرف صنعتی و بیرویه آب در منطقه و سدسازی گسترده و پلسازی و جادهکشی روی دریاچه، دستخوش بحران اکولوژیکی حیاتی شده است. در واقع جمهوری اسلامی با مدیریت اداری و سیاسی مخرب خود وضع این دریاچه و سرزمین اطراف راهرچه بیشتر به وخامت کشانده است و بیاعتنا به پیمانهای بینالمللی و بیاعتنا به ضرورت کیفیت طبیعت، با اقدامات سودپرستانه و ضد اکولوژیکی خود شرایط هولناکی برای این دریاچه به وجود آورده است.
ویرانگریها کدامند؟
سدسازی: یکی ازعوامل ویرانگری ساختن تعداد زیاد سد روی رودهایی است که منتهی به دریاچه میشوند. آمار گوناگون منتشر شده تعداد سدها را از ۳۶ تا ۸۸ سد اعلام میکنند. تنها روی رودخانه آجی چای ۲۲ سد ساخته شده است. ساختن این سدها فاقد کارشناسی لازم بوده است زیرا ۹۵ درصد آبها را در خود انباشت کردهاند. بیتوجهی به سیستم آبرسانی رودخانهها و سفرههای زیرزمینی، و استفاده یکجانبه از آب سدهای گوناگون روی چهارده رودخانه اصلی، برای مصرف آب مورد نیاز کشاورزی و کشت صنعتی در اطراف دریاچه و نیز حفر صدها چاه ژرف و نیمه ژرف در این بستر زمینی از دیگر عوامل نامساعدی است که تعادل دریاچه را دگرگون کردهاند. متاسفانه فقدان شفافیت دولتی و وزارت نیرو آمار دقیقی در دست نیست، ولی گفته میشود که بیش از ۱۰ پروژه سد جدید در دست ساختمان است و دهها سد دیگر در برنامهریزی وزارت نیرو در نظر گرفته شده است. ایجاد بیرویه و ناهنجار سدسازیها و چاهها بهناگزیر از ورود آب به دریاچه ارومیه جلوگیری کرده و سفرههای زیرزمینی را از دریاچه دورکرده است. توسعه ناموزون کشاورزی و فعالیت صنعتی و اختصاص یکجانبه آب این بخش آبخیز به این فعالیتهای مصرفی جز بیتوجهی به تعادل عمومی منطقه و نیازهای اکوسیستمی نمیتواند باشد. مدیریت آب هم به تغییرات فصلی و کشوری باید توجه کند وهم به تمامی نیازها و بهویژه خصوصیات زیست محیطی کل منطقه باید نظر داشته باشد. تمامی این سدها بدون برنامه تحقیقی همهجانبه و بدون کارشناسی اکولوژیکی و براساس دید محدود تکنوکراتها تحقق یافته است. پمپاژ گسترده و مصرف پرحجم و بهدور از شیوههای علمی آبیاری، از ویژگیهای سیاست مسئولان و تکنوکراتهایی است که همه چیز را فدای تولید انبوه و کسب سود هرچه سریعتر و هرچه بیشتر کردند. در واقع در این الگوی مدیریتی مولدگرا و این دیدگاه تولید ستاه، برای رشد اقتصادی و مصرفی، مصالح زیست محیطی و انسانی بهدست فراموشی سپرده شده است. این مدل اقتصادی حریص پرهزینه منافع اکوسیستمی را به کنار نهاده و تحت عنوان “ترقی وپیشرفت اقتصادی”، تمامی زندگی طبیعی و انسانی را به خطر افکنده است.
دریاچه ارومیه ودشت نمک
دریاچهها دارای پیوند طبیعی با مجموعه منابع و راه آبهای اقلیم ویژه خود هستند. سدها آبها را انبار میکنند تا تولید برق کنند ویا به فعالیتهای صنعتی انتقال دهند، لیکن این امر یکجانبه بیتوجه به حیات دریاچهها و اکوسیستم محلی، بسیار خطرناک است. ساختن سد “درودزن” یا سد داریوش روی رود “کر” در دهه ۱۳۵۰، احداث سد سیوند در نزدیکی شهرستان پاسارگاد از آغاز سال ۱۳۷۱ و تصمیم درباره احداث سد ملاصدرا در شهرستان اقلید بر روی سرشاخههای رودخانه خانه “کر” در سال ۱۳۷۷ و تبدیل چند دههزار هکتار از زمینهای مجاور به زمینهای کشاورزی، منجربه زیان رساندن به میراث فرهنگی و یا از بین رفتن پوشش گیاهی کنار دریاچهها شده واز آنجا که تبخیر طبیعی آبها باتوجه به گرمی هوا به شدت ادامه دارد، پس از یک دوره، تعادل عمومی به هم خورده وایجاد بحران میکند. بنابراین یکی از علل اصلی خفگی دریاچه ارومیه همین سدها است.
