نامهی سرگشادهی پیمان عارف به محمود احمدی نژاد
آقای رئیس جمهور میدانم شرط نزاکت اقتضاء میکند، آدمی نامه خویش را با گفتن واژه “سلام” و ابراز ادب و احترام به مخاطب خود آغاز نماید. لیکن از آنجا که از کودکی بر سر کلاسهای تعلیمات دینی آموخته ام “سلام” یعنی ابراز تسلیم بودن گوینده و آرزوی سلامتی مخاطب و نیز از آنجا که مطلقا چنین آرزویی را در باب شما ندارم، مرا ببخشید که بین شرط نزاکت و شرط صداقت، دومین را برمی گزینم!
آقای احمدی نژاد ۳ سال پیش در چنین ایامی وزارت علوم کابینه مهرورز شما به دستور وزارت فخیمه خفیه تان، چند روزی میشد که دستور اخراجم را از دانشگاه تهران صادر کرده بود و بنده روزهای سخت اعتصاب غذا را پشت سر میگذاشتم. البته حتما شما نمیدانید که ۲ هفته پیشتر از آن ایام، من “دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران” ی بودم که قرار بود تا چندی دیگر رساله خود را دفاع کنم و دوره دکتری خویش آغاز نمایم. دوره ایکه اگر به آن هنگام آغاز شده بود، بی تردید اکنون به پایان خود نیز رسیده بود! در تمام این سه سال هرگاه خواستم قلم بر کاغذ جاری سازم و نامه ای سرگشاده به جنابعالی نگارم، دستانم لرزید و قلم یاری نکرد. تا مبادا نامه نگاری به شمایی که چنان بر صریر قدرت نشسته اید بر عجز و لابه و التماس نگارنده به حاکم جور برای باز پس دادن حقی که از سر جفا ستانده است، حمل نگردد.
هیچگاه به شما نامه ننوشتم. زیرا حقیقتا بر تخت قدرت برایتان شانیت خطاب قائل نبودم. اما امروز که چراغ دولت تان روی به خاموشی دارد و “کابینه سیاه” تان روی به پایان، تنها برای ثبت در تاریخ و نیز برای اینکه خود بدانید در این ۴ سال با دانشگاه چه کردید، تصمیم به نگارش این مکتوب گرفتم. قطعا مرادم از این مکتوب مطالبه حق خود و یا حق دانشگاه –حقی که به جفاکارانه ترین صورتی ناحق اش کردید و البته فغان عدالت نیز سر دادید- از شما نیست. چه طلب حق به شکلی ملتمسانه دقیقا همان چیزی است که حاکمان جور از آنانی که رعایای خویش می پندارندشان میخواهند تا مستانه نعره پیروزی سردهند و فتح ابواب ستم نوید!
۱ – چهار سال پیش در چنین ایامی به لطف “مهندسی انتخابات” حضرات امنیتیون اطلاعاتی و نظامی و البته باز به لطف امدادهای غیبی جنتی و مینوی شرمگینانه و دست بوسانه به کاخ ریاست جمهوری راه یافتید تا آن شیخ لرستانی تمام ۴ سال بعد از آن تاریخ را در حسرت و درد غفلت و خواب بامدادان خماری به سر برد که آراء اش را طی دو ساعت زیروروی ساخته بود!
“گناه نخستین” تان را در همان شب انتخابات مرتکب شدید و نخستین جفا را در حق مهدی کروبی مرتکب.
آری، ورودتان به کاخ ریاست جمهوری ورودی جفاکارانه بود و با جفا نیز ادامه یافت. شما با ناحق کردن حق شیخ اصلاحات، ناحقی برای خویش تدارک دیدید که در تمام چهار سال پس از آن تاریخ به قیمت ناحق کردن حقوق و آزادیهای شهروندان ایرانی در سطوح و شقوق گوناگون تداوم یافت. هرچه خواستید کردید و هر چه خواستید برداشتید و هر که خواستید افکندید! آن قدر افکندید که از افکندگان تان پشته ها ساخته شد و از زندگیهای تباه شده ایرانیان منظومه ها سروده.