دریاچه ارومیه وآبی با غلظت بالای نمک
جاده سازی: یکی دیگر از عوامل بحران، ساختن راه و پل در داخل دریاچه است. جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸ خورشیدی به هنگام جنگ ایران وعراق و برای تسهیل فعالیت و تدارک جنگی در پشت جبهه، به ساختن یک جاده و پل میانگذر بر روی ارومیه اقدام کرد. این جاده میانگذر، ۱۷۰۹ متر طول دارد و به میزان ۱۲۷۶ متر آن درون دریاچه ساخته شده است و دوسوی خاور و باختر دریاچه را پیوند میدهد. این جاده که با هدف کاهش فاصله ارومیه تا تبریز از ۲۴۰ به ۱۳۰ کیلومتر ساخته شده دارای دو مسیر رفت و برگشت خودرو و خط راه آهن است. این راه با مسیرهای رفت و برگشت جداگانه هرکدام به عرض ۹ متر با استفاده از مقاطع مرکب فلزی و بتنی ساخته شده و مسیر راهآهن نیز به عرض پنج متر در وسط پلهای سوارهرو تنظیم شده است. باید یادآوری کرد که دولت کارفرمایی این طرح را به وزارت راه وترابری واگذار کرد. در اجرای این طرح، مدیریت آن با “شرکت خدمات مدیریتی ایرانیان”، پیمانکار آن “شرکت صدرا” وابسته به صنایع دریایی ایران و شرکت “انژی” نروژی و بالاخره مشاور اجرایی آن شرکت “کوی” دانمارکی و دوشرکت ایرانی است. این پروژه زیانآور وپرهزینه با گذشت ۲۸ سال هنوز به پایان نرسیده است.
در ابتدا برای ساختن راه و پل میانگذر دریاچه ارومیه با تراشیدن کوه و ریختن هزاران تن سنگ و خاک به داخل دریاچه کار آغاز شد و سپس با فرورفتن بخشهای زیادی از راه ساخته شده در میان لجنهای دریاچه ارومیه، ادامه کار متوقف شد. پس از سالیان دراز دوباره ادامه فعالیت راهسازی در دستور قرار گرفت، ولی اینبار بهجای ریختن سنگ وخاک در دریاچه، قرار شد تا پلی بزرگ به طول ۵۰۰ متر، دوسوی جاده ناتمام را به یکدیگر پیوند بزند.
این جاده سازی در درون دریاچه خسارات بیشماری به وجود آورده است. تنها راه آبی که دو سوی دریاچه را به هم پیوند میدهد طول همین پل است و این جادهسازی تمام گردش آب در داخل دریاچه را بر هم ریخته، زنجیره اکولوژیک و تعادل هیدرولوژیکی واکولوژیکی دریاچه را بر هم زده ومانع انتقال اکسیژن ومواد غذایی در مسیر گردنده طبیعی خود شده است. ایجاد جادهسازی در میانه این دریاچه ضربه مهلکی به تعادل دریاچه وارد کرده ، دریاچه ارومیه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم کرده و غلظت نمکی آن را به شدت افزایش داده است. این طرح نابخردانه که تنها برای جادهکشی و کم کردن فاصله بوده و در جهت سیراب کردن امیال تکنوکراتها تنظیم شده، از هرگونه دغدغه خاطر در زمینه زیست محیطی دور بوده است و نتیجه آن هزینه سنگین و غیر منطقی و نابود کردن اکوسیستم دریاچه و سرزمینهای اطراف بوده است.
پل میانگذر روی دریاچه ارومیه
پسابهای صنعتی: عامل فاجعهبار دیگر که بحران این دریاچه را دامن زد، انتقال پسابهای صنعتی کارخانههای منطقه به درون ارومیه بود. در نبود سیستم استاندارد دفع پسابهای کشاورزی و صنعتی و نبود نظارت دقیق و علمی نهادهای بازرسی، بسیاری از کارخانهها، پسابهای آلوده خود را به سوی دریاچه ارومیه هدایت و تخلیه میکنند. این آلودگی صنعتی، دریاچه را از کرانههای شرق و غرب در معرض تهدیدهای بسیار پرمخاطره محیط زیستی قرار داده است و میدهد. مجتمع صنعتی کاوه سودا مابین شهرستانهای مراغه و بناب که محصول تولیدی آن کربنات سدیم (ماده اولیه صنایع شیشه، شوینده وکاغذ) است، برای تولید خود به میزان بسیار زیادی آب شیرین نیازمند است. همین مجتمع از آنجا که فاقد هرگونه سیستم جمعآوری و تصفیه زائدهها و پسابهای آلوده صنعتی است، آمونیاک و نمک ناشی از فعالیت صنعتی را به تمام محیط زیست منطقه سرازیر میکند. سالهاست که پسابهای صادر شده از این کارخانه به دلیل نبود تصفیهخانه و عدم ایزولاسیون حوضچههای تبخیر، به آبهای زیرزمینی نفوذ میکند و بارها به زمینهای کشاورزی منطقه آسیب وارد کرده است.
جاده میانگذر
اوایل اردیبهشت ۱۳۹۰ باشکسته شدن پنج حوضچه پساب کارخانه کاوه سودای مراغه و سرازیر شدن سیل مواد شیمیایی ناشی از آن، به گفته فرماندار بناب، این حادثه ۱۰ هزار هکتار از باغها و زمینهای مستعد کشاورزی و خانههای مردم را در پنج روستای این شهرستان غیر قابل استفاده کرده و به ویرانی کشیده است. به دنبال تخریب زیست محیطی واعتراضهای گوناگون شهروندان و طرفداران محیط زیست و نیز کارکنان همین شرکت “کاوه سودا مراغه”، گروه مدیریت پسماند آذربایجان شرقی پس از کش و قوسهای فراوان به تعطیلی مجتمـع تولیــدی رای داد. علیرغم این تصمیم این شرکت به فعالیت خود ادامه میدهد زیرا مسئولان دولتی معتقدند نقش اقتصادی آن را نمیتوان نادیده گرفت. اهالی روستاهایی چون خوشه مهر، چلقایی، دیزج پروانه و ینگی کند خوشه مهر که بیشترین خسارت و آلودگی را در این حادثه دیدهاند میگـویند دیگر در زمینهایی کـه پساب این بنگاه صنعتی پخش شد امکـان کشت و کشاورزی از بین رفته است و در آینده نزدیک به بیابان تبدیل خواهد شد. ازسوی دیگر بر اساس اخبار و مصاحبه کارگران پوست بدن همه کارکنان این شرکت بر اثر تماس با مواد قلیایی در معرض آسیب جدی قرار دارد و حتی دستگاههای انگشتنگاری کـه جهت حضور و غیاب کارگران در نگهبانی ورودی کارخانه نصب شده است قادر به شناسایی اثر انگشت این کارگران به علت از بین رفتن پوست دستشان نیست. خسارات انسانی ناشی از آلودگی روند تولید و شرایط کاری تا حدی بالا بوده است که مدیران کارخانه کارگران بیمار را اخراج میکنند تا خطاکار قلمداد نشود.
راه ویژه خودروها روی دریاچه ارومیه
رئیس سازمان حفاظت محیط زیست آذربایجان شرقی در خصوص آثار مخرب پسابهای صنعتی این کارخانه گفت: پساب کارخانه تولیدی مراغه به دلیل داشتن قابلیت هدایت الکتریکی بالا به هنگام نفوذ به خاک آثار مخربی روی منابع آبهای زیرزمینی منطقه دارد. علاوه بر تاثیر سوء پساب این کارخانه بر منابع آب زیرزمینی، برخی از عناصر سنگین نظیر نیکل و مواد خطرناکی مانند آمونیاک به صورت پساب از این کارخانه خارج و در زمینهای اطراف جاری میشوند. بهلول نعمتی، فرماندار مراغه که کارخانه مورد بحث در محدوده این شهرستان قرار دارد گفت: “نمیتوان به راحتی نسبت به تعطیلی یک کارخانه صنعتی بخش خصوصی حکم داد.” وی افزود: “تعطیلی این کارخانه تبعات اجتماعی و اقتصادی در منطقه و حتی کشور دارد.” این مجموعه یکی از معدود مراکز تولید مواد اولیه صنایع شوینده و نیز صنعت شیشه در ایران بوده است و تعطیلی آن موجب گرانی چنین محصولاتی در کشور خواهد بود.” وی در عین حال آلایندگی این کارخانه را تایید کرده است و میگوید: “البته پسابهای این مجتمع برای کشاورزی منطقه بسیار مضر است، اما برای رفع این مشکل باید چارهای اساسی اندیشه شود. بسیاری از کارخانههای صنعتی برای محیط زیست مضر هستند اما با اتخاذ تدابیر لازم میزان آلایندگی آنها کنترل یا به حداقل میرسد.”
یکی از علل بحران ارومیه همین جاده است
سپس این مسئول جمهوری اسلامی اعتراف میکند در جلساتی که با مسئولان محیط زیست ، صنایع و … در استانداری تشکیل شده مقرر شده است پساب این واحد از طریق لوله به دریاچه ارومیه منتقل شود. وی با بیان اینکه تاکنون ۲۵ کیلومتر از لولهگذاری این کارخانه به سوی دریاچه ارومیه به اتمام رسیده است، میافزاید: “تنها ۴ کیلومتر دیگر برای رسیدن به منطقه مورد نظر باقیمانده است.” فرماندار مراغه بهلول نعمتی درپایان اظهار امیدواری میکند که رسانهها با این مسئله به گونهای برخورد نکنند که ضمن ایجاد نگرانی برای مردم و کشاورزان، باعث فرار سرمایهگذاران بخش خصوصی از منطقه شود. (گزارش خبری- تحلیلی مهر، سپتامبر ۲۰۱۰ )
به آسانی متوجه میشویم که خسارات محیط زیستی بهطور عموم و در این مورد ایجاد آلودگی در آبهای ارومیه یک واقعیت صنعتی بوده است و این شرکت که با داشتن ۳۰۰ کارگر وکارمند، روزانه هشتهزار متر مکعب آب شیرین از سد علویان را پمپاژ میکند، روزانه ششهزار متر مکعب پساب خطرناک در محیط زیست و دریاچه ارومیه تخلیه میکند. نمونه دیگر مجتمع پتروشیمی تبریز است که با تعداد پنجهزارنفر کارمند و کارگر، روزانه با میزان آب مصرفی بالا، چهارهزار و ۸۰۰ متر مکعب پساب تولید میکند. از یاد نباید برد که اغلب این پسابها قابل تصفیه نیستند و بههرحال تخریب طبیعی و انسانی نتیجه مستقیم پسابهای سرشار از نمک و آمونیاک هستند. نکته دیگر اینکه اغلب شهرکهای صنعتی این منطقه فاقد سیستم تصفیه مدرن هستند و هریک بهطور وسیع در تخریب زیست محیطی نقش بازی میکنند.
نقش دولت: عامل ویرانگر دیگر نقش منفی دولت و بوروکراسی است. چندی پیش نماینده مردم ارومیه در مجلس گفت که خشک شدن دریاچه ارومیه هیچ ربطی به دولت ندارد و ۹۰درصد از این مسئله مربوط به خشکسالی است.(خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس) این گفتار بهطور کامل دروغ است. تمام نکاتی که در بالا مطرح ساختیم بیانگر نقش ویرانگرانه دستگاه دولتی در زمینه زیستمحیطی و فاجعه دریاچه ارومیه است.