اما بیشترین تباه کاریها و ستمها را به نظرم بیش از هرجای دیگر در حوزه دانشگاه مرتکب شدید.
دانشگاههای ایران در ۴ سال گذشته آیینه تمام نمایی است از سرکوبگری دولت شما و حاکمیت روح پادگانی کابینه شما بر آنجایی که “انتقاد و عقلانیت انتقادی” سامانگر بنیادین اش است.
آخر میخواستید انقلاب فرهنگی دوم راه بیاندازید و “اطاعت” بر جای “انتقاد” فرو نشانید و دانشگاهی “بله قربان گو” داشته باشید. و البته در این راه هرچه خواستید و هر چه توانستید انجام دادید و از هیچ ستمی نیز فروگذاری نکردید.نه تنها به قول خودتان لیبرالها و سکولارها را از حریم امن و مقدس دانشگاه بیرون راندید بلکه بدین نام و بدین مدعا ، هر آن کس که کمترین ناهمخوانی با گفتار دولتی تان داشت و ذره ای خارج از گفتمان “خلافت اسلامی” تان قرار میگرفت، نیز به تیغ جفا و شمشیر حذف تان گرفتار آمد
۲ – ماهی از راه یافتگی تان به کاخ ریاست جمهوری نگذشته بود که بساط سلطنت معممی مطلقا غیر دانشگاهی به نام شیخ عباسعلی عمید زنجانی بر دانشگاه تهران برپای ساختید و آنجایی که نماد آموزش عالی و آکادمی ایرانی محسوب میشود، به سیطره “آکادمی ستیزان” درآوردید.
شیخ عمید زنجانی نماد پروژه دانشگاهی دولت شما محسوب میشود. دولتی که دانشگاه و خرد نقادانه آن را بر نمیتابد و راه “حوزوی سازی” دانشگاه را در پیش میگیرد.
آقای احمدی نژاد ، آیا وقتی امام خمینی از وحدت حوزه و دانشگاه سخن میگفت منظورش سیطره و هجمه حوزه بر دانشگاه بود و یا اینکه حقیقت انقلاب ۵۷ آن چیزی بود که شهید مطهری دریافته بود و از عقلانیت آزاد در دانشگاه ،حتی به بهای آزادی مارکسیستها و آزادی ستیزان چپگرا نیز دفاع میکرد؟!
اما شما به نام وحدت حوزه و دانشگاه و انقلاب فرهنگی دوم با فهمی کاریکاتوریزه از آرمانهای انقلاب ،مشتی نظامی و حوزوی بر دانشگاهها حاکم کردید که کوچکترین اطلاع، آگاهی و سررشته ای از موازین، مناسبات، زیست دانشگاهی و جهان آکادمی نداشتند!
شیخ عمید که نماد اعظم شان بود، کار خود با اخراج با اخراج و تصفیه سیاسی-ایدئولوژیک و شکایت از دانشجو و ممنوع الورود کردن آغاز کرد تا دیگرانشان نیز در امیرکبیر و علامه طباطبایی و دانشگاه شیراز و صنعتی شریف و مازندران و دهها دانشگاه دیگر، راه استاد اعظم بنیادگرایان را در پیش گیرند. آخر شیخ دانشگاه تهران، پیش از دوم خرداد و در مقام ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی توانمندی خویش در حذف و تصفیه دگراندیشان را با اخراج سید جواد طباطبایی و جلیل روشندل و جواد شیخ الاسلامی و چندین استاد برجسته علوم سیاسی دیگر به اثبات رسانده بود.
۳ – چند ماهی از ریاست تان بر کابینه نگذشته بود که پروژه ممنوع التحصیل کردن و اخراج دانشجویان منتقد را کلید زدید. پروژه ایکه پس از چندماه به پروژه دانشجویان سه ستاره معروف گردید. در بهار ۸۵ ، پروژه دانشجویان ۳ستاره را با اخراج من از دانشگاه تهران و اخراج ۲ نفردیگر از دانشجویان کارشناسی ارشد از دانشگاههای تربیت معلم و مفید آغاز نمودید.