کارخانهای با پسابهای صنعتی غیرقابل بازیافت
اصل ۵۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی هرگونه فعالیت اقتصادی که منجربه تخریب محیط زیست شود را ممنوع اعلام کرده است. هنگامیکه فرماندار مراغه در حضور مسئولان سازمان محیط زیست و صنایع و خبرنگاران اعلام میکند که پساب کشنده کارخانه “کاوه سودا” با لولهکشی وارد دریاچه ارومیه میشود، ابعاد وحشتناک این بیمسئولیتی نسبت به محیط زیست آشکار میشود. تمامی نهادهای دولتی مانند وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی، وزارت راه وترابری، وزرات صنایع، وزارت نفت ونیز سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان مدیریت بحران و غیره به طور مستقیم و غیر مستقیم، به طور فعال یا با سکوت خود در تخریب میراث و منابع زیست محیطی عمل کردهاند. بارها صدها تن مازوت نیروگاه برق بندر عباس توسط وزارت نیرو به خلیج فارس سرازیر شده است. تمامی پالایشگاههای نفتی زیر نظر وزارت نفت سرزمینهای گستردهای را با مواد شیمیایی آلوده کردهاند. دستگاههای دولتی مسجد سلیمان اولین شهر نفتی را به نابودی کشاندند. وزارت نیرو چهاردههزار بلوط کهنسال دنا را قطع کرد ونابود ساخت.
آلودگی زمین، سفرههای آبی و بیماری انسان
شهرداری تهران بود که برای ساختن اتوبان زینالدین دوازده هزار درخت را شبانه برید. همین وزارت راه و شهرسازی ایران بود که بیتوجه به اهمیت محیط زیست، ساز خود را زد ونابودی جنگلهای ارزشمند بینالمللی شمال همچون جنگل ابر و پارک ملی گلستان را به بهانه گسترش جاده توجیه کرد. دولت وفرمانداریها وتکنوکراتهایش هستند که بخش بزرگی از زایندهرود را به خشکی کشاندهاند. دریاچه ارومیه در آذربایجان طی سیسال اخیر بزرگترین ضربه را خورده است و آنهم در سایه جمهوری اسلامی و مدیریتهای خانمان برانداز آن. این روند تخریب با عریانی تمام صورت گرفت و درد وفریاد طرفداران محیط زیست در ایران وخارج کشور ونیزشکایت شهروندان ونظر متخصصان توسط سخنگویان دولت پیوسته به تمسخر کشیده شد. این نظام سیاسی کنونی است که دریاچه را به دو بخش تجزیه کرد و برای ساختن سدها اجازه صادر کرد و کارخانهها را آزاد گذاشت تا با پسابهای خودهرچه بیشتر زمینها و دریاچه ارومیه را آلوده کنند. دستگاه دولتی برخلاف حقوق بینالمللی، کنوانسیونهای بینالمللی وازجمله کنوانسیون رامسر عمل کردهو مجرم اصلی در این بحران فاجعهآور اکولوژیکی است. این دولت هرگز در راستای بهبودی دریاچه عمل نکرد و جز برگزاری یکسلسله نشست تبلیغاتی، در کردار تصمیم مثبت و روشنی نگرفت و مجلس اسلامی نیزهرگونه کمک مالی را رد کرد. گفتنی است که ساختمان اداره حفاظت محیط زیست شهرستان زرندیه با زیربنای ۳۲۰ متر مربع در زمینی به مساحت ۵۰۰متر مربع، در مدت دوسال وبا بودجهای بیش از یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون ریال ساخته شد تابوروکراسی اداری مستقر شود، ولی دریاچه ارومیه از هر بودجهای محروم باقی ماند. این بیانگر سیاستی است که امر محیط زیست بههیچوجه در دستور کارش نیست.
پرندگان دریاچه ارومیه در شورهزار نمک
نتایج مرگبار فاجعه اکولوژیکی ارومیه
اگر امروز بحران حیاتی گریبان دریاچه ارومیه را گرفته به این خاطر است که عوامل طبیعی و عوامل انسانی و دستساز به طرز منفی عمل کرده و در فقدان یک مدیریت درست اکولوژیکی و سیاسی دریاچه در آستانه مرگ قرار گرفته است. مسلط کردن منطق سودآوری سریع اقتصادی و سیاستهای یکجانبه و چه بسا توام با رشوهخواریها، به نابودی زیستگاه منجر شده و میراث طبیعی یک کشور به باد فنا میرود. من به عنوان یک متخصص زیست محیطی با تمام قدرت اعلام میکنم که روند نابودی این دریاچه پیش از آنکه نتیجه خشکسالی و کاهش میزان بارش باشد، محصول یک مدیریت ناهنجار و ضد اکولوژیکی است و یک ضربه جبرانناپذیر نسبت به زندگی انسانی، اقتصادی و زیست محیطی به شمار میآید. دریاچه ارومیه قلب ماست، قلبی که اگر بایستد پایان یک زندگی طبیعی و انسانی در یک گستره بیکران است.
ارومیه به نمکزار تبدیل میشود
افزایش گرمایش زمین، خشکسالیهای پیدرپی ناشی از کمبود بارش، افزایش درجه حرارت هوا و تشدید تبخیر سطحی در جهان و ایران جزو عوامل طبیعی بروز این بحران هستند، اما از سوی دیگر و بخصوص مدیریت نادرست، سیاست اقتصادی نادرست، افزایش سطح زمینهای زیر کشت و در نتیجه آن شدت یافتن برداشت بیرویه از منابع آبی، سد بستن روی رودخانههایی که به دریاچه میریزند و کاهش شدید حقابه آن و نیز روانه کردن پسابهای صنعتی به سوی ارومیه، جزو عوامل موثر در خشک شدن دریاچه ارومیه هستند. با آنچه که تا بهحال روی داده پیامدهای ناگوار تخریب زیست محیطی بیشمار و هولناک است. هم اکنون بنابر گفته محمد محمدیزاده، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست بیش از ۳۷ درصد تالابهای اطراف این دریاچه خشک شدهاند و اگر روند فعلی ادامه یابد در آینده نزدیک بقیه تالابهای آن نیز خشک خواهند شد. به جز تالابها، بیش از چهل درصد از خود دریاچه نیز از بین رفته و با توجه به خشکسالیهای اخیر و میزان بالای تبخیر در این منطقه، آب باقیمانده دریاچه نیز در حال خشک شدن است. درجه حرارت منطقه حدود دو درجه سانتیگراد افزایش پیدا کرده است؛ امری که خشکزایی را تشدید میکند. در روزگار نچندان دور ژرفای دریاچه دوازده متر بود و در حال حاضر به شش متر کاهش یافته است. تاکنون ۲۵۰ هزار هکتار از سطح دریاچه ارومیه به یک شورهزار سخت تبدیل شده و شوری آب به ۳۴۰ گرم الی ۴۰۰ گرم در لیتر افزایش یافته است. یکی از خسارتهای زیست محیطی نابودی تدریجی آبزی کوچک آرتمیا است. دکتر اسماعیل کهرم میگوید: “آرتیمیا اورمیانا موجودی است که حدود یکی دو سانتیمتر طول دارد و دارای ۱۱ جفت پا است. درست مانند یک موجود فضایی. مادهاش در طول تابستان حدود هزار تخم میگذارد و این تخمها را برای ماهیسراها، پرورش ماهی و یا میگو مصرف میکردند.” (مصاحبه با رادیو فرانسه یازدهم سپتامبر۲۰۱۱) متاسفانه به سبب شوری بیش از اندازه آب، جمعیت آرتمیا که خوراک اصلی فلامینگوهای مهاجر است، نسبت به پانزده سال پیش به میزان۴۰ برابر کاهش یافته است و با ادامه روند کنونی در آینده نزدیک، اثری از این آبزی مقاوم و ارزشمند بر جای نخواهد ماند.
دریاچه ارومیه و رونق از دست رفته
اگر روند خشک شدن دریاچه ارومیه همچنان ادامه پیدا کند، این دریاچه خشک و به شورهزار بزرگی تبدیل میشود و با بادهای موسمی و ریزگردهای نمک و یونهای به جای مانده از مواد معدنی، خطر پخش شدن نمک به روستاها و شهرستانهای اطراف و تمامی باغات سیب و انگور بسیار بزرگ است. میاندوآب، مهاباد، نقده و اشنویه که از مهمترین مناطق فعالیت کشاورزی و نیز سلماس، ارومیه، تبریز، آذرشهر، مراغه، از این خطرات به کنار نخواهند بود. این زیستبوم که پنجاه هزار کیلومتر مربع وسعت دارد در تعیین آب وهوای این منطقه از ایران و نیز منطقه مهمی از ترکیه وعراق نقشی اثرگذار دارد؛بنابراین تخریب آن اسفناک و مرگبار خواهد بود. براساس پیشبینی کارشناسان محیط زیست، با خشک شدن دریاچه ارومیه بیش از ده میلیارد متر مکعب نمک برجای خواهد ماند که از آن به عنوان پدیده نگرانکننده “سونامی نمک” در ایران و منطقه یاد میشود. برجای ماندن این کوه نمک، خروارها مواد سمی و فلزات سنگین و پخش آنها بر سلامت انسان، حیوانات، پرندگان و گیاهان تاثیر مخرب میگذارد و فعالیت اقتصاد کشاورزی در منطقه را از میان میبرد. در صورت خشک شدن دریاچه، نمک و مواد سمی بر جای مانده با بادهای گرم وارد شهرها و روستاها میشود و به ناگزیر موجب بروز پاتولوژیهای گوناگون از جمله بیماریهای ریوی، چشمی و پوستی خواهد شد.
دریاچه ارومیه و فاجعه محیط زیست
در کنار پیامدهای بسیار ناگوار خشکسالی دریاچه ارومیه، بنابر تخمینی بیش از ۱۴ میلیون نفر بیکار و آواره خواهند شد؛ امری که فلاکت اجتماعی را دامن خواهد زد. بالاخره خطرات ناشی از ورود پسابهای صنعتی آلوده به مواد سمی چون آرسنیک و آمونیاک در حاشیه دریاچه ارومیه از سوی استان آذربایجان شرقی و رهاسازی پسابهای صنعتی ارومیه به این دریاچه قابل چشمپوشی نیست چرا که احتمال بروز سرطان در انسانها و ناباروری اراضی حاشیه این تالاب تنها گوشهای از مضرات ناشی از این معضل زیست محیطی است.