آیا به راستی زمانیکه تصفیه دانشگاهها را با اخراج ما شروع میکردید، لحظه ای وجدان تان به سراغ تان نیامد و ندا در نداد که ” هان، با زندگی و آینده جوانان وطن ات چگونه بازی میکنی؟!”
اخراج کردید و ممنوع التحصیل تا طی این دوره دهها دانشجوی دوره تحصیلات تکمیلی (فوق لیسانس و دکتری) را از دانشگاه بیرون رانده باشید. واقعا به شما تبریک میگویم. شما در نابود کردن زندگی بهترین و موفق ترین دانشجویان منتقدتان در این ۳ سال کاملا موفق بودید. شما توانستید رتبه های برتر کنکور کارشناسی ارشد را از دانشگاهها بیرون کنید و وزیر علوم تان حتی کار را به جایی رساند که ” ۳ ستارگان” را به زنا و فساد اخلاقی متهم کرد. همان زمان نیز گفتم و نوشتم که لطفا اگر سندی مبنی بر فساد اخلاقی بنده –به عنوان اولین دانشجوی سه ستاره- در اختیار دارید منتشرش کنید تا افکار عمومی نیز پی به شرارت منتقدین تان ببرند و فریادهای ما خاموش گردد. چیزی البته نداشتید که منتشر کنید وگرنه در این ۳ سال حتما…..!
بگذریم. شما در ۲۱ آذر سال ۸۵ در دانشگاه امیرکبیر گفتید ستاره های ستاره داران را بر دوشهاشان مینهید و درجه ستوانی بدیشان اعطا میکنید و به سربازی شان میفرستید تا لابد بهتر پادگانیزه شوند و به جای انتقادکردن، اطاعت کردن بیاموزند. در این کار هم موفق شدید. حداقل فعلا ستاره های من بر شانه هایم جای دارد و بجای “گفتگوی انتقادی” در آکادمی ،خبردار ایستادن و اطاعت کردن و چونان دوران حکومت طالبان در افغانستان به جرم اصلاح صورت کردن به بازداشتگاه رفتن را تجربه مینمایم و البته شما را انسانی موفق میدانم! آری، شما ای سردار بزرگ. شما در نظامی کردن کشور و حاکم ساختن سرداران بر این آب و خاک نه تنها موفق بودید، بلکه در نظامی کردن منتقدین و به سربازی فرستادن ایشان نیز متبحر نمودید.
۴ – در طی این دوره متجاوز از چندین هزار دانشجوی کارشناسی را به حکم تعلیق کمیته های انضباطی گرفتار آوردید و دچار محرومیت موقت از تحصیل نمودید. آیا بدین هنگام لحظه ای نزد خویش اندیشیدید که طرف حسابتان یا بهتر است بگویم طرف انتقامتان ،جوانان ۱۸،۱۹ ساله ای هستند که هر یک امید خانواده ای و شاید پدرومادر پیری را حامل اند؟!
آیا فکر نکردید که با حکم کمیته انضباطی برای فلان دانشجوی کارشناسی که حداکثر شاید در فلان تجمع اعتراضی احیانا صنفی علیه شرایطی که شما در کشور ایجاد کرده اید، شرکت نموده است، چه بر سر او می آید و چه محنتی گریبان گیر چشم به راهان او در فلان شهرستان؟
۵ – آقای احمدی نژاد از باب دیگری نیز باید به شما تبریک بگویم. شما موفق شدید تقریبا تمامی تشکل های مستقل دانشجویی را به تعطیلی بکشانید و سرکوبشان کنید. حتی وقتی در این کار با ناکامی مواجه شدید، ذهن مهندسی (!) تان یاری کرد و به فکر بولدوزر افتادید تا حتی از بولدوزر انداختن به دفتر انجمن اسلامی امیر کبیر نیز ابا نکرده باشید. شما واقعا سرکوبگر ماهری هستید. به شما تبریک می گویم.