تجربه بینالمللی سوان وآرال
دریاچه “سوان” در ارمنستان در منطقه آرارات هشتاد سال پیش دستخوش تبخیر شدید آب شد ودر بحران عمیقی قرار گرفت. در سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۴۰ دولت شوروی بر اساس یک طرح دولتی جهت محدود کردن میزان تبخیر، سطح دریاچه را کاهش داد تا به این ترتیب دریاچه دچار بحران نشد. بر پایه این سیاست مساحت دریاچه از ۵۰ هزار کیلومتر به ۳۰ هزار کیلومتر مربع تقلیل یافت. این کاهش سطح آب، تعادل دریاچه را بههم ریخت، حیات گیاهی را به بحران انداخت، زندگی ماهیان و دیگر آبزیان را پریشان کرد و بهعلاوه تشدید تولید برق و مصرف آب در منطقه جهت کشاورزی و افزایش جمعیت، بحران را دامنه داد. پدیده دیگری که سالها پیش مشاهده شد این بودکه دریاچه دیگر قادر نیست تا اکسیژن لازم را تولید کند واین وضع افزایش گاز متان و فسفات و ازت و فسفر در دریاچه را به همراه داشته است. این وخامت منجر به آن شد که دریاچه پر از ماهی هشتاد درصد ماهی خود را ازدست بدهد. برای مقابله با بحران و تخریب و ادامه فروکش آب، برخی کارشناسان برآنند که سطح آب دریاچه را از طریق انتقال آب برخی رودهای نزدیک باید بالا برد. این پروژه نیازمند دهها میلیون دلارسرمایه گذاری است وبانک جهانی توافق خود را برای یک وام ۹ میلیون دلاری اعلام کرده است. البته اجرای چنین طرحی با مشکلات متعددی روبهرو است، زیرا ادامه شهرسازی و توسعه فعالیت صنعتی در اطراف این دریاچه در چند دهه اخیر اجرای آن را با معضلات تازه روبهرو ساخته است.
دریاچه آرال
مرگ دریاچه آرال یا خوارزم نتیجه چه بود؟ از این دریاچه که بین دوکشور ازبکستان و قزاقستان قراردارد امروز جز برکه کوچکی سرشار از سموم و پسابهای شیمیایی کارخانهها و فاضلابهای شهری و با غلظت چهارصد گرم نمک در هرلیتر چیزی نمانده است. در سال ۱۹۱۸ اقتصاددانان شوروی تصمیم میگیرند تا برای سازماندهی سوسیالیستی تولید کشاورزی انبوه برنامهریزی کنند و به تدریج این برنامه آغاز شد واز سالهای شصت میلادی اقتصاددانان دولت شوروی برای تولید پنبه دورود بزرگ آمودریا (جیحون) و سیردریا (سیحون) که به این دریاچه میریختند را از مسیر خود منحرف و به این ترتیب مرگ آرال را سازماندهی کردند. این مدیران استالینیست آبش را به ترکمنستان و جاهای دیگر بردند و تولید نامرغوب هم چند برابر شد، اما کمکم دریاچه دستخوش بحران و خشک شد و پس از آن موقعیت اقلیمی برهم خورد، زیست پرندگان و جانوران متلاشی شد، مناطق کویری افزایش یات، پهنهزاری از نمک به وجود آمد و جمعیت بزرگی در اطراف دریاچه به بیماریهای گوناگون و از آن میان سرطان مبتلا شدند. ریههای عفونتزده، طحال و کبد از کارافتاده، روده و معده بیمار، درد چشم و کودکان ناقصالخلقه و زودمرگی ازجمله نتایج این درام اکولوژیکی و این برنامه تولید مولدگرای سوسیالیستی است. طبق آمار مرکزتحقیقاتی “اکوسان” در منطقه اطراف دریاچه در سال ۱۹۸۴ در هر هزار نفر ۲۰۲ بیمار وجود داشت، حال آنکه در سال ۲۰۰۸ در هر هزار نفر ۹۰۰ بیمار وجود دارد. افزایش بیماریها در رابطه مستقیم با گسترش آلودگیهای داخل آب و پخش آنها در اطراف آن است. افزایش نیترات و فسفات و جیوه و نمک و فلزات سنگین در محیط زیست و در زنجیره غذایی، سلامتی انسانها را کاملاً تخریب کرده است. در حال حاضر ۷۵ درصد از سطح اولیه دریاچه خشک شده و ۹۰ درصد از حجم آب دریاچه از بین رفته واین ویرانگری هزاران پدیده خطرناک در طبیعت و زندگی انسانی پدید آورده است. آنچه برای دریاچه آرال روی داد، در مورد دریاچه ارومیه تکرار میشود. به این ترتیب مدیریت سوسیالیستی و مدیریت اسلامیستی به یک نقطه رسیدند.
نکاتی برای خروج از بحران
بلورهای شگفتانگیز نمک دریاچه ارومیه
دریاچه ارومیه ضرباتی مهلک خورده است و به سوی مرگ حتمی حرکت میکند ولی هنوز امکان نجات وجود دارد. برای بیرون رفتن از بحران دریاچه ارومیه باید سریع اقدام کرد و به طور مسلم آن را باید نجات داد. این دریاچه بیانگر یک تاریخ کهنسال و عامل تعادل محیط زیست واجتماعی در این منطقه بزرگ است. برای راهجویی به این نکات باید توجه داشت:
یکم: بهسرعت از فشار بیآبی روی دریاچه باید کاست. از ایجاد سدهای جدید باید جلوگیری و از مصرف کل آب چهارده رودخانه اطراف دریاچه باید اجتناب کرد. دریاچه دارای حقابه است، محروم کردن ارومیه بیان درک یکجانبه ونادرست است. این سیاست رونق اقتصادی صحیح نیست بلکه تخریب زندگی است. همانگونه که با توسعه صنعتی پنبهزارهای اتحاد جماهیر شوروی دریاچه آرال نابود شد. فعالیت اقتصادی صنعتی و کشاورزی امروز از آب دریاچه به طور انحصاری استفاده کرده است و فردا با تشدید هلاکتبار بحران خود نیز زیان خواهد دید. زمانی که محیط زیست و اجتماع لطمه ببینند اقتصاد دیگرنخواهد چرخید. فقط افراد طماع و حریص در جستوجوی سودآوری سریع هستند واز حمایت دستگاه بوروکراسی برخوردارند. بنابراین از منطق یکجانبه و کور اقتصاد و سود بلافاصله باید خارج شد و سیاست نادرست مصرف حداکثری آب برای صنایع و کشت را باید رها کرد. اقتصاد باید تابع اصول توسعه پایدار باشد.