۶ – اما شما معجزه قرن ۲۱ بودن خود را به گونه دیگر نیز نشان دادید. آنجا که از زندان دانشگاه ساختید و دانشگاه به درون زندان اوین منتقل کردید تا جمله « اوین دانشجو می پذیرد» را به بهترین صورتی معنی کرده باشید. آری شما اوین را دانشگاه کردید، وقتی که در این مدت صدها دانشجو را زندانی نمودید و راه رندان اوین و بویژه بند مخوف ۲۰۹ اش را بدیشان نشان دادید. علیه دانشجویان امیرکبیر آن توطئه رسوای جعل نشریات را راه انداختید تا چنان که آزاد شده ها در آن مقطع گفتند، بدیشان شکنجه هایی روا داشته شده باشد که آدمی را بیاد آنچه شمایان خود در باب ساواک و کمیته مشترک ضد خرابکاری دوران پهلوی می گویید، بیاندازد. و البته وای بر شما که با این حال ایران را آزاد ترین کشور دنیا خواندیدو فریب کارانه و دروغگویانه از ” آزادی انتقاد” در این کشور،ادعاها ساختید و سینه ها دریدید!
۷ – آقای احمدی نژاد بیش از این برایتان شانیت خطاب قائل نیستم و سخن با این بند کوتاه می کنم. در تاریخ پیش از انقلاب خوانده بودم که فلان مبارز و چریک ضد دولت پهلوی زیر شکنجه ساواک کشته شد و فی المثل آیت الله سعیدی چنین شد و بهروز دهقانی چنان و بیژن جزنی هاو کاظم ذوالانوارها و… نیز آنچنان. اما گمان نداشتم که سی سال پس از انقلاب جمهوری خواهانه ایرانیان و در عهد دولت شما بخوانم که فلان دانشجو کرد در زیر شکنجه اداره اطلاعات کردستان کشته شد و یا فلان زندانی سیاسی در زندان اوین گوهر دشت به مرگی مشکوک و ناگهانی گرفتار آمد. اما شما از پس این معجزه نیز بر آمدید. با این تفاوت که اگر آنانی که زیر شکنجه دولت سرکوب گر پهلوی کشته می شدند چریک های بودند مسلح، آنانی که در زیر شکنجه دستگاه خفیه شما جان خویش را از دست دادند، کسانی نبودند جز دانشجویان بی پناه و مسالمت جو. آنان کسی نبودند جز فعالین مدنی دموکراسی خواه و صلح طلب. آری شما معجزه هزاره هستید. معجزه دهشتناک ترین ساحت وجودی آدمی. می توانید روزها بر خویش ببالید و خود را معجزه بپندارید؟ البته شب هنگامان آنگاه که می توانید با وجدان اخلاقی خویش تنها باشید، قطعا شرمگینی بیش نخواهید بود.
پیمان عارف ، دانشجوی سه ستاره دانشگاه تهران – ۵ خرداد ۱۳۸۸
در ۱۷ مهر ۱۳۹۰، پیمان عارف، فعال سیاسی و حقوق بشری و هموند سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران، پس از گذراندن دوران دو سال ونیم محکومیت به جرم انتقاد از عملکرد جمهوری اسلامی در ایرن، و بدون گذراندن حتی یک روز مرخصی، به پایان رساند. ولی پیش از آزادی، به جرم توهین به رییس جمهور اسلامی، محکوم به تحمل ۷۴ ضربه شلاق شد که چون بر خلاف قانون بجای شلاق تعزیری شلاق حد زده شد، کمر و پشت او را آش و لاش کردند و دچار آسیبهای دردناک شده است.
امروز شماری از اعضای جبهه ملی ایران و فعالان دانشجوی و حقوق بشری به دیدن و دلجویی از ایشان رفتند، مانند:
مهندس کورش زعیم و جمال درودی از شورای مرکزی، مهندس محمد اویسی از سازمان مهندسان، دکتر علی حاج قاسمعلی از سازمان پزشگان، مهندس مهران بختیاری، مهندس آرش رحمانی، مهندس اشکان رضوی، شررکنور تبریزی، محمد کریمی و مهدی الیاسی از سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران.
شمار دیگری فعالان سیاسی و حقوق بشری چون ژیلا بنی یعقوب، حسین نورانی نژاد، عسل اسماعیل زاده و حمید رضا مسیبیان و بسیار دیگر از یاران و دوستاناش نیز به دیدار ایشان رفتند.