دوم: از ورود پسابهای صنعتی با تمام قدرت باید جلوگیری کرد و تمام واحدهای تولیدی را باید زیر کنترل و بازرسی قرار داد. ایجاد فاضلابهای صنعتی و سیستم تصفیه مناسب با استانداردهای بینالمللی عاجل و حیاتی است. بهعلاوه برای بهبود وضع کنونی در ابتدا باید میزان نمک انباشت شده را جمع آوری و آن را برای استفاده اقتصادی در انبارها و به دور از سیلابها نگهداری کرد. در حال حاضر دومعدن نمک، یکی در نزدیکی شهر خوی و دیگری در نزدیکی شهر تبریز وجود دارند که مرتب مورد استفاده قرار دارند. با کم کردن فعالیت این معادن میتوان از نمک سواحل ارومیه برای مصرف در منطقه و کل ایران استفاده کرد. به این ترتیب با کم کردن نمک انباشت شده و کاهش پسابها، ورود آب تازه به دریاچه را مورد توجه قرار داد.
ارومیه وآخرین فرصت آبتنی شهروندان
سوم: تغییر سیاست تولید انرژی پاک برای مصرف صنعتی باید در دستور قرار گیرد. بهجای استفاده از منابع فسیلی و یا سدها میبایست به توسعه انرژی خورشیدی و نیروی باد پرداخت. بنگاههای تولیدی منطقه مانند ساخت ماشینآلات، تجهیزات، ابزار و محصولات کانی غیر فلزی، ساخت محصولات شیمیایی، لاستیکی، پلاستیکی، کارخانه آب ژاول، صابونسازی، تولید کلر وغیره میبایست به سمت بهرهگیری از انرژی پاک تشویق شوند. بدون یک سیاست روشن و با ابتکار یک نهاد دولتی، توسعه اینگونه اقدامات میسر نخواهد بود. این سمتگیری اجازه خواهد داد تا از فشار روی سدها کاسته شود و دریاچه ارومیه بتواند نفس بکشد و توسعه پایدار هموار شود.
چهارم: ظرفیتهای اکوتوریستی بیشمارند، بنابراین سیاست گردشگری سبز را فعالانه باید در دستور کار گذاشت. آنچه را که از بین رفته است باید احیا کرد. هنوز که هنوز است، البته با هزینه بالا، میتوان دریاچه را نجات داد. گردشگری و اکوتوریسم سبز را میتوان در دستور قرار داد. جزایر زیبا، حیات وحش، پرندگان مهاجر و نیز چشمههای آب معدنی شامل آبهای گوگردی و گازدار و قلیایی و نمکی و غیره و گل و لای و لجنهای پیرامون دریاچه که هر یک پتانسیل بسیار مناسبی برای گسترش صنعت اکوتوریسم و بخشهای بسیار درآمدزا و هماهنگ با محیط زیست آن از جمله طبیعتبینی و پرندهبینی به شمار میرود، همه وهمه را باید در راستای اقتصاد محلی و پایدار به حرکت درآورد. روشن است که این امکانات وجود دارد، ولی راه این رژیم برخلاف آن است. بهعلاوه گفته میشود که رژیم خواهان نابودی دریاچه است زیرا از امکانات احتمالی معدن اورانیوم در کف دریاچه ارومیه میخواهد برای توسعه فعالیت زیانبار اتمی بهرهبرداری کند. این گفته اگر درست باشد آنوقت فرصتی برای طرحهای اکوسیستمی باقی نخواهد ماند و حتی یک تلاش کوچک هم در دستور قرار نخواهد گرفت.
پنجم: بسیج افکار بینالمللی برای به عقب راندن حکومت. برخی از جزایر ارومیه دیگر جزیره نیستند زیرا با کاهش ۴۰ درصد از سطح آب خشکیها بههم وصل شدهاند. سواحل زیادی تبدیل به نمکزار شدهاند، پرندگان بیشماری برای همیشه رفتهاند یا در شورهزار نمک جان باختهاند، آبزیان بسیاری نابود شدهاند، کشاورزان کثیری کشت و کاشانه را رها کردهاند و آواره شدهاند. علیرغم این شرایط دلخراش همه امیدها نابود نشدهاند. امکان بازسازی وجود دارد. با دانش و تجربه و هوشیاری و امکانات مالی میتوان به مرور به سوی سلامتی بازگشت، ولی این امر با یک مانع اساسی مواجه است و آنهم حکومت اسلامی و بوروکراسی و مدیریت ویرانگر موجود است. مدیران کنونی درواقع توانایی تغییر را ندارند و به طرز آگاهانهای تخریب میکنند. حدود سی سال این روند تخریب موجود بوده است و اعتراضهای فعالان محیط زیست و شهروند آگاه و متخصص دلسوز جریان دارند. دولت موجود و سیستم ولایت فقیهی جز منافع مالی و سیاسی خود به چیز دیگری نمیاندیشند. بنابراین امید ما باید به جامعه بینالمللی باشد. با تشدید فعالیت زیست محیطی، اپوزیسیون هوشیار و تمامی نهادهای طرفدار محیط زیست برای حساسیت نهادهای بینالمللی باید بکوشند تا دستگاه حاکمه تاحدودی عقب نشینی کند واز فشار روی ارومیه بکاهد.
ششم: هر راه حلی امروز باید به یک تحلیل همهجانبه و دقیق وعلمی موکول شود. تجربههای مثبت و منفی در جهان و کارشناسی متخصصان در جهان و ایران باید پایه فکرجدید باشد. آیا سدها را باید به طور سریع باز کرد؟ آیا استفاده از چاههای ژرف را باید متوقف ساخت؟ آیا پل میانگذر را باید خراب کرد؟ آیا انتقال آب از دریای مازنداران و ارس را باید در دستور قرار داد؟ با کشاورزان بحرانزده چه باید کرد؟ ارزیابی از بودجه برای بیرون رفت از این فاجعه چیست؟ چگونه مرکز اتمی بوشهر را باید متوقف ساخت و امکانات مالی را به سوی این پروژه جدید سوق داد؟ چگونه خرابکاریهای بوروکراسی را باید خنثی کرد؟ در یک بازسازی نقش نهادهای غیر دولتی چگونه تعریف میشود؟ جایگاه یک محیط زیست سالم در زندگی انسانی و اجتماعی چگونه قابل بررسی است؟ ویژگیهای اکوسیستم تمام منطقه کدامند؟ تمامی این پرسشها رابطهای تنگاتنگ با یکدیگر دارند. هر راه حلی با توجه به تمام جنبههای اقتصادی، طبیعی، تکنولوژیکی، فرهنگی، آموزشی، جغرافیایی، اجتماعی و نیز کشوری و منطقهای باید در نظر گرفته شود. نگاه سیستماتیک اکولوژیکی شرط بهتر اندیشیدن است.
هفتم: فراموش نباید کرد از آنجا که دریاچه ارومیه طبق کنوانسیون رامسر جزو گنجینهها و میراث طبیعی جهانی قراردارد، میتوان امکانات بسیاری را جهت بهسازی کل منطقه بسیج کرد. پروژههای متعدد برای خروج از بحران اجازه خواهدداد تا فعالیت تنومند اقتصادی و اکولوژیکی بهوجود بیاید و اشتغال تولید شود. کارشناسی جدید راه را برای افکار نوین باز کرده است و در زمینه کشاورزی، دامپروری، زیست محیطی، تکنولوژیکی، آموزشی، پژوهشی، گردشگری وانرژیهای پاک میتوان به طرحهای تازه دست زد. بنابراین از این شرایط دشوار میتوان دور شد و فرصتهای زیبا بهوجودآورد تا کل منطقه آباد شود. از نظر دور نباید داشت که در چهارچوب کنوانسیون رامسر و در فهرست تالابهای مهم جهان تالابهایی وجود داشتند که به دلایل گوناگون مانند بهرهبرداری نادرست، خشکسالی، تهدیدها و معضلات زیست محیطی در معرض خطر و نابودی قرار گرفتند و جای خود را در فهرست رامسر از دست دادند و در فهرست جدیدی به نام “مونترو” یا تالابهای در معرض خطر و نابودی قرار گرفتند. ایران از مجموع ۲۲ تالاب ثبت شده در فهرست رامسر با داشتن شش تالاب در فهرست مونترو بعد از یونان رتبه دوم تالابهای تخریب شده را دارد. بههرحال سازمان ملل و یونسکو باید در این زمینه مداخله کنند و رژیم را وادار به رعایت حداقل تعهدات بینالمللی خود کنند و ملاقات من با یونسکو در پاریس در راستای همین امر قرار داشت.
هشتم: امید ما در تلاش و پیکار است، اما آیا واقعیت تلخ سیاسی موجود این فرصت را به ما خواهد داد تا دریاچه زنده بماند؟ متاسفانه نظام حاکم نیروی بازدارنده و ویرانگری بیش نیست. تنها امید واقعی ما اعتراض و فشار مردم روی دستگاه حکومتی است. در اعتراض به همه تخریبها در ایران مانند خشکی زایندهرود، نابودی جنگلها، آلودگی هوا، وخامت تالاب انزلی، آلودگی آبهای خلیج فارس، فاجعه ارومیه و همچنین دزدی و نابودی میراث تاریخی وهنری و طبیعی وغیره، مردم ما خشمناکند. محیط زیست یعنی زندگی ومردم ما بیش از پیش به اهمیت آن آگاه هستند. با تظاهرات و راهپیمایی مردمی در سراسر جامعه و با فشار سنگین و منظم بینالمللی، حکومت عقبنشینی خواهد کرد. این نظام اسلامی ویران میکند و چندی پیش نیز مجلس شورای اسلامی با اختصاص حداقل بودجه برای نجات ارومیه مخالفت کرد. یکبار دیگر شهروندان معترض در پنجم شهریور ۱۳۹۰ با شعار “سدها را باز کنید” در ارومیه و تبریز به خیابانها آمدند و در پی آن صدها نفر دستگیر شدند. معترضان دولت را به عنوان مسئول اصلی خرابی زیست محیطی دانسته است و این دستگاه را با خشم و شعار خود نشانه گرفتند. نجات ارومیه خواست تمام مردم ایران است و هیچ نگرش افراطی نابهجا نمیتواند این واقعیت را بپوشاند و تحریف کند. نجات دریاچه ارومیه یک خواست ملی و جهانی است. خرابکار جمهوری اسلامی است و در سراسر ایران مردم معترض، مرگ تدریجی دریاچه ارومیه را نمیتوانند بپذیرند. دریاچه ارومیه نباید بمیرد. دریاچه ارومیه باید زنده بماند.